حسین بوکز

Description
اینستاگرام حسین بوکز :

Www.instagram.com/hosein_books

ارتباط با من:
@Hosein_triahy

بررسی عمیق کتاب‌های خوب با حسین ریاحی📗📘📙
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 3 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 6 months ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 2 months ago

hace 1 mes

در نظر کاتوزیان حتی در حد فاصل انقلاب مشروطه تا استبداد رضا خانی که دموکراسی نیم بندی در کشور برقرار می‌شود، مردم به خاطر حافظه تاریخی استبداد زده فضای باز ایجاد شده و ظهور گرو‌ه‌های با نظرات مختلف را با هرج و مرج اشتباه می‌گیرند و خواهان پناه بردن به آغوش یک مستبد جدیدند.  اما آیا چون فرهنگ استبداد زده ایرانی هنوز پذیرش یک دموکراسی واقعی را ندارد پس باید تا مدتی نامعلوم به حکومت دیکتاتوری تن در داد؟

کاتوزیان به چند دلیل چنین نگاهی را رد می‌کند. نخست این که حکومت‌های دیکتاتوری در ایران به سرعت به سوی استبدادی شدن پیش می‌روند، دوم مردم باید به آهستگی دموکرات بودن و تحمل دیگری را بیاموزند و از آن نهراسند ، امری که محقق شدن آن در یک حکومت دیکتاتوری امکان پذیر نیست و سوم این که دموکراسی حکومتی است که خود را کامل نمی‌داند و همیشه راه را برای پیشرفت و بهتر شدن باز می‌گذارد. لذا گذار به دموکراسی یک فرآیند تدریجی است، نباید توقع داشته باشیم که یک شبه دموکراسی‌های صدساله‌ای مانند انگلیس و فرانسه در کشور ایجاد  نماییم، بلکه باید بسته به مقتضایات فرهنگی و شرایط تاریخی ملزومات  شکل گیری یک حکومت ملی را فراهم کرد. 

📘📗📕
@hosein_books

کانال حسین بوکز رو به دوستانتان معرفی کنید🙏

#جامعه_شناسی #جبهه_ملی #مصدق #استبداد #محمد_علی_همایون_کاتوزیان #نهضت_مشروطه #تاریخ_ایران #دیکتاتوری

hace 1 mes

📘عنوان کتاب : #استبداد_دموکراسی_و_ _نهضت_ملی
نویسنده: #محمد_علی_همایون_کاتوزیان
📙☑️انتشارات: #نشر_نی

🔴 این کتاب مجموعه‌ای از یادداشت‌های  پراکنده دکتر کاتوزیان در زمینه جامعه شناسی تاریخی-سیاسی ایران است. بخشی از کتاب‌ به شناسایی عناصر بیرونی مخرب و اشتباهات اعضای جبهه ملی به خصوص مصدق در رهبری جریان دموکراسی خواهی  ایران اختصاص دارد  که در جای خود بسیار خواندنی است. اما من اینجا بر «نظریه استبداد تاریخی  ایران » تمرکز می‌کنم که محور چند مقاله نخست کتاب است و به فهم موقعیت کنونی ما نیز کمک می‌کند. 

نظریه استبداد تاریخی بیان می‌کند که تمام تاریخ ایران را می‌توان  چرخه‌ای بی پایان میان حکومت‌های استبدادی و هرج و مرج در جامعه دانست. در همین جا باید تمایزی بین دیکتاتوری و استبداد قائل شد، دو واژه‌ای که در بسیاری موارد به اشتباه جای یکدیگر به کار می‌روند. دیکتاتوری نوعی از حکومت قانون است، یعنی دیکتاتور به مجموعه‌ای از قواعد و قوانین اجتماعی خود را محدود می‌کند هر چند این قواعد و قوانین تامین کننده منافع طبقه خاصی است، اما استبداد پیش از قانون است و به حکومت خودکامه‌ی وابسته به فرد  اطلاق می‌شود که ویژگی اساسی‌اش «غیر ضابطه مند» بودن است.

علل تاریخی شکل گیری استبداد را عمدتا به وضعیت اقلیمی ایران و به خصوص کمبود آب و نیار به حکومت متمرکز برای توزیع آن بر می‌گردانند. اما این دلایل هر چه باشد شکی نیست حکومت‌ استبدادی شیوه مرسوم حکمرانی در ایران بوده است. در حکومت استبدادی همه حقوق متعلق به دولت است، حتی حق مالکیت برای دیگران به رسمیت شناخته نمی‌شد و چه بسا در تاریخ ما مستبدان  با اشاره‌ای کوتاه همه اموال، جان و ناموس فردی را مصادره می‌کردند.

دولت در حکومت استبدادی هیچ وابستگی به طبقات اجتماعی ندارد، تمام مردم از هر طبقه‌ای (حتی وزیر و وکیل) رعیت‌اند  و استثمارگر کل در صدر نشسته است. چیزی که در اروپا به دلیل عدم تمرکز منابع  و وفور آب  به شکل دیگری رقم خورده است، یعنی حکومت‌های دست کم باید رضایت خاطر بخش‌هایی جامعه به خصوص ملاکان بزرگ و نجبا را جلب می‌کردند. در نتیجه از نظر بسیاری از متخصصان، ایران هیچ گاه به دوره‌های فئودالیسم و پس از آن سرمایه داری که مسیر‌های طبیعی توسعه‌اند وارد نشد زیرا بستر اجتماعی آن یعنی احترام به حق مالکیت و وجود حکومت قانون که امکان انباشت سرمایه را فراهم می‌کند  شکل نگرفته بود.

در سوی دیگر این چرخه، تاریخ ایران نشان می‌دهد که با تضعیف پایه‌های حکومت یک مستبد جنگ‌های قدرت برای شکل گیری حکومت استبدادی جدید آغاز می‌شود. دوره گذرا از یک مستبد به مستبدی دیگری زمانه‌ای پراز هرج و مرج و خونریزی است . دوره‌ای که مردم آرزو می‌کنند کاش همان مستبد قبلی قدرت را در دست داشت.

اما جامعه‌ای که قرن‌ها ذیل حکومت استبدادی زندگی کرده باشد چگونه جامعه‌ای می‌شود؟ تصویر کاریکاتوری فرهنگ سیاسی این مردمان این گونه است: در ابتدای شکل گیری حکومت  مستبد او را به خاطر ایجاد نظم و آرامش می‌ستایند، در طول حکومتش به خاطر ظلم و جور بی حد نفرینش می‌کنند و در دوره هرج و مرج پس از آن  به نوستالژیای دوران آرام گذشته دچار می‌شوند.  چنین مردمی هیچ احساس وظیفه‌ای نسبت به دولت و حکومت ندارند زیرا مشارکتی در آن ندارند، حکومت را بیگانه می‌دانند و حتی به دستاورد‌های آن به دیده تردید می‌نگرند. فاصله‌ی بین مردم و حکومت در چنین فرهنگ سیاسی هیچگاه پر نمی‌شود. کافیست این را با مفهوم یکپارچگی ملت-دولت (nation-state) به عنوان مفهوم مرکزی در حکومت‌های دموکراتیک مقایسه کنید

hace 1 mes

وابی سابی در زندگی فردی و در روابط با دیگران پادزهری برای کمال طلبی است.‌ از منظر وابی‌سابی جهانی که همواره در حال تغییر است نمی‌تواند کامل باشد، ما باید این نقصان را بپذیریم و آن را در آغوش بگیریم. تنها کسانی در این جهان تاب می‌آورند که منعطف باشند همچون گیاه بامبویی که ریشه‌های مستحکم در خاک دارد اما در برابر باد سرسختی نمی‌کند و با آن همراه می‌شود

اساسا این که کمال به عنوان یک امر مثبت و نقص به عنوان یک امر منفی تلقی ‌شود خطاست. اتفاقا ما به خاطر نقص‌هایمان است که یگانه و منحصر بفردیم درست مثل کوزه‌ی دست سازی که با تلاش یک کوزه‌گر ساخته شده اما هیچ‌گاه به کاملی یک کوزه ماشین‌ساز نیست با این وجود به مراتب از آن ارزشمند‌تر است. در جهانی که وابی‌سابی ترسیم می‌کند شکست خوردن در زندگی یک امر معمول و طبیعی است. آن چه مهم است بازتعریف این شکست به عنوان مسیری است که به نتیجه دلخواه ما منتهی نشده، یادگرفتن از آن و تجربه مسیر‌های تازه است. در روابطمان نیز گاهی لازم است با گذشته خداحافظی کنیم و بیش از اندازه درباره آینده خیال پردازی نکنیم. از سویی دیگر بهترین راه حفظ روابط‌مان پذیرفتن نقص‌های طرف‌مان و تاکید بر نقاط مثبت‌اش است.‌ وابی سابی فضا را برای عشق باز می‌کند زیرا ما را از جستجوی بی‌پایان برای یافتن عشقی کامل رها می‌کند، همه به طرق مختلف ناقص‌اند مهم یافتن زیبایی نهفته در همین طبیعی بودن و نقصان است. 

وابی‌سابی در زندگی حرفه‌ای و شغلی نیز می‌تواند کمک حال ما باشد. از نظر بث کمپتن چرخه کمال‌جویی در شغل‌هایمان باعث شکست‌مان می‌شود و این شکست‌ها در ما احساس ناکفایتی ایجاد می‌کند. در حالی که وابی‌‌سابی به ما می‌آموزد که قدر خودمان را با وجود همه‌ی نقص‌ها و شکست‌هایمان بدانیم و با اعتماد بنفس برای اکتشاف و حداکثر کردن ظرفیت‌هایمان تلاش کنیم.‌ از منظر وابی‌سابی تنها یک مسیر شغلی وجود ندارد (همانطور که تنها یک روش زندگی وجود ندارد) چیزی که مهم است نتایجی که بدست می‌آید نیست بلکه مسیری است که طی می‌شود. گاهی لازم است از شغل‌هایی که عجله و سرعت را به الگوی زندگی ما تبدیل می‌کنند و اجازه نمی‌دهند در لحظه زندگی کنیم را کنار بگذاریم. 

دست آخر از منظر وابی‌سابی شاید تنها لحظه‌هایی را بتوان کامل نامید که در زمان حال غرق می‌شویم و با تمام وجود خود و جهان اطرافمان را حس می‌کنیم، مثل لحظه‌ای که مادری اولین خنده فرزندش را می‌بیند یا لحظه‌ی صحبت کردن با یک پرستو از پشت پنجره. اگر قدر لحظه‌های حال را ندانیم و به شتاب بیش از اندازه زندگی مدرن تن دهیم این لحظه‌های کامل را از دست می‌دهیم. از همین رو بث کمپتن ما را به ایجاد آیین‌های کوچکی مثل قدم زدن در طبیعت، پرورش گل‌ها یا کیک پخت دعوت می‌کند تا بتوانیم زیبایی را در اتفاقات ساده زندگی روزمره بیابیم. 

📘📗📕
@hosein_books

کانال حسین بوکز رو به دوستانتان معرفی کنید🙏

#وابی_سابی #ژاپن #فلسفه #معنویت  #زیبایی_شناسی #مراسم_چای #سبک_زندگی #فلسفه_زندگی #زندگی_مدرن

hace 3 meses, 1 semana

? جمع بندی:

بیایید به پرسش اول متن باز گردیم. چرا جان فانته چنین جایگاهی در ادبیات آمریکا یافته است؟. به طور خلاصه به این علت که صدای نسلی از مردمان فراموش شده آمریکایی است، آغازگر سبک ادبی رئالیسم کثیف است که در دهه‌های پایانی قرن بیستم به شکوفایی کامل می‌رسد، خالق شخصیت خیال‌پرداز، طناز و فراموش نشدنی چون آرتورو باندینی است و دست آخر به دلیل نگاه دقیق اجتماعی‌اش که دست روی برخی از بنیادین‌ترین معضلات جامعه آمریکایی یعنی بحران هویت و تضاد مسیحیت با سبک زندگی آمریکایی می‌گذارد. 

???
@hosein_books

کانال حسین بوکز رو به دوستانتان معرفی کنید?

#ادبیات_آمریکا #جان_فانته #چارلز_بوکفسکی

hace 3 meses, 1 semana

شخصیت‌های اصلی داستان‌های رئالیسم کثیف نفرین‌کنندگان زندگی و مطرودان جامعه‌اند. آرتور در تمام طول کتاب از لعنت کردن وضعیت و بدو بیراه گفتن به دیگران دریغ نمی‌کند. همزمان عنصر خیال‌پردازی به آن‌ها کمک می‌کنند رنج زندگی مشقت بارشان را تاب بیاورند. آرتور همواره در حال رویا پردازی درباره نویسنده شدن است. گاهی او را می‌بینیم که خودش را در قامت برنده جایزه نوبل ادبیات توصیف می‌کند و گاهی بقیه مردمان را تحقیر می‌کند که چرا اخبار جنگ و هیتلر را دنبال می‌کنند زیرا تنها خبر مهم، خبر چاپ کتاب آرتور باندینی بزرگ است! طنز سیاه ویژگی دیگر رئالیسم کثیف است که بخوبی در آثار فانته مشهود است. این طنز کمدی است که از پس تراژدی می‌آید، خنده‌ای از سر بیچارگی. قلم فانته در سرتاسر کتاب طنزآلود است اما یک نمونه جالب ازین طنز زمانی است که آرتور برای پیدا کردن کار به کارخانه فورد می‌رود و در انبوه تجمع مردمان بیکار با پیرمردی که آب بینی‌اش آویزان است شروع به صحبت می‌کند. آرتور با جملاتی روشنفکرانه به نظام سرمایه‌داری و نماد آن کارخانه فورد حمله می‌کند اما در نهایت روشن می‌شود که پیرمرد کر بوده و بیهوده به تایید حرف‌های او سر تکان می‌دهد. 

? درون مایه‌ها: بحران هویت آمریکایی، تضاد سبک زندگی مسیحی و آمریکایی

اگر از سبک ادبی، جهان و شخصیت‌هایی که جان فانته به آن‌ها می‌پردازد عبور کنیم به دو درون مایه اصلی و پرتکرار آثار او برمی‌خوریم. نخست هویت آمریکایی و دوم مسئله مذهب. آرتور باندینی‌ها در بحران هویت اجتماعی دست و پا می‌زنند، پرسش آن‌ها این است که اگر ما آمریکایی‌ام هستیم (که هستیم چون در این خاک متولد شدیم) و باید در رویای آمریکایی شریک باشم پس چرا به چنین زندگی دچار شده‌ایم؟. بحران هویت آمریکایی در آثار فانته دو سرچشمه دارد. نخست اختلاف طبقاتی هولناک در جامعه آمریکایی. ماریا مادر آرتور زمانی که مجله زنان آمریکایی را در دست می‌گیرد و آن‌ها را با جاروهای برقی و ماشین لباسشویی می‌بیند احساس می‌کند به خوبی این شکاف را درک می‌کند، آن‌ها در جهانی زیست می‌کنند که هرگز برای او قابل دسترس نیست. دوم اختلاف نژادی. آرتور در تمام کودکی به خاطر ایتالیایی بودن تحقیر می‌شود. به همین دلیل در بزرگسالی فیلیپینی‌ها و مکزیکی‌های همکارش را تحقیر می‌کند. این مثل چرخه‌ای ادامه دار از نفرت است که نسل به نسل منتقل می‌شود و حتی رابطه عاشقانه او با دختری مکزیکی را نیز تحت شعاع قرار می‌دهد. فانته پرسشی را مطرح می‌کند که تا همین امروز جامعه آمریکا با آن درگیر است. 

مسیحیت، دیگر درون مایه مهم چهارگانه باندینی است. کودکیِ آرتور در یک محیط به شدت مذهبی می‌گذرد، همراه با مادری که بی‌شباهت به مریم مقدس نیست و مدرسه‌ای که گردانندگانش راهبه‌ها هستند. در «تا بهار..» فشار سنگین مذهب کاتولیک را بر افکار آرتور می‌بینیم. او مدام در حال تقسیم کارهایش به گناه صغیره  و کبیره است تا ببیند باید برای کدام‌هایش پیش کشیش اعتراف کند. آرتور تقریبا ازین که به بهشت برود نا امید است. زیرا احساس می‌کند بسیاری از گناهانش قابل بخشش نیست. در حالی که آنچه او گناه می‌نامد بیشتر حاصل تحمیل محیط و زندگی فقیرانه است. از نظر فانته مذهب در جوامع فقیر نه تنها کمک نمی‌کند فقرا زندگی پر مشقت‌شان را راحت‌تر بگذارند بلکه باری اضافی بر دوش آن‌ها تحمیل می‌کند. آرتور کم کم احساس می‌کند مذهب مثل زنجیرهایی است که دست و پایش برای یک زندگی معمولی را بسته به خصوص وقتی عاشق رزا می‌شود و می‌فهمد حتی افکار جنسی داشتن درباره یک دختر می‌تواند گناه باشد! به همین دلیل تا حدودی از مادر مقدس‌مآبش متنفر است و سبک زندگی آزادانه و گناه آلود پدرش را می‌پسندد.

در نهایت آرتور تصمیم می‌گیرد پا جای پدری بگذارد و اوج آن صحنه‌ای است که در یک کشمکش تسبیح مادرش را پاره می‌کند. ازین رو عجیب نیست که آرتورِ «جاده‌ی لس آنجلس» کاملا ملحد است و با زبان طنز آمیزش خدا را آشکارا انکار می‌کند.‌ اما این وضعیت پایدار نمی‌ماند و رابطه صفر و یکی آرتور با خدا در کتاب سوم تعدیل می‌شود. در «از غبار بپرس» آرتور به کلیسا سر می‌زند و به مقدسین متوسل می‌شود اما تنها برای این که به او در راه رسیدن به آرزویش یعنی نویسنده شدن کمک برسانند. فانته به خوبی از تضاد‌های سبک زندگی مذهبی و سبک زندگی آمریکایی آگاه است و تلاش می‌کند به نسخه‌ای میانه‌ای در این زمینه دست یابد.

hace 3 meses, 1 semana

?عنوان کتاب : #چهارگانه_باندینی
نویسنده: #جان_فانته
?☑️انتشارات: #افق

منتقدان او را «جواهر گم شده ادبیات آمریکا» می‌دانند و بوکفسکی درباره او گفته: «فانته خدای من بود». چرا جان فانته چنین جایگاهی در ادبیات آمریکا یافته است؟ نگاهی به "چهارگانه‌ی باندینی" به درک اهمیت آثار او کمک کند. این چهارگانه به ترتیب شامل "تا بهار صبر کن باندینی"، "جاده‌ی لس‌آنجلس"، "از غبار بپرس" و "رویاهایی از بانکر هیل" است.

? نسل فراموش شده: مروری کوتاه بر داستان چهارگانه باندینی

جان فانته در چهارگانه باندینی صدای یک نسل است، نسلی از آدم‌ها که با رویای آمریکاییِ پول و شهرت بزرگ شده‌اند در حالی که زندگی‌ واقعی‌شان یک جهنم آمریکایی تمام عیار است. فانته برای روایت داستان این نسل آرتورو باندینی را خلق می‌کند که خویشتنِ دیگر (alter ego) خود اوست. اولین بار در « تا بهار صبر کن..» با آرتور 14 ساله ملاقات می‌کنیم. پدرش اسوو، آجرکشی ایتالیایی است که از سیر کردن شکم بچه‌هایش عاجز است و به همین دلیل زمین و زمان را لعنت می‌کند، و مادرش ماریا بانویی معصوم و همیشه تسبیح بدستی است که خود را تسلیم اراده خدا می‌داند. داستان با آن زبان طنز ظریفش که خنده و درد را یکجا جمع می‌کند، به زندگی روزمره این خانواده می‌پردازد: بازیگوشی‌های آرتور و برادرانش در مدرسه، عشق آرتور به رزا همکلاسی‌اش، تاثیر عمیق مذهب و فقر بر زندگی آن‌ها و نفرت آمریکایی‌ها از مهاجران.

نقطه عطف داستان جایی است که پدر آرتور در آستانه کریسمس چند روزی ناپدید می‌شود و پس از بازگشت به خاطر شایعه ارتباطش با زنی دیگر شکاف عمیقی در خانواده ایجاد می‌شود. در «جاده‌ی لس‌آنجلس» آرتور 18 سال دارد، این بار هم فقیر است، مادر و خواهری دارد که هر دو مذهبی‌اند، پدرش فوت شده است و دایی فرانک قیم آن‌هاست. آرتورِ جاده‌ی لس آنجلس یک خیال پرداز کامل است، یک ملحد، در کتابخانه شهر قدم می‌زند، نیچه و اشپنگلر می‌خواند ( که خیلی هم از آن‌ها سر در نمی آورد!) و رویایی جز زن‌ها و نویسنده شدن ندارد. کشمکش اصلی داستان در تناقض رویابافی روزمره او با واقعیت زندگی آمریکایی در دوره رکود بزرگ (عمیق‌ترین بحران اقتصادی سده بیستم) است، جایی که مجبور می‌شود به پست‌ترین کار‌ها تن دهد و تلاشش برای نوشتن داستان توسط دیگران به مسخره گرفته می‌شود. 

در «از غبار بپرس» آرتور خانه را به سمت لس آنجلس ترک کرده است تا جدی‌تر رویای نویسنده شدنش را پی‌گیری کند، مثل همیشه آه در بساط ندارد و همچنان از خیال‌پردازی‌های طنازانه‌اش برای فراموش کردن بار خردکننده زندگی امریکایی استفاده می‌کند. شخصیت آرتور در این جا بی‌شباهت به هولدن کالفید ناطور دشت نیست. هرچند این بار در بیست سالگی بیشتر با جهان و زن‌های واقعی (کاملیا لوپز) ارتباط می‌گیرد و در نهایت پس از پیچ و خم‌های فراوان موفق به نوشتن اولین کتابش می‌شود. اگر نگاهی به زندگی جانه فانته، بوکفسکی و امثالهم بیندازیم شباهت زیادی با زندگی آرتور دارد. دن فانته پسر جان فانته در مقدمه « تا بهار صبر کن..» می‌نویسند که پدرش در چه فقری به سر می‌برده و از سر ناچاری تا آخر عمر برای کمپانی‌های سینمایی نمایش‌نامه می‌نویسد تا گذران عمر کند. بدین ترتیب حماسه‌ی آرتور باندینی، روایت اقلیتی است که از بیابان خشک و سوزان رویای آمریکایی جان سالم به در بردند و اکثریتی که در راه این سفر جان دادند، کمر خم نمودند و راه گم کردند. (اشاره به قاب پایانی از غبار بپرس)

? سبک ادبی: فانته و رئالیسم کثیف

فانته برای روایت داستان زندگی این نسل از آمریکایی‌های فراموش شده یک سبک ادبی ابداع می‌کند. سبکی که بعد‌ها در در دستان بوکفسکی به اوج خود می‌رسد و با نام «رئالیسم کثیف» معروف می‌شود. رئالیسم کثیف از نظر زبانی، زبان عامیانه را مبنا قرار می‌دهد، جملات کوتاهی دارد و کمتر از قید و توصیفات طولانی استفاده می‌کند. بدین ترتیب زبان این داستان‌ها هرچه بیشتر با موقعیت‌های رقت‌بار و شخصیت‌های توصیف شده در این داستان‌ها که عموماً مردمان فقیر و بخت برگشته، معتاد‌ها، الکلی‌ها، کارگران جنسی و غیره‌اند همخوانی دارد. در چهارگانه باندینی با انبوهی ازین موقعیت‌ها و شخصیت‌ها روبروییم. یک صحنه شاهکار ازین دست به موقعیتی مربوط می‌شود که ماریا (مادر آرتور در تا بهار..) به مغازه خواربار فروشی می‌رود که مقدار زیادی پول به آن بدهکارند و از سر شرم مدت طولانی در گوشه‌ای می‌ایستد تا مغازه دار نهایتا به او توجه کند. نمونه‌ای دیگر از توصیف زندگی مردمان بخت برگشته را می‌توان در زمان مشغول شدن آرتور در کارخانه کنسروسازی و توصیف زندگی حقیرانه کارگران فلیپینی و مکزیکی آن کارخانه مشاهده کرد.‌ 

hace 6 meses, 3 semanas

?عنوان کتاب : #هنر_در_لحظه_زندگی_کردن
نویسنده: #شانا_نیکوئیست
?مترجم:#معصومه_محمودی
?☑️انتشارات: #نشر_میلکان

«هنر زندگی کردن در لحظه» کتابی است علیه سودای بی‌پایان جامعه مدرن برای سودآوری، شتاب، بهره‌وری و در یک کلام ریختن زندگی در غالب برنامه‌ها و لیست وظایف. شانا نیکوئست از تغییری که زندگی خودش رخ داده می‌نویسد، تغییر از یک زندگی پر مشغله و آشفته به زندگی که آرامش و عشق حقیقی در مرکزیت آن قرار دارند.

نویسنده در جستارهای کوتاه کتاب که از لابلای اتفاقات زندگی‌اش روایت می‌شوند ما را به سادگی و سکون فرا می‌خواند، به کم کردن مشغله‌هایمان. هر بار که به یک پروژه بزرگ یا به یک دعوت رسمی بله می‌گوییم در حال نه گفتن به چیزهایی دیگری هستیم و چه بسا این نه به مهم‌ترین لحظه‌ها و افراد زندگی‌مان باشد. نیکوئست پرکاری افراطی را مذمت می‌کند و معتقد است بخشی از بلوغ هر انسان فرصتی است که به روح و جسمش برای آرامش و استراحت می‌دهد. برای او تمام حساب‌های بانکی، موفقیت‌ها و دستاورد‌های بیرونی به خستگی مداوم روح انسان نمی‌ارزد.

از سویی دیگر ما بیشتر اوقات برای دیگران زیست می‌کنیم. نظرات و نگاه جامعه و همتایان است که تعیین می‌کند ما چه کسی هستیم و چه باید بکنیم. سرمنشا بسیاری از آشفتگی‌های ما همینجاست. ما فراموش کرده‌ایم خودمان باشیم. بدتر از آن این که ما تلاش می‌کنیم بهترین خودمان را برای مردمانی که آن بیرون هستند به نمایش بگذاریم در حالی که هر روز از عزیزانمان دور می‌افتیم. محبوب بودن برای دیگران که ارتباطی محدود با آن‌ها داریم ساده است اما ارتباط با نزدیک‌ترین آدم‌های زندگی که تمام نقص‌ها ‌و ناکاملی‌های ما را می‌دانند نیازمند درک پیچیدگی روابط انسانی است. بسیاری از ما راه فرار کردن را در پیش می‌گیریم و خودمان را زیر بار مشغله‌های گوناگون مدفون می‌کنیم زیرا مدیریت چالش‌های شغلی که در آن‌ها مهارت داریم در دسترس‌تر است تا مدیریت رابطه با فردی دیگر.

 برای نویسنده، کمال‌گرایی و تلاش برای بی‌نقص بودن یکی دیگر از ریشه‌های اضطراب‌های بی‌پایان زندگی ماست. او یک شعار دارد « حال به جای کامل». زیستن در لحظه‌ حال یعنی متوجه اینک و اکنون بودن، حس حضور در لحظه داشتن، رها شدن از آن چهارچوب‌های ذهنی کمال‌گرایانه و تلاش همواره بی‌ثمر ما برای تغییر دادن محیط و  افراد برای شبیه شدن به آن تصویر ذهنی. 

کتاب در قالب کلماتِ داستان‌وارش یک آموزه طلایی را با ما در میان می‌گذارد: جهان امری غنی است و ما همواره چیزی را که برای یافتنش تربیت شده‌ایم در آن خواهیم یافت. اگر شما به دنبال شرمسار بودن یا کشف نقایص‌اید، شک نکنید که ذهنتان در رخدادهای زندگی‌تان نمونه‌های برجسته‌ای از آن‌ها را خواهد یافت. پس چرا این آموزه را به شکل معکوس به کار نبریم؟ خود را به عشق، به اهمیت دادن به روح و جسم، به ارج نهادن به آرامش عادت دهیم و آن‌ها را در لحظه‌ لحظه زندگیمان کشف کنیم!

پی‌نوشت: نویسنده کتاب یک کاتولیک معتقد است و ارجاعاتش به مسیحیت و قدرت خداوند کمی برای سلیقه من بیش از اندازه بود. اما در میان جستارهای کوتاه کتاب بخش‌های دوست داشتنی وجود داشت که تجربه کلی خواندن این کتاب را لذت بخش می‌کند. عنوان بعضی ازین بخش‌ها را با شما به اشتراک می‌گذارم.

1-خودتان صندلی‌ها را قرار دهید 2-ناامید کردن دیگران 3-همه چیز اینجا روبراه است 4-وقتی شجاعت کسل کننده به نظر می‌رسد 5-هنر در لحظه زندگی کردن 6-راه رفتن روی آب 7-باید خیلی خوب باشد 8-سادگی 9-محیط شاد 10-درباره برف 

??? کانال حسین بوکز را به دوستانتان معرفی کنید
@hosein_books

#آرامش #لحظه_حال #نشر_میلکان #اضطراب #روح #معنای_زندگی #مسیح

hace 6 meses, 4 semanas

 اگر خاطره‌ای در گذشته‌یِ ما باعث ناهماهنگی شناختی شود ممکن است به صورت ناخودآگاه تغییراتی روی آن انجام دهیم. گاهی بالکل فراموشش می‌کنیم، گاهی برخی از جزئیات را به آن اضافه می‌کنیم تا از شدت ناهماهنگی‌مان بکاهیم و گاهی خاطرات غیر واقعی خلق می‌کنیم. در یکی از مثال‌های کتاب، نویسنده به خاطر می‌آورد که همراه با پدر مهربانش یک کتاب کمدی کودکانه را می‌خوانده است. اما سال‌ها بعد درمی‌یابد اساسا این کتاب بعد از مرگ پدرش به چاپ رسیده.او به شدت نیاز داشته تا احساس کند در زندگیش‌اش یک پدر مهربان و حامی داشته است لذا حافظه‌اش با « در هم آمیختگی منابع»  خاطره‌ای خلق کرده تا به این احساس پاسخ دهد.

بدین ترتیب نویسندگان معتقدند ما همواره گذشته را متناسب با وضعیت فعلی‌مان ویرایش می‌کنیم. این وضعیت فعلی می‌تواند مربوط به احساسات ما، باورهایمان، کلان روایت‌های جذاب، معنابخشی به زندگی یا هماهنگی با مد زمانه باشد. برای مثال در یک تحقیق مشاهد شد افرادی که دوره نوجوانی‌شان قبل از انقلاب جنسی در آمریکا بود در بزرگسالی فکر می‌کردند در نوجوانی بسیار با امور جنسی باز برخورد می‌کردند در حالی که پرسشنامه‌هایی که در آن دوره پر کرده بودند بسیار محافظ کارانه بود. در کیس دیگری مربوط به کتاب «قطعه‌ها» فردی که اصلا یهودی نیست کتابی درباره رنج‌هایش در زندان‌های اجباری نازی‌ها می‌نویسد. او عمیقاً باور داشت این اتفاقات برایش رخ داده است. کتاب چاپ می‌شود و جایزه‌های متعددی می‌برد اما بعد‌ها متوجه می‌شوند نویسنده این خاطرات جعلی را به خود قبولانده تا به زندگی کوچک و محقرش معنا و ارزشمندی تزریق کند.

در فصل‌های چهار تا هفت کتاب قدرت توجیه‌گری ما و ناهماهنگی شناختی در زمینه‌‌ی علم ( به طور خاص کار رواندرمانی بالینی که به شدت تحت سوگیری‌‌های توجیه گرانه است) سیستم‌های قضایی، روابط عاطفی و جنگ‌ها و حکومت‌های دیکتاتوری بررسی می‌شود که به علت طولانی شدن این بررسی به آن نمی‌پردازم. اما دست اخر نویسندگان تلاش می‌کنند راه حلی برای مواجه با توجیه نادرست خود پیش روی خوانندگان قرار دهند. آن‌ها اولا معتقد باید جسارت عذرخواهی و گردن گرفتن اشتباهات را در خودمان افزایش دهیم. باید باور داشته باشیم همه‌ی ما دیر یا زود اشتباه خواهیم کرد، نپذیرفتن آن و افتادن به وادی توجیه یعنی بستن کانال گفتگو و یادگیری. با پذیرش و اصلاح اشتباهات است که رشد می‌کنیم.

در سامانه‌های اجتماعی که افراد ممکن است دچار توجیه‌گری شوند ( برای مثال قاضی که بر حکم حبس ابد زندانی پافشاری می‌کنی فقط برای توجیه هویت خودش به عنوان یک قاضی توانا در حالی که شواهد جدید  اطلاعات مهمی را به پرونده اضافه کرده است) می‌توان از سیستم‌ها کنترلی مثل هیئت منصفه جدا در سیستم قضایی، فرآیند همتاداوری در علوم و ... استفاده کرد. اما برای این که در زندگی روزمره و روابطه بین فردی‌مان کمتر دچار توجیه‌گر شوم لازم است اولا نسبت به توجیه‌گر بودن ذهن‌مان خودآگاه باشیم. گاهی باید از خودمان بپرسیم آیا در حال توجیه کردنم یا شواهد دارد درستی این رفتار یا باور را تایید می‌کند. 

ثانیاً باورها و اعمالی که در ما منجر به ناهماهنگی شناختی شده است را شناسایی کنیم. با تحلیل آن‌ها ممکن است آن‌ها را بپذیریم یا به این نتیجه برسیم که لزومی ندارد این دو باور با هم ناهماهنگ باشند. برای مثال بسیاری از اختلافات یا شوربختی‌ها در روابط عاطفی به این علت اتفاق می‌افتدکه ما بین دو باور متضاد « من همسرم را دوست دارم» و « همسرم مرا به مرز دیوانگی می‌رساند» گیر می‌افتیم و یکی از آن‌ها را به صورت افراطی توجیه می‌کنیم. اگر باور اول را توجیه کنیم هر رفتار ناشایست از طرق مقابل را پذیرا می‌شویم و به وادی سلطه پذیری می‌افتیم. اگر باور دوم را توجیه کنیم کم کم با همسرمان بیگانه می‌شویم و راه گفتگو را می‌بندیم. در حالی که می‌توان این فرض را در نظر گرفت که این دو باور متضاد هم نیستند، عزیزترین کسان ما همان‌هایی هستند که می‌توانند بیشترین آسیب را هم به ما بزنند و لازم است بین این رنج و لذت به کمک گفتگو تعادلی ایجاد کنیم تا روابطه‌مان مستحکم باقی بماند.

??? کانال حسین بوکز را به دوستانتان معرفی کنید
@hosein_books

#تکامل #توجیه #اشتباه #سوگیری

hace 6 meses, 4 semanas

بدترین شکل ناهماهنگی شناختی زمانی رخ می‌دهد که باورها‌ی هویتی‌مان زیر سوال می‌رود. برای مثال اگر شما یک اقتصاددان باشید و یک پیش بینی اقتصادی‌تان اشتباه از آب درآید برای توجیه کردن آن و نپذیرفتنش به طور ناخودآگاه تلاش فراوانی می‌کنید. ( به همین دلیل خیلی از دانشمندان، سیاستمدارن و .... اشتباهاتشان را نمی‌پذیرند) این تنها درباره باور‌های مثبت حاکم نیست. اگر شما یک نویسنده بی‌اعتماد بنفس باشید، حتی بردن یک جایزه معتبر نمی‌تواند باعث تغییر باور شما شود، شما به همان باور منفی می‌چسبید و تکرار می‌کنید: « شانسی بود» ، «خطای هیئت داواران بود» ، «همین یک کتاب رو می‌تونستم بنویسم دیگه توان نوشتن دومی رو ندارم»

کتاب مفهوم «هرم انتخاب» را به میان می‌کشد تا نشان دهد توجیه‌گری‌های کوچیک روزمره در طی زمان می‌توانند ما را به مسیرهای به شدت متفاوتی بکشند. انسان‌ها چگونه گاو می‌شوند؟ به تدریج! بسیاری از کسانی که عضو گروه‌های مافیایی می‌شوند و دست به کارهای مخوف می‌زنند افرادی بودند که در ابتدای کار، چند جعبه بی‌اهمیت را جا به جا می‌کردند اما به سرعت رفتارشان را توجیه می‌کردند که من هیچ وقت وارد کار‌های خلاف نخواهم شد. اما هر چقدر که از هرم انتخاب پایین‌تر می‌رویم ( یعنی انتخاب‌های بیشتری در یکی از دوسمت قضیه انجام می‌دهیم) توجیهات قوی‌تری تولید می‌کنیم و تقریبا خارج شدن از آن وضعیت برایمان به لحاظ ذهنی ناممکن می‌شود. ( در کف هرم می‌گوییم من دیگه عضوی از مافیام و به خاطر همه‌ی کارهایی که انجام دادم باید ادامه بدم).

باید دقت کنیم ناهماهنگی شناختی را به شکل مثبت نیز می‌توان به کار برد. به کسی که از او متنفرید خوبی کنید. به زودی دچار ناهماهنگی شناختی می‌شوید و برای توجیه رفتارتان در می‌یابید آن فرد آنقدرها هم که فکر می‌کردید بد نیست!

توجیه و سوگیری‌ها تقاط کور ذهن‌ما هستند، ما از آن‌ها بی‌اطلاعیم همان طور که ماهی از آبی که در آن شنا می‌کند اطلاع ندارد. اما اگر در این آب به ما خوش بگذرد کورتر‌هم خواهیم شد! غرور وموقعیت اجتماعی عواملی هستند که می‌تواند تعصبات و نادیده‌گرفتن اشتباهات را در ما افزایش دهد. افراد پولدار مردم عادی را سرزنش می‌کنند که چرا از محصولات ارگانیک استفاده نمی‌کنید در حالی که فراموش می‌کنند مردم عادی تنها توان خرید محصولات صنعتی که ارزان‌ترند را دارند. دانشمندان نیز به خاطر غرور جایگاه علمی‌شان در معرض توجیه خطاهایشان هستند. کیس مقاله‌‌ای که اوتیسم را به واکسن مرتبط می‌دانستند در مجله‌ی معتبر لنست نمونه‌ای ازین وضعیت است. اکثر نویسندگان آن مقاله از نتایج آن برائت جستند. . بعد‌ها معلوم شد که نویسندگان از وکیلای پروند‌ی بچه‌های اوتیسم پول دریافت کرده بودند. اما نویسنده اصلی که دانشمند برجسته‌ای بود تاکید داشت هیچ وقت دریافت پول بر عینیت کار علمی او تاثیر نمی‌گذارد.

برای این که دست به توجیه یک باور بزنیم نیازی نیست حتما آن باور به هویت ما یا منافعمان مرتبط باشد. بسیار از اوقات ما بر اساس کلیشه‌های ذهنی که به صورت ناخودآگاه به ما منتقل شده‌اند رفتار می‌کنیم و بر آن‌ها تعصب می‌ورزیم. کلیشه‌ها میانبرهای ذهنی هستند تا برای تصمیم‌گیری و عمل به پردازش کمتری نیاز داشته باشیم، منتهی کلیشه‌های معمولا تفاوت گروه‌ها و زمینه‌ها را در نظر نمی‌گیرند. کیس شگفت‌آور شکستن دندان بچه‌‌ها در قبایل بدوی آفریقایی نمونه‌ای از تعصب و توجیه‌گری درباره کلیشه‌هاست.‌ زمانی که کزاز بین این قبایل به وفور وجود داشت، والدین برای این که از قفل شدن دندان بچه‌ها در اثر کزاز جلوگیری کنند تا امکان غذا رسانی به آن‌‌ها وجود داشته باشد، دندان‌های جلو فرزندان را می‌شکستند. اما با وجود از بین رفتن کزاز این رسم همچنان بین این قبایل باقی می‌ماند. وقتی از نسل‌های جدید‌تر می‌پرسند چرا همچنان این کلیشه‌ی فرهنگی را تکرار می‌کنند دست به توجیه‌های زیبایی شناختی یا هویتی درباره این رفتار می‌زنند، آن‌ها معتقدند کسانی که دندان جلو ندارند زیباترند، یا از نشان‌های بلوغ یا عضویت در قبیله ما همین نداشتن دندان‌های جلوست!

در فرآیند توجیه‌گری «حافظه» نیروی دیگری است که به کمک می‌آید. تصور رایج این است آنچه برای ما رخ می‌دهد مثل یک نوار ویدیویی در حافظه ما ضبط می‌شود. اما واقعیت حافظه این است که به جای بازیابی، بازتولید می‌کند. در فرایند به یادآوریِ خاطرات ما برخی نقاط برجسته را به خاطر می‌سپاریم و سپس با یک روایت آن‌ها را مجددا بهم متصل می‌کنیم. به همین دلیل خیلی اوقات وقتی خاطرات قدیمی را تعریف می‌کنیم افرادی که در آن خاطره حضور داشتند آن صجنه‌ها را شکل دیگری به یاد می‌آورند.

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 3 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 6 months ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 2 months ago