𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 days, 19 hours ago
تو را ز سینۀ من غیر غم نصیبی نیست
لباس مــــن به تنــــم زار میزند حتـی!
۸
این لُعبتان خیره چه میخواهند؟
این چهرههای سرخ
این گیسوان تیره...
به اخم های درهم و همواره ات قسم!
من همچنان به "دلبری" دختران شهر
"یک لحظه بی توجهیات" را نمیدهم :)
مرا بازیچۀ خود ساخت چون موسی که دریا را
فراموشش نخواهم کرد چون دریا که موسی را :)
غزلی زبان حال حضرت زینب(س)?
کنار می زنم از روی خود به دلهره بُرقَع
بیا که باز در آغوش خود بگیرمت، اِرجَع...
بگو میان چنین قوم شب پرست سیه دل
چه می رود به سر تکه های شمع مشعشع؟
در این میانه کسی بی نصیب از تو نمانده
که بین راهزنان رفته است گنج مُرَصَّع...
چنان به نیزه و شمشیر زیر و رو شده جسمت
که سخت می شودت خواند؛ مثل شعر مُلَمَّع
قصیده رفتی از آغوشم و نشسته ام اکنون
به جمع کردن صدها هزار بیت مُقَطَّع...
چند بیت پراکنده ازین طبع سست
پیشکـش قمر منیر بنی هاشم...?
لشکر کوفه گرفته است تب و لرز
پا به زمین کوفت: اذا زلزلت الارض...
رزمِ علیوار و شورِ هیبت حمزه
رو کند ای کاش یکدو شمّه از این طرز
آمده میدان که با تکانۀ شمشیر
بین خیام و حرامیان بکشد مرز
رفت به میدان نصیحتی بکند چند
هلهله کردند با شنیدن اندرز
این سرِ میدان نگاه تر، دو لب خشک
آن سرِ میدان نگاه هرزه، لب هرز...
فال دو چشم تو را به تیر گرفتند
آه ازین قوم بدشگون حسدورز!
عیبی نداره
بذار بگن که
آوازهخون بود و واسه تو روضهخون شد...
جواد گنجعلی میگوید:
«اعتراف میکنم صبحها معلمی بودم
که به دبستان میرفتم
غروبها کودکستانی که به خانه برمیگشت...»
این شعر، خودِ من است...
کودکانی دارم که تک تک لحظات بچگانۀ شان
را زندگی می کنم و هیچ گاه دوست نداشتم از
صفای اوقاتشان جدا شوم و پرت شوم توی
روزمرگیها و زندگی ماشینی...
خیلی ها به من آقای ادبیات یا آقای انشا می گویند
و خدا میداند که مزۀ بعضی واژهها چقدر قند است...
وقتی مرا پناه می بینند و سفرۀ دلشان پیشم وا می شود...
وقتی زنگ تفریح از کلاس خود بیرون می آیند و تمام هم و غمشان این است که بدوند و قبل از رسیدن من به دفتر، مرا ببیند تا در آغوششان بگیرم...
وقتی قبل از اینکه به کلاس برسم مثل طایفه
ای چشم به راه، همه دم در کلاس جمع می
شوند و چشمهایشان برق میزند...
شاید گلویم روزی بگوید که چقدر از خوشحالی
بغض کردم و چقدر همهشان را فرو خوردم...
و من هنوز از هفتۀ آخر مدرسه می ترسم که
مبادا بغضم بترکد و بچهها بفهمند آقای تافته آنطور که فکر میکنند مرد محکمی نیست و
دلِ گنجشکش توان خداحافظی از جگرگوشه
هایش را ندارد...
دست در مو بردی و زلفی پریشان ساختی
کار ما را با همان زلف پریشان ساختی...
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 days, 19 hours ago