𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 week, 2 days ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 2 months, 3 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months ago
رل هات میخوام??
رل هات میخوای??؟!
شمال با بکن خوب
1402/12/02
#خاطرات_نوجوانی #گی
سلام من پارسا ام
۱۶سالمه و پوستم سفید قدم۱۷۰وزنم۶۸
من حتی ی دونه مو هم دربیاد سریع میزنم چون دوس ندارم پاهامو کونم مو داشته باشه…
من کلا ادم حشریام وقتایی م میرم حموم با یک خیار کوچولو خودمو ارضا میکنم،انقدر خیار و هویج تو کونم کردم کونم باز شده،
من با مادربزرگم زندگی میکنم پدر مادرم تو تصادف فوت کردن و یک داداش بزرگ دارم ک تهران زندگی میکنه من خودم مشهدم…
خلاصه تو ۳ماه تعطیلی یکی از بچه محلا بهم گفت پایهای بریم شمال گفتم باید اجازه بگیرم،
علی۸سال ازم بزرگتره 24سالشه پسر خوبیه ولی فقط منو دوستام میدونیم چقدر دیوثه چون هروقت منو میبینه انگشتم میکنه و از کونم تعریف میکنه…
مادربزرگم علی رو میشناسه و بهش اعتماد داره گفت چون با علی میری اشکال نداره…
منو علی و رضا(رفیق علی) صبح دوشنبه حرکت کردیم با ماشین علی رفتیم…
روز بعد رسیدیم بابلسر و یک ویلا اجاره کردیم رضا رفت دوش گرفت و رفت دنبال ناهار
منو علی تنها بودیم علی گفت بیا بریم یک دوش بگیریم.گفتم رضا میاد میبینه زشته،به رضا زنگ زد گفت هر وقت اومدی زنگ بزن یک وقت خواب نباشیم اونم گفت باشه.
منو علی رفتیم حموم همو شستیم یهو علی ازپشت بغلم کرد منم خندیدم میگفتم نکن
میگفت بیخیال اومدیم شمال عشق وحال دیگ
شورتشو دراورد کیرشو گذاشت لای پاهام من برگام ریخته بود گفتم علی منو اوردی شمال ک بکنیم گفت اره دیگ ولی ب رضا هیچی نمیگم.
دستمو گرفت گذاشت رو کیرش گفت بمالش منم گفتم قسم بخور ب رضا نمیگی گفت ب جون مادرم نمیگم…
منم گفتم اوکی شروع کردم کیرشو مالیدن اونم حال میکرد میگفت دستات چقدر نرمه جووون.
بهم گفت بشین بخورش منم دلمو زدم ب دریا گفتم فقط چون رفیقمی واست اینکارارو میکنم.
زانو زدم جلوش کیرش تقریبا۱۴سانت بود کردم دهنم داشتم میخوردم واسش ک یهو زنگ زد گفت من نزدیکم…علی ضدحال خورد گفت لباس بپوش برو بیرون،
خلاصه ناهار و زدیمو رفتیم دور زدیم و شام خوردیم اومدیم ویلا رضا گفت من میرم تو اتاق میخوابم منو علی تو پذیرایی خوابیدیم،منم خوشحال ک امشب بجای خیار کیر واقعی میره توم،ساعتای 1 بود سرم تو گوشی بود علی بهم چسبید گفت گوشیتو بزارش کنار ک وقت خوردنه کیرمه،منم گفتم چشم یکم کونمو مالید و گردنمو خورد و با کیرم ور رفت ک حشریم کرد سریع پتو رو زدم کنار رفتم سراغ کیرش کمربندشو باز کردم شلوارو شورتشو کشیدم پایین کیرش شق شده بود کردم تو دهنم مثل جندهها واسش میخوردم سرمو گرفته بود بالا پایین میکرد،بهم گفت لختشو 69 بزنیم.
69شدیم اول کیرمو میخورد یهو زبونشو کشید رو سوراخم من از خود بیخود شدم گفتم اه
گفت جووون دوست داری گفتم خییییلی
یهو انگشتشو کرد تو سوراخم دید راحت رفت توش گفت تو ک صفر نیستی ب کیا دادی منم گفتم با خیار سوراخمو باز کردم گفت پس تو جنده بودی و نگفتی.
منو ب شکم خوابوند بالشت گذاشت زیرم کونم اومد بالا رفت روغن سرخ کردنی اورد مالید ب کونم و سوراخم،کیرشو گذاشت رو سوراخم اروم کرد توم من دردم گرفت چون واقعا کلفت بود کیرش دوست داشتم داد بزنم ولی نمیشد رضا میفهمید،دستشو گذاشت جلو دهنم شروع کرد تلمبه زدن خیلی خوب بود هم درد هم لذت.
اروم در گوشم میگفت جوووون عجب سوراخ داغی داری دوست دادی جر بدم کونتو منم با سر اشاره میکردم اره
از روم پاشد دراز کشید گفت بشین روش
من کیرشو گرفتم کردم تو کونم یک ضرب نشستم همهی کیرش تو کونم بود خیلی حال میداد کیرش میخورد به پروستاتم.رو کیرش بالاپایین میشدم صدا تلمبه زدنم تو خونه پیچیده بود دیگ برام مهم نبود رضا بفهمه یا نه.
علی میگفت دوست داری رضا بفهمه انقدر تند تند بالا پایین میشی.من انقدر ح
رل هات میخوام??
صیغه میکنن و ساعتی پول میدن) یه ، یه ربع راه رفتم که جلو حمام صحرایی یه نظامی عراقی دیدم همچون هیز وارانه نگاه زنا میکنه … با گوگل ترنسلیت رفتم پیشش گفتم شرطه میخوام دوش بگیرم اونم به عربی گفت که حمام پره باید صبر کنم منم هی اصرار کردم که حالم نا میزون پاهام سوخته نمیشه فلان بیا کمکم کن بریم اطراف که کسی نیست برام آب بگیر من خودمو بشورم. فک کنم دوزاریش افتاد. یه سرباز آورد جای خودش گذاشت منو سوار موتور کرد رفت سمت بیابونی. رفتیم که رسیدیم به یه خونه کاهگلی مانند. کسی دورمون نبود. اشاره کرد لباستو در بیار لباسمو درآوردم و با شورت هفتی جلوش وایسادم. سینه هامو که دید ازم پرسید واقعا پسرم یا زن ( هی میگفت نسا یا غلام بعدا فهمیدم منظورش غلمان بوده) منم نشستم که شامپو زدم سرم اشاره کردم آب بریزه سرم.اونم با گالن آب میریخت رو سرم. تن بدنمو جلوش که میشستم دیدم زیر شلوارش داره بلند میشه دیدم بهترین وقته. شورتمو که خیس شده بود در آوردم کردم تو کیسه جلوش قمبل کردم اشاره کردم به سوراخم. اونم دید راضیم منو برگردوند رو خاک خوابوند شروع کرد خوردن لبام. سینه هامو میخورد هی چنگ مینداخت. از اون مردای عربی بود که هیکل گنده اما ورزیده داشت ( فک کنم ۴۰ ۴۱ بود) بعد اینکه کارش با سینه لبام تموم شد کیرشو کرد تو دهنم براش دارکوبی میخوردم. کی فکرشو میکرد وسط بیابون به یه نظامی عراقی داشتم سرویس میدادم. کیرشو تا ته میکردم تو دهنم تخماشو ماساژ میدادم. وضعیت همینطور پیش میرفت که خواست همینطور که از دهنم کیرشو در بیاره آروم بکنه تو سوراخم. اشاره کردم به وازلین تو کیفم که مامانم برام گذاشته بود تویه راه که پاهامو دستمو وازلین بزنم و ماساژ بدم. اونم یه ممتاز چیزی گفت سر کیرشو وازلین زد افتاد روم همینطور داشته میکرد تو سوراخم. سایز کیرش از مال دیلدوم یه خورده جمو جور تر بود ولی اون دیلدو بود اینم کیر واقعی. خلاصه پامو داده بود بالا و رو شکمم افتاده بود اونم داشت با لبام بازی میکرد و میخوردشون کیرشو تو سوراخم جا داده بود… شروع کرد نرم نرم کردنم . هی تلمبه هاش تند تر تند میشد صدای شلپ شلوپ تو سکوت بیابون پیچیده بود… تو حال خودم نبودم یه مزه دیگه ای داشت سکس با کیر واقعی. اما حیف که به هموطن خودم نمیتونستم بدم و داشتم برای یه عراقی جندگی میکردم… خلاصه که تو حالت داگ استایلی که بودم کیرشو زود بیرون کشید آبشو ریخت رو خاک… شلوارمو پوشیدم دستمو گرفت یه لب ازم گرفت تو گوگل ترنسلیت نوشت برام که بیا بریم باید غسل کنی و بری حموم نمیتونی اینطوری بری منم رفتم باهاش تا حمام کاروان برام یه جا گرفت و ازش نحوه غسل کردن رو پرسیدم و غسل کردم راه افتادم سمت موکبی که قرار بود برم… مرد عراقی شمارشم داد هر زمان اومد زیارت مشهد یا قم بیاد به منم سری بزنه و سوراخمو نوازش کنه. بهش گفتم تو معتقدی به نظرت سکس با پسر جوون درسته ؟ اونم گفت ما به پسرایی مثل تو به عنوان مرد نگاه نمیکنیم شما ها حوری بهشتین برای مردا و… معنی غلمان هم همینه که به غلامای جنسی گفته میشده که پسرای زیبا رو و زنانه اندام رو شامل می شده… بعدش منم با کاروان حرکت کردم ولی برای زیارت وارد حرم هیچکدوم نشدم. چون هم احترام به اونا گذاشتم و هم برای خودم این طور راحت تر بود… ولی به رئیس کاروان گفتم که رفتم زیارت بعد از اون سفر کار منم ردیف شد چون با یه سفر آدم موجه و مثبتی شده بودم!! ( خاک تو سرشون ادمو وادار ب چه کارایی میکنن!) امیدوارم که لذت برده باشید دوستان نازنین ❤️نوشته: امیرعلی
درود دوستان. اول از همه این خاطره گی هست پس کسایی که علاقه ندارن نخونن همینطور پیشاپیش اگر به اعتقادات کسی برخورد به دل نگیره. من اسمم امیرعلی. بر خلاف اسمم اصلا آدم مثبت و مذهبی نیستم بلکه اصلا اعتقادی هم ندارم?. من حس زنانگی دارم و بر خلاف ظاهرم که زیبا اما پسرونس ( بدون ریش سیبیلم ولی چهرم پسرونس نه دخترونه) اندام زنانه ای هم دارم که بخاطر اضافه وزنم شبیه میلفام. این خاطره برمیگرده به سفر دست جمعی مون به عراق . من کلا آدم اعتقادی نیستم ولی تو یه زمانی باید یه سفر میرفتم و بخاطر موقعیت و شرایطی که برای آینده شغلیم جور شده بود باید خودمو مثبت و موجه نشون میدادم. تصمیم گرفتم با اکیپ محله مون اسم بنویسم برای پیاده روی عراق. اول از همه بهتون بگم که جرات رابطه با کسی رو نداشتم چون میترسیدم ازشون برا همین خودمو با دیلدو باز کردم و باهاش کارمو راه مینداختم. با اکیپ محله مون که حاضر شدیم به سمت عراق راه بیوفتیم تعجب کرده بودن چند نفری از بچه محلا ک این چطوری اومده اصلا یه شب بیرونم نمونده حالا میخواد با یه مشت مرد بره عراق فلان این اعتقاد نداشت حالا چی شد فلان… منم ب رو خودم نمیاوردم. به مرز که رسیدیم ( از دانشگاه مجوز سفر داشتم) کارای مرز هم به سختی شلوغی انجام شد و قرار شد یه استراحت کوچیکی کنیم تا حرکت کنیم. تو این فاصله من به غیر سلام علیک با رئیس کاروان برخوردی نداشتم ( کسی بود که باید تایید میکرد منو برای کارام و…) گذشت و حرکت کردیم به سمت نجف . بعد اینکه شهر هارو رد کردیم بالاخره وقت پیاده شدن بود تا دسته ای حرکت کنیم. پیاده روی شروع شد. راه افتادیم هوای گرم عراق دیوانه کرد بود منو. هی تو دلم به خودم فحش میدادم تو رو به این کارا چه کار . تو کجا اینجا کجا این کارا به تو نیومده… شب اول تو یه کاروان ایرانی رفتیم که استراحت کنیم . من پاهام از درد داشت منفجر میشد اینقدر درد میکرد. مگه جا بود بین اون همه مرد بگیرم بخوابم. که یه دو سه نفر آقا اشاره کردن بیا بین ما بخواب اینجا نخوابی از کاروانت جدا میوفتی. منم وسیله هامو برداشتم پولامو سفت چسبیدم رفتم اونجا. شروع کردیم حرف زدن که از کجا اومدم منم گفتم تهران اونا بچه های اهواز بودن که حرف زدن فلان که مراقب خودت باش پسر خوش بر رویی هستم و جوونم اینجا درسته بیشتریا برای زیارت میان اما آدمایی هم هستن که برای نیتای دیگه میان اینجا… بالاخره وقت خواب شد گرفتم بین یکیشون خوابیدم که من به شونه چپ خوابیدم اونم ازپشت چسبیده بود ب من. جمعیت زیاد بود برای همین مجبور بودیم تو هم بخوابیم منم مشکلی نداشتم با اون وضعیت. مردی دیگه افتاده بود روم ولی خب همه خسته بودن و تاریک بود منم گرفتم به همون حالت خوابیدم. صبح کاروان که منو بیدار کرد دیدم تو جیبم یه شماره گذاشتن همون آقای اهوازی بود که کاری داشتی یا گم شدی زنگ بزن بهم اینا. اصلا تو فکر دادن نبودم مردی منو انداخت به هوس. چه جایی بهتر از اینجا که همه غریبه ان!. خلاصه راه افتادیم یه جا من به یکی از بچه های کاروان گفتم به رئیس کاروان بگه وایسن تا من برم دستشویی. اونم گفت باشه ولی چیزی نگفت بخاطر همین کاروان بدون من حرکت کردن و من از دستشویی اومدم بیرون بین اون جمعیت گم بودم واقعا.برا همین به رئیس کاروان پیام دادم که نزدیک ترین خیمه ای منتظر من وایسن تا منم خودمو برسونم بهشون. اونم قرار گذاشت که فلان موکب بیا منتظریم. منم بهترین موقعیت رو میدونستم گفتم چکار کنم چکار نکنم بزار یه تست کنم ببینم از شرطه های اینجا میشه به چیزی رسید یا نه… ( شنیده بودم نظامی های عراقی زن میبرن
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 week, 2 days ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 2 months, 3 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months ago