?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 9 months ago
بوی تنش، بوی کتابچههای نو
بوی یه صفر گُنده و پهلوش یه دو
بوی شبای عید و آشپزخونه و نذری پزون
شمردن ستارهها، تو رختخواب، رو پشتبون
ریختن بارون رو آجر فرش حیاط
بوی لواشک، بوی شوکولات...
شما به ازای رنجهای بلند مدت، سودهای کوتاه مدت دریافت میکنید
با از دست دادنها با تجربهی سوگ و فقدان با حسرت به دست نیامدهها، با خواندن و فهمیدن و باخبر شدن با چرخیدن حول تلاشهای بشر برای رهایی، بخشی از شادی اصیل و درونیمان را از دست دادیم. همان نشاطی که از بیخبری تغذیه میکرد. باز هم جک گفتیم، بیشمار خندیدیم، جشن تولد و عروسی گرفتیم اما غم بود. کنار شادی اصیل و درونی که هر روز لاغر و پژمردهتر میشد که «آگاهی» متاستاز کرده بود به همهی جوارحش...
«چهل سالگی چقدر از ما دور بود»
ما زنها دنیای شگفتانگیزی داریم. همهی آن چیزهایی که ممکن است باعث تحقیرمان شود، هیجانانگیز است. همانهایی که برای خُرد کردنمان میگویند و گاهی خودمان هم بیتوجه تکرارش میکنیم. زن، تو برو پشت ماشین لباسشویی بشین، تو رو چه به رانندگی! تو که نهایتا باید پای بچه بشوری! بشین تو خونه بچهتو بزرگ کن. همون آشپزیتو بکنی بهتره!
آه! همهی اینها بینهایت هیجانانگیزند. نمیدانم کسانی که دغدغهی ترکیب طعم و مزهها را ندارند چقدر روزهایشان بیروح است. به قول آن بلاگر چاق و بامزهی بوشهری، آشپزی علاوه بر عشق، شعور هم میخواهد.
لحظهای که جای جای خانه را برق انداختی و در سکوت و زیر نور کمرمق زمستانی چایات را مینوشی، شگفتانگیز است.
بچهداری، تکتک لحظاتش پر از چالشهای غریب و جانانه است.
تو میتوانی از اول تربیت شوی و علاوه بر بچه، خودت هم رشد کنی.
وقتی به دست و پای بچهای که بزرگ کردی نگاه میکنی، به قد و بالایش که دارد هر روز بزرگتر میشود. به فهم، درک و استقلال فکریاش، به هویتش، حس بینظیری داری.
دیروز برای بچهها مثنوی معنوی میخواندم. دوتا پسرها روی مبل نشسته بودند و چسبیده بودند به من و مدام میگفتند: خیلی باحاله مامان، از داستانش خوشم اومد، بازم بخون. محمدحسین تمام طول روز سعی میکرد «آن یکی خر داشت پالانش نبود» را حفظ کند.
و شما میدانید چه ذوقی دارد این چیزها؟
به من میگویند: درسات را ادامه بده، دکتری بخوان. بیشتر بنویس و ...
بله! میدانم. همهی اینها خیلی خوب است. اما فعلا ترجیح میدم منتظر بمانم لباسها شسته شوند. غذا جا بیفتد. بچهها مثنوی حفظ کنند. تذکرهالاولیا برایشان بخوانم و کیف کنیم. فعلا با همینها کیف میکنم و خوبم. ممنون!
انگار یه پروانه تو قلب آدم بالبال میزنه با شنیدن این دعا...
داوود طایی که عارف بهنامی بوده میره پیش امام جعفر صادق(ع) و میگه منو نصیحت کن. امام بهش میگه: بابا تو داوودی من چی بهت بگم.
داوودم میگه شما فرزند پیغمبری، مادرت حضرت زهراست و اصلا همین که از این خاندانی بهت واجبه که همه رو نصیحت کنی.
امام میگن: من خودم میترسم تو قیامت جدم یقهمو بگیره بگه این چه اطاعت و عبادتیه که تو داری و بعد میگن:
«این کار به نسبت صحیح و نسب قوی نیست. این کار به معاملهای است که شایستهی حضرت حق افتد»
داوود هم گریهش میگیره و میگه: بار خدایا! آن که معجون طینت او از آب نبوت است، جدش رسول است و مادرش بتول، بدین حیرانی است. داوود که باشد که به معاملهی خود معجب شود؟
بچه میخواسته از خیابون رد شه یه موتورسوار بیشعور باسرعت از کنارش گذشته، هم ترسوندتش، هم یه فحش داده.
حالا محمدحسن اومده برام تعریف میکنه میگه مامان به دو دلیل خدا به دادش برسه. اول که اگر دوباره ببینمش میکشمش??(با توجه به قدوبالای فندقش خیلی بامزهس)
دوم اینکه نمیدونسته من سیدم. الان میره خونه میبینه خونهش آتیش گرفته با خودش میگه:
ندانم این آتش از کجا بر سرای من افتاد؟
گفت: از دود دل درویشان
ما تو جای عجیبی از تاریخ گیر افتادیم...
دنیا شده بازی مار پله، ناغافل و شانسی خوردیم به خونهی مار و برگشتیم سر خونهی اول...
و خب بسازیم برای خراب شدن.
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 9 months ago