𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 1 day, 19 hours ago
«هرفیلمیسیاسیاست. سیاسیترین هم آنهاییهستندکهوانمودمیکنند سیاسی نیستند: فیلمهای “سرگرمکننده". آنهاسیاسیترینفیلمهایموجودهستند،زیراامکان هرگونه تغییریراردمیکنند. درهرفریم دارند بهشمامیگویندکههمهچیزخوباست. آنهابه شکل مستمر برای آنچه که هست تبلیغ میکنند.»
(ویم وندرس، «منطق تصاویر»، ۱۹۸۸)
(به مناسبت زادروز میکلآنجلو آنتونیونی)
فکر میکنم «مکالمه» (۱۹۷۴) خیلی تحت تأثیر «آگراندیسمان» (۱۹۶۶) است- مخصوصاً صحنهای که دیوید همینگز در حال بزرگ کردن عکسها است. این بسیار شبیه صحنهای است که در آن جین هکمن نوارها را مرور میکند. این را میدانستم. قطعاً از «آگراندیسمان» الهام گرفته یا تحت تأثیر آن بوده. همان یک صحنه. اما دو فیلم در کل اصلاً شبیه هم نیستند. صحنههای فاش شدن راز از طریق فناوری بسیار شبیه به هم هستند، اما اگر دوباره «آگراندیسمان» را ببینید، متوجه میشوید که - آن صحنه - به تعبیری بهترین صحنه فیلم است. واقعاً چیز دیگری به قدرت آن نیست.
نظر مردم در مورد تأثیرات خیلی مسخره است. آنها به یک فیلم نگاه میکنند و چیزی را میبینند که مشخصاً مربوط به فیلم قبلی است و میگویند: «آها! این مال آگراندیسمانه!» و هزاران سال است که همینطوری است. آنها وقتی هرمان هسه میخوانند، نمیگویند: «آه، اون تحت تأثیر توماس مانه!» البته آنتونیونی روی من تاثیر گذاشت. من آن فیلم را دوست دارم و البته فیلمهای دیگر او را بیشتر دوست دارم. باید امیدوار باشم که بتوانم از او دزدی کنم. دزدی از آدمهایی که آنها را تحسین میکنید - که خودش یکسنت دیرپا است- به نظر من بخشی از هنر است.
فرانسیس فورد کاپولا
گومویعزیز
دیشبمنوایدنبادوستمکاتبهایمعروفم،تیاسالیوتشامخوردیم. عجبشبپرخاطرهایبود.
شاعرهمراهباخانمالیوتدمدرماراملاقاتکرد،بلوندیخوشقیافهومیانسالکههربارکهبهشوهرشنگاهمیکرد،انگارچشمانشپرازتحسینمیشد. آقاهمالبته،قدبلند،لاغروالبتهبیحرکتبود،امااینکهآیارفتارشمربوطبهسنبود، یا بیمارییاهردو،نمیدانم.
بههرحال،نگارندهباآمادگیکاملبراییکشبادبیبهخانهالیوتهارفتهبود. درطولهفته «قتلدرکلیسایجامع» رادوبارخواندمو «سرزمینهرز» را سه بار، و فقط برای فرار از تنگنای مکالمهای، نوکی هم به «شاه لیر» زدم.
بله قربان، وقتی کوکتل سرو میشد، برای لحظهای سکوت حاکم شد، بنابراین، برای پر کردن فضا بخشی از «سرزمین هرز» را بلغور کردم. فکر کردم که این نشان میدهد که من یکی دو چیز به درد بخور به جز آگهیهای نمایشهای وودویل هم خواندهام.
الیوت لبخند کمرنگی زد، انگار میخواست نشان بدهد که شعرهای خودش را میشناسد و نیازی نیست که من آنها را دکلمه کنم. پس با تکهای از «شاه لیر» وارد شدم. گفتم پادشاه یک پیرمرد فوقالعاده احمق بود، و خدا میداند که بود. و اینکه اگر او پدرم بود، در هشت سالگی از خانه فرار میکردم، به جای اینکه تا ده سالگی منتظر بمانم.
این نیز نتوانست توجه شاعر را جلب کند. او بیشتر به بحث درباره فیلمهای ما علاقه داشت. لطیفهای را نقل کرد - یکی از شوخیهای خودم - که مدت ها بود فراموشش کرده بودم. اشاره کردم که سخنرانی آغازین شاه لیر اوج حماقت بود. گفتم تصور کنید پدری از سه فرزندش میپرسد: کدام یک از شما بچهها مرا بیشتر دوست دارید؟ و بعد کوچکترین دخترش؛ کوردلیای شیرین و صادق را طرد کرد، چون بر خلاف خواهران شریرش، نمیتوانست خود را وادار کند که چاپلوسیهای ریاکارانه را به زبان بیاورد. و کوردلیا، توجه داشته باشید، عزیزکرده پدرش بود!
اليوتها مؤدبانه گوش کردند سپس خانم الیوت از شکسپیر دفاع کرد و ایدن هم، متأسفم که بگویم، پشت شاه لیر درآمد، با اینکه که من همیشه از او حمایت کرده بودم. (درباره همسرم منصفانه این است که بگویم او بخاطر بازی در نقش شاهزاده خانم در یک تئاتر مدرسهای احساس نسبتاً گرمی نسبت به اعضای تمام خانوادههای سلطنتی داشت.)
وقتی به او گفتم که دخترم ملیندا در دانشگاه اشعارش را بعنوان واحد درسی میخواند، گفت که از این اتفاق متأسف است چون تمایلی به خواندن اجباری اشعارش ندارد.
ما تا دیر نماندیم چون هر دو احساس میکردیم که او عادت ندارد تا نیمه شب برای مصاحبت بیدار بماند، خصوصاً با من.
بهت گفتم ما او را تام صدا میزدیم؟ (احتمالاً چون اسمش همین بود.) من البته از او خواستم که مرا هم تام هم صدا کند اما فقط به این دلیل که از نام جولیوس متنفرم.
قربانت
تام مارکس
نامه گروچو مارکس به برادرش گومو)
آرون سورکین یکی از برجستهترین صداهای هالیوود است که میلیونها بیننده هفتگی را با مجموعه تلویزیونیاش «بال غربی» به خود جلب کرد و با فیلمهایی مانند «چند مرد خوب» و «رئیسجمهور آمریکایی» به موفقیت در گیشه دست یافت. سورکین با ریتم و مهارتهای نوشتاری، دیالوگهایی را میسازد که شخصیتها را زنده میکند. زبان واضح و فشرده او هم برای شنیدن هیجانانگیز است و هم از نظر زیبایی و قدرت، شاعرانه. مهارت او بهعنوان یک نویسنده، حتی از سوی منتقدانش تحسینهایی را برای او به ارمغان آورده است: پیچیده، ظریف، و اغلب نیرومند. کار سورکین حتی از زوایای مختلف به بهترین وجه قابل درک است. نمایشنامه آرون سورکین، فیلمنامهنویس (و این روزها کارگردان) مشهور سینما، که علیرغم تعداد کم آثارش، بسیار مورد استقبال سینمادوستان و البته تحلیلگران فیلم قرار گرفته است، بازنمایی داستان جذاب اختراع تلویزیون در پی درگیری شبه واقعی بین فیلو تی فارنسوورث نابغه و تیم او متشکل از رویاپردازان مبتکر و کمبودجه با دیوید سارنوف (غول صنعت ارتباطات و رئیس RCA و بنیانگذار NBC) است.در طی نمایشنامه برشهایی از زندگی این دو مرد نمایش داده میشود،که هر یک در تولد رسانهای که در حال تغییر جهان بود نقش مهمی داشتند: فارنسوورث، اعجوبهای خودآموخته که در کلبهای در یوتا متولد شده بود و شروع به کار روی تلویزیون الکترونیکی کرد و اولین کسی بود که یک تصویر متحرک را مخابره کرد، و سارنوف؛ یک مهاجر روس فقیر که با توسعه سیستم تجاری رادیو و تلویزیون، از یک پیک نامهبَر به غول یکی از بزرگترین امپراتوریهای رسانهای جهان تبدیل شد.هرچند این نمایشنامه از نظر تاریخی دقیق نیست و یک تغییر عمدی (شاید جهت دراماتیکتر کردن آن) در داستان به وجود آمده است. نمایشنامه میگوید که فارنسوورث به طور قانونی توسط سارنوف شکست خورده و سپس زندگی خود را در گمنامی سپری میکند. اما در حقیقت، فارنسوورث برنده دعوی شد، بعداً یک میلیون دلار از RCA برای ثبت اختراع تلویزیون خود دریافت کرد و در تحقیقات تکنولوژیک گامهای درخشانی برداشت. هماکنون مجسمه ای از فارنسوورث در سالن یادبودهای ساختمان کنگره ایالات متحده وجود دارد. البته سورکین طی مصاحبهای با اذعان به این تغییرات خودساخته توضیح میدهد: « بسیاری از دعاوی، احکام تجدیدنظر و شکایتهای متقابل وجود داشت که شامل مرور زمان شد. فارنسوورث برخی از آنها را برد و در بعضی هم شکست خورد. نتیجه نهایی - مطمئناً با رویکردی که نسبت به آن نمایشنامه را نوشتم - یک باخت بود. همانطور که سارنوف در پایان میگوید، فارنسوورث درگذشت، «مست، شکستخوره و در گمنامی» و اینکه آیا این نتیجه جاسوسی یا دزدی شرکتی بوده یا نه، موضوع نمایشنامه است. روایت همه اینها بسیار طولانی است و من بسیاری از دعاوی را در یک پرونده ادغام کردم.»از نکات برجسته این نمایشنامه ریتم نزدیک به سینمای آن است. تعویض صحنهها، تعداد بالای شخصیتها و نقاط عطف دراماتیک و به ویژه توجه به جزئیاتی که نمایش آنها در یک کار صحنهای شاید دشوار به نظر برسد، متن را بیشتر نزدیک به یک فیلمنامه میکند، تا نمایشنامهای قابل اجرا در سالنی محدود. ولی شاید همین نکته خواندن نمایشنامه، یا فکر کردن به اجرای دشوار آن را تبدیل به چالشی شیرین کند.
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 1 day, 19 hours ago