نقد آنارشیسم

Description
ارتباط
@naghdeanarchismadmin




ادرس کانال ماهنامه نقد آنارشیسم
@mahnnamehnaghdeanarchism
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 9 months ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 11 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 7 months, 2 weeks ago

1 year, 7 months ago
1 year, 8 months ago

درود بر اعضا محترم کانال
تا امروز کانال نقد آنارشیسم، کانالی بود در جهت اطلاع رسانی به صورت یک طرفه و به صورت کامل و وافی در خصوص آنارشیسم اطلاع‌رسانی شد.
اما از امروز تصمیم بر این شد که نظرات خوانندگان و دریافت‌هایشان از نقدهای ارائه شده (حتی در صورت مخالفت با نقدهای ارائه شده) بررسی و به ایرادات آنان پاسخ داده شود.
از خوانندگان محترمی که در خصوص آنارشیسم و روشهای مبارزاتی بحث و گفتگویی دارند، دعوت می شود تا با مراجعه به ادمین، زمانی را برای گفتگو و مناظره با آنها تعیین نمایند.

محتوا و نتیجه مناظرات بدون دخل و تصرف در این کانال منتشر خواهد شد
@naghdeanarchismadmin
ادرس ادمین

انجمن جامعه شناسان اندیشه فردا@naghdeanarchism

1 year, 9 months ago

از بدوی‌گرایی جوکر‌های آنارشیست‌ چه می‌دانید؟! (قسمت دوم)

آنارشیست های بدوی‌گرا مخالف تولید و صنعت هستند
بر طبق نظریۀ بدوی‌گرایان محور اصلی و مؤلفۀ کلیدی ساختار تکنو-کاپیتالیسم مدرن (فناوری سرمایه‌داری مدرن) صنعت‌گرایی (صنعت‌زدگی) است، که عبارت است از سیستم مکانیزۀ تولید که بر پایۀ قدرت متمرکز و استثمار و بهره‌کشی از مردم و طبیعت بنا شده است. آنها می‌گویند، صنعت‌گرایی نمی‌تواند بدون نسل‌کشی، بوم‌کشی و استعمار وجود داشته باشد. آنها باز هم می‌گویند که برای بقا و ماندگاری آن، اجبار، خلع ید از زمین، کار اجباری، تخریب و ویرانگری فرهنگی، تحلیل بردن هویت انسان و همانندگردانی، غارت زیست‌محیطی و تجارت جهانی نه تنها به عنوان ضرورت، بلکه حتی به منزلۀ مهر و شفقت پذیرفته شده است! بدوی‌گرایان ادعا می‌کنند که استاندارد کردن صنعت‌گرایانۀ زندگی آنرا به صورت شیئ و کالا در می‌آورد و همۀ حیات را به مثابۀ یک منبع بالقوه می‌نگرد (که می‌توان از آن بهره‌کشی کرد، نه چیزی بیشتر). آنها انتقاد خود را از صنعت‌گرایی به عنوان یک گسترش طبیعی انتقاد آنارشیستی از دولت می‌دانند، زیرا صنعت گرایی را ذاتاً مفهومی اقتدارگرایانه می‌نگرند.
عقیدۀ بدوی‌گرایان علیه صنعت‌گرایی چنین است: برای ماندگاری و بقای یک جامعۀ صنعتی باید زمین‌ها را تسخیر کرد و مستعمره ساخت تا آنکه منابع غیر قابل تجدید را بی حد و حصر برای تأمین سوخت و روغن‌کاری ماشین‌ها به دست آورد. این شیوۀ استعمار توسط نژادپرستی، تبعیض جنسیتي و شووینیسم فرهنگی توجیه می‌شود. در فرایند به دست آوردن این منابع، مردم باید به زور از زمین‌هایشان رانده شوند. به منظور اینکه مردم در کارخانه‌هایی که ماشین‌ها را تولید می‌کنند به کار گماشته شوند، باید تن به بردگی داده و وابسته گردند و گرنه در معرض نابودی، زهرآگینی و انحطاط توسط نظام صنعتی قرار می‌گیرند.
بدوی‌گرایان مسلم می‌دانند که صنعت‌گرایی نمی‌تواند بدون تمرکزگرایی انبوه و تخصص‌گرایی دوام بیاورد. به علاوه، برای آنان امری مسلم است که صنعتی شدن خواهان آن است که منابع از سراسر جهان به منظور بقای او به کارخانه‌ها حمل شود و این جهان‌گرایی به زعم آنان، خودمختاری و استقلال داخلی و خودکفایی را از ریشه بر می‌کند.
سرانجام آنان بر این عقیده‌اند که این جهان‌بینی ماشینی است که در پشت صنعتی شدن پنهان است و اینکه همین جهان‌بینی است که برای پرده‌دری، براندازی و قلع و قمع، از بیخ و بن برکندن و مقهورسازی و انقیاد زنان دلیل‌تراشی می‌کند.

برای آنان فعالیت انقلابی یعنی کارهایی برای ویران کردن و خلع سلاح کردن ترکیب و ساختار یا پارادیم و الگوی تمدن.. آنها انقلاب را به منزلۀ یک رویداد منحصر به فرد دوردست که ما مردم را به سوی آن سوق دهیم یا متناسب با آن سازیم، به نظر نمی‌آورند، بلکه آنرا یک سبک زندگی یا شیوۀ کار برای موقعیت‌ها و وضعیت‌های آینده در نظر می‌گیرند.

.
انجمن جامعه شناسان اندیشه فردا@naghdeanarchism

1 year, 10 months ago

از بدوی‌گرایی جوکر‌های آنارشیست‌ چه می‌دانید؟! (قسمت اول)

بدوی‌گرایی شاخه‌ای از آنارشیسم سبز محسوب می‌شود. بدوی‌گراهای آنارشیست طرفدار بازگشت به روش‌های غیر «متمدن» زندگی از طریق غیر صنعتی کردن، الغای تقسیم کار یا تخصصی کردن و ترک فناوری هستند. انواع دیگری از بدوی‌گرایی غیر آنارشیست وجود دارد و همۀ بدوی‌گراها به یک پدیدۀ (خاص) به عنوان سرچشمۀ مسائل نوین تمدن نظر ندارند.
بسیاری از آنارشیستهای سنتی نقد تمدن را رد می‌کنند؛ بسیاری حتی انکار میکنند که بدوی‌گرایی آنارشیستی ربطی به آنارشیسم داشته باشد، در حالیکه برخی از قبیل ولفی لنداسترایچر (Wolfi Landstreicher)، این نقد را تأیید کرده و صحه می‌گذارند ولی خودشان را بدوی‌گرای آنارشیست به شمار نمی‌آورند.
بدوی‌گرایان آنارشیست غالباً توسط تأکیدشان بر رویۀ نیل به حالت غیر اهلی (وحشی) از طریق «توحش مجدد» بازشناسایی می‌شوند.

دشمن تکنولوژی
تکنولوژی مدرن از دیدگاه بدوی‌گرایان از جهات گوناگون با ابزارهای ساده (simple tools) تمایز دارد. یک ابزار ساده، فرض می‌شود، برای یک کاربرد گذرا چون یک عنصر ساده درون محیط بیواسطۀ ما، برای یک وظیفۀ خاص بکار میرود. ابزارها به عنوان سیستم‌های پیچیده به شمار نمیروند که موجب بیکانگی کاربر از کنش (کار) میگردد. بدوی‌گرایان ادعا می‌کنند که مفهوم ضمنی در تکنولوژی عبارت از "جدایی" (separation) است که موجب یک تجربۀ ناسالم و غیرمستقیم می‌شود و به انواع مختلف اقتدار میانجامد. گفته می‌شود که سلطه به وجود می‌آید تا همواره یک فناوری مدرنِ مبتنی بر "صرفه‌جویی در زمان" را گسترش دهد. آنان بر این باورند که این سیستم از روی اسلوب و قاعده، جهان طبیعی را تخریب و نابود می‌کند یا تابع و زیردست می‌سازد و به بهای آن دنیایی را به وجود می‌آورد که مناسب و درخورِ ماشین‌هاست و فناوری نوین را کاملاً متهم می‌کنند. آنها تکنولوژی جدید را به منزلۀ یک سیستم پیچیده شامل تقسیم کار، استخراج منابع و استثمار و بهره‌کشی برای منفعت کسانی می‌نگرند که این فرایند را به وجود آورده‌اند.آنها بر این باورند که مواجهه با تکنولوژی نوین و پیامدهای آن همواره واقعیات را منحرف، باواسطه (غیرمستقیم) و بدشکل جلوه داده است. فناوری نوین نیز مانند علم سوگیرانه (جهتگیرانه) و غیر خنثی به نظر می‌رسد. ارزش‌ها و اهداف کسانی که تکنولوژی را تولید و کنترل می‌کنند همیشه در درون آن نهفته است.

ضد علم
آنان، علم نوین را به عنوان روشی برای درک و فهم جهان به منظور تغییر آن رد می‌کنند. علم از دیدگاه آنان، بی‌تفاوت (خنثی) نیست. از نگاه آنان علم دارای انگیزه‌ها و انگاشت‌ها (پیش‌فرض‌ها) یی است که از تمدن نشأت گرفته و آنرا تقویت می‌کند.

ضد تمدن
بدوی‌گرایان آنارشیست، تمدن را به عنوان منطق، نمادها و ابزار فیزیکی برای رام‌سازی، کنترل و تسلط می‌دانند. آنها عمدتاً بر پرسش از خاستگاه و منشأ تأکید می‌ورزند. تمدن به عنوان مسئلۀ اصلی که ریشه و منشأ در بیداد و ستم دارد نگریسته می‌شود و عقیده بر این است که باید خلع سلاح و نابود گردد!
آنان، ظهور تمدن را به عنوان یک انتقال طی ده هزار سال گذشته از یک همزیستی در درون و عمیقاً پیوسته با شبکۀ حیات، به یک زندگی ناپیوسته و جدا شده از آن شبکه و تحت کنترل باقیماندۀ زندگی توصیف کرده‌اند و بر این عقیده‌اند که پیش از تمدن، معمولاً اوقات فراغت کافی و فراوان، برابری چشمگیر جنسی و تساوی اجتماعی، رویکرد غیر ویرانگرانه نسبت به جهان طبیعی، نبود خشونت سازمان‌یافته، نبود نهادهای میانجی اجتماعی، سلامت و نیرومندی وجود داشته است. بدوی گرایان آنارشیست بیان می‌دارند که تمدن، جنگ و ستیز، اطاعت و انقیاد زنان، رشد بی‌رویۀ جمعیت، کارمزدوری، مفاهیم مالکیت، سلسله مراتب خشک و مقیّد و تقویت گسترش بیماری‌ها را به راه انداخت. آنها ادّعا می‌کنند که تمدن با چشم‌پوشی از آزادی فطری، و اینکه رهایی از این چشم‌پوشی ناممکن است، آغاز شد و بر آن استوار گردید.

آنارشیست مکتبی است که با هر آنچه که سبب پیشرفت جوامع و خارج شدن آن از دایره بدویت و توحش باشد مخالف است به همین دلیل است که به بهانه‌های مختلف دست به تخریب عمدی هر آنچه که مظاهر تکنولوژی علم و تمدن است، می‌زنند‌.
آنان دشمن مذاهبند، در حالی خودشان مانند تمام مذاهب و حتی خیلی متعصبانه‌تر از آنها، در برابر هر گونه تغییر و پیشرفت از جمله علم، تکنولوژی، صنعت، تمدن، فرهنگ و حتی داشتن حکومتی که بخواهد مظاهر آنها را در جامعه گسترش دهد، مقاومت می‌کنند و دلیل دشمنی آنها با حکومت‌ها دقیقا از اینجا نشات می‌گیرد. تمام استدلال‌های آنها در مقابل تعصباتشان، تهی بودن آنان را از اندیشه و تفکر آشکار می‌کند. زیرا که تعصبات کور بر اساس تفکر به وجود نمی‌آید،هرگونه تعصبی در مقابل و یا دفاع از چیزی، از عقده‌ها، کمبودها، کج فهمی و یا نافهمی ناشی می‌شود‌.

انجمن جامعه شناسان اندیشه فردا@naghdeanarchism

1 year, 11 months ago

بررسی تفکر باینری(دوقطبی) آنارشیسم و آنارشیست‌ها

تفکر باینری یا دوقطبی چیست؟
تفکر باینری، که به عنوان تفکر دوبخشی یا دوگانه نیز شناخته می‌شود، هنگامی اتفاق می‌افتد که شما مفاهیم پیچیده، ایده‌ها و مشکلات را بطور ساده به دو قسمت تقسیم کنید. در این نوع تفکر قسمت خاکستری یا وسط، نادیده گرفته یا به آن کمتر توجه میشود.
واقعیت این است که تفکر باینری به ما کمک می‌کند تا احساس اطمینان و اعتماد بیشتری داشته باشیم. در دنیای پیچیده امروزی این نوع تفکر باعث ایجاد آسودگی خاطر، کاهش ترس و اضطراب می‌گردد. باب یوهانسن می‌گوید: “دسته‌بندی‌ها ما را به سمت یقین سوق میدهند اما دقت کافی را ندارند.”
انسان‌ها نمیتوانند تمام اتفاقات اطرافشان را درک کنند و از همه چیز باخبر باشند. بنابراین مغز ما برای احساس بهتر، راه میانبر را انتخاب می‌کند؛ همه چیز را در دسته‌بندی‌های کلی قرار میدهد و حد وسط خیلی از اتفاقات را نادیده میگیرد که نتیجه این اتفاق مغزی، تفکر باینری می‌شود.
مشکل اصلی تفکر باینری این است که دقیق نبوده و منطقه خاکستری را در نظر نمی‌گیرد. با این نوع تفکر ممکن است که ما احساس بهتری داشته باشیم ولی در واقع جهان اینگونه نیست و با سیستم سیاه و سفید یا صفر و یک کار نمیکند.
یوهانسن در این زمینه اظهار میدارد که:”تفکر باینری و قاطعانه به هیچ وجه فکر را زیاد درگیر نمی‌کند. در واقع شما فکر نمی‌کنید بلکه تجربیات جدید را درون جعبه‌ها، برچسب‌ها و کلیشه‌های قدیمی قرار می‌دهید**.”
تفکر باینری منجر به درگیری با افراد و جدایی می‌شود‌. زیرا زمانی که افراد را در طبقه‌بندی‌های از پیش تعیین شده قرار می‌دهیم به تفاوت‌های ظریف و اتفاقات کوچک پس از آن توجه نمی‌کنیم. در نظر گرفتن جزئیات و توجه به نکات ظریف اطراف، منجر به نزدیک شدن انسان‌ها به یکدیگر می‌شود.

این نوع تفکر مختص کسانی است که حال و حوصله موشکافی و واکاوی در مورد مسئله را ندارند، لذا خیر و شری در مورد موضوعات فکر می‌کنند و تصمیم‌ می‌گیرند.
در نظر آنها یک فرد یا افراد، جریان، موضوع، تفکر یا حتی یک پیشنهاد یا خوب است یا بد. در نظر آنان همه چیز یا صفر است یا صد، یا خوب است یا بد. در صورتی مابین صفر و صفر ۹۸ گزینه و خصوصیات دیگر وجود دارد که در صورت تحقیق و تفکر می‌تواند نظر ما را نسبت به خوبی یا بدی آن موضوع تغییر دهد.
برای مثال هر زمان که قوانین برعلیه ما باشد ممکن است به نظر ما بد بیاد، ولی در تمام مواقع دیگر وقتی خوب بنگریم، خواهیم دریافت که از منافع ما محافظت می‌نمایند، یا مثلا آزادی بی حد و حصر، پیش از هر گونه فکر و بررسی از نظر هر انسانی خوب به نظر می‌آید. اما در واقعیت و پس از تحقیق و مشاهده عواقب آن، خواهیم دریافت که هر نوع آزادی بی حد و حصر، در نبود قوانین و نهاد نظراتی و کنترل کننده آن، مانع آزادی ما و منجر به تعرض مال و جان ما و وابستگان ما خواهد شد.
آنارشیسم معتقد است که هر نوع حکومت و هر گونه قوانینی در کشورها و جوامع، مانع آزادی و شر است و حکومتها به استعمار و استثمار افراد می‌پردازند. اما آیا در جوامع بدون حکومت و بدون قوانین که قوانین جنگل حاکم است، هر کس زورش بیشتر باشد به دیگری تعرض نخواهد نمود؟ البته که جواب مثبت است. با این تفاوت که این بار به دلیل نبود قوانین استعمار و استثمار فرد یا افراد حاکم خواهد شد. آن وقت از نظر آنارشیسم،چه چیز شر است و می‌خواهند چه چیزی نباشد؟ آیا این بار مردم و جامعه بدون قانون و حکومت را شر می‌دانند و مانع آزادی، و میخواهند این بار مردم را نابود کنند؟آیا آنارشیست‌ها تصورشان این است که در چنین جامعه ای خودشان آسایش و امنیت جانی و مالی خواهند داشت؟ یعنی آیا تصور می‌کنند فرد یا افرادی پیدا نمی‌شود که آنچه را تحت نبود قوانین به دست آورده‌اند، را از آنها به زور بستاند؟
در جامعه‌ای که قانون و مالکیت خصوصی،امنیت جانی و مالی، نظارت و کنترل پلیس و حکومت که دو عنصر مورد نفرت آنارشیست‌ها هستند، وجود ندارد آیا آزادی و اموال و جان آنان مورد تعرض افرادی مانند خود قرار نخواهد گرفت؟
تفکر تخیل‌گونه آنارشیسم و آنارشیست‌ها از همین تفکر همه یا هیچ، خیر و شر، و صفر و صدی آنان ناشی می‌شود. آنان با یک چیز،فرد، افراد،جریان، ساختار و مجموعه قوانین مشترک در جهان مخالفت میکنند و آن را هیچ و صفر و شر می‌دانند، در حالی که در بین صفر و صد، همه و هیچ،هزاران خصوصیت و نفع و خیر، یا حتی برعکس وجود ندارد که آنان به دلیل کم سوادی، نداشتن تفکر درست، تحقیق و مطالعه به آن نیندیشیده‌اند.
جهت تصمیم‌گیری و مبارزه موفق،در مرحله اول دوری کردن و فاصله گرفتن از افراد دارای تفکر دوقطبی و باینری،و در مرحله دوم تحقیق و بررسی از صفر تا صد مسئله پیشنهاد می‌شود. زیرا اینگونه تفکر تنها در شرط بندی در شرایط ریسک به کار میرود نه برای تعیین سرنوشت یک جامعه.

انجمن جامعه شناسان اندیشه فردا@naghdeanarchism

1 year, 11 months ago

نقد انارشیسم فردگرا (قسمت اول)

رهبران این نوع آنارشیسم معتقد به آزادی فردی هستند و این طور بیان می‌کنند که آزادی یعنی، هر کاری که دلت میخواهد بتوانی انجام دهی و هر آنچه می‌خواهی، هر وقت اراده کنی بتوانی به چنگ آوری؟ البته نه با کار و تلاش زیرا که کار کردن برای دستیابی به خواسته‌هایشان را مزاحم آزادی خود می‌دانند.
بنابراین این نوع آنارشیسم، تعرض به جان و مال دیگران هیچ مفهومی ندارد.
استدلال احمقانه‌ای که "مکس استرنر" در کتاب من و مال و خودم به آن استناد می‌کند این است که میگوید" خدا به دنبال آرمان خودش است و فقط آرمان خودش را دوست دارد پس ما هم باید مثل خدا به آرمان خودمان توجه کنیم. چون خدا به کسی خدمت نمیکند و کار نمی‌کند ما هم نباید کار کنیم. خدا تنها خشنودی خودش را می‌خواهد پس ما هم باید به خشنودی خود فکر کنیم."
"مکس استرنر" همین قدر عجیب، باورنکردنی و پوچ، مطالب سخیف و غیرمستدل خود را که در هیچ منطق و استدلالی قابل پذیرش نیست تا ۵۰۰ صفحه، در قالب کتابی به نام "من و مال خودم" ادامه داده است.
در بخش دوم این کتاب پس از قیاس کل با جز، یعنی انسان نیازمند به افریننده بی‌نیاز، اظهار می‌دارد که آزادی فردی یا فردگرایی یعنی تنها به خود بنگریم و آنچه می‌خواهیم به دست آوریم و در مسیر دستیابی به خواسته‌هایمان هیچ گونه قانون و مقرراتی نباید سد راه ما باشد.
البته خاطرنشان می‌شود که مقصود او، تلاش و کار و کوشش برای دستیابی به هدف نیست. بلکه ایشان معتقد است ما باید هر زمان اراده کنیم بتوانیم هر چه می‌خواهیم داشته باشیم. در این مسیر تعرض ننمودن به جان و اموال دیگران از دیدگاه او همان قوانینی است که دست و پای آنارشیست‌ها را می‌بندد و سالب آزادی آنان است و قوانین جهان شمولی که سبب ایجاد نظم و انضباط و امنیت مالی و جانی جوامع متمدن شده دست و پا گیر و مانع آزادی آنان می‌شود.
این در حالی است که قوانین، حد و حدود آزادی فردی را دقیقا تا جایی تعیین کرده که مانع آزادی و تضییع حقوق دیگران نشود.
هر عملکردی خارج آن نامش آزادی نیست بلکه تعریف آن همان تعریف ظلم، استبداد، خودبینی و تعرض به حقوق دیگران است.
به قول یکی از روسای دیوان عالی آمریکا "آزادی من در حرکت دادن مشتم با توجه به نزدیکی چانه شما محدود می شود."
البته همه انسانها معتقدند که انسان می‌بایست به هر چه می‌خواهد دست‌یابد اما چگونه؟ با کار و تلاش و فکر و برنامه و پشتکار. همانطور که بسیاری از انسانها در طول تاریخ خلقت بشر و هم‌اکنون، در تمام دنیا توانسته‌اند به آرمانهای خود که روزی آرزوی آنان بود دست یابند.
انسانهای بسیاری در گذشته و اکنون وجود دارند که با امکانات برابر با دیگران و حتی گاه پایین تر، تحت قوانین حاکم بر جوامع در دنیا، توانستند به درجات بالای علمی، سیاسی و اقتصادی و... دست پیدا کنند.
بنابراین قوانین مانع دست‌یابی به اهداف و خواسته‌های مردم جامعه نبوده و نخواهد بود‌ بلکه امکانی‌است برای ایجاد آسایش و امنیت روانی، مالی و جانی انسانها.
این مانع تنها برای افرادی وجود دارد که بدون کار و تلاش به دنبال رسیدن به همه چیز با ارتزاق از دسترنج دیگران هستند که تنها شامل انسانهای تن پرور و انگل صفتی می‌شود ‌که هیچ منفعتی برای اطرافیان و جامعه خود ندارند. در واقع شامل همان جامعه مجرمان و لمپن‌هایی می‌شود که به دلیل تن پروری، سرشار از یاس و ناامیدی هستند و به علت اینکه مدام به مسیرهای فرعی و بدون تلاش برای رسیدن به خواسته‌های خود می‌اندیشند، قوانین را سد راه خود می‌دانند. از این‌رو، شبانه‌روز، آسمان را به ریسمان می‌بافند تا اعمال و افکار مجرمانه خود را که مانع اسایش و امنیت مردم جامعه است،موجه و عادی جلوه دهند و از طرفی این اعمال و افکار لمپن مآبانه و بربرگونه را در میان افراد جامعه شیوع دهند.

انجمن جامعه شناسان اندیشه فردا@naghdeanarchism

2 years ago

فاشیسم چیست؟
فاشیست‌های پنهان شده در میان احزاب و آزادی‌‌خواهان را بشناسیم
فاشیسم یک ایدئولوژی سیاسی پیچیده و قابل تغییر است که در دهه های 1920 و 1930 در اروپا مطرح شد. بدنام ترین نمونه های حکومت های فاشیستی حزب فاشیست ملی بنیتو موسولینی در ایتالیا از سال 1922 تا 1943 و حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان (حزب نازی) آدولف هیتلر از 1933 تا 1945 بوده است. تعاریف زیادی از فاشیسم وجود دارد. برخی آن را به عنوان مجموعه ای از کنش های سیاسی، یک فلسفه سیاسی یا یک جنبش توده ای توصیف می کنند. اکثر تعاریف موافق هستند که فاشیسم اقتدارگرا است و ناسیونالیسم را به هر قیمتی ترویج می کند و با استفاده از تحریک احساس ناسیونالیستی جامعه به قدرت دسک می‌یابد.
“[فاشیسم] بر اساس تقسیم قومی بین “ما” و “آنها” است، یک ناسیونالیسم قومی افراطی و با تاکید بر یادآوری نوستالژی‌های گذشته و اسطوره های پیشین یک قوم است.

مادلین آلبرایت، وزیر امور خارجه سابق ایالات متحده در کتاب خود “فاشیسم: یک هشدار ” (هارپر، 2019) توضیح داد، فاشیسم در چشم انداز سیاسی قرن بیست و یکم بیشتر تکامل یافته است. با این حال، ایدئولوژی‌ها و اهداف فاشیستی اصلی مورد حمایت امثال هیتلر و موسولینی هنوز در سازمان‌های پوپولیستی وجود دارند و همچنان به شکل‌دهی جنبش‌های فاشیستی در کشورهای سراسر جهان ادامه می‌دهند، به ویژه جایی که رهبران آن‌ها «کسی هستند که ادعا می‌کنند برای یک ملت صحبت می‌کنند». آلبرایت می نویسد: یا گروهی که، کاملاً به حقوق دیگران بی توجه است و مایل است از خشونت و هر وسیله دیگری که برای رسیدن به اهدافی که ممکن است داشته باشد استفاده کند.

فاشیسم چگونه تعریف می شود؟ رابرت پکستون، استاد بازنشسته علوم اجتماعی در دانشگاه کلمبیا در نیویورک، به لایو ساینس گفت که فاشیسم “شکلی از عملکرد سیاسی متمایز قرن بیستم است که با تکنیک های پیچیده تبلیغاتی سعی می‌کند که اشتیاق مردم را برانگیزد.”
به گفته پکستون، فاشیسم از چنین تبلیغاتی برای ترویج موارد زیر استفاده می کند:
ضد لیبرالیسم، نفی حقوق فردی، آزادی های مدنی، سرمایه گذاری آزاد و دموکراسی
ضد سوسیالیسم، رد اصول اقتصادی مبتنی بر چارچوب های سوسیالیستی
طرد گروه های خاص، اغلب از طریق خشونت
ناسیونالیسمی که به دنبال گسترش نفوذ و قدرت ملت است اما در واقع این عنوانها ابزاری برای فریب مردم و برقراری دیکتاتوریست.

فاشیست ها از هر وسیله ای که لازم باشد برای رسیدن به آن هدف استفاده خواهند کرد.
پکستون نوشت: علاقه به “زیبایی خشونت و اراده، زمانی که آنها وقف موفقیت گروه در مبارزه داروینی هستند.”
ایده یک گروه طبیعی برتر یا، به ویژه در مورد هیتلر، نژادپرستی بیولوژیک، در تفسیر فاشیستی داروینیسم می گنجد.
پکستون ادامه می دهد: «دیکتاتوری‌های فاشیستی به محض به قدرت رسیدن آزادی‌های فردی را سرکوب کردند، مخالفان را زندانی کردند، اعتصاب‌ها را ممنوع کردند، قدرت پلیس نامحدود را به نام وحدت و احیای ملی مجاز کردند، و مرتکب تجاوز نظامی شدند».
هدف فاشیسم، حفظ نظام دیکتاتوری است در هنگامی که حکومت به شیوه‌های متعارف، امکان‌پذیر نباشد. حکومت فاشیستی کلّیۀ حقوق و آزادی‌های دموکراتیک را در کشور از بین می‌برد. یعنی کسی حق بیان دیدگاه خود را نداشته باشد
فاشیسم در مرحله‌ای از مبارزۀ شدید طبقاتی میان پرولتاریا و بورژوازی پدید می‌آید که بورژوازی دیگر قادر نیست سلطۀ خود را از طریق پارلمانی حفظ کند و لذا در این مرحله فاشیست‌ها به میدان می‌آیند و به استبداد و ترور، سرکوب خونین جنبش کارگری و هر جنبش دموکراتیک دیگر و نیز به عوام‌فریبی‌های گزافه‌گویانه، متوسّل می‌شود.

انجمن جامعه شناسان اندیشه فردا@naghdeanarchism

2 years, 1 month ago

پاسخ یک آنارشیست معلوم الحال به دهها مقاله این کانال که همگی دارای منابع و مستنداتی در قالب فیلم و کتاب بوده که عینا در خلال نقدهای منتشر شده، اورده شده است.
متن ذیل توسط یکی از اعضای کانال ارسال به مدیران کانال ارسال شده است.
توسط یکی از معدود ایرانیانی است که نام آنارشیست را بر روی خود گذاشته‌ و از آن فراتر بر روی اعضا ایرانی گروه خود نام ایرانارشیسم گذاشته است، بخوانید "ایرانیان بربر، لمپن، تروریست و وحشی" گذاشته است، به عنوان پاسخ به نقدهای ما منتشر شده است.

متن منتشر شده که ذیل این پست اورده شده است سندی است موثق و اثبات کننده مقالات و نقدهای پیشین این کانال در نقد آنارشیسم.

پیش از این بارها در خصوص اخلاق و شیوه لمپنها، دیکتاتورها و آنارشیستها که در واقع همگی یک ماهیت دارند، اما تحت عناوین مختلف، بر اساس فرمایشات و گفته‌های متفکران و فیلسوفان جهان مقالات متعددی در این کانال برای مطالعه خوانندگان محترم ارائه شد.

پیش از این گفته شد که شیوه افراد مذکور در مواجهه و مقابله با منتقدان خود حمله فیزیکی، تحقیر، توهین، فحاشی و انگ زنی می‌باشد زیرا همانطور که گفتیم از یک طرف دارای خوی لمپنیستی، بربریت و دیکتاتورمآبی هستند که تصور می‌نمایند با این شیوه می‌توانند به سرکوب افراد منتقد و حذف و سانسور دانش و تفکر آنان بپردازند و البته دلیل به کار بردن این شیوه توسط آنان، ناشی از آن است که سواد مقابله و پاسخگویی با منتقدان را ندارند.

فرد مذکور در پاسخ به حجم بالای مقالات این کانال که برای نگارش هر کدام، روزها و هفته‌ها مطالعه شده تا با ارائه منابع و اسناد کافی به خوانندگان ارائه شود، حتی در حد یک جمله پاسخ معتبر نداشته و تنها پاسخ او به این تحقیقات، مطالعات و نقدهای ما تنها انگ زنی، توهم بافی، تحقیر و توهین بوده است.
بخش عجیب و غیرقابل باور متن منتشر شده توسط او این است که این کانال در طول یک سال گذشته تنها به نقد آنارشیسم و انقلاب آنارشیستی پرداخته تا مردم را از خطر این گونه انقلابها که در نهایت به جایگزینی دیکتاتور نو منتهی می‌شود‌ آگاه سازد. که البته نمونه‌های مستند این انقلاب‌های شکست خورده را در فرانسه و اسپانیا و روسیه مورد بررسی قرار گرفته‌اند.
با وجود این، فرد مورد نظر گویا خود را به جای رهبران و موسسان آنارشیسم جعل می‌نماید در حالی که رهبران آنارشیسم افراد شناخته شده‌ای هستند که اسامی آنان پیش از این در کانال اورده شده است و هیچ نامی از فرد مورد نظر به عنوان یکی از رهبران آنارشیسم وجود ندارد‌. در واقع او به وسیله این توهم و جعل عنوان، ادعا می‌نماید که چندین تحصیلکرده در رشته جامعه‌شناسی، با حجم بالای مطالعات در این موضوع، زمان خود را برای نقد و حمله به او گذاشته‌اند. به قول ضرب المثل معروف ایرانیان "کافر همه را به کیش خود پندارد" در صورتی که تا چند ماه پیش ما هیچ اطلاعی از حضور این فرد گمنام به عنوان آنارشیسم نداشتیم و چند ماه پیش در نهایت شوربختی توسط یکی از اعضا با او و تفکر ضد فرهنگ و تمدن ایرانی او اشنا شدیم.

ضمنا همه به خوبی می‌دانیم که فرقه آنارشیسم و آنارشیستها در تمام کشورها بازوهای کمکی حکومتها برای سرکوب مردم هستند هیچ حکومتی به بازوی خود حمله و شلیک نمیکند.

مطلب خنده‌‌آور، باورنکردنی و حیرت اور در متن او این است که که او مدیران کانال نقد آنارشیسم را مدیر یک وب سایت آنارشیستی میخواند که یعنی خودمان آنارشیست هستیم اما به نقد آنارشیسم می‌پردازیم. :))))

این هم پاسخ فرد مذکور?
"از قرار معلوم حالا اطلاعات سپاه تروریستی جای ساختن ویدیوهایی علیه موتا آن‌هم پشت نقاب سلطنت‌طالبی، تازه رسیده به نقد ایرانارشیسم اما این‌بار پشت نقاب آنارشیسم که سابقه‌ای هم در عصر آنارشیسم دارد که لابد بخاطر دارید که آن‌همه بر ما مگوزیدِ آن وب‌سایت مثلن آنارشیستی، حتی یک دیوارنویسی علیه جاعش به‌دست نداد.

انجمن جامعه شناسان اندیشه فردا@naghdeanarchism

2 years, 1 month ago

دموکراسی، آزادی بیان و دیکتاتوری به چه معناست؟
تفاوت دیکتاتوری با آزادی بیان و دموکراسی در چیست؟
به چه کسی دیکتاتور گفته می شود؟

متاسفانه اکثر قریب به اتفاق ملتهای آسیایی و بالاخص ایرانیان، تعریفی از دموکراسی و آزادی ندارند و این سبب شده که نه تنها دیکتاتوری را با دمکراسی و آزادی بیان اشتباه بگیرند، بلکه عدم شناخت آنها نسبت به این دو ایده سبب شود با عدم شناخت دیکتاتورها، از افرادی که دیکتاتوری را نمایندگی می‌نمایند، حمایت نموده و حتی در صورت موفقیت و براندازی رژیم حاکم نیز عامل جایگزینی دیکتاتوری جدید با کهنه شوند.
لذا در این مبحث به تعریف دیکتاتور و دیکتاتوری،آزادی بیان و دمکراسی پرداخته‌ایم تا با آگاهی از این مفاهیم با کج‌فهمی اسیر دیکتاتوری نشویم‌.
دموکراسی چیست؟
مردم‌سالارییا دِموکراسی (به فرانسوی: Démocratie) حکومتی است که در آن مردم،اقتدار برای انتخاب قانون و قانونگذار دارند.
معنای دیکتاتور:
دیکتاتور در واژه به معنی«کسی که دیکته می‌کند»و در اصطلاح،در ابتدا با رویکردی نامنفی اشاره به مجری یک سازوکار خاصّ دیکتاتور داشته ودر اشاره‌ای منفی به دیکتاتوری‌های نوین به معنی «خود رای» و «مطلق‌العنان» است.

استبداد،خودکامگی،تک‌سالاری یا دیکتاتوری (به انگلیسی: Dictatorship) به‌عنوان شکلی خودکامه از دولت و نوعی حاکمیت قدرت‌مداری است که قوانین از سوی یک شخص تعریف میگردد.
دیکتاتوری یک مفهوم سیاسی [صرف]نیست، بلکه دیکتاتوری یک ویژگی و صفت شخصیتی است.

ویژگی‌های یک دیکتاتور
۱- معذرت خواهی برایشان بسیار دشوار است،
۲- تمایل شدید به تقسیم بندی‌های دو گانه دارند و افراد و پدیده ها را به صورت خوب و بد، با من و علیه من،زیبا و زشت تقسیم می‌کنند.
همیشه احساس حق به جانب بودن دارند و عمل نکردن و همراه نشدن دیگران به خواسته ها و نظراتشان را برنمی‌تابند.
۴- بار معنایی واژگان را تغییر می دهند.مدام در حال مدح و ثناگویی از خودشان هستند و خودشان را بهتر و برتر میدانند.
۵-میل شدید به تحسین، شناخته‌شدگی،شهرت،احترام و جلب توجه دیگران به خود دارند.
۸- به“غیر همفکران خود کاملا بی اعتماد هستند و به همفکران خود نیز مشکوکند.در واقع جز خودشان هیچکس را قبول ندارند.
۷- سخت می بخشند،همیشه احساس میکنند که به قول معروف "موجی هستند که آسودگی ما عدم ماست".
۸- رفتار یکسانی را در دو فرد (فردی که با من است و فردی که علیه من است)را به دو شکل کاملا متضاد ارزشیابی میکنند.
۹- اصولاً چارچوب و مقررات را برنمی‌تابند و همواره برای تن ندادن به قانون بهانه تراشی میکنند.
۱۰- سعی میکنند عقاید و نظرات خود به دیگران با تهدید و ارعاب، حمله،فحاشی؛تحقیر و سرکوب تحمیل نمایند‌.
۱۱- یکی دیگر از ویژگی‌های مشترک آنها سادیسم=دیگر ازاری، بدبینی و خودشیفتگی‌ست.
۱۲- به دلیل خوی سادیستی که دارند شیفته خشونت و کشتار هستند.
۱۳-معمولا این افراد با این افراد نمیتوان وارد هیچ گفتمان بحثی شد زیرا که سرانجام بحث بر اساس خوی دیکتاتوری این افراد باید دیگران نظراتشان بی چون و چرا بپذیرند وگرنه با توهین، تهدید،تحقیر،فحاشی و خشونت و انگ زنی آنان مواجه خواهند شد.

آزادی‌بیان یعنی چه؟
آزادی بیان یعنی آزادی اندیشه و عقاید؛به مفهوم دیگر آزادی بیان ابزاری است برای رساندن اندیشه و عقیده‌ای به دیگران بعبارت دیگر آزادی اظهار اندیشه،اعم از نظریه‌ها،‌شناخت‌ها،ارزش‌ها و عقاید از راه‌های گوناگون؛مانند گفتار، نوشتار، تصویر، مطبوعات و ... را آزادی بیان تلقّی می‌کنند.

پس،همانطور که در تعاریف بالا روشن شد،دمکراسی به معنی دخالت در زندگی دیگران و تحمیل خواستها و سبک و شیوه زندگی خود به دیگران نیست. که اگر باشد مفهوم آن به دیکتاتوری برمی‌گرددنه دموکراسی.
به همین ترتیب،آزادی بیان به مفهوم اجبار نمودن دیگران به پذیرش آرا و نظرات ما و سلب اجازه از دیگران برای پاسخگویی و ابراز نظر و عقیده در مقابل اندیشه‌های ما نیست.آزادی بیان تنها به ما اجازه ابراز و بیان نظراتمان را می‌دهد.
اما این آزادی تنها مختص به یک فرد(ما)نیست، بلکه دیگران نیز به همین نسبت آزادی دارند که نظرات ما را نقد و عقیده خود را نسبت به آن ابراز نمایند.که در صورتی که غیر از این باشد، فرد تحمیل کننده نظرات خود به دیگران و سلب کننده آزادی بیان افراد نسبت به نظرات خود،دیکتاتور نامیده می شود و عمل او دیکتاتوری.
لذا اگاه باشیم تا با فهم و القای وارونه مفاهیم دچار تناقض در اهداف و خواست‌ها و تعیین مسیر اشتباه در زندگی سیاسی و اجتماعی خود نشده و در ورطه دیکتاتوریسم نیفتیم.

نشر این مبحث جهت ارتقای سطح اگاهی هموطنان نسبت واژگان فوق که نقش مهمی در جلوگیری از سوق دادن اعمال و رفتار ما به سمت دیکتاتوری خواهند داشت. بر همگی ما واجب و ضروری است.

انجمن جامعه شناسان اندیشه فردا@naghdeanarchism

2 years, 1 month ago

تقابل وضعیت آنارشی با امنیت ملی از نگاه توماس هابز

بشر در طول عمر خود به صورت ماهوي قبل از هر act و كنش به دنبال حفظ جان خود بوده است. زنده ماندن اولين انديشه و دغدغه هر انسان بالغ و عاقلي است و اين مهم بر همگان مبرهن و روشن است. مفهوم «امنيت» همانند آزادي يكي از حقوق حقه و اساسي بشر به شمار رفته و از نياز‌هاي اساسي و غير قابل انكار انسان به شمار مي‌رود. كما اينكه در قانون اساسي بسياري از كشور‌هاي جهان «امنيت» همانند «آزادي» به عنوان يكي از مهم‌ترين و وافرترين حقوق افراد آن جامعه تلقي و طبقه‌بندي و براي حفظ آن هر عملي مجاز دانسته شده. در همين جهت است كه متدولوژي «امنيت» از جايگاه ويژه‌اي در آرا و نظريات فلاسفه و نظريه‌پردازان علم سياست برخوردار است. همه آن دسته افرادي كه در باب «آزادي» و حواشي آن نظريه‌هاي بسيطي ارايه دادند ناگزير مقوله «امنيت» را نيز در مطالب خود گنجانده‌اند.
«وجود امنيت براي زماني محدود، همچون در يك صحنه نبرد يا جنگ كافي نيست.انسان امنيت را براي تمام طول عمرش مي‌خواهد و لازمه اين امنيت وجود يك حاكم براي اداره و مديريت روابط انسان‌هاست، زيرا با اينكه ممكن است عده‌اي از انسان‌ها با تلاش جدي بتوانند بر يك دشمن خارجي پيروز شوند، اما زماني كه آنها دشمن مشتركي نداشته باشند، اختلاف منافع يا فقدان مكانيسمي براي حل و فصل اين اختلاف، باعث مي‌شود كه بار ديگر گرفتار جنگ عليه همديگر شوند.».
به نظر هابز «پرهيز از جنگ داخلي، دغدغه اصلي يك فيلسوف سياسي است و نه تنها فلسفه سياسي كه دانش سياسي هم بايد بكوشد تا زمينه جنگ داخلي را از بين ببرد تا همگان احساس امنيت كنند».
هابز می‌گوید:« در نهاد آدمي سه علت براي كشمكش و منازعه وجود دارد.نخست رقابت، دوم ترس و سوم طلب عزت و افتخار. علت اول آدميان را براي كسب سود؛ علت دوم براي كسب امنيت و علت سوم كسب اعتبار و شهرت به تعدي وا مي‌دارد.» در اين صورت است كه انسان‌ها براي اجتناب از آسيب رساندن به يكديگر و همچنين خطرات ناشي از تجاوز خارجي تمام قدرت و اختيارات خود را به يك فرد به شكل رهبر يا پادشاه يا مجموعه‌اي از افراد به صورت يك سازمان و دولت تسليم مي‌كنند. ايجاد و تاسيس دولت مي‌تواند حاكميت و صلح داخلي را با پرداختن بهايي به قيمت تقليل «آزادي مطلق» به «آزادي مشروط» در قالب «قانون» تامين كند.  لذا او در كتاب خود شرح داده «هيچ كس نمي‌تواند اميدوار باشد كه به واسطه قدرت يا دانايي خود، امنيت خويشتن را در مقابل خطر نابودي تامين كند. زیرا در اين وضع، همه به يك اندازه مي‌خواهند با استفاده از همدستانشان از خودشان دفاع و حراست كنند..
جست‌وجوي امنيت از طريق حاكميت يك امر سياسي نبوده و بلكه يك راهبرد اساسي، ضروري و غير قابل اجتناب در تقابل با يك وضعيت «آنارشيك» و هرج و مرج گونه است.  «نظم، كالايي ارزشمند و ساخته و پرداخته دست انسان است، اما بي‌نظمي و آنارشي پديده‌اي طبيعي و شرير است». انسان‌ها مكلفند با عبور از منافع شخصي و تسليم اختيارات فردي به يك قدرت جمعي برتر و عالي، اين كالاي مطلوب را دنبال كنند و بر شرارت ناشي از اراده شخصي لگام زنند.
آن‌جا که هابز در برابر جمهوریخواهان پارلمانیست می‌ایستد، به این دلیل است که انگلستان وارد جنگ داخلی شده بود و آنها روی آزادی صرف به معناهایی انتزاعی تاکید می‌کردند و هابز در الگوهای آزادی‌خواهانه آن‌ها، نشانه‌های بسیار زیادی از آنارشیسم را مشاهده می‌کرد. به همین دلیل نیاز بود تا یک دولت نیرومند و یک قانون مبتنی بر قرارداد اجتماعی، حدود این آزادی‌ها را مشخص کند. پس هابز با این آزادی‌های افراطی و آنارشیستی مخالفت می‌کند و اما هیچ وجه با آزادی مخالف نیست و به مگناکارتا نیز باور داشته است. حمایت او از حضور دولت نیرومند تنها به این معنا بود که بتواند از آشوب و ناامنی در کشور جلوگیری کند و هرگز اجازه بروز شرایط آنارشیک در کشور را ندهد. برای فرانسه هم اتفاقاتی مشابه با جنگ‌های داخلی انگلستان در قرن پانزده و شانزده میلادی، در قرن هجدهم اتفاق افتاد اما باعث شد که به نام آزادی‌خواهی، روح مونارشی از جسم فرانسه بیرون بیاید و تحت عنوان آزادی مطلق، ثبات سیاسی فرانسه همواره دستخوش تغییرات است. هابز آزادی‌خواه بود ولی قانون را بر هر چیزی مقدم می‌دانست و قانونی را معتبر می‌دانست که مورد تایید عموم مردم نیز باشد.

نویسنده: م.ش

انجمن جامعه شناسان اندیشه فردا@naghdeanarchism

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 9 months ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 11 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 7 months, 2 weeks ago