بن‌یاد (فلسفه و فرهنگ)

Description
بن-یاد
یادآور ریشه‌ها
فلسفه در مقام گزارشگر زندگی خود ما
در مراحل تکامل خود
به سوی آزادی

اینستاگرام بن‌یاد:
https://www.instagram.com/bon_yaad?igsh=azRuaDNkcHdrN3cw
Advertising
We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 1 month, 1 week ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 3 months, 3 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 18 hours ago

3 months, 3 weeks ago
3 months, 3 weeks ago
«جنون نوابغ»

«جنون نوابغ»

پیش می‌آید که هنر و فلسفه حامل یک دیوانگی خودخواسته‌ باشند. این دیوانگی می‌تواند سکوت نیچه را رقم بزند یا موسیقی شومان را. می‌تواند مرثیه‌ای الهی را با جان از بدن موتسارت بیرون بکشد و هگل را الکلی کند. جنون می‌تواند پاسخی منطقی به آن زندگی دهشتبار یا باشکوهی باشد که شخص آن‌را سرتاپا تجربه می‌کند. جنون نظم پیشینی و برساخته‌ی گذشته را می‌شکند و هنرمند نابغه با خلاقیت خود فرم خاص جدیدی را بر‌می‌سازد که لحن و روح او را در کالبد دارد. ویران کردن در فلسفه و هنر همواره به صورت اساسی رخ می‌دهد و این ویرانی که از بن‌یاد صورت می‌گیرد نیازمند نوعی دیوانگی است تا مرزهای از پیش پذیرفته باز شوند و مسیر جدیدی برملا گردد. با این وصف می‌توان این گزاره عجیب را تصدیق کرد: جنون برای نوابغ یک حالت طبیعی است
با توجه به قراردادی بودن غالب اصطلاحاتی که جنون را با آن شرح می‌دهیم، نمی‌توان به قطع و دقیق مشخص کرد که جنون نوابغ از چه نوعی است. اما به نظر نمی‌رسد که این جنون ربطی به آنچه معمولا با نام اسکیزوفرنی می‌شناسیم ارتباطی داشته باشد چرا که بخلاف تصور رایج، سوژه‌های اسکیزوفرنیک معمولا در آزمون‌های روانشناختی عملکرد خوبی ندارند. به طور کلی به نظر می‌رسد جنون مشاهده شده در نوابغی همچون ونگوگ و ویرجینیا وولف بیشتر شبیه نوع روان‌پریشی شیدایی-افسردگی باشد.

T.me/Bon_Yaad

4 months, 1 week ago

بخلاف بازی تاج و تخت که روایتگر تاریخ بازی خوردن انسان در دست تقدیر بود، «خاندان اژدها» روایتی از مناسبات میان خدایان و پیامبران است. اژدها منشا جادو در جهان، و تارگرین‌ها در مقام خاندانی که جادو و امر الهی منحصر در قلمرو آن‌هاست.
اژدها در اینجا نقش خدا را بازی می‌کند. اژدهاست که اژدهاسوار را برمی‌گزیند و اوست که صاحب اختیار است. در شرح این نگاه میبینیم که چگونه پیامبران وستروس در مقام تنها انسان‌های واقعا آزاد و بهره‌مند از قدرت الهی در زندگی خود به آشکارگی تمام نمونه پیروی از «اراده معطوف به قدرت» هستند و در موضع خود از تمام مردم وستروس گناهکارترند.

شرافت اما همچنان در میانه انبوه خون و خشونت در ساده‌ترین رخدادها و محافظه‌کاری‌ها رقم می‌خورد. این چنین بود عشق وسریس به همسر و فرزندش. این شرافتِ حداقلی -اما خالص- کفه ترازو را برای شخصیت‌های دوست داشتنی‌ بیش از آن‌چه که در ظاهر به نظر می‌رسد سنگین می‌کند.
بی‌جهت نیست که کتاب به شکل اثری تاریخی نوشته شده است؛ تاریخ ادیان همواره روایت انسان‌های ایدئالی بوده‌است که هیچ نسبتی جز پرستش با آنان جایز نیست. خاندان اژدها تاریخ شبه پست مدرنی است که پیامبران را در خلوتشان روایت می‌کند و در عین فانتزی بودن سعی می‌کند واقع‌گرا و صادق باشد.

4 months, 1 week ago
4 months, 1 week ago
تراوت اصلا شناختی از سیاست‌مداران نداشت. …

تراوت اصلا شناختی از سیاست‌مداران نداشت. آن‌ها در چشم تراوت شامپانزه‌های بی‌ریخت و هیجان زده‌ای بیش نبودند. یک بار داستانی درباره شامپانزه‌ای خوش‌بین نوشت که رئیس جمهور ایالات متحده شد. نام قصه‌اش را «درود بر فرمانده» گذاشته بود.
شامپانزه کت پشمی کوچکی به رنگ آبی با دکمه های برنجی می‌پوشید که روی جیب جلوش آرم ریاست جمهوری آمریکا گلدوزی شده بود.
هرجا که شامپانزه می‌رفت، دسته‌های موزیک آهنگ «درود بر فرمانده» را می‌نواختند. او عاشق این آهنگ بود و همین که آن را می‌شنید جست‌وخیز می‌کرد.

📚 صبحانه‌ی قهرمانان
کورت ونه‌گات
راضیه رحمانی
نشر ققنوس
ص۹۸

5 months ago

«منتظر اقداماتی ناخوشایند برای لجاجت مستمرتان باشید»

نقد پادشاه؟ هرگز!
کانت نه تنها شاه پروس را نقد نکرد بلکه همواره در نامه‌هایش خود را مطیع ترین چاکر و دستبوس اعلی‌‌حضرت عنوان کرد. برای کانت مهم بود که آزادی حداقلی‌‌اش را حفظ کند و جان خویش را از خطر دور بدارد. چنین رویکردی رقت‌‌انگیز و بزدلانه می‌نماید.

آنچه مشهور است این است که کانت به انقلاب سیاسی اعتقاد چندانی نداشت و آن را مسیر ترور و بی‌قانونی می‌دانست. می‌توان تا همینجا بسنده کرد و کانت را پیر ترسو و محافظه‌کاری دانست که دغدغه‌ای جز حفظ جان خویش در سر نداشت. اما حتی یک پرسش ساده هم می‌تواند بساط این اتهام را برچیند: چه جای نگرانی داشت که برای چنین بنده مخلصی تهدیدی مستقیم از طرف پادشاه نازل شود و بساط لجاجت مستمر کانت را جمع کند؟ اصلا لجاجت کانت چه بود؟

کانت با فرمانی سلطنتی از هرگونه اظهار نظر درفتاد دین محروم شد و تدریس فلسفه دین او برای کلیه‌ی اساتید ممنوع اعلام شد. کانت تجسم چیزی بود که حکومت متعهد به نابودی آن شده بود و این اعلام جنگی سیاسی بود برای فرونشاندن آتش روشنگری که کانت در جایگاه پدر معنوی آن بود.

کانت در نامه‌های خود ویلیام دوم را اعلی‌حضرت خطاب می‌کرد و همزمان در فلسفه خود هرگونه ولایت انسان بر دیگری را نفی می‌کرد. در فلسفه کانت هیچ نشانی از پادشاه نمی‌ماند و این فلسفه، حیات فکری آلمانی را زنده نگه می‌داشت. استراتژی کانت با کمترین صدای اضافی، مبارزه‌ یا سرپیچی‌ای رادیکال علیه صغارت انسان به صورتی اساسی بود. هدف مبارزه واضح بود: آزادی.

بد نیست گاهی پیش از تحقیر روا داشتن به بزدلی کانت و امثاله به این امر فکر کنیم که با این حجم هیاهو و صدای رسانه‌ای تا چه حد برای گسترش آزادی و روشنگری موفق بوده‌ایم. آیا ابراز لخت خشم کفایت میکند؟ شاید! گاهی پس از سرکوبی طولانی نیاز است که خشم و احساس آزاد شود؛ چرا که اصلا همین «احساس» مورد سرکوب بوده است.
اما در شرایط کنونی به نظر می‌رسد طنین فحش‌های ما در فضای رسانه صدای آزادی خودمان را خفه کرده است.

یک نکته اساسی در اولین گام، اندیشیدن به شیوه‌های روشنگری در سطحی کاملا فردی است؛ یعنی توجه به وضعیت آشوبناک اطراف و ضرورت تامل در اینکه چگونه در جایگاه یک فرد قادر به ایجاد تغییر هستیم.

T.me/Bon_Yaad

5 months, 1 week ago
«پزشکیان و بلوبری هیل»

«پزشکیان و بلوبری هیل»

«ریگان هرچه بیشتر اشتباه میکرد نزد مردم محبوب‌تر میشد. مردم به سادگی با این جنبه انسانی هم‌ذات‌پنداری می‌کردند. برلوسکونی استادانه این کار را انجام می‌داد. مردم نه رهبری بی‌عیب و نقص بل رهبری می‌خواهند که ضعف‌ها و حتی وقاحت‌هایی مثل خودشان داشته باشد. جایی تحلیلی جالب در مورد برلوسکونی خواندم: طبق این تحلیل برلوسکونی یک ایتالیایی معمولی بود، مثل بقیه مردم؛ میخواست بی‌بندوباری جنسی داشته باشد و از زیر مالیات‌ها در برود. ایتالیایی‌ها رئیس جمهوری دارند که تجسم و جلوه‌ی بی‌نظیرِ تصویرِ اسطوره‌ایِ یک ایتالیایی عامی است. مردم با برلوسکونی هم‌ذات‌پنداری می‌کردند و بنابراین او محبوب باقی می‌ماند. با وجود این، این ظاهرِ «آدمی معمولی مثل بقیه ما» نباید فریب‌مان بدهد. فیگور قدیمیِ رهبر ارباب‌منش و باوقار در حال رنگ باختن است. حتی پوتین هم درمورد تمایلاتش بسیار با احتیاط عمل می‌کند. چندی پیش، پوتین در یک مراسم خیریه پیانو نواخت و آهنگ بلوبری هیل را خواند. من درمورد این قضیه از دوستم که به پوتین نزدیک است پرس‌و‌جو کردم و او به من گفت که تمام این‌ها از پیش برنامه‌ریزی شده است، درست همانطور که او گاهی خود را عصبانی نشان می‌دهد و از کلمات بی‌ادبانه استفاده می‌کند. او می‌داند این کارها محبوبش می‌کند. چیزی در حال تغییر است؛ خصوصیاتی که رهبران سیاسی امروزه از خود نشان می‌دهند نیز بر این امر صحه می‌گذارد.»

📚 خواست ناممکن، ژیژک، ص ۶۱-۶۲

فارغ از اینکه پزشکیان ساده یا عوام‌فریب باشد، محبوبیت حداقلی او به عنوان رییس‌دولت نشان‌دهنده وضعیتی در فرهنگ است که ترجیح می‌دهد موجودی بسیار انسانی و ساده ببیند تا آن‌که ابرمردی با ژست دروغینِ مقاومت همراه با وعده نجات را در برابر خود ببیند. درفتاد شرایط تحقق این نگاه در فرهنگ ایران و تفاوت این بستر با فضای امریکایی تامل بیشتری لازم است. نباید در تطبیق وضعیت سیاسی اروپایی و آمریکایی با ایران عجله کرد. همه چیز ممکن است. نهاد و ساختار به معنای دقیق کلمه در آمریکا وجود دارد. در این میان وضعیت ایران به یک مجموعه پرت و پلا، انتزاعی و همواره نامتعین شبیه است که از هیچ نظمی پیروی نمی‌کند. از دل این بی‌نظمی است که پزشکیان همچون هندوانه‌ای دربسته ظاهر می‌شود که شناخت دقیقی از وضعیت او نمی‌توان داشت. او چقدر خودش است و تا کجا تظاهر می‌کند؟ هنوز به قطع چیزی نمی‌دانیم؛ هنوز احتمال ظهور معجزه هزاره سوم در ایران وجود دارد.

T.me/Bon_Yaad

5 months, 2 weeks ago

«شیکسپیر ماکیاوللی را بلعید»

نام شیکسپیر طنینی عالم‌گیر دارد. چون همه جا حضور دارد. حضور دارد چون ماکیاوللی را بلعیده است و ماکیاوللی همه جا حضور دارد.

پدر ادبیات انگلیسی کسی نیست جز جفری چاوسر. اما ظاهرا این عنوان برای چاوسر به گوش فارسی‌زبان زار می‌زند. بی‌جهت نیست اگر بپرسیم چرا سایه شیکسپیر اینقدر برای ما عظیم است؟ چرا هولناک است؟

ماکیاوللیِ روباه‌صفت، دردانه انگلستان است: نخستین جایی که ماکیاوللی در بطن فرهنگ خوانده شد. 
ماکیاوللی معاصر با شیکسپیر است. شیکسپیر تنها یک بار نام ماکیاوللی را در هنری ششم ذکر می‌کند اما به واقع اوست که روح ماکیاوللی را در صحنه‌های تئاترِ سرتاسر انگلستان احضار می‌‌کند. ریچارد سوم، هملت، هنری چهارم و لیدی مکبث. قدرت طلبی، نفاق و دورویی، عوام فریبی، قربانی کردن دین و اخلاقیات، خیانت به نوع انسان، یا همان ماکیاولیسم بر روی استِیْج.

شیکسپیر ماکیاوللی را در انگلستان انضمامی می‌‌کند. آیا این یک تصادف است؟ هرگز

دوران ماکیاولی با افول حکومت های محلی کوچک‌تر و ادغام آنها در حکومت‌هایی متکی به مشروعیت مردمی و تدبیر سیاسی همراه بود. شیکسپیر نیز در روزگار برچیده شدن سلطه پاپ و کلیسای روم در انگلستان، کشمکش های فرقه‌های مسیحی، افول حکومت مردانه خاندان تودور، آرامش حاصل از سیاست‌های ملکه الیزابت و دسیسه های اشراف چشم به جهان گشود؛ روزگار شکل گرفتن مفهوم دولت و ملت.

دوران سلطنت درحال تمام شدن است. بوی فساد آن به مشام اهل کوچه و خیابان رسیده است. سلطنت دیرزمانی نیست که از جایگاه الهی و قدسی خود نزد مردم به فاسدترین و گناه‌آلوده‌ترین مرتبه سقوط کرده است. دیگر کسی عصای سیاست را مناسب دستان پادشاهی خداگون نمی‌داند. این مسئله هنوز هم برای انسان ایرانی در جریان است.
شیکسپیر و ماکیاولی هردو نشانه به خودآگاهی رسیدن فرهنگ نسبت به فساد درونی ساختار استبدادی سلطنتی هستند. در ماکیاوللی این آگاهی هنوز به بطن فرهنگ و عموم مردم نرسیده بود که شیکسپیر آن را روی هوا از آن خود کرد. 

انگار شیکسپیر برای گزارش وضع غم‌انگیز دوران نیاز به کلمه‌ای داشت و لکنت امانش را بریده بود. خیابانی در لندن، غریو شیپورها، ماکیاوللیِ قاتل به صحنه وارد می‌شود.

5 months, 2 weeks ago
هرگز نمی‌توان گفت فلسفه باید از …

هرگز نمی‌توان گفت فلسفه باید از حیث روش مطابق با علوم دقیق جهت‌گیری کند و کارِ انجام‌شده در علوم دقیق را فقط به‌پیش ببرد و به‌پایان برساند. فلسفه، در مقایسه با تمام شناخت طبیعی، در بُعدی نو نهشته است و در تناظر با این بُعد نو، روشی نو وجود دارد که با روش ‌طبیعی در تضاد است. هرکس این را انکار کند، کلِ لایهٔ مسائلِ مختص به نقدِ شناخت را نفهمیده و از این رو نفهمیده است که فلسفه درحقیقت چه می‌خواهد و باید بخواهد.

-ادموند هوسرل / ایدهٔ پدیدارشناسی
@Neyrang

5 months, 2 weeks ago

«انسان آشغال است»
درفتاد ساموئل بکت

بکت آنقدر حفر میکند تا روان سوراخ شود. تا بالاخره هستی چرکینی از آن بیرون بجهد. بس نمی‌کند‌‌، ادامه می‌دهد و همین کمدی او را می‌سازد. تا شاید معلوم شود انسان چجور آشغالی است. وقتی تا این حد در انسان فرو بروی همه چیز همزمان خنده دار و بسیار غم‌انگیز به نظر میرسد. آنچه ژیژک درباره بکت می‌گوید نیز دوگانه‌ای چنین دارد: کسی از بکت انتزاعی تر نمی‌نویسد و هیچکس تا حد او انضمامی نبوده است. او با انتزاعیتش مقابل مارکس قرار می‌گیرد و همزمان از او انقلابی‌تر می‌شود. مراد فرهادپور نیز درمقایسه بکت با چاپلین به کامیابی بکت از ناکامی‌هایش اشاره میکند. اینکه مهارت بکت از دل ناتوانی‌اش است که ظاهر می‌شود. این دوگانه‌‌های حذف‌ناشدنی، که بکت را همچون استخوانی در گلو، هضم ناشدنی نگاه میدارند.

همانطور که پیشتر اشاره شد، انتزاعی بودن بکت حامل این معنای ساده‌لوحانه نیست که او در گوشه‌ای برای خودش می‌نویسد و بس. بکت گوشه‌های هر انسانی را لخت می‌کند و همین است که سیر افکار انتزاعی او تا این حد عریان کننده‌ سکوت من و شماست. او همچون دکارت "می‌اندیشم" را در مقام یک کنش، بن‌یاد هستی انسان می‌دانست. اما بکت خوشبینی دکارت قرن هفدهمی به انسان را ندارد. او به سفر در افکار ادامه می‌‌دهد تا مبادا لحظه‌ای بمیرد. اما در جریان همین حرکت است که معلوم می‌شود این آشغالی که دارد فکر می‌کند و انتظار مرگ را می‌کشد هم  خیلی فرقی با مرده ندارد. جریان کلمات بی آنکه چیزی گفته شود و سیر افکار بی آنکه چیزی تا آخر بیان شود، در بکت گویای این است که بخلاف آثار ادبی پیش از او قرار نیست اثر را حتما با تامل کلمه به کلمه بخوانید، همینکه با آن هم‌راه شوید کفایت می‌کند.

T.me/Bon_Yaad

We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 1 month, 1 week ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 3 months, 3 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 18 hours ago