?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 9 months ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 11 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 7 months, 2 weeks ago
📚 اریش منتشر کرد:
مجموعهشعر تازۀ «صدیق قطبی» با نام:
«وقت رفتن است، از نگاهت متشکرم!»
چاپ نخست: بهمن ۱۴۰۳
۱۳۰ صفحه
۱۵۰ هزار تومان
@arishpub
لینک خرید از سایت:
https://B2n.ir/j70601
🕯 دیشب به دوست صبحخو و بشارتجویم «صدیق قطبی» تماسی گرفتم تا در باب موضوعی با او مشورت کنم.
در میانه، ناگاه گفت میخواهم تو را به فرازی دلنشان مهمان کنم وقت داری؟ انگار که بادهی جانش از خواندن آن فراز به جوش افتاده باشد، میخواست پیمانهی مرا نیز پُر کند.
تلاش کردم تا سراسیمه اجزای وجودم را جمع کنم و به حضور برگردم؛ تا کلامش را چون شربتی شفابخش بیاشامم.
این فراز از تذکرة الاولیا را با احوالی غریب خواند، با صدایی که از میانهی حزن و وجد برمیآمد. گویی جایی فراسوی قبض و بسط نشسته و میخواند.
«**نقل است که ذُالنّون مصری گفت: در سفری بودم، صحرا پُربرف بود، و گبری را دیدم، دامن در سَر افگنده و از صحرای برف میرفت و ارزن می پاشید.
ذالنون گفت: ای دهقان! چه دانه میپاشی؟
گفت: مرغکان چینه نیابند. دانه میپاشم تا این تخم به برآید و خدای بر من رحمت کند.
گفتم: دانهای که بیگانه پاشَد نپذیرد.
گفت: اگر نپذیرد، بیند آنچه میکنم؟
گفتم: بیند.
گفت: مرا این بس باشد**».
? این قَدَر گفتیم باقی فِکر کُن
فکر اگر جامِد بود رو ذِکر کن
ذکر آرَد فِکر را در اِهتِزاز
ذکر را خورشیدِ این افسُرده ساز
اصلْ خود جَذْبه است لیک ای خواجهتاش
کار کن موقوفِ آن جَذْبه مباش
مولانا
#چراغهای_دل (۸٠)
که اصل رنگْ بیرنگست و اصل نقشْ بینقشست
یکی از معانی بیرنگی در جهان مولانا
✍ مهرداد رحمانی
«بیرنگی» از مضامین مورد علاقه مولانا در جایجای مثنوی و دیوان شمس است. مضمونی عمیق که مولانا تفاسیری روحبخش، ژرف و تودرتو از آن پرورانده است. از جمله در داستان رومیان و چینیان، در دفتر اول مثنوی.
هدف این نوشتهٔ کوچک، ارائه توضیحی موجز در باب یکی از معانی «بیرنگی» در این قصه است.
قصه از این قرار است که چینیان و رومیان در مسابقهای برای «خلق زیبایی والاتر» حاضر شدند. دو دیوار در برابر یکدیگر قرار داده شد و پردهای درمیان. در یک سو چینیان و در سوی دیگر رومیان به نگارگری پرداختند.
چینیان برای جلب نظر سلطان از انواع رنگهای زیبا و نقشهای فریبا بهره گرفتند؛ اما رومیان بی هیچ رنگی و نقشی، تنها دیوار را صیقل زدند و صیقل زدند، تا چنان صافی شود که به آیینهای مبدل شود.
کار که تمام شد، پرده برافتاد و شگفتا که نقشونگارِ پر طمطراق چینیان در آینهٔ رومیان جلوهای نیکوتر و زیباتر یافت. در حقیقت بیرنگی ِ رومیان بر صدرنگی چینیان غالب آمده بود.
از دو صد رنگی به بیرنگی رَهیست
رنگ چون اَبرست و بیرنگی مَهیست
(مثنوی، دفتر اول)
مولانا میگوید رومیان همان اهالی معنویت هستند؛ که در سودای نقش و نگار و صدرنگی نیستند. تمنای آنها تنها صیقلی کردن و صافی شدن و بیرنگی است.
**رومیان آن صوفیانند ای پدر
بی زِ تکرار و کتاب و بی هنر
اهل صیقل رَستهاند از بوی و رنگ
هر دمی بینند خوبی بی درنگ**
(مثنوی، دفتر اول)
مولانا توضیح میدهد که هر نقشی و هر رنگی همانگونه که از عدم برآمده، پس از مدتی، باز به عدم بازخواهد گشت و نمیپاید. اما آیینه وجود آدمی، ابدی است. از جنس عدم است که صورتها از او میزایند و به او باز میگردند. و میپاید و همواره نو به نو و تازه به تازه میماند.
**آن صفایِ آینه، وصفِ دلست
صورتِ بیمنتها را قابلست
تا ابد هر نقشِ نو کاید برو
می نماید بیحجابی اندرو**
(مثنوی، دفتر اول)
در حقیقت، معنویت در جهان مولانا، همان بیرنگی است. کیفیتی بیچون و بیچگونه. این جملهٔ ساده را میتوان به طرق مختلفی معنا کرد. از معانی سادهٔ راهگشا تا گهرهای عرفانی جانفرسا.
یک معنی ساده آنکه:
◻️معنویت در نگاه مولانا، ظاهر خاصی ندارد، آیین و سنت و آداب منحصربفردی ندارد، لباس و ذکر و ورد عجیب و ویژهای ندارد. حتی مولانا برای سماع نیز هیچ آداب و ترتیبی را وضع نمیکرد. او برای مزارش نیز بارگاه نمیخواست.
در حقیقت، معنویتِ مولانا اساسا در لایه ظاهری رخ نمیدهد و در صورت افراد و ماجراها هیچ نمودی ندارد، بلکه یکسره کار دل است و با درون آدمی سروکار دارد.
به زبان ساده، این یعنی در جهان مولانا، معنویت هیچ ربطی به شغل افراد، سطح تحصیلات آنها، شیوه سخن گفتن آنها، میزان شهرت و محبوبیتشان، و حتی عادات و مشغولیات و سلایق آنها ندارد.
معنویتی که مولانا میگفت، به کلی از چشمِ سـَر پنهان است و تنها در برابر چشم دل آشکار میشود. و این یعنی امکان ندارد از نشانههای ظاهری بتوان معنویت را در فردی تشخیص داد.
پس معنویت مولانا را باید از راههای دیگری تشخیص داد. با نگاهی به آثار مولانا میتوان راههایی از قبیل موارد زیر را یافت، راههایی که از جنس بیرنگی است:
از شدت شوق و ذوقی که در وجود کسی هست؛
از نو بودن و تازگی مواجهه او با جهان اطرافش؛
از حیرت او در دیدار با چیزها و اتفاقها؛
از شیوه مواجهه او با رنجهای خویش؛
از شیوه مواجهه او با رنجهای دیگران؛
از توقف نکردن و نایستادن در سلوک معنوی؛
از بارها و بارها زاییده شدن و متولد شدن؛
از خلوص و صفا و صدق دل؛
از پاکبازی و مروت و جوانمردی؛
و
از مهربانی و مهربانی و مهربانی؛
**گر زِ نام و حرف خواهی بُگذری
پاک کنْ خود را زِ خود هین یکسری
همچو آهن زِ آهنی بیرنگ شو
در ریاضت، آینهٔ بیزنگ شو**
خویش را صافی کن از اوصافِ خود
تا ببینی ذاتِ پاکِ صافِ خود
(مثنوی، دفتر پنجم)
? شفقتورزی سَری سَقطی
عطار در تذکرة الاولیا، سری سقطی را «خزانهٔ مروت و شفقت» نام مینهد. بخش سری سقطی در تذکرة الاولیا، مملو از حکایاتی لطیف و نمناک در باب شفقتورزی اوست. حکایت زیر نیز نمونهای از شفقت بیپایان اوست که با اندکی تغییر نسبت به متن اصلی عطار تقدیم شده است:
«نقل است هر که سلامش میکرد، روی تُرُش کرده و پاسخ میداد.
از سِرِّ این رفتار پرسیدند.
گفت: پیغمبر گفته است هر که سلام کند صد رحمت از آسمان فرود آید؛ که نَود رحمتش، آنکس را بُوَد که روی تازه و خوش دارد.
من روی ترش کردهام تا نَود رحمتْ او را باشد.
#چراغهای_دل (۷۹)
? چند بینی این و آن و نیک و بَد؟
بِنْگَر آخِر این و آنْ آمیخته
چند گویی بینشان و بانشان؟
بی نشانْ بین با نشانْ آمیخته
چند گویی این جهان و آن جهان؟
آن جهانْ بین وین جهانْ آمیخته
مولانا
#چراغهای_دل (۷۸)
با تشکر از دوست عزیزم، صدیق قطبی
?ابراهیم ادهم
آن هنگام که ابراهیم ادهم سلطانِ بلخ بود، به بذلِ مال و طاعتِ حق مشغول بود، بدان امید که گشایشی یافته، در دلش جوانهای بروید. اما نمییافت.
ابراهیم غمین بود و در حسرت دیدارِ یار.
شبی بر تخت خُفته بود، خفتهٔ بیدار!
بانگِ قدمهایی شنید از جانب بام ِکوشک.
هراسید که پس کجایند پاسبانان؟!
ناگاه یکی از بامِ کوشک سر فرو کرد و پرسید: تو کیستی بر این تخت؟
ابراهیم گفت: من شاهم! تو کیستی بر این بام؟!
گفت: دو سه قطار اُشتر گم کردهایم، بر بامِ کوشک میجوییم.
ابراهیم گفت: دیوانهای؟! اُشتر را بر بامِ کوشک گم کردهای؟! اینجا جویند اشتر را؟
گفت: دیوانه تویی! خدا را بر تختِ مُلک میجویی؟! اینجا جویند خُدای را؟!
همان شد که دیگر کسی ابراهیم را ندید... مُلک بِنهاد و برَفت و جانها در پیِ او...
«شمس تبریزی»
پادشاهانِ جهان از بدْ رَگی
بو نبُردند از شرابِ بندگی
ورنه ادهم وار سرگردان و دَنگ
مُلک را برهم زدندی بی دِرنگ
«مولانا»
?یک ذره عشق از عالم غیب بیامد. سینهٔ همه مُحبّان بویید. کسی را مَحرم نیافت. در عالم غیب شد.
«ابوالحسن خرقانی»
????
? هزار حَمد و ثنا مَر خدایِ عالم را
که دنگِ عشقم و از ننگِ خویشتنْ فَردم
منم بهشتِ خدا لیک نامِ من عشق است
که از فشار رَهَد هر دلی که اَفشُردم
«مولانا»
#چراغهای_دل (۵۶)
? آنکه ارزد صید را عشق است و بس
لیک او کی گنجد اندر دامِ کس
تو مگر آیی و صید او شوی
دام بگذاری به دامِ او روی
عشق می گوید به گوشم پست پست
صید بودنْ خوشتر از صیّادی است
گولِ من کن خویش را و غرّه شو
آفتابی را رها کن ذرّه شو
بر درم ساکن شو و بی خانه باش
دعوی شمعی مکن پروانه باش
تا ببینی چاشنیِ زندگی
سلطنت بینی نهانْ در بندگی
مولانا
در نگاه مولانا، سالکْ شکارِ حقیقت است نه شکارچی آن. صیدِ حقیقتِ انفسی از طریق صید شدن است نه صیادی. به بیان دیگر کشف حقیقت مستلزم کنشی پذیرنده است نه تهاجمی. سالک باید هنر شکیبایی و گشودگی را بیاموزد تا پذیرندهٔ بارقه های حقیقت انفسی شود. «سکوت سالکانه» این شکیبایی و گشودگی را به او می آموزد.
آرش نراقی
?????????????
شمس تبریز می گوید:
گفتن جان کندن است و شنیدن جان پروردن...
#چراغهای_دل (۵۵)
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 9 months ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 11 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 7 months, 2 weeks ago