𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month, 1 week ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 5 days, 19 hours ago
جنون ،
به اوج هنر می رسانَدَم ،
گاهی !
بُوَد که کوه کَنَد با جنون ،
پَر کاهی !
…
محمد عزیزی
پاییز هست و ، چتر هست و ، باد و ، باران
تو نیستی - اما چه حاصل ! - ، در خیابان
هی می روم - با خاطراتت - دور و ، نزدیک
هی نیستی ، هی کوچه ، هی بن بست ، پایان
مگذار بیش از این مرا تنها و خود را
تو گر نباشی ، می کشد ما را زمستان
…
محمد عزیزی
۳ آذر ۱۴۰۳
…
طعمه ی جنگ و ، جهل و ، زندان ها
کشته ی جاده ها و ، توفان ها
غرق گرداب تلخ طغیانیم
مثل زلف زنان خود هردم ،
روی موج گسل پریشانیم
سهم ما از غبار غم ، کم نیست
فرصت زندگی فراهم نیست !
شغل ما مردن است و ،
کشتن هم
تا ابد ، روی شانه ، بردن غم !
نیست ما را به غیر از این کاری
اهل خاورمیانه ایم ، آری !
…
محمد عزیزی
باز هم روز اول مهر است
و دلم شوق مدرسه دارد
کیف من کو؟
- کتاب و دفتر و مشق
«باز باران» به سینه می بارد
در دلم بذر عشق می کارد
👇👇👇
اولین بار سال دوم دانشگاه بودم که رفتم سر کلاس همان دبیرستان کریمخان زند در میدان خراسان تهران . یعنی همان دبیرستانی که تا یک سال پیش در آنجا درس می خواندم . همان راهرو طولانی و باریک طبقه دوم که دو طرفش کلاس های درس بود با پنجره های کم عرض طویل که آقای مدیر و یا ناظم هروقت از آنجا عبور می کردند ، روی پاشنه پا بلند می شدند و آهسته به داخل کلاس سرک می کشیدند تا بفهمند که معلم و دانش آموزان چه می کنند . حالا دوباره من بودم و همان معلمان خودم که حالا همکارشان شده بودم . همان رئیس مدرسه و همان آقای قمی ، ناظم چوب به دستی که هنوز معلم شدنم را نمی توانست باور کند .
سرکلاس که رفتم ، پیش از همه “آپولو “را دیدم با همان قد دیلاقو صدای بلند و … دو سال پیش همکلاسی ام بود و چون خیلی قدبلند بود به او می گفتند آپولو که تازگی ها از طرف آمریکایی ه الا روی کره ی ماه نشسته بود . و البته او هم بدش نمی آمد که به این این معروف شود . درسخوان نبود اما بزرگ و بلند و شلوغ و قلدر دبیرستان بود . و من وقتی همکلاسی هم بودم با او دوست بودم . حالا او مبصر کلاسی بود که من معلمش شده بودم . می دانست من سال پیش به دانشگاه رفته ام ولی نمی دانست چه جوری آمده ام سر کلاس آن ها و اصلا قرار است چه کار کنم ؟ با تعجب نگاهم می کرد . و باورش نمی شد که من چهجوریشده ام معلم او …
بچه ها شلوغ می کردند . دبیرستانی بودند و جنوب شهری و اغلب درشت استخوان و تعدادی هم متوسط اقامه . با هم جیغ و داد می کردند .…
به « آپولو » سلام کردم و گفتم :
آقای کرد بچه ، لطفا کلاس را ساکت کن !
گفت :
- چشم !
و کلاس را ساکت کرد .
و من هم با آرامش تدریس را شروع کردم .
و این تدریس بیش از ۳۰ سال در مقاطع تحصیلی دبیرستان ها ، مراکز تربیت معلم و دانشگاههای مختلف ( تهران ، ورامین ، اسفراین ، نیشابور ، گرمسار ، شهرری ، تهران و …)
طول کشید و جان شیفته ی مرا با اول مهر پیوند داد.
…
حالا گرچه سال هاست دیگر تدریس نمی کنم اما هنوز هم هرسال وقتی به اول مهر می رسم ، حس ناشناخته ی اندوهباری جان و جگرم را به چنگ می کشد و بوی کلاس و پنجره های باران خورده و شوق تدریس مرا با خود به سال های جوانی می برد . غربتی شگفت مرا با خود به جایی می کشاند که بوی حافظ و سعدی و بیهقی و شاهنامه و حسنک وزیر را می دهد . رویایی ناتمام که مرا در خود غرق می کند .
محمد عزیزی/ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳
پیش از آنکه دیر شود...
📌 نامه ی سر گشاده
جناب آقای دکتر سید عباس صالحی
وزیر فرهیخته ی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
با عرض سلام و ارادت
♦️چنان که مستحضرید ، با کمال تاسف چند ماه پیش نویسنده خوش قلم و نیک اندیش ما « محمد علی علومی » در اوج تنهایی و غربت و مسکنت در گوشه ای از شهر بم رخت به دیار باقی کشید و اکنون نویسنده ای دیگر یعنی «منصوریاقوتی» خالق رمان « چراغی بر فراز مادیان کوه » وچندین اثر دیگر ، در وضعیتی هولناک تر در کمال تنهایی و تنگدستی ، مدت هاست گرفتار سرطان و انواع مریضی ها شده و در بستر بیماری در بیمارستانی در کرمانشاه با مرگ دست و پنجه نرم می کند .
♦️ امروز که من این نامه را می نویسم ، نمی دانم که او در چه منزلگاهی از درد به خود می پیچد و آه می کشد و دندان بر لب می فشارد. همسر و تنها دختر او بر بالینش چه گونه در دل مویه می کنند و به حسرت ، موی می کنند !
اما می دانم که دیگر نه خودم آرامش دارم و نه هر نویسنده ی هم صنف او ، که این « شتری است که لاجرم دیر یا زود در خانه ی همه خواهد خوابید » پس پیش از آن که دیرتر شود و موجب تاسف و تالم بیشتر گردد ، کاری کنید که بایسته و شایسته اهل قلم باشد :
گر می فروش حاجت رندان دوا کند
ایزد گنه ببخشد و ، دفع بلا کند
♦️باری اکنون زمان کوتاه است و هر «دمی که فرو می رود» معلوم نیست که « بر آید » یا اصلا برنیاید !
پس به اشارتی ، بشارتی بدهید که فرمود :
وقت را غنیمت دان ، آن قدر که بتوانی
حاصل از حیات ای جان این دم است تا دانی
♦️امروز « منصور یاقوتی » و فردا دیگر نویسندگان ما ، به حق مطالبه گر سر وسامان دادن به این گونه زندگی پریشان و بی سر وسامان خویش اند تا در سایه ی سلامت و آرامش روحی بتوانند به خلق آثار داستانی ماندگار بیشتری بپردازند .
نگذاریم باد خزان بر این باغ پر ثمر بوزد و در سایه ی بی توجهی ها و نامردمی ها و نامرادی ها همچون گذشته ، ریشه های امید و ادب و هنر را در این دیار بخشکاند !
♦️
با احترام و سپاس
محمد عزیزی / نویسنده،شاعر
مدیر مجله رودکی و نشر روزگار
چهارشنبه ۷ شهریور ۱۴۰۳
محمد عزیزی@azizi_poet
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month, 1 week ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 5 days, 19 hours ago