?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 8 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 10 months, 4 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 6 months, 4 weeks ago
این خود ضربه جبرانناپذیری به دستگاههای مربوطه وارد میکند و آنها را از نیروی کارآمد خود تخلیه میکند و در عین حال سبب میشود که دستگاههای اداری از اعتمادبهنفس لازم و سنت سازمانی و یادگیری سیاستی محروم شوند.
استخدام دولتی؛ سیاسیترین کنش دولت
کیومرث اشتریان
استخدام دولتی یک پدیده عمیقا سیاسی است و از حیث گستره و حساسیتی که در میان بخش مهمی از خانوادههای ایرانی برمیانگیزد، شاید پس از کنکور مقام دوم را داشته باشد. استخدام دولتی محلی برای اعطای امتیاز به گروههایی و سلب امتیاز از گروههای دیگر است. اینکه این سلب و اعطای امتیاز بر بنیانی عادلانه استوار باشد، پیامهای مهمی به جامعه میدهد و میتواند نمادی از تبعیض باشد یا نمادی از عدالت. جنبه مهم دیگر استخدام دولتی، کشف و پروردن استعدادهای جوانی است که میتواند سرنوشت دستگاه اداری را برای مدتی طولانی تعیین کند. بنابراین از هر سو که بنگریم اهمیتی وافر دارد. البته برای بسیاری که علاقهای به شغل دولتی ندارند یا کسانی که دوران شغلی خود را سپری کرده و استخدام خود یا فرزندانشان برایشان موضوعیت ندارد، از اهمیت چندانی برخوردار نیست. از اینرو اکثریت خاموش و بیرسانهای که استخدام دولتی برایشان مهم است، نادیده انگاشته میشوند اما همین اکثریت خاموش در صورتی که احساس تبعیض کنند حتما موج پنهان و پرکینه و درازدامنهای از بغض سیاسی در درون خود میپرورند. از اینرو افرادی که در سازمان اداری استخدامی کشور مسئولیت دارند باید به حساسیت سیاسی کار خود آگاه باشند. رئیس سازمان اداری استخدامی در دوران ریاستجمهوری خاتمی و روحانی نقل میکرد که در دوران مسئولیتم نه فرزندانم و نه بستگان نزدیکم به استخدام درنیامدهاند؛ این افتخاری است برای یک سازمان. چنین رویکردی البته در حد شخصی نبود و در آن دوران نهادینه نیز شد. استخدامها از طریق آزمون انجام شد و 450 هزار نفر از طریق آزمون سازمان سنجش جذب دستگاههای دولتی شدند که در مقایسه با بازنشستگی در همین دوران و با هدف سبکسازی دولت، روند خروج از دولت بیشتر شد. استخدام «کار معین» بسیار محدود شد و به شمار اندکی در حد بخشدار اکتفا شد. مهمتر از همه اینکه نقش گزینش در این فرایند بسیار تلطیف شد و شمار کسانی که در آزمون تخصصی پذیرفته شده ولی در مراحل گزینش رد شدند، به حدود دو درصد رسید.
متأسفانه در برخی برههها یا در برخی دستگاهها مشاهده شده که به بهانههایی بهظاهر ایدئولوژیک، ضعیفترین استعدادها بدون طی مراحل شفاف و با بزککردن فرایندهای رسمی، استخدام دولتی مخدوش شده و تبعیضهایی صورت میپذیرفته است. این پدیده در وزارتخانههای فرهنگی یعنی آموزش و پرورش، آموزش عالی و ارشاد نمود بیشتری داشته است. برخی دیگر از نهادهای فرهنگی که به ملک طلق گرایشهایی خاص با تفکری بسته درآمده است و به چرخهای برای بازتولید حلقههای فکری-فرقهای تبدیل شده است. اغلب هم مشاهده میشود که این استخدامها جایی برای رسوخ فرصتطلبان بوده است و نه ضرورتا فرصتی برای جذب نیروهایی «ارزشی».
اگر احساس تبعیض پدید آید، عمق کینه و نفرتی که در میان مردمان پدید میآید به گفت درنمیآید. تبعیض استخدامی معمولا در قالبی از فرایندهای ظاهری گم میشود و کینههای ناشی از آن به دلیل تفرق داوطلبان دیده نمیشود، اما اثر زهرآلود خود را در لایههای عمیق جامعه خواهد گذاشت. اخیرا شاهد اقدامات خوبی در این راستا بودهایم و از اینکه فرایندهای جدیتری در استخدام دولتی در پیش گرفته شود، امیدهایی پدید آمده است. مسئولان دولتی باید بتوانند در برابر جوسازیهای افراد ظاهراصلاح و فرصتطلب مقاومت کنند.
معمولا در کشور ما سیاست و سیاستورزی در دایرهای محدود دیده میشود؛ یعنی آنچه در دایره منازعات فعالان و برآمدگان سیاسی، احزاب، نمایندگان و مدیران در باب قدرت عمومی مطرح میشود، «سیاسی» تلقی میشود. درحالیکه دامنه سیاست بسیار فراختر از این است. اگر سیاست را توزیع آمرانه امتیازات نیز تلقی کنیم، آنگاه است که شاید استخدام دولتی از حیث توزیع امکان استخدام به صدر موضوعات سیاسی بیاید؛ چون دولت، بهمثابه عالیترین قدرت سیاسی، در معرض اعطای این امتیاز به شمار وسیعی از افراد یک جامعه است. درواقع «سیاست استخدامی» یک سیاست ملی در منابع انسانی است و سلامت آن به همگرایی ملی و افزایش اعتماد مردم به نظام سیاسی کمک شایانی میکند. البته در عین حال کیفیت دولت و حکمرانی را از طریق نیروهای مستعد نیز ارتقا میدهد. همگی میدانیم که در دانشگاه و در آموزش و پرورش جذب افراد غیرمستعد چه ضربه جبرانناپذیر حیثیتیای به نظام آموزشی کشور و به نظام سیاسی وارد میکند. یا اینکه بهکارگماری افرادی بسیار ضعیف و ظاهرالصلاح در سطوح مدیریتی در دستگاههای اقتصادی کشور از نفت و پتروشیمی تا بانک و... چه وضعیتی را در این دستگاهها پدید میآورد. در برهههایی از تاریخ مدیریتی کشور مشاهده شده است که به بهانههای گوناگون به گسیل نیروی انسانی از دستگاههای نظامی و ... به سطوح خرد و کلان دستگاههای اداری کشور اقدام شده است.
با برهم خوردن توازن قدرت، اینک چشم انداز حل مسئله هستهای دورتر بنظر میآید مگر آنکه ترامپ بتواند، با برجسته کردن خطر چین، بر لابی اسرائیل در واشنگتن فائق آید. هم از این روست که نزدیکی ایران به چین و تعریف پروژه های جدی با این کشور میتواند این انگیزه را در ترامپ افزون کند. دستور کار رئالیستی موازنه مثبت در دوگانه چین-آمریکا برای سیاست خارجی ایران اگر چه یک گزینه مهم است اما بسیار پیچیده و زمانبر است و نیازمند مهارت دیپلماتیک اقتصادی است. پروژه برجام با هر میزانی از مقبولیت و رضایت از آن میتوانست "فرایندی تدریجی" را برای تنش زدایی پدید آورد. اینکه دستاوردهای عملیاتی و عینی برجام چیست موضوعی فرعی نسبت به شکل گیری فرایند مورد نظر است و فرایند تدریجی تنش زدایی سبب میشد تا امنیتی زدایی از چهره ایران تحقق پذیرد و سبب شود تا روند تجارت جهانی ایران نیز تسهیل شود. در مقابل اما کسانی هستند که با احاله اختلافات ایران و آمریکا (غرب) آن را پدیدهای "مبنایی" تلقی میکنند و سپس با ارجاع به برخی روایات شیعی نتیجهای محتوم در جنگی آخرالزمانی از آن میگیرند. این گروه با چنین باورهایی، که البته در طی سالیان در ساختار حکومتی جمهوری اسلامی نفوذ قابل توجهی کسب کردهاند، نمیتوانند گزینه «مذاکره هسته ای» و «دیپلماسی اقتصادی» را موضوعی قابل اعتنا تلقی کنند. چنین رویکردی اساسا از توان مذاکره عقیم است. رواج روش تحلیلی آخرالزمانی میتواند حکومت را از ظرفیت های تئوریکی و عملیاتی در روابط خارجی تخلیه یا محدود نماید. این تخلیه تئوریک البته نه تنها در سیاست خارجی بلکه حتی در سیاست داخلی نیز قابل تسری است. چنین رویکردی، بدلیل فاصله معنا داری که از لایه مدنی جامعه (و بلکه از عموم مردم) میگیرد خود را به یک حلقه فرقهای در ترکیب سیاسی محدود میکند، به تشکیل یک طبقه بورژوازی ایدئولوژیک مبادرت میورزد و این دو را مستظهر به نیروی نظامی-شعایری مینماید. در میان مدت چنین طبقهای این ظرفیت را خواهد داشت که منازعهای ناشی از ناکارآمدی اقتصادی و فقر نظریه دولت در درون خود بپرورد و با تغییر نسل به سوی یک قدرت نظامی سکولار پیش رود.
4. آیا این به معنی آن است که این فرصت به صورت دوفاکتو فراهم شده که منازعات ایران و آمریکا به فاز سیاسی-دیپلماتیک محدود شود؟ احتمالاً بله. «گزینه سیاسی» روی میز آرمانگرایی است. در صورتی که مسئله هستهای حلوفصل یا مهار شود، و ایران و آمریکا به توافقاتی دست یابند، منازعات به فاز سیاسی-دیپلماتیک منتقل و در سطح تنش سیاسی محدود میشود. رسیدن به چنین وضعیتی نیازمند تلاش برای دستیابی به توافقات اجرایی است. توافقات اجرایی در صورتی محقق میشود که ظرفیت های تئوریکی و عملیاتی وجود داشته باشد؛ چه پیش رونده باشد، مانند افزایش توان نظامی، و چه پس رونده در روابط خارجی. در هر صورت نباید این ظرفیتها از طریق طبقه بورژوازی شبه ایدئولوژیک تخلیه شده باشد.
گزینه سیاسی روی میز آرمانگرایی
کیومرث اشتریان
سقوط بشار اسد تا چه اندازه به ضرر ایران است؟ تصور اولیه این است که سقوط بشار اسد برای ایران میتواند ضربه بزرگی باشد، زیرا سوریه به عنوان یک هم پیمان استراتژیک و گذرگاه انتقال نیروها و تجهیزات به حزبالله و دیگر گروهها در منطقه برای ایران اهمیت زیادی دارد. اما موضوع حمایت لجستیک از طریق سوریه با توجه به آتش بس لبنان و اسرائیل (بویژه با تفاسیری دامنه دار از قطعنامه 1701 توسط اسرائیل و لبنان) سالبه به انتفای موضوع میشود. لذا این فرصت وجود دارد که ایران برای مواجهه با این وضعیت پروژه های دیگری را در دستور خود قرار دهد تا از سقوط اسد به شکل مدیریتشدهای عبور کند. اگر چه سقوط اسد به معنای کاهش نفوذ رسمی ایران در سوریه است اما در چشم اندازی دراز مدت ایران ناگزیر است که با مردم سوریه و گروههایی که قدرت را در دست گرفتهاند ارتباط برقرار کند . توجیه ایران این است که در مقطع اوج گیری داعش، اگر دخالت نمیکرد، معلوم نبود که افراطیون چه بر سر عراق و شام بیاورند. اینکه چنین توجیهی تا چه حد در بدنه مدیریتی و اجتماعی سوریه رسوخ کند محل تردید است، در دوران اسد عملا رابطه ایران با مردم سوریه قطع بوده است. در هر صورت ایران گریزی نداردکه با مردم و با بخشهایی از معارضان ارتباط برقرار کند چون آنان در کف جامعه سوریه نفوذ و مقبولیت دارند. مقاومت بدون حمایت حقیقی مردم معنا ندارد. گفتمان وحدت اسلامی که در دهه های نخست انقلاب اسلامی جان گرفته بود تحت تأثیر گرایش سیاست زده "ترویج" قرار گرفت. در نتیجه دیپلماسی عمومی ایران در میان سُنیان از یک لکنت تحلیلی-ترویجی هم برخوردار شده و گاه نتوانسته آنچنان که باید با گروه های گوناگون سنی رابطه عمیقی برقرار کند. سقوط اسد اما میتواند خطری را متوجه ایران کند و آن هم کشاندن جنگ سلفیها به عراق است تا سناریوی خلع سلاح حشد الشعبی (و اگر بتواند خلع سلاح عراق) را پی بگیرد تا سپس پای سلفیها را به مرزهای ایران بکشاند. واضح است که از حیث عملیاتی کار به این سادگی نیست. نه حشدالشعبی بی انگیزه است و نه موقعیت دولت و ارتش عراق قابل مقابسه با سوریه است.
آیا مهمترین چیزی که روی میز اختلافات ایران-غرب باقی مانده موضوع هستهای است؟ بصورت دوفاکتو آری، موضوع هستهای اکنون به عنوان محور اصلی منازعه بین ایران و غرب به ویژه آمریکا باقی مانده است. هر چند اسرائیل و گروهی در حاکمیت آمریکا تلاش میکنند که درگیری نظامی توسعه یابد. توافق هستهای (برجام) همچنان مسئله اصلی است، و اختلافات بر سر نحوه اجرای توافق، تحریمها، و محدودیتهای هستهای همچنان به عنوان یک عامل کلیدی در روابط ایران و غرب مطرح است. اینک البته تمایل کمتری در آمریکا برای بازگشتن به میز مذاکرات و توافق وجود دارد. از این روست که گزینه اقتصاد مقاومتی و تقویت توان موشکی همچنان باید در اولویت قرار گیرد. برخلاف تصور برخی تحلیلگران، مانع تراشی در حل مسئله هستهای از سوی آمریکا و اسرائیل و شماری در داخل صورت میگیرد و نه از سوی ایران. جمهوری اسلامی یکبار تمایل خود را برای کاهش غنی سازی تا پایین ترین درجه ممکن نشان داده است.
7- به این نکته نیز توجه داشته باشیم که دیرزمانی است دایرمدار سیاست در خاورمیانه نه نیروهای اجتماعی که نیروهای امنیتی هستند. از موساد و سیا گرفته تا دستگاه امنیتی روسیه، ترکیه، پاکستان و ایران، این دستگاههای امنیتی هستند که نیروهای اجتماعی را سازمان میدهند، متشکل میکنند، تسلیح میکنند و در زمان لازم از آنها استفاده میکنند. حتی برخی دولتهای کوچک ناگزیر از تبعیت «کامل» از این سرویسها هستند. ضروری است که جامعهشناسی سیاسی به این متغیر مهم که تا حدود زیادی در تحلیلها و نظریهپردازیها مغفول بوده است، توجه کند. ما دیگر جریان اجتماعی خالص نداریم. این جریانهای اجتماعی همگی آلوده به سیاستهای امنیتی شدهاند. از انقلابهای رنگی تا برآمدن سلفیها تا نمونههای مشابه آن در ایران همگی و به درجاتی، کم یا بیش، وامدار بازیسازیهای دستگاههای امنیتی است. این دستگاهها یا از این جنبشها استفاده میکنند یا در فرایند آنها مداخله میکنند.
8- سیاستبازانی که همواره مقاومت و سیاستهای منطقهای را ابزاری برای محدود کردن رسانهای و جناحی مخالفان میکنند و لاجرم بخشهای مهمی از جامعه ایران را آماج عملیات روانی خود میکنند، اینک در برابر تحولات سوریه نمیتوانند پاسخگوی حجم سرخوردگیهای «وفاداران» باشند. اینان هنوز نتوانستهاند درک کنند که سیاست خارجی جای اینگونه بازیها با احساسات پاک چنین مردمانی نیست و متأسفانه کماکان این وضعیت را متوجه دولت چندماهه پزشکیان میکنند. باید این بازی را از میان توده مردم بیرون برد. سیاست خارجی بسیار سیال است، بالا و پایین دارد، شکست و پیروزی دارد، عقبنشینی و پیشروی دارد. این سیالیت را به روح و روان و اعتقادات عامه مردمان و بهویژه گرایشات انحرافی و آرماگدونی گره نزنید.
ایران و ظرفیتهای جدید منطقهای
کیومرث اشتریان
معارضان سوریهای که اینک دامن قدرت گستردهاند، «نسخه بهروزشدهای» از سلفیهایی هستند که روزگاری چهرهای خونین از خود به یادگار گذاشته بودند. اینان همچون طالبان به بازسازی چهره خود پرداختهاند. ایران توانست با مهارت و تدابیر پنهان با طالبان کنار آید و تهدید را تبدیل به فرصت کند. قضاوت درباره اینکه آیا جمهوری اسلامی در مواجهه با طالبان ظرفیت مهمی از خود نشان داده و تا چه حد در قامت یک بازیگر پراگماتیست و غیرایدئولوژیک ظاهر شده است، نیاز به زمان دارد. اگرچه معارضان سوری متفاوتاند اما یک پرسش مهم این است که آیا ظرفیت بازیگری پراگماتیست ایران باز هم سر بر خواهد آورد؟ به طریقی متناقضنما سلطه ترکیه بر معارضان سوری همزمان از دشواری کار با آنان میکاهد و میافزاید. اینان با تجربهای که در مناطق تحت اشغال خود در شمال سوریه و تحت حمایت نیروهای امنیتی ترکیه اندوختهاند، با نهادسازی سیاسی-اقتصادی آشنا شده و مزه ثروت ناشی از قدرت چریکی را چشیدهاند. آنان ضرورت تبدیل شورش به نهاد را دریافتهاند هرچند هنوز کاملا آن را نیاموختهاند. اینک دیگر دریافتهاند که چگونه مناسبات بینالمللی را برای کسب ثروت و منزلت به کار گیرند و رفتاری جهانپسندانه در پیش گیرند تا قدرتمندان اصلی در جامعه بینالمللی به دولتداری آنان رضایت دهند. به کمک ترکیه، قواعد بازی منطقهای در کسب رضایت آمریکا و اسرائیل را دریافتهاند. پرسش این است که نقشه جدید میدان قدرت چیست و چه ظرفیتهایی برای «کار دیپلماتیک» دارد؟ دیپلماسی صرفا مسافرت به کشورهای «دوست و برادر و همپیمان» نیست. دیپلماسی ظرفیت کار با معارضان و دشمنان و مخالفان نیز هست.
1- ترکیه با سلطه نیروهای نیابتیاش بر سوریه از چند سو برنده موقتی این بازی است. پس از این، این ترکیه است که محور قدرت نه تنها در منطقه که در شرق اروپا خواهد بود و این خود ظرفیتهای مثبت و منفی جدیدی را نیز برای همه بازیگران و از جمله ایران فراهم خواهد کرد. چشمانداز آنقدرها هم تاریک نیست.
2- پروژههای بعدی ترکیه ادامه تحرکات در زنگزور، تحکیم قدرت آبی در مرزهای یونان، قبرس، عراق و ایران و البته نقشآفرینی اروپایی خواهد بود. اینکه ایران چگونه در این زمینها بازی کند، نیازمند تأمل فراوان است. اگرچه «محور مقاومت» احتمالابه تعلیقی تاریخی میرود اما محور ترکیه-ایران ظرفیتهای جدیدی در منطقه فراهم خواهد کرد.
3- اسرائیل از محور جدید ترکی-سوری به امنیتی قابل توجه در مرزهای شمالی دست خواهد یافت. اما این همه ماجرا نیست. اسلامگرایی سلفی پر از حفرههای ناشناخته برای همگان است. این حفرهها برای اسرائیل پر از ماجراهای جدید است.
4- نقشآفرینی بینالمللی و منطقهای روسیه بهشدت تضعیف میشود. گویا روسیه در این منطقه بازنده تاریخی است. چارهای هم ندارد چون نجات از باتلاق اوکراین ارزش «تخلیه ظرفیت روسی» در خاورمیانه را دارد. این همان «شکست استراتژیک» مسکو است که لاوروف از آن واهمه دارد.
5- اروپا و عربستان و کشورهای خلیج فارس در این میان بازیگران فرعی هستند که رضایت آمریکا و اسرائیل را همچون رضایت خود تلقی خواهند کرد. اگرچه ایران خود را برای تشدید چالشهای دیپلماتیک درباره جزایر سهگانه و شیعیان لبنان آماده میکند اما اسلام سلفی برای همه آنان تهدیدی بیشتر از ایران دارد. ظرفیت اجتماعی-سیاسی اسلام سلفی در کشورهای حاشیه خلیج فارس هنوز آنچنان که باید فعال نشده است.
6- این استراتژی رسانهای-دیپلماتیک وزارت خارجه که «با رویکارآمدن معارضان سوری تروریسم در منطقه گسترش خواهد یافت» کارآمد نیست. برعکس، تصویر فعلی چنین است که این معارضان استحاله شدهاند و آماج کینه آنان نه اسرائیل و آمریکا بلکه ایران است. جولانی در گفتوگوی تلفنی با نخستوزیر عراق نگفت «جنگ ایران و اسرائیل»، بلکه گفت «حرب الایران و المنطقه»! بنابراین تهدیدنمایی آنان برای منطقه دقیق نیست؛ نتیجه آنکه فعلا نمیتوان چنین ادعایی را محور فعالیت دیپلماتیک خود قرار داد. آبی از این استراتژی رسانهای-دیپلماتیک گرم نمیشود. تمرکز باید بر مهار این جریان از طریق ظرفیت طالبان و محور ایرانی-ترکیهای باشد. به نظر میآید که آقای عباس عراقچی، وزیر محترم امور خارجه باید قدری از بیشفعالی خود در اظهارنظرها بکاهند. نیازی به این نیست که با این شتابزدگی اسرائیل و آمریکا را پیروز این میدان معرفی کند. ایشان میگوید «تحولات به شکل سریعی در حال وقوع است که این خودش جای سؤالات زیادی دارد. پشت همه این تحولات سریع، تفکری است که از آمریکا و رژیم اسرائیل منشأ میگیرد».
جستاری نظری در سیاست آزادی
رئیسجمهور مسئولیت دارد زمینه های انسجام گفتمانی در خود و دولتش فراهم کند تا بتواند از تزاحم نظری و تشتت گفتاری و هرجومرج عملیاتی اجتناب ورزد.
همایش وفاق ملی با این هدف توسط معاونت راهبردی رئیسجمهور در دی ماه سال جاری برگزار خواهد شد.
مسئولیت گفتمانی رئیس جمهور
کیومرث اشتریان
گفتمان و ترویج آن یک ابزار مهم برای تسهیل و اجرایی نمودن سیاست های یک دولت است. تجربه خانم تاچر در انگلستان در تولید و ترویج گفتمان در سیاستگذاری عمومی مفید است.
پروژه تاچری دو جبهه گفتمانی را در انگلستان دهه هشتاد میلادی در برابر هم قرار میدهد. او دشمن خود را «جمع گرایی سوسیالیستی» معرفی میکند و به اصطلاح دو ضد گفتمانی را در برابر هم قرار میدهد. تاچر «جمع گرایی» را معادل با بحران سوسیال دموکراسی، مسئول ناکارآمدیها و افول اقتصاد و دولت-ملت بریتانیا معرفی میکند و منظومه گفتمانی آن را اینچنین بازتاب میهد: «اجماع سیاسی»، «سوسیالیسم»، «دولت گرایی»، «کورپوراتیسم ناکارا»، «اتحادیه های تجاری بسیار قدرتمند». از سوی دیگر، گفتمانِ خود را ضدیت با جمع گرایی معرفی کرد و موضوعات اقتصادی نئولیبرال را به فلسفه سیاسی خود تبدیل کرد. منظومه معنایی گفتمان تاچریسم عبارت بود از «آزادی فردی و اقتصادی» (در برابر قدرت اتحادیه ها)، «جوان سازی اخلاقی و سیاسی مردم و دولت بریتانیا» (در برابر افول آن)، «بازگشت به قانون» (در مقابل ضعف اقتداردولت رفاه). «تاچریسم به کشف یک ابزار قدرتمند نایل آمد که دکترین اقتصادی را به زبان تجربه، ضرورت اخلاقی و فهم عمومی تبدیل کرد. در نتیجه، تاچریسم فلسفهای را به معنای وسیع بوجود آورد که اخلاق بدیلی برای «جامعه دلسوز» ]مدعای طرفداران دولت رفاه[ بود. این نوع تبدیل نمودن یک ایدئولوژی نظری به یک اصطللاح پوپولیستی، دستاورد سیاسی عمدهای بود... تاچریسم توانست برخی دال های مهم مانند مردم، ملت، آزادی، فردگرایی و غیره را مسلط سازد و دال های دیگری همچون سوسیالیسم، جمعگرایی، دولت و غیره را نفی کند.» (مارش و استوکر، روش و نظریه در علوم سیاسی، ترجمه حاجی یوسفی، ص.210-213)
آقای دکتر پزشکیان در دوران مبارزات انتخاباتی شعار وفاق سر داد و با عباراتی ساده که مخصوص خود ایشان است به توصیف آن پرداخت. اگر چه این شعار در انتصاب های سیاسی-جناحی نمود بیشتری پیدا کرد اما تا تبدیل آن به یک گفتمان روشن و منقح شدهای که بتواند سازگاری اجتماعی پدید آورد راه زیادی در پیش است. اینک پرسش این است که با گذر زمان و پدید آمدن موضوعات و چالش های جدید، این شعار چگونه گسترش مییابد و چگونه در عرصه های دیگر تحقق مییابد؟ شعار وفاق اگر بخواهد به مسائل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و ... گسترش یابد نیازمند آن است که بسط مفهومی بیابد تا بتواند گره گشایی های موردی کند. بنابراین بسط این شعار در قالب نظریه و گفتمان ضرورت دارد. اگر گفتمانِ کم و بیش روشن و جامعی وجود نداشته باشد وفاق به یک شعار توخالی برای معاملات سیاسی موردی تبدیل میشود. برای تحقق مسئولیت گفتمانی رئیسجمهور، که باید توسط همکاران ایشان تنظیم و به ایشان تسلیم شود، به این نکته توجه کنیم که گفتمان یک منظومه معنایی و منسجم و مجموعهای از تعاریف نظری در خصوص اداره کشور است که از پیوستگی و هماهنگی مفهومی برخوردار است. مرزهای فکری را روشن میکند و سبب میشود تا تصمیمات سیاسی از یکپارچگی برخوردار باشند تا دولت دچار روزمرگی فکری نشود و از تذبذب و تلون برخوردار نباشد. تکالیف خود را بصورتی پیوسته انجام دهد و از تناقض در تصمیم گیریها اجتناب کند. بنابراین ضروری است که با کمک مشاوران برجسته این حوزه منظومهای معنایی تدوین شود تا بتواند مثلا گفتمان وفاق را در عرصه وسیعتر سیاسی بکار گیرد. کارکردها و ابعاد این گفتمان از این قرار است:
- گفتمان منسجم نه تنها مخالفان جناحی بلکه دامنه وسیعتری از گرایش های سیاسی را در بر میگیرد.
- تکلیف زیاده خواهی جناح های سیاسی مشخص میشود و وفاق را از دام افراطی گرایی گروه های گوناگون رهایی میبخشد.
- تصمیم گیری های دولت و رئیسجمهور را از روزمرگی فکری رها میکند و افق بلندتری را در وفاق ملی فراهم میآورد.
- ضرورتها و الزامات سیاست اقتصادی را در پرتو گفتمان وفاق را روشن میکند. اینکه آیا سیاست های تورمی و بی عدالتی اقتصادی سیاستها چه بر سر وفاق میآورد را نشان میدهد.
- نظام گزینش نیروی انسانی دولت را با شعار وفاق تنظیم میکند. تکلیف وفاق با تبعیض استخدامی و گزینش مدیریتی را معین میکند. سکوت را بر نمیتابد و اصلاحات را ضروری میکند.
- گفتمان روشن در باره وفاق معنا و کاربرد خود را در سیاست های فرهنگی در تولیدات رسانهای در سینما و نشر کتاب و ... نشان میدهد و ابعاد گوناگون، منیهات و الزامات آن را فراروی ما قرار میهد.
- گفتمان مانع آشفتگی فکری دولت میشود و به معنای سخنرانی های هر از گاهی رئیسجمهور نیست بلکه یک منظومه فکری و راهنمای عمل دولت است.
- گفتمان جنبه ترویجی نیز دارد و به مثابه ابزاری برای اقناع افکار عمومی، همبستگی اجتماعی و تسهیل اجرای سیاست های دولتی بکار گرفته میشود.
6-انتخاب مدیران را از تصلب استعلامهای جناحی-سیاسی-امنیتی برهانید. بند سیاست، مدیر آزاده برنمیآورد. «سرمایه قدرت ملی» را از طریق فراهمآوردن زمینه برای رشد مدیران قدرتمند ایجاد کنیم تا سیاستها با استحکامی درخور اجرائی شود.
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 8 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 10 months, 4 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 6 months, 4 weeks ago