𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 6 days, 2 hours ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 2 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months ago
✳️ اعتماد
معمولا ما با حیلهگری و زیرکی زندگی میکنیم. مثل کودکان، معصومانه زندگی نمیکنیم. برنامهریزی میکنیم و محتاط زندگی میکنیم، کلّی دیوار امنیتی دور خودمان میچینیم. اما نتیجه و عاقبت این کار چیست؟
همهی دیوارها فرو میریزند. و همهی زرنگبازیها، فقط حماقتمان را به اثبات میرساند. تائو میگوید: زرنگبازی و حیلهگری، کمکی به تو نخواهد کرد. چون حیلهگری چیزی جز ایستادگی و جنگ با کل نیست.
در مقابل چه کسی زرنگبازی در میآوری ــ طبیعت، تائو یا خدا؟! فکر کردی سر چه کسی کلاه میگذاری؟! سر منبعی که از آن آمدهای و سرانجام به آن باز خواهی گشت؟! آیا موج میخواهد به اقیانوس کلک بزند؟ یا برگ به درخت و ابر به آسمان؟ خیال میکنی به چه کسی کلک میزنی؟
فقط وقتی که این حقیقت برای یک بار عمیقاً درک و پذیرفته شود، انسان معصوم میشود و حیلهگری و زرنگی را رها میکند و به آسانی میپذیرد. هیچ راه دیگری جز پذیرفتن طبیعتِ ذاتی همانگونه که هست، و همسو شدن با آن، وجود ندارد. پس از این حسِ پذیرش و اعتماد، دیگر مقاومتی باقی نمیماند و انسان همانند کودکی است که با اعتمادی عمیق به آغوش پدر میرود.
* «روزی، پسر ملانصرالدین به خانه برگشت و گفت: به دوستم اعتماد کردم و اسباب بازیام را دادم تا بازی کند، ولی او اسباب بازیام را پس نمیدهد. حالا چکار کنم!!؟
ملانصرالدین به فرزندش نگاهی کرد و گفت: از این نردبان برو بالا. و پسر به پدر اعتماد کرد و از نردبان بالا رفت. وقتی به حد کافی از زمین فاصله گرفته بود، نصرالدین گفت: بپر بغلم.
پسر مکثی کرد و گفت: اگر بیافتم زمین، زخمی میشوم. نصرالدین گفت: تا وقتی که من اینجا هستم، نگران نباش، بپر.
پسر پرید و نصرالدین به کناری رفت. پسر زمین خورد و آه و ناله و گریهزاری میکرد.
ملانصرالدین گفت: حالا میفهمی. هیچگاه به هیچکس اعتماد نکن؛ حتی به آنچه که پدرت میگوید، حتی به پدرت هم اعتماد نکن. به هیچ کس اعتماد نکن، در غیر این صورت در طول زندگی کلاه گشادی بر سرت خواهد رفت.»
این تمام چیزهایی است که همهی پدران، والدین، مدرسه و معلمان به شما یاد میدهند. این کل آموختهی شماست: “هیچکس را باور نکن و به هیچکس اعتماد نکن، وگرنه بر سرت کلاه خواهد رفت.”
شما حیلهگر بار میآیید. به اسم زرنگبودن و هشیاری، حیلهگری و بیاعتمادی را به شما میآموزند. و درست لحظهای که فردی بیاعتماد میشود، ارتباطش با منبع قطع میشود.
اعتماد تنها پل و میانبر است. در غیر این صورت زندگیتان بر باد میرود و هدر میشود، شما وارد جنگی نابرابر میشوید که شکستتان حتمی است. بهتر است همین الان متوجه این حقیقت شوید، چون در لحظهی مرگ، همه متوجه خواهند شد که عمرشان با دروغی که یادشان دادهاند، به هدر رفته است. اما دیگر در آن لحظه کاری از دستتان بر نخواهد آمد.
هشیاری، ربطی به حیلهگری ندارد، این دو کاملا متفاوتند.
هشیاری، شاهد اتفاقات و حوادث بودن است. و زمانی که به مسائل عمیق نگاه کنید، متوجه خواهید شد که شما فقط موجی هستید در این هستی که اقیانوسی وسیع است. در آن لحظه دیگر نگرانی نخواهید داشت. کل، تو را آفریده و از تو مراقبت خواهد کرد. نیازی نیست که تو نگران باشی و برنامهریزی کنی. تو از کل به وجود آمدهای و نیازی به دشمنی با آن نیست. و درست در لحظهای که نگرانی و برنامهریزی نداشته باشی، زندگی آغاز میشود. برای اولین بار از نگرانیها خلاص میشوی و "زندگی" برایت رخ مینماید.
این نوع از هشیاری، دیانت است. این هشیاری، اعتماد تو را بیشتر و بیشتر میکند تا به اعتماد کامل برسی. این هشیاری تو را به طبیعت غایی، به پذیرش رهنمون میکند.
بودا میگوید: هرچه اتفاق افتاد، افتاد. چیز دیگری نمیتواند اتفاق بیافتد، اتفاق دیگری غیر ممکن است که رخ بدهد. خواهان چیز دیگری نباش، در آسودگی کامل باش، و به کل اجازه بده تا کار خودش را بکند. زمانی که به کل اجازه میدهی کارش را انجام دهد، و مانع آن نمیشوی، دیگر شکست نمیخوری.
?اشو
?«قایق خالی»
ترجمه: Devakavido
@oshowords
✳️ تغییر به خودت بستگی دارد:
انتخاب خودت است.
هر لحظه در زندگی دو امکان را برایت پیش میآورد: رنجور باشی یا شاد باشی. بستگی به انتخاب تو دارد. هر آنچه را که انتخاب کنی، همان میشوی.
* در مورد بایزید، عارف صوفی، گفته شده که او مردی بسیار شاد و خوشحال بود. هیچکس هرگز او را غمگین و ناشاد ندیده بود؛ هیچکس هرگز او را در حال شکایتکردن و غرغرکردن ندیده بود. هر اتفاقی که میافتاد او شاد بود.این وضعیت همیشه برای دیگران مناسب و خوب نبود. گاهی چیزی برای خوردن پیدا نمیشد، ولی او شاد بود. گاهی پوشاکی وجود نداشت، ولی او شاد بود. گاهی مجبور بود بدون بالاپوش در زیر آسمان بخوابد، ولی شاد بود. شادمانی او دستنخورده باقی میماند و مشروط نبود.**
بارها و بارها از او سوال شد ولی او میخندید و چیزی نمیگفت. وقتی زمانش مرگش فرارسید، کسی از او پرسید: “بایزید، حالا آن راز و کلیدت را به ما بده. تو بزودی ما را ترک میکنی. راز شادبودن تو در چه بود؟”
بایزید پاسخ داد: “چیزی مثل راز وجود ندارد؛ بسیار ساده است. هر بامداد، وقتی چشمانم را باز میکنم، خداوند دو راه به من پیشنهاد میکند. میگوید: «بایزید، آیا امروز میخواهی شاد باشی یا ناشاد؟» و من میگویم، خدای من میخواهم شاد باشم. و من شادبودن را انتخاب میکنم و شاد میمانم. این یک انتخاب است؛ رازی وجود ندارد.”
امتحان کنید. هر روز صبح که بیدار میشوید، نخستین چیز این باشد که تصمیم بگیرید. اگر تصمیم بگیری که ناشاد باشی، هیچ اشکالی ندارد؛ تصمیم خودت است. ولی آنوقت به آن بچسب: هر اتفاقی که بیفتد، ناشاد بمان. حتی اگر بلیط بختآزمایی را برنده شدی، ناشاد بمان. حتی اگر بعنوان نخستوزیر یا رییسجمهور انتخاب شدی، ناشاد بمان، به تصمیم خودت متعهد باش!
و آنوقت خواهی دید ـــ اگر تصمیم گرفته باشی، میتوانی ناشاد بمانی. همین در مورد شادمانی نیز صدق میکند. اگر انتخابش کنی، میتوانی شاد بمانی.
و روزی که درک کنی که این تصمیم خودت است که شاد باشی یا ناشاد، زندگیات را در دستهای خودت گرفتهای ـــ ارباب شدهای. اینک دیگر نخواهی گفت که دیگری تو را بدبخت کرده است. این فقط اعلام اسارت و بردگی است.
بودا در حال گذر و سفر بود: چند نفر جمع شدند و به او بسیار اهانت کردند [زیرا بودا خلاف عرف و مذهبِ جامعه عمل کرده بود، او دیانتِ فردی خودش را در پیش گرفته بود.] او با شکیبایی و با عشق زیاد به آنان گوش داد. وقتی حرفهایشان تمام شد، بودا گفت: “اگر هرچه که میخواستید بگویید گفتهاید، حالا آیا من میتوانم بروم؟ چون باید تا غروب به دهکدهی بعدی برسم. اگر باز هم چیزهایی دارید که بگویید، من چند روز بعد برمیگردم؛ میتوانید آن موقع به من بگویید.” ولی او مطلقاً مختل نشده بود، سکوت او محفوظ بود، شادی او همچنین، آرامش او همچنان باقی بود.
آن مردم تعجب کرده بودند. گفتند: “آیا از ما خشمگین نیستی؟ ما به تو اهانت کردیم و انواع فحشها را به تو دادیم.”
بودا گفت: “باید در تعجب بمانید! شما قدری دیر آمدهاید. باید ده سال پیش میآمدید ـــ آنوقت موفق میشدید مرا ناراحت کنید: آن زمان من ارباب خودم نبودم. حالا شما آزاد هستید که به من توهین کنید؛ و من هم آزاد هستم که آن را به خودم بگیرم یا نگیرم. شما به من توهین کردید؛ این درست است؛ تصمیم شماست. من هم آزادم تا توهین شما را به خود بگیرم یا نگیرم. و میگویم که توهین شما را نمیپذیرم. حالا با آن چه میکنید؟ من نیز تعجب میکنم ـــ زیرا در روستای قبلی که بودم، مردم با شیرینیهایشان نزد من آمدند و به آنان گفتم که نیازی به آن شیرینیها ندارم، پس مجبور شدند که آنها را با خود ببرند. از شما میپرسم: آنان با آن شیرینیها چه باید میکردند؟”
آنان گفتند: “باید آنها را بین روستاییان پخش میکردند یا مجبور بودند خودشان آن شیرینیها را بخورند.”
بودا گفت: “حالا به رفتار خودتان فکر کنید: شما با این توهینها آمدید و من میگویم، «کافیست؛ من نیازی ندارم. کاری با آنها ندارم.» حالا چه میکنید؟ باید خودتان آنها را بگیرید. من برای شما خیلی متاسفم.”
تصمیم با خودت است. زندگی تصمیم و انتخاب خودت است؛ آزادی خودت است. برای همین است که من سالکان خود را “سوامی” swami میخوانم؛ سوامی یعنی ارباب. این فقط نشانهای است که از این لحظه بیشتر تلاش کنید تا یک ارباب باشید تا یک برده.
?اشو
?«آموزش فراسو»جلد ۲/۴
مترجم: م.خاتمی / آبان ۱۴۰۲
@oshowords
✳️ ربات
انسان معمولا زندگی خود را چون آدمآهنی سپری میكند. مشغول انجام كارهايی است اما اينجا نيست ــ میخورد، مینوشد، قدم میزند، صحبت میكند، اما اينجا نيست؛ ذهنش در آنسوی دنيا سير میكند.
اگر از بيرون به تو نگريسته شود ممكن است در سر ميز، مشغول خوردن صبحانه باشی اما در درون، در كرهی ماه يا هر جای ديگری سير میكنی. نكتهی مسلم آن است كه تو در سر ميز نيستی. اعمالت خودكار است. صرفا لقمهها را به دهان میتپانی...
تو بايد از خودكار بودن دست برداری. بايد در انجام هر كاری كمی آهستهتر عمل كنی. بايد هشيار و آگاه باشی. وقتی راه میروی با روال گذشته و با همان سرعت راه نرو. سرعتت را كم كن. به اندازهای كم كن كه هشيار شوی وگرنه دوباره با همان سرعت راه خواهی رفت. عملت خودكار خواهد شد...
هر كاری را آرام، آهسته، زيبنده و با طمانينه انجام بده تا همهی اعمالت به مراقبهای در آگاهبودن تبديل شود.
اگر ما بتوانيم همهی اعمالمان را به مراقبه تبديل كنيم، مراقبهی ما همهی زندگی ما را از صبح تا شب در بر میگيرد.
صبح كه از خواب بيدار میشوی، قبل از هر چيز به ياد داشته باش كه وقتی از خواب بر میخيزی با هشياری [با حضورِ در لحظه] به پا خيزی.در آغاز بارها فراموش خواهی كرد كه هشيار باشی. پس مرتب به خود يادآوری كن تا اندك اندك در اين كار ماهر شوی.
وقتی در چگونگی هشيار بودن در زندگیِ روزانه مهارت يافتی، كليد اسرار در اختيارت قرار خواهد گرفت. و اين مهمترين چيز است. هيچ چيزی باارزشتر از آن كليد اسرار نيست.
?اشو
@oshowords
✳️ هدیه ما به هستی
ما چیزی برای بخشیدن به هستی نداریم، اما میتوانیم آواز بخوانیم، برقصیم و با سازی زیبا بنوازیم. میتوانیم کل زندگیمان را به آهنگ، به رقص و به جشن تبدیل کنیم – و این تنها بخشش واقعی به هستی است.
چیدن گلها از درختان و بخشیدن آنها کاری بیمعنی است، زیرا این گلها متعلق به درختان هستند، نه شما - در واقع، آنها قبلاً توسط درخت به هستی تقدیم شدهاند. آنها زنده بودند و شما با چیدنشان، آنها را کشتهاید و زیباییشان را از بین بردهاید؛ شما در حال تقدیم اجساد به هستی هستید.
شما نمیتوانید کلمات مسیح را بخوانید- آنها کلمات او هستند، آهنگهای او هستند. آنها زیبا هستند، اما قرض گرفته شدهاند. آنها از قلب شما برنخاستهاند، ضربان قلب شما را ندارند، امضای شما را ندارند. شما میتوانید آهنگهای زیبای کریشنا و بودا را بخوانید، اما همه آنها وام گرفته شدهاند. رویکرد اساسی من نسبت به هستی این است که هر فرد باید آگاهی خود را به یک درخت رشد یافته تبدیل کند. هر فرد باید به شکوفایی برسد.
و البته گلهای انسان شبیه گلهای درختان نخواهند بود؛ آنها شبیه رزها یا نیلوفرها یا گلهای همیشهبهار نخواهند بود. گلهای انسان از دستهای کاملاً متفاوت خواهند بود: آنها از عشق، آزادی و شادی خواهند بود، از کیفیتی بالاتر برخوردار خواهند بود. آنها آهنگ های ما هستند. وقتی که خواننده در آهنگ خود گم میشود، در آن لحظه او آهنگ اش را به هستی بخشیده است. وقتی که رقصنده در رقص خود گم میشود، او رقصش را بخشیده است. اینها تنها بخششهایی هستند که پذیرفته میشوند،
اینها تنها دعاهایی هستند که شنیده و برآورده میشوند.
.
و هنگامی که شما شروع به بخشیدن شادی، عشق و آهنگهای خود به هستی میکنید، شگفتزده خواهید شد که هرچه بیشتر ببخشید، بیشتر به شما بازمیگردد - هرچه بیشتر ببخشید، میلیونها برابر می شود و بازمیگردد.
اُشو
? Last in the Evening: 365 Relaxing Moments to Enter the Night
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 6 days, 2 hours ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 2 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months ago