عذرخواهی من رو بپذیر که بعد از دوروز جوابت رو میدم♥️
این دوروز نتونستم زمان زیادی رو اینجا بگذرونم.
بله تهیونگ از اون رد فلگ هاست که آدم در برابرش همیشه خودش رو مقصر می‌دونه درحالی که ممکنه تماما اشتباه شخصی مثل اون بوده باشه. اما اینقدر لطیف و معصوم رفتار میکنه که نمیشه مقصر شمردش.

تهیونگ از اوناست که اگه هم اطرافیانش رو به مرز جنون بکشه... از عمد اینکارو نکرده.
برعکس جونگ کوک که پشت هر رفتارش یک هدفه.
چقدر (ناز) توصیف خوبی بود براش. خیلی نازه.
خب... اون بخش انگار توی دنیای خودشون زندگی میکنیم راستش... ما هم نویسنده ایم پس... واقعا داریم توی دنیای تهیونگ زندگی میکنیم! یک حقیقته!

چقدر هم با شخصیت آرورا خوب ارتباط برقرار کردی. البته واقعا خوب توصیف شده من در این مورد میتونم سوم شخص نظر بدم.
آرورا تنها کرکتریه که دوست دارم خالقش تمام پارت هاشو داشته باشه...
چون به مراتب بهتر از من بهش می پردازه.
ولی مثلا تهیونگ یا جین رو هردو میتونیم طوری توی دست بگیریم که نشه تشخیص داد کدوممون نوشتتشون.

اوه چقدر از توصیف جونگ کوک خوشحالم! انگار به خوبی تونستم منظورم رو به خواننده برسونم و دقیقا چیزی که من میخواستم ازش به تصویر بکشم رو مثل آینه بهم برگردوندی.
خیلی خوشحالم.

جین قرار بود یک مرد کامل و خیلی جذاب باشه و یک دفعه اینطوری شدیم که... میدونی چیه... رد فلگ! این حالت زیادی کامل بودنش شبیه مرد هاییه که ناکاملی رو نمیپذیرن! رد فلگ!

چه توصیف استخر جالب بود!!

متشکرم که میخونی♥️♥️

‌ ‌ ‌‌‌ ‌
برسیم سراغ شخصیت پیچیده و عمیق جونگ کوک:
ایشون سرشار از ردفلگه و احتمالا به زودی قراره تهیونگ داستان ما بدجور جذبش بشه.
اصولا شخصیت های آروم که دنیای خیالی و ساده ی خودشون رو داره به شدت تحت تاثیر بازی های شخصیت هایی مثل جونگ کوک میشن.
اما حاضرم قسم بخورم که جئون جوان ما خودش قربانی هزاران تروماست و این تغییر مودی که در اثر تروماها با تصویر کشیده شده واقعا حرفه بود.
خیلی زیباست✨
اون طور که یک دفعه تحت تاثیر تهیونگ قرار گرفت و اون طور که رام شد واقعا دل ادمو میلرزوند و تهیونگ؟به نظر میاد اصلا گی نیست ولی داره جذب جزییات ضد و نقیض جونگ کوک میشه.
اهنگ friends تهیونگ رو امروز گوش دادید؟
حس میکنم دراینده قراره این لیریک برای رابطشون باشه.
و در نهایت برسیم به جین?
ایشون نمونه ی کاملا یک مرد قدرت طلبه که به نظر من تو گوشه به گوشه ی دنیا وجود داره.
سعی میکنه خودش رو یک مرد با درک فراوون نشون بده اما از نظرش کارهای بقیه به شدت بی معنا و بازی میاد و فقط تلاش ها و کارهای خودش مهمن!
میدونم احتمالا هممون ممکنه تو یک بازه ی کوتاه جذب این ادم ها بشین.
خوشتیپ
خوشگل
پول دار
با درک ظاهری
با ادب در ظاهر
قدرتمند
اما بچه ها این فقط یکی دو سال اول زندگی ممکنه براتون جالب بیاد
بعدش یه روز که اون مرد خونه نیست متوجه میشید شما توی استخر عمیقی از پوچی درحال غرق شدنید
اما اون مرد حتی نمیذاره شما غرق شید و این زندگی تموم بشه
هروقت اب توی ریه هاتون فرو میره شمارو میکشه بالا بهتون نفس میده و بعد دوباره رهاتون میکنه?️

فوق العاده بود عزیزای دلم
بی صبرانه منتظر ادامه ی داستان و خوندن کار های اصلیتون هستن❤️

‌ ‌ ‌‌‌ ‌
سلام به دوست داشتنی ترین ها✨
من با تاخیر اومدم تا کامنت بذارم براتون.
ببخشید که دیر شد چون نزدیک عیده درگیری ها زیاد بود :(
اول از همه بریم سراغ شخصیت مورد علاقم که توی این قسمت مشخص شد.
تا قسمت های قبل شخصیت مورد علاقم آرورا بود ولی این قسمت متوجه شدم شخصیت مورد علاقه ی من تهیونگ هم هست.
پس بریم سراغ آنالیز کردن ایشون:
اول از همه بگم که کاملا آگاهم که تهیونگ هم اندازه ی جونگ کوک توی این داستان قرار ردفلگ باشه اما مگه همه ی ماها همین نیستیم؟
به نظرم همه ی انسان ها ردفلگ دارن فقط ما انتخاب میکنیم که تسلیم کدوم ردفلگ ها بشیم و برامون جذاب باشن.
پس توی این داستان ردفلگ بودن تهیونگ قرار نیست به چشمم بیاد و این احتمالا بخاطر اون خلق و خوی آرومشه.
انقدر این شخصیت ناز توصیف شده که وقتی دیالوگ هاشو توی داستان میخونم صدای بم و آروم تهیونگ رو توی مغزم درحال بیان جملات میشنوم.
مورد بعدی که خیلی درمورد تهیونگ باهاش خو میگیرم توصیف نویسندگیشه!
راستش من نویسنده نیستم ولی دوست صمیمیم نویسندست (نویسنده ی فیکشن نیست) و دقیقا همین توصیفات رو میتونم تو بند بند شخصیت دوستم ببینم و برام خیلی قشنگ بود که یک نفر انقدر به روحیات یک نویسنده دقت کرده و تونسته بنویستش.
انگار تو دنیای خودشون زندگی میکنن.
خب بریم سراغ شخصیت مورد علاقه ی بعدیم آرورا✨:
از اون قسمت که میگفت سعی میکنه تو جلد مادر بودنش فرو بره خیلی خوشم میومد
دقیقا مثل تمام مادر های جوون که گاهی فراموش میکنن مادر هستن و به سختی جلوی روحیات شیطون و دختر بچه ی درونشون رو میگیرن.
درمورد بحث پارت نهاییش باید بگم که آرورا قطعا از اون شخصیت های آرومه که فقط یک نفر (جین) هر چند وقت یک بار میتونه بیاد جیغشو دربیاره و این زن رو به خدا برسونه.
و وقتی به خدا برسه خیلی دیوونه میشه!
چقدر زیاد درکش میکنم.
مثل تمام زن هایی که ما توی فرهنگ خاورمیانه ای روزانه میبینیمشون.
پارت دوم کامنت تو پیام بعدی❤️

امروز یه نفر اومد تو اکسپلورم که با مداد شمعی نقاشی میکشید.
دلم خواست
رفتم مداد شمعی خریدم.

‌ ‌ ‌‌‌ ‌
عاشق جنبتم دس
لطفا فرم کلی نقاشیتو تغییر نده چون خیلی خوشگله (همون خط‌های به قول خودت اضافه)

گذاشتم اینجا شما هم ایرادی میبینین بگین قبل شروع کارم بدونم روی چی فکوس کنم.

چپ می‌روم
از این می‌پرسم
راست می‌روم
از آن می‌پرسم
پدر می‌گویند این ایراد را دارد
تا حل می‌شود فروغ می‌گوید حلال ایراد دارد
چپتر اول را می‌نویسم لیمو می‌گوید پایه ایراد دارد
از اول می‌نویسم مشکات می‌گوید قبلی بهتر بود
دچار دوگانگی می‌شوم
آیا از ۵ سالگی او باید شروع کنم یا ۱۹ سالگی
این داستان من نیست یک کار تیمیه آقا.

جوری که خودم و مشتری رو با ایموجی خفه میکنم تا بخرن ازم✨✨✨✨
کم کم تبدیل به ستاره و قلب و گل میشم♥️♥️♥️✨✨✨???

امیدوار بودم فرقش با لپ تاپ فاحش نباشه ولی هست

نذار رییس بمیره.