اینکه میاین ناشناسم و الفاظ بدی به کار میبرید و میگید من با دن دوست نبودم و دوستش نداری و ازش یاد نمیکنی و فلان شاید برای شما گفتنش آسون باشه
ولی برای منی که دن برام خیلی عزیز بود و حرف زدن باهاش بهم انرژی میداد شنیدن این حرف ها خیلی تلخ و دردناکه.
اینکه من برعکس بقیه کمتر احساساتم رو بروز میدم دلیل بر دوست نداشتن دن نمیشه
نیازی ندارم خودم و ثابت کنم ولی ای کاش مواظب حرف هایی که میزنید باشید....ای کاش:)
ناشناسم و تا مدتی برداشتم.

متاسفم که اینو میگم
ولی تا مدتی پارت نخواهیم داشت.

اولین فیکی که من از حامجید خوندم سولمیت بود،سولمیتی که وقتی من رسیده بودم اتمام یافته بود ولی هنوز هم میتونستی ازش عشق و شادی رو احساس کنی
میتونستی حسی که رایتر وقتی داشت سولمیت رو مینوشت و احساس کنی.
اوایل من با کسی آشنا نبودم
تنها بودم
و یه جورایی فیک یا چنل دیگه ای از حامجید نداشتم
اولین چنلی که داشتم چنل سولی بود.
من رایترشو نمیشناختم ولی همیشه نسبت به خودش و فیکش احترام قائل بودم و هستم.
بعد از آشنا شدن با رفیقام و فهمیدن اینکه اسم رایتر سولمیت سولیِ خوشحال شدم،درسته من برای اینکه اسم سولی رو فهمیده بودم خوشحال بودم و هستم
میدیدم دختر خون گرم و مهربونیِ ولی هیچوقت جرعت صمیمی شدن باهاش رو نداشتم.
سولی شاخه نبات فندومِ حامجید بوده و هست،کسی که با فیک‌هاش خاطرات زیبایی به یادگار گذاشته?
نمیخوام زیاد حرف بزنم و سرتون رو درد بیارم فقط میخواستم بگم
سولی تو الگو و اسطوره‌ی من تو این فندوم هستی?
ازت ممنونم که پا به این دنیا گذاشتی و اومدی به این فندوم?

روزی که سرت از تو کون من و آیدا و دن و رابطمون بیرون بیاد و اونقدر خایه داشته باشی که بیای همین حرفای نفرت‌انگیزت رو به من بگی تا ببینی چطور می‌رینیم به سرتاپات، عید منه رفیق!

‌ ‌ ‌‌‌ ‌ بقیه قصد و نیتشون عصبی کردنه بعضی وقتا یه حرفایی رو تحمل میکنی که قبل از اینکه گفته بشن , فکرشم نمیکردی بتونی تحملشون کنی و دووم بیاری ولی دیگه کم‌کم خنثی میشی

‌ ‌ ‌‌‌ ‌
بقیه قصد و نیتشون عصبی کردنه
بعضی وقتا یه حرفایی رو تحمل میکنی که قبل از اینکه گفته بشن , فکرشم نمیکردی بتونی تحملشون کنی و دووم بیاری ولی دیگه کم‌کم خنثی میشی

[آرشیو تمام فَن فیک هاي حامجید]

? T.me/hamjid_ffarchive

و بعد از اون مشتی حواله صورت‌ش کردم،وقتی دیدم حواسشون پرت شد،دست پسر زخمی رو گرفتم و دویدم؛نمیدونم چقدر دویده بودیم ولی به نظر میومد از اون ها دور شده بودیم،هر دومون به نفس نفس افتاده بودیم فاصله زیادی رو دویده بودیم و این باعث نفس نفس زدنمون شده بود،بعد از…

و بعد از اون مشتی حواله صورت‌ش کردم،وقتی دیدم حواسشون پرت شد،دست پسر زخمی رو گرفتم و دویدم؛نمیدونم چقدر دویده بودیم ولی به نظر میومد از اون ها دور شده بودیم،هر دومون به نفس نفس افتاده بودیم فاصله زیادی رو دویده بودیم و این باعث نفس نفس زدنمون شده بود،بعد از…

‌ ‌ ‌‌‌ ‌ https://t.me/Hamjid_Soul/56 ب این‌ میگن کارما?