𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 4 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 3 days, 2 hours ago
متأسفانه یا خوشبختانه، مشغلههای زیادی پیدا کردم. علی الخصوص ارائه برخی از مباحث که تحصیل مقدماتش (مثل مطالعه درمورد آن موضوع - مسئله) وقت زیادی از من میگیرد. در این تعارض، کنار گذاشتن نوشتن را ترجیح میدهم.
از طرف دیگر کپشنهای تلگرامی در بسیاری از موارد، مانند مخدّر عمل میکنند و درآمد بدی نسبت به یک موضوع علمی هستند.
تصمیم گرفتم که تا مدّتی - حداقل تا آخر پاییز - فعالیتی در این بستر نداشته باشم. امیدوارم بعدا فرصتی پیش بیاید که عرایضی برای فکر و نقد تقدیم کنم.
البته اکانت تلگرامم مانند سابق فعال است و همچنان شنونده شما هستم؛ شناس یا ناشناس.
موفق باشید.
دو روز پیش، بیست و یکساله شدم.
به دلم افتاد که به این بهانه، این دو کپشن مرتبط را بنویسم:
۱- برخلاف ذهنیت جاافتاده، این عددها مهماند. این عددها نشان میدهند که چند روز زندگی کردهایم و چقدر فرصت کسب تجربه داشتهایم. یک میزان و معیار است برای سنجش خودمان تا ببینیم از روزهای گذشته چقدر استفاده کردهایم.
کسی که سن کمتری دارد، فرصت کمتری هم برای کسب تجربه داشته لذا در حالت معمولی، تجربیات کمتری نسبت به دیگران دارد؛ مگر اینکه از فرصتش استفاده بهتر و باکیفیتتری کرده باشد. بله؛ این عددها لزوما سن عقل را نشان نمیدهند اما فرصتها را چرا. بد نیست که به مناسبتهای مختلف، مروری بر فرصتهای گذشته داشته باشیم و با هر نگاه و هدفی آنرا ارزیابی کنیم. تعداد روزهایی که گذراندهایم، مخرج کسر خوبی برای ارزیابیهایمان است. این فرآیند باعث میشود فکر بهتری برای آیندهمان داشته باشیم. به گمانم محاسبه فارغ از جنبههای اخلاقی یا عرفانی، با هر نگاه و بهانهای خوب است. زندگی خوب و آرامش در گرو محاسبههاست؛ محاسبه رفتارهای گذشته و فرصتهایی که هدر دادهایم.
درمورد خودم معتقدم که میتوانستم استفاده بهتری از آنها ببرم. اما خب آن فرصتها برنمیگردند و غصه خوردن هم منطقی نیست، بهتر است فکری برای آینده کرد و از محاسبه گذشته، درس گرفت.
۲- این روزها قضاوتهای دارای افراط و تفریط درمورد نسل جدید، شدّت گرفته است. برخی این نسل را بیش از حد میستایند و برخی مورد تحقیر و اهانت قرار میدهند. به عنوان کسی که عضو این نسل است و چند سالی با گروههای مختلف آن، ارتباطهای علمی یا رفاقتی داشته، معتقدم که هم رویشها و هم رزیشها در این نسل جدی است. به گمانم مرزبندی بین انسانِ دارای مسئله و انسانِ بدون مسئله در این نسل عیان و پر دامنه است؛ خیلی بیشتر از نسلهای قبل. اتلاف وقت، پشت پا زدن به دانش و آگاهی و رعایت نکردن اخلاق و آداب ارتباطات اجتماعی از معضلات بخش قابل توجهی از این نسل است. اما بخش دیگری از اعضای این نسل نیز برای شخص من، غبطهبرانگیزند. مسئله دارند؛ همت دارند و فوقالعاده بااستعدادند. از باب نمونه، هيچوقت یادم نمیرود مهارتی که در طول سه سال کار جدی در ادبیات عرب و ممارست با متون کهن عربی برایم حاصل شده بود را چند طلبه متولد سال ۸۶ با شش ماه ممارست به دست آوردند. از این نمونهها در حوزه و دانشگاه زیاد دیدهام. علاوه بر استعداد و هوش علمی، برخی از مهارتهای ارتباطی- اجتماعی این نسل نیز منحصربهفرد است.
نمیدانم این روند بچهگانهی برچسب زدن روی نسلها، چرا آغاز شده اما حس میکنم نسل جدید، مزایای خوبی هم دارد که نباید نادیده گرفته شود. هرچقدر زمان جلوتر میرود، نسلها قابلیتهای بیشتری پیدا میکنند چرا که ابزارها و تجربیات گذشته را دراختیار دارند. اشتباه بودن تصمیمات گذشته، امروز (به خاطر گذشت زمان) آشکارتر است. از این تغییرها نترسیم. در نهایت نسلهای بعد هم گذشته را کنار میگذارند و به سمت انتخابهای بهتر پیش میروند و به ریش ما میخندند. من با تجربههای کوچکم یاد گرفتهام که بدون توجه به نسلها، گشوده باشم. انسانها با هر شرایط و سنی هر روز تجربههای جدیدی کسب میکنند که میتواند برای همه قابل استفاده باشد. در نهایت این افرادند که با توجه به سن و زمانشان باید ارزیابی شوند. ارزیابیهای نسلی، فقط برای تفریح مناسباند.
ما هنگام مواجهه با یک روایات و استفاده فقهی یا اعتقادی یا اخلاقی از آن، با دو مسئله مهم مواجه هستیم: ۱- حیث صدور: از کجا مطمئن شویم آن روایت از خود معصوم صادر شده است؟ از کجا معلوم این روایت تحریف نشده باشد یا راوی در نقل آن اشتباه نکرده باشد؟ و اینکه با چه شرایط میتوانیم بر اساس یک روایت، برداشتی دینی اتخاذ کنیم؟ آیا میتوان بر اساس یک روایت، حکم فقهی داد؟ حکم اعتقادی چطور؟ مثلا میتوان با یک روایت درمورد نحوه نماز خواندن اظهار نظر کرد؟ یا درمورد کشتن مرتد؟ یا درمورد رجعت؟ این امور مجموعه سوالاتی است که به صورت کلی در اصول فقه و علوم حدیث مورد بحث است. ۲- حیث دلالت: پس از اطمینان از صدور آن روایت، چطور بفهمیم منظور امام از عباراتش چیست؟ چه قواعدی برای شناخت منظور امام و برداشت فقهی یا غیر فقهی از بیان او وجود دارد؟ آیا اگر امام در روایتی به یک مسئله امر کرد، از آن امر، وجوب شرعی برداشت میشود یا خیر؟ مباحث مشترک و کلی دلالت نیز در اصول فقه مورد بررسی و بحث قرار میگیرد. (برخی مولفه جهت صدور را نیز اضافه کردهاند که به گمانم بازگشتش به دلالت باشد و عنصر سومی تلقی نشود.)
در هر دو مسئله، ما با پرسشها و مراتب مختلفی از بحث مواجه هستیم که از پیچیدگیهای خاصی برخوردارند مخصوصا در دوره انسداد و دوری از عصر معصومین و فقدان بسیاری از قرائن و شواهد. با این حال برخی بحثها به سرانجام خوبی رسیده است. یکی از نکات مهمی که مخاطبین و مشتاقان مباحث روایی و دینپژوهان باید به آن دقّت کنند این است که دنبال معنای عرفی و ظهور کلام باشند نه معنای لغوی و ظهور کلمات.
یکی از اشتباهات رایجی که در فهم روایات وجود دارد، خارج کردن کلمه و لغات از سیاق و کلام و سپس حمل آن بر معنای لغوی است. بر اساس دلایلی، امام معصوم لزوما بر اساس معنای لغوی حرف نمیزند و معنای عرفی اعم از معنای لغوی است. عادت زبانی همه انسانها استفاده از معانی عرفی است نه معنای لغوی. لذاست که گاهی استعمال مجازی یا کنایی از استعمال حقیقی پیشی میگیرد. نکته بسیار مهم دیگر این است که گاهی مجموع جملات به ما کمک میکند فهم عرفی متفاوتی از روایت داشته باشیم لذا مجموع کلام یک نوع قرینه برای فهم حدیث است.
برای مثال امام باقر به نقل از رسول خدا میفرماید: الْمُؤْمِنُ مَنِ ائْتَمَنَهُ الْمُؤْمِنُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَ أَمْوَالِهِمْ وَ الْمُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ يَدِهِ وَ لِسَانِهِ وَ الْمُهَاجِرُ مَنْ هَجَرَ السَّيِّئَاتِ وَ تَرَكَ مَا حَرَّمَ الله. وسائل الشیعه، ج ۱۲، ص ۲۷۸
این روایت در مقام بیان معنی مؤمن و مسلمان و مهاجر نیست بلکه حضرت در مقام یک توصیه اخلاقی، از محسنات لفظیه استفاده میکنند. مثل اینکه ما بگوییم طلبه کسی است که طالب علم باشد. ما در مقام تعریف دقیق طلبه نیستیم بلکه قصد داریم از کلمات همریشه با طلبه، استفاده کنیم و مخاطب را اندرز بدهیم. در یک اصطلاح، مؤمن به معنی شیعه و مسلمان به معنای اهلسنت است لکن این معنی قطعا در این بیان مقصود امام نیست. نباید لغت را از بستر کلام جدا کنیم چرا که در این صورت دچار کجفهمی میشویم.
مثال عرفیتر این است که یک آتئیست در پایان کلامش بگوید خدا نگهدار. همانطور که اساتید و بزرگوارانی بارها به خوبی بیان کردهاند، این دست عبارات را نباید به صورت لغوی معنی کرد. درحقیقت این عبارت بیانگر اتمام دیدار و گفتگوست نه اعتقاد به خدا. توجه ریاضیوار به مقولههای زبانی، آنرا منحرف میکند.
مرز دانش اصول فقه به این سمت میرود که اصول لفظیه و برخورد ریاضیوار را کنار بگذاریم و به سمت فهم عرفی و ظهورمحور کلام گوینده حرکت کنیم و این محتاج جمعآوری قرائن لفظی، عمل فقها و اصحاب و... است.
شیوع این مدل استنتاج که خدا یا امام معصوم در فلان آیه یا روایت از تعبیر مؤمن استفاده کرده نه مسلمان (برای مثال در آیه حجاب گفته مؤمن نه مسلمان) نوعی خامی در تفسیر متن است. دقّت در استفاده از کلمات، بر اساس شرایطی اهمیت دارد ولی گاهی میتواند مخلّ به فهم مخاطب از کلام باشد. باید به روش جامعی برای فهم عرفی دست پیدا کنیم و این کار بجز با توجه به ظهور مجموع کلام میسر نیست.
گاهی در میان گفتگو پیش میآید که یکی از طرفین ادعا میکند زمانی به باورهای طرف مقابل اعتقاد داشته ولی پس از زمانی باطل بودن آن برایش آشکار شده و از آن دست کشیده است. درحقیقت گوینده با این اظهارات سعی دارد به باور طرف مقابل خدشه وارد کند و بگوید من هم زمانی مثل تو فکر میکردم اما نادان بودم پس تو هم اشتباهات من را تکرار نکن و نادان نباش.
این نوع اظهارات و استدلالات، با وجود شایع بودنش در فضاهای مختلف، یکی از سخیفترین انواع استدلال است.
عبور یک فرد از یک ایده به معنای این نیست که دیگران هم باید از آن عبور کنند. یک فرد ممکن است تا آخر عمر مثل روز اولش نادان باشد و عبورش از ایدههای پیشین، وضعیت او را تغییر نداده باشد. چرا که [۱] ممکن است حقیقتا نه ایدهی قبلیاش درست باشد و نه ایدهی فعلیاش؛ بلکه ایدهی سومی وجود دارد که آن ایده درست و مطابق با واقعیت است. [۲] ممکن است او تحت تأثیر استدلال نظرش را عوض نکرده باشد بلکه انگیزههای روانی باعث تغییر نظر شده باشد. لذا تغییر نظر او، بدون پشتوانه است و مخاطب را به تأمل وا نمیدارد. [۳] ممکن است دلایل جدیدی برای یک ایده عرضه شود لذا با وجود اینکه ممکن است دلایل پیشین منسوخ و باطل باشند، ایده میتواند با دلایل جایگزین پشتیبانی شود. بنابراین بازگشت به باورهای قبلی، موجهتر است.
درنتیجه استفاده از ادبیات و عباراتی مثل من هم زمانی مثل تو فکر میکردم و... هیچ ارزش معرفتشناختیای ندارند. در آخر دلایلاند که ارزش دارند؛ فرقی ندارد از چه ادعایی پشتیبانی کنند.
دوست عزیزی نوشته بود یکی از عجیبترین مدلهای فکری، مدل برائتیهای صورتی (اهل تسامح و تساهل) است. فارغ از نوع ادبیات، حرف درستی است. یعنی کمی غیر موجّه و متناقض است که فردی در فقه سخت نگیرد و بعد در ایام کشته شدن عمر بن خطاب، از سنیها اظهار برائت کند. گرچه میتوان توضیحاتی در رد تناقض مطرح کرد اما به گمانم در نهایت یک روح حاکم و متقن در این مدل فکری وجود ندارد.
اما از طرف دیگر معتقدم همین حرف را میتوانیم درمورد گوینده این سخن یعنی رفقای انقلابی و برخی بنیادگراها مطرح کنیم.
استدلال انقلابیها این است که برگزاری جلسات عمومی برائت از خلفا، به مصلحت نیست و باعث ایجاد کدورت میان فرقههای اسلامی میشود یا موجب کشته شدن شیعیان در سیستان و پاکستان و... میگردد. سوال بنده این است که با این استدلال چرا گشت ارشاد را متوقف نکردید؟ ارگانی که باعث کشته شدن هزاران نفر شده و میان جامعه تفرقه انداخته با همین استدلال نباید منحل شود؟
بنیادگرا اساسا با بازتاب حکم فقهی در ذهن مردم کاری ندارد لذا اگر هزاران نفر هم بگویند اجرای اینچنینی قانون حجاب به ضرر اسلام است، برای آنها اهمیت ندارد. روحیه نصگرا / نیمهاخباری مانع از لحاظ شرایط جامعه است. با این توضیح، چه دلیل محکمی برای توقف جلسات لعن وجود دارد؟ اگر مصلحت یک رکن مهم در فعلیت حکم فقهی است، چرا این مصلحت را در احکام دیگر جاری نمیکنیم؟ آیا بهتر و منطقیتر نیست که یا کلا از مولفه مصلحت در همه فقه استفاده کنیم یا اینکه به کلی آنرا کنار بگذاریم؟ آیا دم زدن از مصلحت، اغراض سیاسی و حکومتی دارد یا اینکه دغدغه ما واقعا حفظ دین و دیانت مردم است؟
ممکن است در جواب، فرمایشاتی گفته شود از جمله اینکه خود اهلبیت به تقیه امر فرمودهاند یا اینکه حجاب ضروری دین است و با تبری و امثالش قابل قیاس نیست. اما معتقدم این جوابها، چندان درست نیستند چرا که اولا ادله دیگری نیز درمورد نفی خشونت در دین وجود دارد اگر بناست به بخشی از روایات چنگ بزنیم، قائلان به تعطیلی گشت ارشاد نیز میتوانند دلایل روایی تنظیم کنند. همچنین بر اساس قول تحقیقی، نفی حکم ضروری دین جایی موجب کفر است که به تکذیب رسول منتهی شود. البته من تا کنون به محدوده مشهور در پوشش بانوان باور دارم اما با این حال معتقدم نفی آن به معنی انکار ضروری دین و خروج از اسلام نیست.
در پایان بد نیست به عباراتی از مرحوم امام خمینی استناد کنم که پیش از انقلاب، از انکار کنندگان وجود برادری میان شیعه و اهلسنت بودند و به گمانم در مجموع با ایدههای دیگر ایشان سازگارتر است:
وما اشتملت على الأخ لا تشملهم أيضاً؛ لعدم الاُخوّة بيننا وبينهم بعد وجوب البراءة عنهم وعن مذهبهم وعن أئمّتهم، كما تدلّ عليه الأخبار واقتضته اصول المذهب.
بین ما و اهلسنت برادری نیست. اخبار و اصول مذهب بر برائت از اهلسنت و مذهب و ائمه آنان دلالت دارد. مکاسب محرمه امام، ج ۱، ص ۲۵۰.
امام صادق علیه السلام فرمودند: آیا ندانستی که حکومت بنیامیه همراه با شمشیر، خشونت و ستم بود و امامت و رهبری ما همراه با مدارا، الفت، آرامش، سِرّ نگهداری، رفتار نیکو، خداترسی، پارسایی و تلاش و کوشش است؟ پس مردم را به دین و مرام خود با این روشها جذب نمایید.
- وسائلالشیعه، ج ۱۶، ص ۱۶۵.
[۲]
سلام. وقت شما هم بخیر.
ادّعا این است که گاهی در جهان، یک عمل، ناخواسته بر وضعیت دیگر اثر میگذارد. به عبارت دیگر اثر وضعی یک کار اشتباه، وقوع برخی رویدادها در جهان است.
به نظرم این ادّعا با دلیل عقلی یا تجربی قابل اثبات نیست و تنها با شهود قابل اثبات است. یعنی یا یک فرد که از حقایق هستی به نحو حضوری با خبر است، میتواند این ادّعا را مطرح کند یا پیامبری که از غیب با خبر است، به این مضمون تصریح کند. سنخ مسئله، تجربی یا فلسفی نیست. (شاید بتوان با مباحث مزاج در متافیزیک، تقریر همدلانهای برای این مسئله طرح کرد یا تبیینی از نمونههای خارجی به دست داد، اما من چندان با آن موافق نیستم.)
درمورد شهود، خودمان تجربهای نداریم و باید به حرف صاحبان شهود اعتماد کنیم. سوال من این است که اولا چطور میتوان مطئمن شد فردی واقعا حقیقت را با شهودش درک کرده و ما را از آن مطلع میکند؟ دوما بر فرض ثابت شدن این نکته که آن ادعا کننده، صاحب شهود است و حقیقت را درک کرده، چطور میتوان مطمئن شد که تفسیر او از شهودش درست است؟ ادراک شهودی / حضوری با تفسیر آن متفاوت است و ممکن است فردی شهودی شیطانی و غیر الهی داشته باشد و فکر کند که خداوند حقیقت و ظهور تامّ را برای او متجلّی کرده.
و درمورد کلام انبیاء و امامان باید اولا به صورت جزیی همه ادله و روایات را از حیث صدور و دلالت بررسی کنیم و در قدم بعد نتایج را با واقعیت تطبیق دهیم. چرا که این گزارهها از سنخ گزارههای توصیفیاند نه هنجاری؛ لذا باید با واقعیت مطابق باشند. از این رو، وضعیت جهان میتواند کمک کند که فهم بهتری از روایات داشته باشیم. به عبارت شفافتر، با بررسی هزار مورد انسان حرامزاده و عاقبت آنان، تفسیر درستی از روایات ارائه میکنیم.
در قدم بعدی باید دید آیا این ادعا نقضی هم دارد یا نه؟ آیا دلیلی بر خلافش هست یا نه؟ که به درستی به دلیل عدالت اشاره کردید. اقتضای عدالت خدا این است که ما بر اساس اختیاراتمان زندگی کنیم و بازخواست شویم. این مطلب از ادراکات عقلی ماست. اتفاقا اشاراتی هم به این مسئله در کتب فقهی و اصولی ما وجود دارد. میتوانید به شبهه محقق سبزواری در مسئله تجرّی مراجعه کنید. (فرائد الاصول / رسائل، ج ۱، مباحث قطع، بحث تجرّی)
[۱]
سلام
وقتتون بخیر?
من یک سوالی از مدتها قبل تو این زمینه تو ذهنم هست.
از نظر من هم در رابطه با بحث حلال یا حرامزادگی منطقی و معقولانه همین نکتهای هست که شما فرمودید.
ولی یک شخصی بود میگفت این جهان تکوینیه. نمیشه اعمال در زندگی دیگران، اثری (چه مثبت چه منفی) تو زندگی بقیه نداشته باشه. برای همین آثار اعمال خانم هم میتونه تو زندگی فرزندش اثرگذار باشه.
راستش من اصل این قضیه رو تاحدی درک میکنم، ولی اینکه یک مسئلهای که به هیچ صورت یک آدم توش نقشی نداشته، بخواد در این حد تو زندگیش اثرگذار باشه و با یک صفتی که در ذهن عموم به صورت ناشایستی ثبت شده ازش یاد بشه رو اصلا نمیتونم درک کنم و تو ذهن من چنین چیزی با عدالت خدا سازگاری نداره.
ممنون میشم هروقت فرصت دارید و اگر مطالعهای داشتید، لطف کنید در رابطه با این قضیه و رابطهش با نوع ارتباطات علت و معلولی عالم توضیح بدید??
کپشن زیر، متن پرسش یکی از مخاطبان است. به جهت اهمیتش، به نظرم آمد همخوان کردن آن بد نباشد.
از جوابها و تاملات دیگر استقبال میکنم ?
پرسش و جواب ???
نقل است که حضرت سیدالشهداء در روز عاشورا رو به لشکر عمر سعد فریاد زد: إن لَم يَكُن لَكُم دينٌ وكُنتُم لا تَخافونَ المَعادَ فَكونوا أحرارا في دُنياكُم هذِهِ. (الفتوح، ج ۵، ص ۱۱۷؛ مقتل الحسين خوارزمی، ج ۲، ص ۳۳)
اگر دین ندارید و از روز معاد نمیترسید، در این دنیایتان آزاده باشید.
به گمان من این حدیث دارای دو نتیجه بسیار مهم است:
۱- جدایی اخلاق از دین در لایه معرفتشناختی و رسمیت بخشیدن به اخلاق سکولار.
۲- تأکید بر اخلاقی عمل کردن به خاطر خودِ اخلاق نه به خاطر نتایج آن یا دینداری.
درمورد نتیجه ۱: حضرت سیدالشهداء در این کلام، به لشکر عمر سعد میفرمایند شما مستقل از دین درک میکنید که قبیح و غیر اخلاقی است که تا وقتی دشمنتان زنده است، به سمت خیمهی زنان و بچههای او حمله میکنید. پس آزاده باشید و تا وقتی من زندهام، فقط به خودم حمله کنید نه به کودکان و خانوادهام.
درمورد نتیجه ۲: در فلسفه اخلاق دو بحث کلیدی مطرح است. یک بحث راجع به دلیل توجیهکننده اخلاق (justifying reason) و یک بحث راجع به دلیل برانگیزاننده اخلاق (motivating reason). اولی دلیلی است که اخلاقی بودن یا نبودن یک کار را توجیه و اثبات میکند و دومی محرکی است که شخص را به انجام یا ترک یک کار برمیانگیزاند. بحثی مهمی مطرح است تحت این عنوان که چه محرکی برای اخلاقی عمل کردن ما وجود دارد؟ اگر دین نباشد، انگیزهای برای اخلاقی عمل کردن باقی میماند یا نه؟ آیا اخلاقی عمل کردن از نظر عقلانی، به صرفه است یا خیر؟ حضرت سیدالشهداء در این کلام، دو منشأ برای اخلاقی عمل کردن ذکر میکند؛ یکی عقیده به معاد و دیگری آزادگی. آزادگی یعنی آزاد شدن از قید و بندهای دیگر مثل طمع یا ترس. درحقیقت سیدالشهداء میفرماید حتی اگر از ترس آخرت، اخلاقی عمل کردن را انتخاب نمیکنید، اقتضای آزادگی این است که اخلاقی عمل کنید. عمل از روی ترس یا آزادگی و انسانیت ممکن است در نگاه خارجی تفاوت نداشته باشند اما در نیت انسان، تأثیر بسزایی دارند. در یک نگاه، اخلاق وسیلهای برای دور شدن از عذاب است. یعنی به اخلاق به عنوان وسیله و ابزار نگاه میشود. اما در نگاه دیگر، اخلاق از اساس هدف است و وسیلهای برای هدف دیگر نیست و شأنیت استقلالی دارد. این بحث، شبیه است به جملهای از مولا علی علیه السلام راجع به عبادت بندگان. فرمود: گروهی خدا را از روی ترس عبادت میکنند. گروهی از روی شوق (طمع) و گروهی از روی شکرگزاری که این عبادت آزادگان است. (نهج البلاغه، حکمت ۲۳۷) معتقدم خدا به عنوان کنشگر اخلاقی دقیقا مانند آزادگان عمل میکند یعنی اخلاقی قضاوت میکند نه به خاطر ترس و طمع بلکه به خاطر خود اخلاق (اگر بتوانیم با مبانی الهیاتی سازگارش کنیم). چون اگر اخلاق درست و دقیق تصویر شود، نیازی به دلیل برانگیزاننده ندارد.
البته سیدالشهداء در این کلام نه اخلاق را مقدّم بر دین دانستهاند و نه نگاه استقلالی به اهداف اخلاقی را برتر از نگاههای دیگر شمردهاند، این دو نکته نیاز به دلایل دیگر دارند. اما میتوان گفت که حضرت سیدالشهداء، اخلاق سکولار و اهداف اخلاقیِ فارغ از دین را به رسمیت شناختهاند.
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 4 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 3 days, 2 hours ago