_دوسش داشتی؟
+مثلأ
_اون چی؟ اونم تورو دوست داشت؟
+ نمیدونم من هیچوقت هیچی بهش نگفتم
,من اینجوریم همیشه هر وقت باید یه کاری بکنم
یه دفه اصلآ هیچ کاری نمیکنم..

برای تعریف و توصیف این‌روزا کلمه ندارم

ای رفته کم کم از دل و جان،ناگهان بیا

مثل آن چایی که می‌چسبد به سرما بیشتر
با همه گرمیم با دل‌های تنها بیشتر
درد را با جان پذیراییم و با غم‌ها خوشیم
قالی کرمان که باشی می‌خوری پا بیشتر
بَم که بودم فقر بود و عشق اما روزگار
زخم غربت بر دلم آورد این جا بیشتر
هر شبِ عمرم به یادت اشک می‌ریزم ولی
بعدِ حافظ خوانیِ شب‌های یلدا بیشتر
رفته‌ای اما گذشتِ عمر تأثیری نداشت
من که دلتنگ توام امروز، فردا بیشتر
زندگی تلخ است از وقتی که رفتی تلخ‌تر
بغض جانکاه است هنگام تماشا بیشتر
هیچ کس از عشق سوغاتی به جز دوری ندید
هر قدر یعقوب تنها شد زلیخا بیشتر
بر بخارِ پنجره یک شب نوشتی: عاشقم
خون انگشتم بر آجر حک کنم: ما بیشتر
_حامد عسگری

یقینا هنوز برای ۲۰۲۵ آماده نیستم چون توی ۲۰۱۹ گیر افتادم :)

سخن بسیار است
شاید اندازه روز ها حرف برای گفتن دارم
اما کلمات از در کنار هم قرار گرفتن امتناع می‌کنند..

هرچی بیشتر حرف میزنم
بیشتر حس میکنم کسی اونارو نمی‌فهمه

سکوت تموم ماجراست

قشنگه ها