مكتوب

Description
کانال تلگرام جمیله کدیور و سید عطاالله مهاجرانی
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 3 months, 3 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 6 months ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 2 months ago

1 month, 1 week ago

جوانان عزیز در بیمارستان شرق الاوسط از طیف ها و گرایش های سیاسی محتلف بودند. مراقبت می کردم که سخنانم کسی را در آن حال و هوا آزار ندهد. بر قدر مشترک نیت های خالصانه تاکید می کردم. اشاره کردم ممکن است ما ادبیات و یا لحن مختلفی داشته باشیم. اما در دلبستگی و تعهدمان به انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی تردیدی نیست. بدیهی بود که به دلیل جوانی و احساسات گرم، جوانانی که به شکل متوسط سی تا چهل سال از من جوان تر بودند! با هیجان سخن می گفتند. این هیجان ها و حتی برافروختگی ها خواستنی و نشانه ایمان آنان بود. سال ها طول می کشد که جوانی در کنار «احساس گرم» به اهمیت و نقش آفرینی « عقل سرد» پی ببرد. یک از جوانان بزرگ شده فرانسه بود. با احساسات گرم سخن می گفت. در مورد منهم مبالغه می کرد. وقت خداحافظی مهدی و مرا تا اتومبیل مان که در خیابان ساحلی پارک شده بود همراهی کرد. در میانه راه انگشتری به من هدیه داد. انگشتر درشت و طلایی بود. گفت این انگشتر طلا نیست. مطلا ست. نگین انگشتر هیچ بود! همان های دوچشم! به عنوان هدیه عزیزی انگشتر را دارم. در بیروت و در فضای بمباران ها؛ روایتی خیام وار از عمر و زندگی بود. «من جام جمم ولی چو بشکستم هیچ!» از بیمارستان شرق الاوسط به مجمع فرهنگی رفتیم.در آنجا هم جمعی از جوانان ایرانی برای خدمت و امداد مردم لبنان اردو زده بودند. در منتهای بساطت. گوله پشتی و پتویی و تمام توان صرف خدمت می شد. درخت خرمایی با خوشه های خرمای بسیار خوشرنگ قرمز- ارغوانی در محوطه بود. گفتم این خرما ها دریغ است که بر حاک بریزد و تلف شود. قرار شد. جوانان خرما را بچینند. یم بسته هم به من بدهند! نماز مغرب و عشاء را در مجمّع خواندیم. به راهنمایی محمد که نقش مدیریت جوانان را داشت. فارغ التحصیل دانشگاه شریف بود. همسر لبنانی داشت. گفتند خانه اش همیشه مهمانسراست. به رستوران ترک رفتیم. من فتّوش سفارش دادم. سال هاست که شام از برنامه غذایی جمیله بانو و من حذف شده است. مهدی گفت برویم ارتفاعات کفَرْ شیما، جایی که شبکه های خبری تلویزیونی حضور دارند. رفتیم. در محله مسیحی نشین تا به بالای ارتفاعات برسیم. راه را یکی دو بارگم کردیم. دوستی به دادمان رسید و رفتیم درست در قله کفر شیما. شبکه های تلویزیونی اروپایی و نیز ترکیه حضور پررنگ داشتند. تلویزیون ایران نبود. جوانی با ما سلام و علیک کرد و گفت از خبرگزاری تسنیم است. فیلمبرداران دوربین های مدرن را روی مناطق مختلف بیروت زوم کرده اند. تا رادیو اسرائیل اعلام می کند فلان نقطه را خواهد زد. اینان گویی شبیه پلنگ یا ببر گرسنه ای هستند که شکارشان فرا می رسد. صدای انفجار و دودی که به آسمان می رود. ابراز رضایت تیم فیلم برداری که به هنگام در پخش زنده شبکه خود از رقیبان واپس نمانده اند. شبکه ای خبر ویرانی و کشتار را زودتر و دقیقتر پخش کند؛ پیروز میدان است! عجیب بود شبکه الجزیره و میادین نیز حضور نداشتند. در ارتفاعات مشرف به اردوگاه صبرا و شتیلا، آریل شارون با همکاری قوات لبنانیه کشتار فجیع فلسطینی ها در صبرا و شتیلا را فرماندهی کرد. این پرسش در ذهنم همانند قلاب گیر کرده بود. قلابی که دهان ماهی را دوخته است و نمی تواند دم بزند. چرا در چهره این تیم های خبری که بمباران ها را روایت می کنند، کم وبیش حسّ رضایت وجود دارد! اینان از زندگی و مرگ مردم لبنان و یا فلسطینی ها چه تصوری دارند!؟
جوانان ایرانی آمده اند تا زندگی را روایت کنند. از رنج ها و آلام مردم لبنان بکاهند. تیم های خبری با دستمزدهای چشمگیر آمده اند تا راوی بمباران و مرگ باشند. در بین سطور گزارش های آنان گویی این مضمون مشاهده و تکرار می شود. با ارتش اسرآئیل نمی توان جنگید! فیلمبرداران که بر دور بین های خود خمیده بودند. لباس فورم رنگ سربی - نیلی یا فولادی داشتند. شبیه جغد به نظرم میامدند که راوی ویرانی هستند. یک تصویر کلی از بمباران می گیرند. تا مردم جهان ببینند اسرائیل در بمباران چقدر دموکرات است. به ساکنان محله ویا برج ها می گوید محله را تخلیه کنند. در فلسطین وغزه این شیوه را ندارند. با بمباران سنگین همه جا را ویران می کند. بیمارستان و مدرسه و مسجد وکلیسا بمباران شده اند.

1 month, 1 week ago

به جوانی اشاره کردم که در روضةالشهدای بیروت او را دیدیم. تمام وجود و حضورش انگیزه خدمت بود. از اینکه نتوانسته بود جایی را بیابد پریشان می نمود. جوانانی که راه و چاه را بهتر می شناخته اند توانسته بودند در گروه هایی سازمان دهی شوند و برای خدمت به مردم لبنان راه پسندیده ای بیابند. از جمله جوانانی که تقریبا همگی شان به سن فرزندان من بودند. بیمارستان شرق الاوسط را که سال های طولانی نزدیک به بیست سال متروکه و مخروبه افتاده بوده است. با شبکه تخریب شده فاضلاب، مشکل سیم کشی برق، لوله های آب از هم گسسته و سرویس های دستشویی خراب و… جوانان بیمارستان را تحویل گرفته بودند. خودشان در طبقه ۱۱ بودند. هر کدام پتویی داشتند در کنار دیوار انداخته یا تا زده بودند. خانواده های جنگزده و آواره لبنانی هم در اتاق های که نسبتا سامانی داشت. ساکن شده بودند. اولویت با خانواده هایی بود که بچه های کوچک داشتند.بیمارستان شرق الاوسط می تواند به عنوان نمونه شاخصی در شناخت روحیه جهادی و خدمت جوانان ایرانی به حساب آید. خوشبختانه با محبت بسیار ما را تحویل گرفتند. حلقه زدیم. قلیانشان هم قلقل می کرد. عطر چای هم فضا را که بیشتر نیمه تاریک و خاکستری بود فراگرفته بود. یک جعبه گز اصفهان همراهم بود. جعبه اول را به تیم تلویزیون میدان دادم. گز سوهان عسلی بود. تلفیق گز اصفهانی و سوهان قمی. تکه ها کوچک و خوشگوار. جواد موگویی گفت خاطراتم با سردار شهید حاج قاسم سلیمانی را روایت کنم! گفتم: « ماجرا از کتاب «حاج آخوند» آغاز شده است. به نظرم رفیق شفیق با وفایم سید محمود دعایی که هم در کسب اجازه انتشار کتاب از وزارت ارشاد سنگ تمام گذاشت؛‌اجازه نمی دادند! و هم از کتاب نسخه های متعددی می خرید و به دوستان و مسئولان هدیه می داد. حاج قاسم هم کتاب را پسندیده بود. تعداد قابل توجهی از کتاب معمولا در دفتر ایشان وجود داشت. به مناسبت ها هدیه می داد. شماره تلفن مرا هم خواسته بود. که از طریق مجید انصاری و سید محمود دعایی در اختیار ایشان قرار گرفته بود. بعد از ظهری به من زنگ زد! توگویی دوگوشم بر آواز اوست…
‌دوستى قدیمى، مجید انصاری هم دوره مجلس اول بودیم. زنگ زد و گفت؛ حامل پیام حاج قاسم سلیمانى هستم. کتاب حاج آخوند را پسندیده اند و به دوستان هدیه مى دهند. من هم بسیار تشکر کردم از لطف و صفاى ایشان.
مهر ٩٧ بیروت بودم. محرم بود و دل در زیارت زینبیه و ابن عربى و جرج جرداق داشتم، اگر مى شد!
‌حکایت پیام حاج قاسم در ذهنم بود، به دوستى که اهلیت تمام داشت، گفتم کاش در این ماه محرم زینبیه مى رفتیم.
به لطف سردار سلیمانى سفر ما، که نامش را« سفر آسمانى» گذاشتم انجام شد، شبانه به زینبیه رفتیم و نماز صبح به مرقد ابن عربى و بعد به مرجع عیون به مرقد جرج جرداق در گورستان مسیحیان رفتیم. نتوانستیم وارد مرقد بشویم. من همان دیوار سفید سیمانی مرقد جرج جرداق را بوسیدم. در بیرون یک بار به خانه اش رفتم. ماجرای سرودن ترانه « هذه لیلتی» که آهنگش توسط محمد عبدالوهاب ساخته شده است و ام کلثوم ترانه را خواند. شعر ترانه از جرج جرداق است. شیفته و شیدای امام علی علیه السلام بود.
دو شبانه روز از شوق، ساعتى بیشتر نخوابیدم، فیلم به وقت شام را هم همان وقت در شام دیدم. آن پیام و سامان آن سفر، برایم خاطره اى معطر شد.
هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود. رحمت و رضوان خداوند بر سردار رشید و شهید، قهرمان ملى ایران و اسلام. البته دیدم برخی از ما بهتران گفته بودند. «مهاجرانی مسآله دار است و نمی پسندند که هزینه سفر لبنان و سوریه مرا بر عهده بگیرند! حاج قاسم گفته بوده است؛ من خودم هزینه این سفر را می دهم. » گفتم انسان ها متفاوت اند و هر کدام به اندازه و توان و قدر خویش نسبتشان با انقلاب تعریف می شود. من البته به سخنان سرد و یآس آور توجه نمی کنم. واقعیت آن چنان شفاف و بُرنده و بارز است که سخنان آن چنانی به روایت جلال الدین محمد بلخی:
گفت و گوهای جهان را آب برد
وقت گفتن های شاهنشاه شد
شمس تبریزی چو آمد در میان
اهل معنی را سخن کوتاه شد
( غزل ۸۳۲)
آن سفر زیارتی سوریه که با زیارت مرقد ابن عربی و نیز جرج جرداق کامل شد؛ از بهترین خاطرات سفر من در عمرم است. شاید در همان مقطع عمر نیازمند و تشنه چنان سفر زیارتی آن هم در ماه محرم بودم.

1 month, 1 week ago

بیروت ، جهانی دیگر
(۱۷)
جوانان عاشق خدمت در لبنان!
سید عطاء الله مهاجرانی

3 months, 3 weeks ago

برای فلسطینی ها آن ترانه همانند ربنای شجریان برای ماست!
اکنون فیروز دارد ترانه پر لطف «سلونی عنی الناس» را می خواند. این ترانه را او بیش از پنجاه سال پیش خوانده است. داستان ترانه بماند! گوش می کنم. چشمم به عیون است! اصلا اشتهاء ندارم. بر خلاف همان درویشی که به روایت عبید زاکانی، وقتی از او پرسیدند از مال دنیا چه داری؟ گفته بود : «فقط اشتهاء! » حالا در این حال و هوای بیروت همین اشتهاء را ندارم. تصویر کودک کنار خیابان ساحلی، نوازش موهایش توسط مادر و بوسه مادر بر موی افشان دخترک، مثل تابلو زنده در برابرم ایستاده است. طبیعت بی جان نیست. آوای فیروز فضا را پر کرده است.:
لا فانی اللیل و طفی قنادیلی
و لا تسآلینی کیف استهدیت؟
کان قلبی لعندک دلیلی!
شب تمام نمی شود. فانوس هایم خاموش شدند. از من مپرس چگونه به سوی تو خواهم آمد. قلبم راهم را به سوی تو نشان می دهد…
خبرنگار ژاپنی می خواهد برود. تاکو او جی از من پنجسال کوچکتر است. اما بیست سالی بزرگتر می زند. پای راستش را روی زمین می کشد. عصا به دست دارد. با تکیه بر عصا آهسته گام بر می دارد. گویی جای پا را می سنجد و گام بر می دارد. جلیقه نیلی- لاجوردی رنگ شش جیب خبرنگاری دارد. دور بین فوجی ایکس ام فایو به گردنش آویخته، بند دور بین و عینک در هم شده اند. می گویم موافقی با هم قهوه ای بنوشیم. در همین لابی هتل یا کافی شاپ های همین نزدیکی ها ، گفتگویی؟ اسم و عنوان و شماره تلفن مرا می گیرد. می گوید صبحها تا ساعت چهار بعد از ظهر در بیروت گشت و گذار می کند. بعد از ناهار مقاله روزانه اش را برای روزنامه اش می نویسد و شب هم چند ساعتی می رود کافی شاپ های دور و بر هتل پلازا کرون در همین خیابان الحمراء، برایش از سفرم به کیوتو می گویم و دوستی با راهب موریموتو و زیارت معبد دائوجی و مهمانی چای در خانه موریموتو که دخترش و عروسش با کیمونوی ژاپنی رقص سنتی چای را ساعتی نمایش دادند. گویی بهشت بود و آن چای هم ختامه مسک! در تمام طول مراسم چای راهب موریموتو در حالت نیایش بود. القصه این داستان ها در دل تنگ تاکی او جی اثر نکرد. دل همچو سنگش به روایت سعدی نگردید که بگردد آسیابی! فرصت نشد با او بنشینم و از تجربه اش بپرسم و از دید او به لبنان نگاه کنم. اما دو هفته دیگر که به لندن بر می گردم، گیرش می آورم! پوسته سفتش را که مثل نارگیل پشمالو و فولادین است با مدارا و محبت سوراخ می کنم! تلفنی بار ها با هم صحبت می کنیم. از تجربه اش برایم می گوید!
بعد از صبحانه ساعتی در خیابان الحمراء، قدم می زنم. قهوه خانه ها رونق گرفته اند. بیشتر مردان هستند. گاه خانمی هم یا دختران جوانی تک و توک در قهوه خانه ها نشسته اند. همچنان الحمراء، آکنده از اتوموبیل است. به زحمت می شود از خیابان عبور کرد. یا از لابه لای خودرو ها که به پیاده رو تجاوز مدام کرده اند، راهی به رهایی یافت. کتابفروشی آنطونی! این نام را می شناسم. در سفر هفت سال پیش به بیروت از شعبه دیگری از همین کتابفروشی در پاساژ بسیار شیک و بزرگی تعدادی کتاب خریده بودم. این بار شعبه انطونی درست کنار خیابان و نزدیک هتل ماست. طبقه اول بیشتر کیف مدرسه و لوازم التحریر است. زیرزمین، سالن بزرگ کتابفروشی است به زبان عربی و نیز انگلیسی. کتاب ها بسیار خوب سامان داده شده است. اول به سراغ بخش ادبیات و رمان می روم. به قیمت کتاب ها نیم نگاهی می اندازم. برچسب ها به دلار است! به نظرم قیمت ها مثل لندن است. البته در لندن هم من به ضرورت از آمازون کتاب را دست دوم خرید می کنم. رمان سه جلدی: « بیروت مدینة العالم» نوشته ربیع الجابر را بر می دارم. در ذهنم می زند که همین عنوان برای یادداشت های سفرم به بیروت مناسب است. در بخش رمان این کتاب ها را بر می دارم:
۱- بیروت مدینة العالم، نوشته ربیع الجابر. انتشارات دارالتنویر. سه جلد. چاپ چهارم ۲۰۲۴، اشاره ای به تاریخ چاپ اول کتاب در شناسنامه نشده است.
۲-قناع بلون السماء، نوشته نویسنده و شاعر و اسیر فلسطینی باسم خندقجی. برنده جایزه بوکر عربی، انتشارات دارآلاداب، چاپ هفتم سال ۲۰۲۴و چاپ اول ۲۰۲۳. خندقجی ( متولد ۱۹۸۳) از سال ۲۰۰۴ که ۲۱ ساله بود، تا کنون در زندان اسرائیل است. اما رمان انفجار امید و آرمان است! روایتی از: با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام! وقتی به انتهای رمان می رسید و نور قهرمان داستان به سماء دختر زیبا و دانای فلسطینی می گوید: «تو هویت و امید و آرمان من هستی!» شمای خواننده که از درد و حسرت و تلخی رمان سرگیجه گرفته بودید ناگاه از شدت شور و شوق و شادی پرواز می کنید!

3 months, 3 weeks ago

بیروت، جهانی دیگر
بازار کتاب بیروت !
(۶)
سیدعطاءالله مهاجرانی
صلاح که برایم نیمرو درست کرده بود. خندان آمد کنار میزم و گفت: « سید عیونت سرد شد. اجازه هست ببرم برایت گرم کنم!» یادم رفته بود. داشتم و دارم شعر لیالی بیروت سروده خلیل الحاوی را می خوانم. تشکر می کنم. نیمروی سرد را می برد و گرم می آورد. احوال انسان همین است! به قول سعدی:
بگفت احوال ما برق جهان است
گهی پیدا و دیگر دم نهانست
در رستوران هر روز صبح آواز فیروز پخش می شود. من هم صدای تک خوانی فیروز و امّ کلثوم و پریسا را مثل شیر مادر حلال می دانم! به نظرم شیخ لبنانی هم نظرش مثل من است!اگر حلال نمی دانست لابد به متصدیان رستوران تذکر می داد. و یا می گفت کلینیکی باز کنند. «کلینیک ترک استماع صوت نسوان!» هر که به صدای فیروز و ام کلثوم گوش می کند؛ برود تا برایش نسخه بپیچند! برای ناهار و یا شام به رستوران نمی آیم. شام نمی خورم. می توان با ساندویچ خوش مزه نسبتا ارزانی داستان ناهار را تمام کرد. دوستان تدارک می کنند. به نحو احسن! صبحانه هتل مجانی است یعنی سر قیمت اتاق است. با صدای فیروز صبحانه انگار در کنار نهر شراب طهور بهشت است! فیروز اکنون در آستانه نود سالگی است. به دوستی گفتم کاش می شد با فیروز دیداری داشته باشم. خاطره امام موسی صدر با فیروز و تیم موسیقایی همراهش در قاهره ماورای تصور، بلکه خیال انگیزست! امام موسی صدر در قاهره بوده است. با خبر می شود که فیروز و گروهش، عاصی رحبانی ( همسر فیروز) و منصور رحبانی برای اجرای موسیقی در قاهره اند. برنامه تمام شده بود. امام موسی نامه ای برای فیروز می نویسد.« اگر زودتر با خبر شده بودم؛ در برنامه شما شرکت می کردم!» فیروز هم با گروهش به هتل محل اقامت امام موسی صدر می روند و در همان سالن لابی هتل برای امام موسی و دیگر مسافران و کارکنان هتل برنامه اجرا می کند. بدون شک ترانه «یا قدس، زهرة المدائن » فیروز که روانشاد سید محمود دعایی همواره بخش هایی از آن ترانه را با بغض و اشک از حفظ می خواند و از فیروز به عنوان خواننده ای اصیل و عفیف یاد می کرد. (۱) آن ترانه حماسی جزو میراث فرهنگی موسیقی مشرق زمین است.
الطفل في المغارة و أمه مريم وجهان يبكيان
لأجل من تشردوا
لأجل أطفال بلا منازل

«کودک (مسیح) در غار و مادرش مریم گریانند. برای آنانی که آواره شده اند. برای کودکانی که خانه ندارند…»

3 months, 3 weeks ago

جمیله کدیور

کتاب انتفاضه حماسه مقاومت فلسطين حاصل سفر ۳۳ سال قبل من به جنوب لبنان، زمانی که ۴۱۳ نفر از رهبران فلسطینی به مرج الزهور در جنوب لبنان تبعید شدند.
زمانی که به‌ عنوان‌ خبرنگار حوزه فلسطین به مرحوم حاج آقا دعایی پیشنهاد سفر به جنوب لبنان را دادم، با مخالفت ایشان مواجه شدم. بالاخره با مقاومت و درخواست مجدد ایشان موافقت کردند و راهی سفر شدم.
با نامه ای که از شهید فتحي شقاقی، رهبر جهاد اسلامی فلسطين تهيه کردم، جواز ورود به اردوگاه و دیدار و گفتگو با تبعید شدگان فلسطینی را پیدا کردم.
در این کتاب با تعداد زیادی از تبعید شدگان صحبت کردم. برخی در قالب مصاحبه در انتهای کتاب آمده و برخی در متن کتاب. اکثر قریب به اتفاق رهبران تبعیدی الان شهید شده اند.
این سفر بهترین سفر ی است که در میان سفرهای مختلفم به نقاط گوناگون داشته ام. چاپ اول کتاب۳۲ سال قبل در سال ۱۳۷۱ و چاپ دوم در سال ۱۳۷۵ منتشر شد. سال ها کتاب به دلیل فضای موجود چاپ مجدد نشد.
خوشحالم که چاپ سوم کتاب توسط انتشارات اطلاعات مجددا منتشر شده است.
دوستانی که علاقمند به درک مقاومت به طور عام، حماس و جهاد اسلامی فلسطین و حزب الله لبنان هستند، این کتاب روایت درجه اولي است که حاصل گفتگوهایم هم با رهبران و هم مردم عادی اردوگاه های فلسطینی در لبنان و سوریه است.
آن زمان ها تلفن همراه نبود که بشود فراوان عکس و فیلم گرفت. با دوربین کوچک همراهم تصاویری از زندگی تبعید شدگان گرفتم که تعدادی از آنها در کتاب استفاده شد.
در هفته کتاب و کتاب خوانی، این کتاب را از طريق توزيع انتشارات اطلاعات در سراسر کشور می توانید تهيه کنید.
https://www.instagram.com/p/DCeHDxwIbCt/?igsh=MWN4M3Axd2ZncXo4NA==

Https://t.me/maktuob

3 months, 4 weeks ago
نعمت‌الله صالحی نجف‌آبادی شرح مفصلی درباره …

نعمت‌الله صالحی نجف‌آبادی شرح مفصلی درباره بیت‌المعمور و نقد نظریه نزول دفعی نوشته‌اند. نهایتاً بیت‌المعمور را به خانه کعبه تطبیق داده‌اند؛ اما نگفته‌اند که نزول قرآن بر خانه کعبه چه معنای روشن و محصلی می‌تواند داشته باشد؟! بیت‌المعمور (خانة آباد) را «معمور» از حیث حج و طواف حاجیان خانه کعبه تفسیر کرده‌اند؛ اما سخن بر سر وحی و انزال قرآن به بیت‌المعمور است. چنان‌که بیت‌الحرام (خانه محترم) یا بیت العتیق (خانه کهن) معنای روشنی دارد؛ اما تطبیق بیت‌المعمور بر خانه کعبه از حیث نزول وحی، مفهوم نیست. اگر تفسیر فیض کاشانی را بپذیریم که بیت‌المعمور «قلب پیامبر(ص)» است، معنای روشنی می‌یابیم. چنان‌که در روایاتی از قلب پیامبر به «عرش رحمان» و از قلب مؤمن به عنوان «خانه خداوند» تعبیر شده است.                              ادامه دارد
پی‌نوشت‌ها:
1. قرآن عقل الله، گفتگوهایی با استاد دکتر غلامحسین دینانی پیرامون قرآن کریم، کریم فیضی، تهران، انتشارات اطلاعات، ۱۳۹۶، ص۱۴۱//  2. میر سیدشریف جرجانی، کتاب التعریفات، تصحیح ابراهیم الابیاری ،بیروت، دارالدیان للتراث، بی تا، ص ۲۱۲ و ۲۲۳ // 3. نعمت‌الله صالحی نجف‌آبادی، حدیث‌های خیالی در تفسیر مجمع البیان، تهران، انتشارات کویر، ۱۳۹۰، ص۳۴۶// 4. امام فخر رازی، تفسیر مفاتیح الغیب، سورة البقرة، آیه ۱۸۵ (سایت التفسیر)

3 months, 4 weeks ago
سوم: تمایز نزول به شکل «جملۀ …

سوم: تمایز نزول به شکل «جملۀ واحده» و «نجوم» در تفسیر فخر بیان شده است. افزون بر این سه نکته بسیار مهم، نکته دیگری نیز با تأملی که درباره مفهوم «هدایت» در بخش دیگر آیه داشته است می‌توان از نکته چهارمی سخن گفت. «هُدًی لّلنَّاسِ و بَیِّنَاتٍ مِنَ ٱلهُدَی و ٱلفُرقان» از دو گونه هدایت سخن گفته شده است: هدایت نخست به شکل کلی است. هدایت دوم (بیّنات) مبتنی بر هدایت نخست است که «فرقان» روایتی از همین بینات است. به عبارت دیگر: «قرآن» هدایت کلی به سوی حق؛ و «فرقان» هدایت مبتنی بر بینات است. هدایت اول ارائه طریق است و بینات مبتنی بر ارائه طریق و در واقع ایصال الی المطلوب است. بدیهی است که نسبت قرآن و فرقان و نسبت هدایت به حق و هدایت مبتنی بر بینات همانند نسبت روح و عقل انسانی با اعضا و جوارح اوست. نسبت روح با حواس پنجگانه ظاهری و نیز باطنی انسانی. 
در صورت بندی دقیق فخر رازی این تمایز را این‌گونه بیان شده است: «القرآن هُدی فی نفسه، و مع کونه کذلک فهو أیضاً بینات من الهدی والفرقان»: یک جلوه قرآن همان هدایت کلی و فی نفسه است. جلوه دیگر بینات هدایت و فرقان است. خورشید که می‌تابد، نور کلی است؛ اما هر مکانی متناسب با ظرفیت و قابلیت خود از آن نور بهره می‌برد. به روایت جلال‌الدین بلخی:
چون به صورت آمد آن نور سره
شد عدد چون سایه‌های کنگره
از مهمترین و زیباترین نامهای قرآن مجید «نور » است. نام خداوند هم نور است. قرآن در نزول دفعی، همان نور است که بر قلب پیامبر(ص) می‌تابد و وجود او را تسخیر می‌کند. در مرتبه بعدی جلوه‌های همان نور است که در قالب آیات و سوره‌ها و متناسب با زمان و مکان و شأن نزول بر زبان پیامبر روایت می‌شود. در منزلت نور و نزول دفعی دیگر سخن از الفاظ و موارد جزئی مثل مجادله همان فرد با همسرش که در نقد شیخ مفید آمده است، مطرح نیست.
 در تفسیر «النکت و العیون» نوشتة ماوردی به همین تمایز اشاره شده است. ماوردی «هُدًی لِلنَّاس» را به معنای «رَشادً لِلنّاس» و «بَیِّنَاتٍ منَ الهُدَی و الفُرقان» به معنای احکام حلال و حرام و تمایز بین حق و  باطل تفسیر کرده است. «رَشاد» و «رُشد» از کلیدواژه‌های بسیار دقیق قرآن مجید است. گویی تبیین قله‌ای است که قرار است انسان کامل به چنان منزلتی دست یابد. حضرت موسی کلیم الله(ع) هنگامی که با بنده برگزیده خداوند که از علم لدنّی و رحمت الهی بهره مند بود، مواجه شد. از او خواست که وی را به مقام و منزلت «رُشد» برساند: «قال لَهُ موسی هَل أتَّبِعُکَ عَلَی أن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمتَ رُشدا: موسی به او گفت:  آیا تو را ـ به شرط اینکه از بینشی که آموخته شده‌ای به من یاد دهی ـ پیروی کنم؟» (الکهف، ٦٦، ترجمه فولادوند).
موسی(ع) می‌خواست از خضر(ع) بینش بیاموزد و نه دانش! قرآن بینش است و فرقان دانش. «اُحکمت آیاته» بینش است و «تفصیل آیات» دانش. «وصل» بینش است و «فصل» دانش! نزول دفعی القای بینش به رسول‌الله(ص) است و نزول تدریجی آیات همان دانش متکی بر بینش. اصحاب کهف از خداوند بینش طلب کرده بودند. آنان با بر بال بینش خود پرواز کردند( سوره کهف، آیات ۱۰ و ۱۷ و ۲۴). ابراهیم خلیل (صلوات الله علیه) نخست به «رُشد» رسیده بود: «و لَقَد آتَینا ابراهیمَ رُشدَهُ مِن قَبلُ و کُنَّا بِهِ عالِمِین: در حقیقت پیش از آن، به ابراهیم رشد [فکری‌]اش را دادیم و ما به [شایستگی‌] او دانا بودیم» (الأنبیاء: ٥١؛ ترجمه فولادند). بهتر بود در همین آیه نیز «رشد» به بینش ترجمه می‌شد. 
در ترجمه انگلیسی یوسف علی «رشد» به «حقیقت برین» ترجمه شده است. این حقیقت برین وقتی جامه زبان و لفظ می‌پوشد و متناسب با واقعیت جلوه می‌کند، می‌شود آیات و سوره‌ها و فرقان. بر بنیاد دریافت چنین حقیقت برین و چنین بینشی، ملکوت آسمان‌ها و زمین بر ابرهیم مکشوف می‌شود. (رک: الانعام، ۷۵).
قرآن «ملکوت» است و فرقان «مُلک»! خداوند متعال نخست ملکوت کتاب تکوین و کتاب تدوین را بر پیامبر خود آشکار کرد و حقیقت برین را به او نمایاند. به او بینش الهی بخشید. سپس همان بینش و دید ملکوتی به مقتضای زمان و مکان و حوادث جلوه کرد.
مولی محسن فیض کاشانی (درگذشتة ۱۰۹۱ق) در مقدمه نُهم «تفسیر صافی» بر اساس همین نظریه نزول دفعی و تدریجی، آیه را تفسیر کرده است: «ان القرآن نزل کله جملۀ واحدۀ فی لیلۀ ثلاث و عشرین من شهر رمضان الی البیت‌المعمور و کأنّه ارید به نزول معناه عَلی قلب النبی(ص) کما قال الله نزل به الروح الامین علی قلبک ثم نزل فی طول عشرین سنۀ نجوما من باطن قلبه الی ظاهر لسانه»: قرآن به صورت یگانه در شب بیست و سوم ماه رمضان بر بیت معمور نازل شد. به نظر می‌رسد، مراد این است که معنای قرآن بر قلب پیامبر نازل شد، چنان‌که خداوند فرمود: روح‌الامین آن را بر قلب تو نازل کرد. سپس در طول بیست سال قرآن مجید از باطن قلب پیامبر(ص) بر ظاهر زبان او جاری شد.»

3 months, 4 weeks ago
مقدمه نهم: قرآن و فرقان (5)

مقدمه نهم: قرآن و فرقان (5)
آیا واژه‌های «قرآن» و «فرقان» که مکرر در قرآن مجید  ذکر شده اند، با هم مترادف اند یا متفاوت؟ می‌توان واژه قرآن را به عنوان اشاره به همان یگانگی و روح قرآن و یا به روایت صدرالمتألهین « عقل قرآن» و به روایت دکتر غلامحسین دینانی «عقل الله» دانست. البته دینانی با  اقتباس از ابن عربی و صدرالمتالهین گفته است: «قرآن عقل الهی است، یعنی عقل الله است» 1 و از سوی دیگر واژه فرقان را اشاره به ظواهر آیات و صورت بندی سوره‌ها تلقی کنیم؛ چنان که میر سید شریف جرجانی ( ۷۱۶ـ۷۴۰ق) در رسالة تعریفات به این تمایز توجه بلیغ داشته است:
فرقان « علم تفصیلی فارق بین حق و باطل است» و قرآن از دید اهل حق،« علم لدنی اجمالی است که جامع حقائق است».2 قرآن مرتبت بسیط و اجمال است و فرقان منزلت جامع و تفصیل. هر دو تعریف میر سیدشریف جرجانی استاد تفسیر قرآن خواجه حافظ شیرازی به‌رغم اقتصاد کلمه، عمیق و جذاب است. البته این همه آوازها از شه بود! جرجانی این تعریف را از ابن‌عربی اقتباس کرده است. 
ابن‌عربی در تفسیر آیه ۱۸۵ سوره بقره درباره «قرآن» گفته است: «العلم الجامع الإجمالی، المسمّی بالعقل القرآنیّ الموصل إلی مقام الجمع». ترکیب «علم جامع اجمالی» و «مقام جمع» و «عقل قرآنی» در سخن ابن‌عربی لطافت دیگری دارد.
این تمایز را می‌توانیم با توجه به آیه شماره ۱۸۵ سوره بقره که هر دو واژه قرآن و فرقان در این آیه ذکر شده است؛ بهتر دریابیم: «شَهرُ رَمَضانَ الذِی اُنزِلَ فِیهِ القرآن هُدًی للنَّاسِ و بَیِّنَاتٍ منَ الهُدَی و الفُرقان: ماه رمضان [همان ماهی‌] است که در آن، قرآن فرو فرستاده شده است، [کتابی] که مردم را راهبر، و [متضمّن‌] دلایل آشکار هدایت، و [میزان‌] تشخیص حق از باطل است. فَمَن شَهِدَ مِنکُمُ الشَّهرَ فَلیَصُمهُ:پس هر کس از شما این ماه را درک کند، باید آن را روزه بدارد، و مَن کَانَ مَرِیضًا أو عَلَی سَفَرٍ فَعِدۀٌ مِن أیّامٍ اُخَر :و کسی که بیمار یا در سفر است [باید به شماره آن،] تعدادی از روزهای دیگر [را روزه بدارد].  یُرِیدُ الله بکُمُ الیُسرَ و لَا یُرِیدُ بِکُمُ العُسرَ:خدا برای شما آسانی می‌خواهد و برایتان دشواری نمی‌خواهد؛ و لِتُکمِلُوا العِدَّۀَ:تا شماره [مقرر ]را تکمیل کنید؛ و لِتُکَبِّرُوا الله عَلَی مَا هَدَاکُم:و خدا را به پاس آنکه رهنمونتان کرده است، به بزرگی بستایید. و لَعَلَّکُم تَشکُرون:  باشد که شکرگزاری کنید» (البقره،  ١٨٥). 
امام فخر رازی در تفسیر پرنکته و اندیشه برانگیز «مفاتیح الغیب» به دو مقولة نزول دفعی و تدریجی و نیز تفاوت انزال و تنزیل اشاره کرده است. البته شیوه نامگذاری تفسیر او گویی بیان هر دو وجه کلی و تفصیلی قرآن است. «مفاتیح» به ظاهر آیات و سوره‌ها اشاره می‌کند و فهمِ آن. «غیب» به منزلت حقیقت قرآن و مقام غیب قرآن یا عقل الله ناظر است.سخن فخر رازی از این جهت اعتبار ویژه‌ای دارد که منتقدان نظریه دوگانه نزول دفعی و تدریجی این نظریه را به عنوان نظریه مبتنی بر «ذوق و استحسان» علامه طباطبایی تقلیل داده و نقد و رد کرده‌اند.3  افزون بر عدم توجه به نظریه فخر رازی، به تبیین این نظریه در کتاب «اسفار» و تفسیر قرآن، به ویژه به کتاب «اسرارالآیات» صدرالمتألهین نیز توجه نداشته اند. 
فخر رازی در تفسیر آیه شماره ۱۸۵ سوره بقره می‌نویسد: «أن التنزیل مختص بالنزول علی سبیل التدریج، و الإنزال مختص بما یکون النزول فیه دفعۀ واحده، و لهذا قال الله تعالی: [نَزَّلَ عَلَیکَ ٱلکِتَابَ بِٱلحَقّ مُصَدّقاً لمَا بَینَ یَدَیهِ و أنزَلَ ٱلتَّورَاۀَ و ٱلإِنجیل‌] إنّـما أنزل فـی رمضان فـی لـیـلۀ القدر و لـیـلۀ مبـارکۀ جملۀ واحده، ثم أنزل علـی مواقع النـجوم رُسُلاً فـی الشهور و الأیام»:4 تنزیل به نزول در شیوه تدریجی اختصاص دارد. و انزال مراد نزول به شکل دفعی است. نزول قرآن در شب قدر و لیله مبارکه به صورت «جملۀٌ واحده» نازل شده است. سپس قرآن به شکل جداگانه (سوره‌ها و آیات) در طول ماهها و روزها نازل شده است. 
چنان که مشهود است، سه مقوله: 
یکم: نزول دفعی و تدریجی 
 دوم: تمایز بین انزال و تنزیل.

4 months ago

آیا« وصل »در قلمرو بلاغت و یا نزول تدریجی و پی در پی آیات و سوره ها منحصر است؛ یا وصل نشانی از وحدت و یگانگی قرآن مجید در منزلتی و « فصل» نشانی از منزلتی دیگر است.؟ در ترجمه فارسی بسیاری از مترجمان که اجرشان با خداوند متعال باد؛ گویی در میان فصل و وصل تفاوتی وجود ندارد. چنانکه در تفسیر «جامع البیان» طبری از قول مجاهد وصل همان فصل تفسیر شده است. «عن مـجاهد، قوله { وَلَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ القَوْلَ } قال: فَصّلنا لهم القول.» آیا چنین است؟ برخی از مفسران قرآن مجید کوشیده اند؛ مفهوم دیگری را در تفسیر خود بیان کنند تا بتوان قدر مشترک آیات و یا قرآن مجید در معنای وصل باشد. ماتریدی ( درگذشته در ۳۳۳ هجری) در « تاویلات اهل السنة» وصل را به معنای توحید تفسیر کرده است. در تفسیر فیروز آبادی( در گذشته در ۸۱۷ هجری) با اقتباس از ماتریدی همین تفسیر روایت شده است. چنانکه می دانیم در حقیقت تمامی آیات و سوره ها بلکه واژه ها و حروف در قرآن مجید با آهنگ توحید هماهنگند. مثل ماهیان دریا که همگی در ظرف دریا شناورند و حیات آنان بیرون و به دور از دریا ممکن نیست. توحید نیز همانند آب دریا که زندگی از آن سرچشمه می گیرد؛ وابسته بلکه پیوسته به توحیدند. در کتاب تکوین نیز خداوند است که هستی را سامان داده است و به تعبیر نظیری نیشابوری:

به محض التفاتی زنده دارد آفرینش را
اگر نازی کند از هم فرو ریزند قالب ها

التفات در کتاب تکوین همان وصل است. همان که سلطان سخن امام علی علیه السلام گفته است: «مَعَ كُلِّ شَيْءٍ لَا بِمُقَارَنَةٍ وَ غَيْرُ كُلِّ شَيْءٍ لَا بِمُزَايَلَةٍ » (۲) «با هر چيز هست، و همنشين و يار آن نيست، و چيزى نيست كه از او تهى است. » چرا در تفسیر وصل در کتاب تدوین یعنی قرآن مجید، وصل را قدر مشترک همه آیات و سوره ها تلقی نکنیم؟ مرادم این نیست که وصل را منحصرا به همین معنی تفسیر کنیم. بلکه این معنی نیز می تواند مورد توجه قرار گیرد و الله اعلم.
و اما از این نکته لطیف میناگرانه قرآنی نمی توان گذشت که از وصل تنها یک بار و از فصل ده ها بار در قرآن مجید سخن گفته شده است. با دقت و تدبر در آیاتی که از تفصیل آیات سخن گفته شده است بروشنی شاهدیم که منظور همین قرآن « هذا القرآن » است. چنانکه به عربی بودن زبان قرآن نیز اشاره شده است.
در سوره فصلّت که نام سوره هم به همین موضوع اشاره دارد، آمده است:
كِتَابٌ فُصِّلَتْ آيَاتُهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لِّقَوْمٍ يَعْلَمُونَ ﴿فصلت: ٣﴾
کتابی است که آیاتش به شیوایی بیان شده است، قرآنی عربی برای اهل معرفت‌ ( ترجمه خرمشاهی)
می توان گفت قرآن مجید در مقام تفصیل و نزول تدریجی جامه عربی می پوشد اما در مقام وصل فراتر از جامه زبان است. تصویر روح در آینه است! مثل زبان سکوت! که گویایی و ژرفایی تمام دارد. اما جامه واژگان نمی پوشد. مانند خاموشی مولانا جلال الدین محمد بلخی که وقتی زبان در کشید و داستان پادشاه و پسران در پایان دفتر ششم مثنوی ناتمام و ناگفته ماند. سلطان ولد ( ۷۱۲-۶۲۳ هجری) فرزند مولانا از زبان مولانا سروده است. که در پاسخ پرسش سلطان ولد که چرا داستان پادشاه و پسران را تمام نمی کند؛ گفته بود:
باقی این گفته آید بی زبان
در دل آن کس که دارد نور جان
درحقيقت قرآن مجيد در مقام وصل به روایت حافظ همان یک فروغ رخ ساقی است و در مقام فصل همه نقش و نگارها:
این همه عکس می و نقش نگارین که نمود
یک فروغ رخ ساقی ست که در جام افتاد
(غزل ۱۱۱)
به تقابل واژه «همه » که با واژه «این» اشاره به نزدیک مشخص شده است و نشانه تفصیل است و «یک » که در مصراع دوم روایتی از زمانی اثیری و ناکجایی دیگرست و نماد اجمال ، سرشار از لطافت است!

پی نوشت:
(۱) عبدالقاهر جرجانی، دلائل الاعجاز ، دمشق دارالفكر. ٢٠٠٨ ص ۲۳۲ تا ۲۵۰
(۲) نهج البلاغة، خطبه یکم، ترجمه سید جعفر شهیدی
https://farsi.balaghah.net/content
/خلقت-آسمانها-و-زمین

روزنامه اطلاعات، شنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۳
Https://t.me/maktuob

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 3 months, 3 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 6 months ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 2 months ago