?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 9 months ago
نشر اطراف یکی از انتشارات موفق و حرفهای ایران است که در چند سال اخیر گامهای بسیار بزرگی در جهت معرفی و تثبیت ژانر جستار روایی در ایران برداشته است. یکی از جالبتوجهترین جستارهای روایی ترجمهی شده توسط نشر اطراف، مجموعهی زندگی میان زبانها بود. در همین راستا سه کتاب ارواح ملیت ندارند؛ تجربهی زندگی میان زبانهای ژاپنی و آلمانی، لهجهها اهلی نمیشوند؛ تجربهی زندگی میان زبانهای عربی و انگلیسی و به زبان مادری گریه میکنیم؛ زندگی میان کلمهها در سال 1402 منتشر شدند. مجموعههایی که میتوانند فهم بهتری از اهمیت مسئلهی زبان، چندزبانگی و پیچیدگیهای نوشتن به زبانی دیگر را در اختیار خواننده قرار دهند.
به جز معرفی این سه کتاب متفاوت در این زمینه، تصمیم گرفتم تا چند جستار دیگر در ارتباط با موضوع زبان مادری را در که وبسایت این انتشارات در و بخش بیکاغذِ اطراف منتشر شدهاند، هم با شما به اشتراک بگذارم. به تجربه دریافتهام اغلب استدلالهای سیاسی، اخلاقی، روانشناختی یا اجتماعی در باب این مسایل کارساز نیستند و برخلاف آن ژانر جستار روایی با تکیهی بر روایت شخصی و وجودی امکان بیشتری برای فهم همدلانه فراهم میکند.
به زبانی جز زبان خودم / جستاری از هشام مطر مترجم: ماهان هیربد
به زبان بینابینی/ جستاری دربارهی زندگی میان دو زبان نویسنده طارق الحیدر، مترجم: بتول فیروزان
همزمان به دو زبان، سرگردانیهای یک نویسنده / نویسنده کامیل بورداس، مترجم: ندا بهرامینژاد
نوشتن بدون مرز/ گفتوگو با یوکو تاوادا
میخواستم زبان را تجربه کنم/ مصاحبه با یوکو تاوادا، مترجم: سحر نوتاج
روایتی دربارهی تبعید، تنهایی ، هویت و زبان / نویسنده سحر گلشن، مترجم: مریم پوراسمعیل
نویسنده و زبان مادری / جستاری از فابیو مورابیتو، مترجم: الهام شوشتریزاده
رضا براهنی:
نخستین اشاره شدید من به خفقان زبان مادری، و از بین رفتن ریشههای هویت آذربایجانیان در منظومهی جنگل و شهر بود که در سال 1343 بههمت جلال آلاحمد چاپ شده بود و بعدها هم سه چهار بار تجدید چاپ شد. من صاحبان زبان مردم آذربایجان را در وجود آوازهخوان کوری دیده بودم که در خیابانهای تهران راه میرفت و سرگذشت خود را به این صورت تعریف میکرد:
*پدر من دلقکی از دلقکان پادشاهی پیر بود
مادرم از کولیان تُرک،
خواهران من همه در قصرهای شعلهور با نور،
در کنار تختخواب آن سترون شاهزاده،
ایستاده خواب میبیند
بازوان پرتوان مردهای کوه را
و برادرهای من، آری
خواجگان نوعروسان امیر تازهای هستند.
من خلفتر از پسرهای دگر بودم
چشمم اما خشک شد در شهر
دایرهام را یک زن اندر کوچهای دزدید.
پدر من دلقکی از دلقکان پادشاهی پیر بود
مادرم از کولیان تُرک،
پدر من لیک روزی پیر شد
پادشاه پیر را دگر نخندانید
از پس گردن، زبانش را برون آورده سوی زاغها انداختند
زاغها آن تحفه را تا باغهای مادرم بردند
مادر من، چهرهاش چون آسمان تیره شبهای بارانی،
دستهایش چون پرستوهای مرده، از فضا آمیخته،
چشمهایش موم شفافی در اعماق شبی تاریک
پایهایش چون کبوترهای نیمهجان بر روی خاک
شانههایش کاغذی
و دو پستانش سبکتر از دو کیسه کاه
مادرم در کوچهها خواند و خواند
تا صدایش کور شد
مادرم از کولیان تُرک بود
لیک گویی آخر عمری زبانش را کسی دیگر نفهمید.*
پدر من دلقکی از دلقکان پادشاهی پیر بود
مادرم از کولیان تُرک،
دایرهام را یک زن اندر کوچهای دزدید.
منبع: جنون نوشتن؛ مقدمهی ضلالله (نیویورک اول مرداد 1354)، صص 722-721.
?عملیات نجات 21 آذر از شر تاریخ!
گون وار عصره برابر....
وقتی به تجربهی 21 آذر، فرقه دموکرات آذربایجان و حکومت یکساله آن برمیگردم چیزی که بیش از همه آزارم میدهد ایناست که چگونه این رخداد قربانی تاریخ شده است. چه تاریخنگاری رسمی که هنوز هم پس از 80 سال تلاش در پی آن است که این تجربه منحصربفرد و تکین را به تاریخ خیانت، تجزیه و پانترکیسم تقلیل دهد و در فرجام کار، وقیحانه آن را روز نجات آذربایجان میخواند تا بر روی لاشههای این رخداد قدرتنمایی کند
چه در مقابل آن تاریخنگاریای که اگرچه در ظاهر به دنبال بازخوانی تاریخی متفاوتی است اما در نهایت به قول نیچه سر از تاریخ یادوارگی در میآورد؛ «نگرشی عتیقه شناسانه به تاریخ، که تداوم را در خدمت زندگی نه به مثابه اکنون آبستن شده ی آینده، اکنونیتی که سرشار از گذشته است و پرشده از آینده، بلکه به مثابه گذشتهی صرف در نظر میگیرد و زندگی را صرفاً درسطحی می فهمد که آن را حفظ و نگهداری کند.» و اینگونه است که رخدادهای تاریخی پوسیده میشوند و تاثیرگذاریشان را برای حال و آینده از دست میدهند تا در بهترین حالت حافظ زندگی باشند نه موجد آن؛ تا جایی که بدیو میگوید رخدادهای مرده در گردوغبار آرشیوها دفن میشوند.
رخداد 21 آذر مستلزم نجات از شر این تاریخ است تا مجال تفسیر پیدا کند و اینجا آن خوانشی از تاریخ راهگشاست که بنیامین به تصویر میکشد: «صورتبندی و بیانِ روشن گذشته بهشکل تاریخی، بهمعنای تصدیق آن همانگونه که واقعاً بوده نیست. معنای آن به چنگآوردنِ آن خاطرهای است که هماینک در لحظه خطر درخشان میشود. ماتریالیسمِ تاریخی میخواهد آن تصویر از گذشته را حفظ کند که به صورتِ غیرِمنتظره بر آدمی نمایان میشود، تصویری که تاریخ در لحظههای خطر بر آن انگشت مینهد... بیرون کشیدن سنت از باتلاق سازشگری که هر آینه ممکن است آن را فروبلعد، تلاشی است که در هر عصری باید از نو صورت پذیرد... عطیه دمیدن بر بارقه امید فقط از آن مورخی خواهد بود که کاملاً اطمینان دارد، در صورت پیروزی دشمن، حتّی مردگان نیز ایمن نخواهند بود. و این دشمن تا بهامروز هماره فاتح بوده است.» تاریخی که مردگانمان را به صحنه بیاورد.
به ظن من، رضا براهنی یکی از معدود کسانی است که به اهمیت این موضوع واقف بوده و کوشیده تا این تاریخ خطرناک را به تصویر بکشد. براهنی یکبار به نقل از جیمیز جویس گفته بود که رماننویس کابوس تاریخ را مینویسد و او کابوسهای ما را به تلخی نوشت و نگذاشت تا این تاریخ فراموش شود. و او با دو کابوس تا پایان عمر درگیر بود، تبعید و فراموشی که هر دو به تلخی سرنوشت او را رقم زدند. تبعید فرم زندگی براهنی بود و او بیش از هر چیز یک حافظه تبعیدی بود، حافظهای ترکی که در متن فارسی جا گرفت و به مادر، زبان او، پشت کرد. حافظهای که خود میگفت میراث مادر است، به بیانی آشنا اما زبانی ناآشنا. تراژیکترین اتفاق زندگیاش فراموشی مادر بود، فراموشی که در آخر عمر و در تبعید گریبان او را نیز گرفت تا کابوسهایش رنگ واقعیت بگیرد.
او آخرین آوازهخوانی بود که «آواز کشتگان» را سر داد؛ آخرین راویایی بود که «رازهای سرزمین من» را در سینه داشت؛ آخرین شاعری بود که صدای زجهی «صدهاهزار چشم درخشان تبریزی که فریاد میزدند: ما را بردند» را تا پایان عمر در گوش داست؛ آخرین زبانی بود که بهجرم فاشگویی در «روزگار دوزخی» سر بریده شد؛ آخرین کلماتی بود که «خطاب به پروانهها» سروده شد. براهنی آخرین شکوفهی انتحار بود که در 21 آذر جوانه زد!
پ.ن: براهنی نام کسان دیگری را هم در این پروسهی نجات 21 آذر ذکر میکند. به زعم او صمد بهرنگی در کسوت یک مسافر، عنصر روایت و مادیت را از جهانبینی ترکی وارد ادبیات فارسی کرد، کسیکه اسطورههای ملّی و قومی خود را از گمنامی نجات و در «نام» زبانی دیگر زنده کرد. در نابینایی تبعیدی نشان میدهد که ساعدی چطور بهخاطر محرومیت از زبان مادری و صحبت به فارسی، زبان رسمی، همیشه در «صحنه» بود و بازی میکرد. ساعدی زبان مادری و به تبع آن، سنت و گذشتهاش را پشت سر گذاشت تا در نابینایی چیز جدیدی کشف کند و رستاخیر را اختراع کرد، فارسی را در کوری یاد گرفت و صحنه را در تاریکی خلق کرد، که در آن آدمها در بطن صحنه مادری حرکت میکردند و لالبازیهای نمایشنامهنویس را هم واکنش به ترومای زبان میخواند.
? سوریه، سایهی جنگ سرد و شکلگیری معادله محور مقاومت
✅ حالا که بشار اسد به تاریخ پیوسته و اغلب مفسران سیاسی، بهویژه پس از قضایای 7 اکتبر، از شکست ایدهی محور مقاومت میگویند و دولت ایران را به تجدیدنظر در سیاستهای منطقهای خود میخوانند بگذارید من هم از این فرصت استفاده کنم و تلنگری بزنم به حامیان این ایده در میان روشنفکران و فعالین سیاسی چپگرا. همانهایی که بهرغم همه اختلافنظرهایی که با ج.ا داشتند در داستان سوریه با مواضع و اقدامات آن همداستان شدند. چشم بر جنایات بیشمار بشار اسد و بمبهای بشکهای هدیهی روسیه و پوتین بستند و فقط زمانی لب به سخن گشودند که پای آمریکا، ترکیه و چند کشور دیگر در میان بود. همانهایی که چنان درگیر غربستیزی هیستیریک و افراطی هستند که ترجیح دادند داوطلبانه به کمپین محور مقاومت جهان اسلام بپیوندند و برایشان مهم نبود در راس این محور پوتین و فاشیستهایی نظیر دوگین یا دیکتاتورهای بدنامی چون بشار اسد قرار دارند!
✅ ما باید با این واقعیت کنار بیاییم که مناسبات و روابط حاکم در دوران جنگ سرد به پایان رسیده است و ما در عصر جدیدی بسر میبریم. بسیاری از روشنفکران و فعالین سیاسی ما در ایران از شر تهنشستهای ذهنی و فضای تحلیلی جنگ سرد خلاص نشدهاند و هرکجا کم میآورند دست به دامن دوگانهی بلوک شرق و غرب میشوند! دوگانهای ایدئولوژیک که یکی از میراثهای ماندگار جنگ سرد است و در طول رقابت دو ابرقدرت آن دوران یعنی آمریکا و شوروی برساخته شد تا اهداف و اقدامات سیاسی و عملگرایانه آنها را مشروع جلوه دهد.
✅ مواضع سیاسی چپهای محور مقاومت نه ربطی به خوانش انتقادی از وضعیت سرمایهداری دارد نه برآمده از تحلیلهای طبقاتی است و نه نشانی از مناسبات و روابط عصر حاضر دارد. نگاه انتقادی به سرمایهداری و هژمونی آن در جهان کنونی حکم نمیکند که ما به ارتجاعیترین افکار و رژیمهایی اقتدارگراییی نظیر روسیهی پوتین پناه ببریم و هرکس را که پرچم مبارزه با آمریکا و هژمونی آن را برافراشت تایید کنیم! و به نظرم یکی از دلایل این رویکرد، غیبت یا ضعف سوژه انقلابی باشد که یکی از مسایل اصلی جنبشهای چپ در عصر حاضر است.
✅ یکی دیگر از اشتباهات مهم تحلیلی و نظری چپ ایران در مورد سوریه مربوط به نقش حزب اتحاد دموکراتیک کردستان سوریه (پ.ی.د) و نیروهای تحت فرمان آن یعنی یگانهای مدافع خلق (ی.پ.گ) بود. بخش اعظم چپهای ایران شیفتهوارانه از تشکیل کانتون و سیاستهای رهاییبخش آن در سوریه نوشتند و آن را چون یک آلترناتیو مترقی و چپگرا به تصویر کشیدند. در حالیکه صالح مسلم یکی از رهبران پ.ی.د همان زمان از حمایتهای ترامپ برای پیشبرد دموکراسی در جهان تجلیل به عمل میآورد و آنها با همراهی آمریکا و دولتهای اروپایی عملیاتهای مشترک انجام میدادند. در طول جنگ داخلی سوریه ی.پ.گ و سپس ارتش دموکراتیک سوریه (SDF) که با حمایت آمریکا شکل گرفت با طرفهای مختلف درگیر در جنگ از جملهی ایران و روسیه همکاریهای نزدیک داشت و از طرفی هم نیروی ذخیره بشار اسد برای مقابله با اسلامگرایان بود.
✅ بعد از تشکیل روژاوا نیروهای مدافع خلق توسط سازمان عفو بینالملل به جنایات جنگی و پاکسازی قومی و نژادی متهم شد که طبیعتاً انعکاس چندانی در رسانههای فارسیزبان نیافت. در طی سالهای گذشته آنها فروش نفت به دولت اسراییل و همکاری با این دولت و حمایت از طرف آمریکا و دولتهای اروپایی را تجربه کردهاند. آخرین خبر از این گروه حکایت از آن داشت که آنها از دولت اسراییل خواستهاند تا در مقابل پیشرویهای تحریرالشام و ارتش ملی سوریه از آنها حمایت به عمل بیاورند. اگرچه بازهم برخی از چپهای ایران اصرار دارند تا آنها را بهعنوان نیرویی رهاییبخش و چپ جا بزنند و نوید ظهور یک آلترناتیو مترقی را میدهند!
✅ مسئله اینست که واقعیتهای جهان کنونی تن به این معادلات یک مجهولی و پیوسته نمیدهد. اینگونه معادلات شاید در دوران جنگ سرد کاربرد داشتند اما در عصر کنونی تمام معادلات سیاسی چندمجهولی و گسستهاند؛ مثل سوریه!
? انقلاب زیتونههای سوریه و جولان «جولانی»ها!
وقتی حالا به سوریه و ماهیت جنگ داخلی آن نگاهی گذرا بیاندازیم متوجه میشویم عموم گروههای مخالف بشار اسد در خشونت، ترور و سرکوب دستکمی از رژیم مستقر ندارند. در یک طرف نیروهایی مثل داعش، القاعده و چندین گروه بنیادگرا، سلفی و جهادیستهای خطرناک که به دنبال احیاء حکومت اسلامی هستند قرار دارند و در طرف دیگر هم ارتش اسد و رژیم بعث که مبارزه خود را با بنیادگرایی اسلامی و تروریسم جار میزند.
از قبل همین وضعیت است که وضعیت کنونی سوریه را برای ما تبدیل به آینه عبرت کردهاند و ژانر سوریزاسیون، مثل ژانر بالکانیزاسیون، راه انداختهاند! میگویند اگر به دنبال تغییرات اساسی و بنیادی باشید یا انقلاب سرنوشتی بهتر از سوریه در انتظارتان نیست! میگویند کفر نعمت نکید هرچه هم نداشته باشید امنیت که دارید! نمیخواهم در دام سادهانگاری بیفتم بگویم نمیشود، ممکن نیست، هم میشود، هم ممکن است، حرفم این است که بیشتر آنهایی که به این ژانر دخیل میبندند جوری استدلال میکنند که انگار با هر نوع اعتراض مردمی از هر شکلی مشکل دارند و مدام با این سوریزاسیون ترس از تغییر بنیادی را میان مردم پمپاژ میکنند!
حالا که معروفترین چهره این روزهای سوریه ابومحمد جولانی، رهبر تحریر الشام و یک جهادیست خطرناک نزدیک به القاعده، است میخواهم بپرسم چند نفرتان نام رزان زیتونه را شنیدهاید؟! میدانید کیست و کجاست؟! رزان زیتونه یک فعال حقوق بشر اهل سوریه و یکی از پیشگامان انقلاب مسالمتآمیز سوریه در سال 2011 بود که از سال 2013 مفقود شده است. یعنی الان نزدیک به 11 سال است که کسی نمیداند چه بر سر این مدیر سازمان حقوق بشر سوریه و سه همراه دیگر وی وائل حماده (همسر) و سمیرا خلیل و ناظم حمادی (همکاران) آمده است. البته میگویند آنها توسط یک گروه اسلامگرا یعنی جیش الاسلام ربوده شدهاند، فقط همین!
بله! درست شنیدید انقلابی که حالا در سوریه تبدیل به جنگ داخلی بیپایانی شده، ابتدا بهشکل یک سری از تظاهرات و اعتراضات مردمی مسالمتآمیز علیه اقتداگرایی رژیم بشار اسد و در جهت رفع تبعیض و برقراری کرامت انسانی شروع شد. هنوز هم میتوانید فیلمهای این اعتراضات مردمی را از یوتیوب پیدا کنید و ببینید که چگونه مردم سوریه در مسالمتآمیزترین شکل ممکن با شعار الشعب یرید اسقاط النظام در خیابانهای دمشق، حسکه، حمص، درعا، دوما، دیرالزور به خیابان آمدند. فکر میکنید بشار اسد چه کرد؟! با ابزار سرکوب و خشونت به مصاف معترضان رفت و وقتی دید اعتراضات دارد گسترده میشود ماشینهای جنگیاش را بهکار گرفت.
و اینچنین بود که انقلابی که برای کرامت انسانی به پا شده بود را دو دستی تقدیم تقدیم سلفیهای تندرو و جهادیستهای خطرناک داد. اگر سوریه در این چرخهی بیپایان خشونت و ترور گرفتار شده مقصر اصلی آن بشار اسد است این چیزی است که طرفداران ژانر سوریزاسیون به شما نمیگویند یا از کنار آن بهسادگی میگذرند. منکر نقش مخرب دولتهای خارجی نیستم هرچند باز این رژیم حاکم بود که پای بسیاری از آنها را به سرکوب مردم کشور خود گشود و گرنه این انقلابی نبود که کنترل و هدایت آن از ابتدا دست بنیادگرایان باشد.
در واقع این بشار اسد بود که با خشونت و سرکوب مخالفات و معترضانی از جنس زیتونه، میدان را برای جولان، جولانیها در سوریه فراهم آورد. از همینرو یادآوری آن لحظات درخشان و غرورانگیز انقلاب مسالمتآمیز مردم سوریه و این چهرههای فراموششده و گمشده بسیار حائز اهمیت است تا بدانیم که چگونه مسیر این انقلاب از یک اعتراض مسالمتآمیز به این جا رسید. تا متوجه شویم که برخلاف مدعاهای معتقدان به ژانر سوریزاسیون مسئله بر سر اعتراض مردم نیست بلکه نوع مواجهه حاکمان است که سرنوشت را رقم میزند.
و البته نکته اینجاست که هر انقلابی مملو از چنین لحظات غرورانگیز و الهامبخش و چهرههای فراموششده و گمشدهای است که عموماً در گذر زمان و با دستکاریهای تاریخی به سختی به یادآورده میشوند، از جملهی انقلاب 57 ایران که اگر یادآوریشان نکنیم نتیجه میشود همانی که امروز در ایران میبینیم پشیمانی انقلابیهای دیروز از انقلابی کردند، یعنی از خود انقلاب و آرزوی دستنیافتنی برای بازگشت به گذشته به بهای انکار آینده!
پ.1: یک جملهای است در سیاست میگوید که مسیر مبارزات سیاسی را عموماً آنها که در قدرت، حاکمان، هستند رقم میزنند مثل سوریه که با خشونت بشار اسد در مسیر خشونت افتاد این مسئله معادله پیچیدهای است اما به یک چیز باور قلبی و سرسختانهای دارم آنچه که فردیناند لاسال میگوید: «...هدفها و وسایل در روزی زمین آنچنان به همپیچیدهاند که با تغییر یکی دیگری نیز تغییر مییابد. هر راه متفاوتی به غایت دیگری میانجامد.»
رضا نساجی اینجا نقدی دقیق بر رشتهی توییت زهرا کشوری در مورد مهاجران افغانستانی نوشته. اسم زهرا کشوری را چندسال پیش در ارتباط با دریاچه ارومیه شنیدم. آنطور که خودش نوشته روزنامهنگار حوزه میراث فرهنگی و محیط زیست است. در روزنامههای رسمی ایران مینویسد و در توییتر هم فعال است. یک بار چندسال پیش که بر سر مسئله دریاچه ارومیه بحث کردیم موضوع را کشید به تجزیه و پانترکیسم و این مزخرفات همیشگی که گوشمان پر است از آنها. جالب بود همین روزنامهنگار به ظاهر محیطزیست بیشتر از بازجویان اطلاعاتی نگاه امنیتی داشت. از آن تیپ ناسیونالیستهای و پرمدعا بود که در مرکز مینیشند و برای پیرامون و مردم آن خط و نشان میکشند و نسخه صادر میکنند. طبیعتاً بحث را ادامه ندادم چون حوصلهی تحمل این همهی بیسوادی و حماقت را نداشتم. زهرا کشوری را یک جریان خاص پروموت میکند تا او را کارشناس و متخصص جا بزنند اصلاً هم مهم نیست که حتی در حوزهای که مینویسد سواد و تخصص لازم را ندارد!
با این عقبه و سابقه، حضور و فعالیت او ذیل کمپین مطالبهی ملی اخراج افغانیها عجیب نیست. توییتهای زیر رشته توییتهایش هم جالب است، سالار سیفالدینی و سید هادی کساییزاده را دیدم. سالار سیفالدینی از مهرههای اصلی و بدنام باند آذریها و از مریدان حلقهبه گوش سیدجواد طباطبایی و حمید احمدی است که هرجا ردی از فاشیسم باشد نام او میدرخشد. نوشته: «شصت درصد اینها مبتلا به سل مقاوم در برابر درمان هستند. این فقط یک فقره!» و برایم جالب است چرا آخر سر اغلب این فاشیستهای ایرانی مامور بهداشت از کار درمیآیند؟!
سیدهادی کساییزاده هم که قبلاً با جمعیت امام علی حشر و نداشته و بعد یک دور در اغلب پایگاههای خبری اصلاحطلب و اصولگرا چرخیده و حالا خود را روزنامهنگار ضدفساد مینامد و از فعالین رسانهای حامی مسعود پزشکیان بود و برای کمپین مطالبهی اخراج افغانیها سنگ تمام گذاشته، نوشته: «خانم کشوری عزیز همکار قدیمی و حرفه ای... بحث سر اینها نیست. منافع مالی برای دولت و فراجا داره...غیرت و وطنپرستی کشک برای برخی مسئولان همانطور که در مصاحبههام گفتم افغانها همه مجرم و تروریست هستند مگر عکس آن اثبات شود.»
و مسئله ایناست که اینها را با عنماوین پرطمطراق کارشناس و متخصص یا روزنامهنگار و محقق به خورد ما و مردم میدهند. حرفهایشان نه فقط بین مردم بلکه بین سیاستگذاران هم خریدار دارد. کشوری کارشناس محیط زیست است، سیفالدینی کارشناس مسایل قومی و امنیت ملی و کساییزاده روزنامهنگار ضد فساد و احتمالاً از چندماه پیش به عنوان کارشناس مسایل مهاجرتی. وضعیت ما در ایران همینقدر خطرناک و اسفبار است.
@Sociogram2023
?زبان مادری و کودکان افغانستانی رانده شدن از مدارس
? «پیچیده است، وقتی میخواهی چیزی را از کسی بگیری.»?
? تا-نهیسی کوتس، روزنامهنگار، نویسنده و اکتیویست آمریکایی درباره سفر سال ۲۰۲۳ اش به اسرائیل میگوید که «فکر نمیکنم هرگز در زندگیام نژادپرستیایی عجیبتر و شدیدتر از نژادپرستی در اسرائیل را احساس کرده باشم.»
او مینویسد آنجا به من گفتند که اسرائیل کشوری دموکراتیک است و ماجرای جنگ با فلسطینیها موضوع «پیچیده» ایست
نوع استفاده از واژه «پیچیده» است که در این یادداشت برای ما مهم است. او مینویسد : اینکه میگفتند «پیچیده» است، «مزخرف» بود و اضافه میکند : «پیچیده است، وقتی میخواهی چیزی را از کسی بگیری.»
بطور مشخص جریان مسلط گفتمانی در ایران همین واژه «پیچیده» را هنگامی که سخن از زبان مادی و حقوق مهاجران افغانستانی به میان میآید وارد بحث میکند.
آغاز مهرماه و باز شدن مدارس، بحث همیشگی زبان مادری به میان میآید، البته امسال کمتر از همیشه، و این پرسش که چرا کودکان نباید به زبان مادری به مدرسه بروند و در کنار آن زبان میانجی را هم بیاموزند؟ کارشناسان گفتمان مسلط همواره میگویند : «پیچیده» است و در مقابل باید عبارت تا-نهیسی کوتس را در پاسخ به آنها تکرار کرد :بله پیچیده است وقتی میخواهی چیزی را از کسی بگیری که یکی از ابزارهای سلطهاش است، ابزاری که آشکارا در برابر تکثر و دموکراسی ایستاده است و بر خوی ناسیونالیستی ایرانیان برای تثبت و خشونتاش تکیه کرده است
در موضوع نژادپرستی افغانستانی ستیز هم، رویکرد مشابهی را شاهدیم، کسانی که با ژست عاقل اندر سفیه، مجموعهای از آمارهای مربوط به وضع اقتصادی مملکت را جلوی تو میگذارند تا عدم ثبتنام کودکان افغانستانی در مدارس را توجیه کنند، برای اینها هم موضوع سادهای مثل حق تحصیل کودکان فراتر از همه مرزها، موضوع «پیچیده»ایست چرا که باز هم باید از این آریایی خود اروپایی پنداری که فرهنگاش را متمایز و بالاتر از دیگران میبیند، این سلطه و این برتری را گرفت و در مدرسه را به روی همه کودکان فارغ از طبقه و تعلق ملی و شهروندی، باز کرد.
هر جا که سیاستمداران و عاشقان حمایت از دولتها از «پیچیده» بودن امری سخن گفتند، بدانید که امر پیچیدهای در میان نیست، موضوع این است که آنها نمیخواهند امتیازی که دارند را از دست بدهند و برای حفظ امتیازشان هر کاری خواهند کرد، مگر سنبه طرف مقابل کمی پرزور باشد
@GoftandNO
زبانمادری#
کودکانافغانستانی#
اقتصاد غارت و فرجامِ مرگ برای دوزخیان زیرِ زمین! خردادماه سال 1395 بود که خبر اجرای حکم شلاق 17 کارگر معدن آقدره تکاب منتشر شد. چندوقت بعد، دو نفر از دوستان روزنامهنگار و مستندسازم از بچههای تبریز که ساکن تهران بودند، زنگ زدند که برای تهیهی یک گزارش…
آیریلیق محصول مشترک وارتوش و علی سلیمی را بشنوید. مطمئنم این حزن و اندوه جاری در صدای وارتوش هم شما را درگیر خود خواهد کرد. به نظرم هنوز هم یکی از بهترین ورژنهای این آهنگ است.
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 9 months ago