" ‏رشد افراد زمانی اتفاق می‌افتد که فرد احساس کند کاملا درک شده، پذیرفته شده و‌ مورد احترام است."

شب هزار و پنجاه ام/ خدایا ممنون بابت: قهوه. مرتب کردن. وسایل فانتزی کوچولو.

از مزایای داشتن پارتنری که محل کارتون تقریبا یکیه و همکارای همدیگه رو کامل میشناسید همین بس که تا یذره اذیتت میکنن و پر میشی از دستشون یا حتی روزایی که باهاشون خوش میگذره و روزای خوبیه، تو مسیر برگشتن به خونه زنگ میزنی و سیرتاپیاز اتفاقاتی که برات افتاده رو…

ولی خودمونیما اینکه هرشب با بکگراند رعد و برق خوابت ببره حس باحالی داره. البته به شرط اینکه خونه تنها نباشی چون یه سری تنها بودم اصلا حس باحالی نداشت.

شب نهصد و هفتاد و چهارم/ خدایا ممنون بابت: بوی بارون. خود بارون. صدای رعد و برق.

اصلا هیچ ایده ای ندارم دارن چی میگن. فقط ملودی خوب بود?

انگار که دوپامین جن باشه و من بسم‌الله. بابا دو دقیقه بمون، برنج خیس کردم.

: توییت

شب نهصد و شصت و هفتم/ خدایا ممنون بابت: خواب راحت و بدون کابوس. روزای ابری بارونی و خوابیدن تا هروقت که دلت میخواد. هوای بارونی.

حالا دارک ترین بخش ماجرا اینه که دومین ماه از پاییزم داره تموم میشه ولی به معنای واقعی شاید ما کلا تونسته باشیم دو روز از کل این دوماه پاییز رو تجربه کنیم. همش یا گرم بود یا خیلی سرد یا بارون نبود =|

شب نهصد و شصت و یکم/ خدایا ممنون بابت: دورهمی با همکارا. استشمام هوای تازه. قدم زدن تو هوای تازه و زیر آسمون تمیز.