?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 7 months ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 9 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 5 months, 1 week ago
از مباحث عبدالکریم سروش یا شاید از درشتترین مبحث او در مورد رویای رسولانه؛ آنچه توجه مرا به فهم او از این مساله جذب کرد آن است که او در مورد کلیّت قرآن چنین چیزی را مطرح میکند، حالانکه مبحث رویای رسولان و عاشقان بخشی از اوحای آسمانی بود که همهی پیامبران مرسل از آن برخوردار بودند. پیامبر در زمان هجرت گفت که خواب دیدهام که به مسجدالحرام برمیگردیم. در قرآن این رویای او با وحی تصدیق شد. لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ
خواب نیز بخشی از شهودات مرسلین بوده است. ابراهیم خلیلالله نیز در خواب میدید که خداوند او را برای انجام نذری که برای قربانی فرزند کرده بود، دستور میداد. قربانکردن انسان دستور مستقیم و بلواسطه جبرئیل نبود خواب بود اما ابراهیم به آن اعتماد داشت. یوسف پیامبر نیز هم خواب میدید و هم رمز و راز خواب را میدانست.
من نمیدانم که سروش همهی قرآن را رویای رسوالانه میداند یا این مفهوم را تعمیم میدهد به مبحث وحی که جایگاه و تعریف آن مشخص است که قرآن در خواب پیامبر نیامده است. نفس خواب برعکس است، اگر در خواب ببینی که ترا بر دار کردهاند، رئیس قومی شوی و اگر به تو درمهای درست بدهند، سخن درست از عالمی بشنوی و امثالهم، چگونه ممکن است یک متن مشرح و سامانمند را رویا بدانیم و یا در این مورد نظریهپردازی کنیم. متاسفانه غربنشینان، مخصوصاً دانشمندان تلاش میکنند که با چه روشی گوشهیی از مسائل بنیادی دینی را حساسیتزا کنند، جز این موضوعات جهان معرفتی غرب هرگز علاقمند یک گفتمان جاندار در شرق نیست. هرچه که جهان اسلام و شرق را زیر سوال ببرد و بر آن بتازد، مورد پرورش غرب است. نویسندهی آیات شیطانی و امثالهم برای هنر تولید مورد حمایت غرب نیست، بلکه برای ایجاد ادبیات منازعهبرانگیز فضا و میدان داده میشوند. سروش اصل این بحث را هم از مولوی بلخی گرفته، اما درست آن را فهم نکرده است. مباحث مولوی را تنها عارفان میفهمند و درک میکنند، پژوهشگر علیالخصوص که از سرچشمههای معرفت نصیبی نداشته باشد، در این وادی گمراه میشود.
نجیب بارور
در متون قدیمی، به جای «فروشنده» من واژهی اصیل «فروختار» دیدم. این فروختار، همان ترکیبی است که در خریدار هم داریم. من ترویج این واژه را به فرهنگستان ادب فارسی پیشنهاد میدهم. از نظر اصالت «فروختار» از «فروشنده» در نظر من بهتر میآید
مسلمانها -برخلاف جهان غرب که آنان حق حاکمیت را با مشارکتهای دروغی تمثیل میکنند- حق حاکمیت را آسمانی میدانند. دیدگاه اسلام در مورد حق حاکمیت، متعارف با خلافت و نیابت است. حاکمیت در اسلام امتیاز نه بلکه گزاردن یک امر خطیر دینی است. انسانهای مومن و آنان که بار سنگین حکومتداری را میدانستند نهتنها از گرفتن موقفهای رسمی فرار میکردند که از عقوبت بازی با سرنوشت انسان در فرار بودهاند و جز عدهیی که سفلهخویانه در تلاش گرفتن قدرت و قتل و قتال هستند، انسانها درست و آگاه تمنای قدرتگرفتن و حکومتکردن نداشتهاند. بار نظامبخشی به امور مسلمانها که در اسلام تعاریف مخصوصی دارد چنان سنگین است که فقط یک احمق را میتواند به خود مجذوب کند. ما باور داریم که محاسبه خدا از ذرهذره است که اگر خیر یا شر باشد بی عقوبت و عاقبت نیست.
عرفا باور دارند که لباس شاهی از خرقهی درویشی ادناتر است. در فیه مافیه مولوی به نقل از مولانا شمسالدین میگوید: «بسیار کسان هستند که حقتعالی ایشان را به نعمت و مال و زر و امارت عذاب میدهد و جان ایشان از آن گریزان است. فقیری در ولایت عرب، امیری را سوار دید در پیشانی او روشنایی انبیا و اولیا دید گفت سُبْحَانَ مَنْ یُعَذِّبُ عِبَادَهُ بِالنِّعَمِ.»
مقصد من از ذکر این مطالب آن است که حاکمیت و حکومتداری که اینروزها به تجارت سیاسی تبدیل شده است، مسئولیت خطیری است. جمهوریت آمریکایی در افغانستان را طالبان نشکستند؛ جمهوریت از فساد حاکمین و بدراهی مسئولان شکست خورد. قدرت در افغانستان پیش از آنکه یک مسئولیت خطیر دینی و ملی باشد، یک شرکت سهامی بوده که در آن از کرسی ریاستجمهوری تا وکالت یک وکیل در پارلمان با پول خریده میشد. مسئولان مصارف تبلیغات خود را از صلاحیتهای اجرایی دوباره تامین میکردند و در پایین جامعه، مردم بهای سنگین رشوهخوری و فرهنگ رسوهستانی را میپرداختند. عاقبت مردم خسته شدند، جز اراکین سیاسی حکومت که حتی غذای آشپزخانههای شان هم از بیتالمال تامین میشد، همه از حکومت بریده بودند و حاکمیت عملاً یک نارضایتی جمعی را در زیر پوست دزدیهای سیاسی و حکومتداری مافیایی پنهان میکرد. زمانی که این ساختار با تهدید بیرونی به نام طالب مواجه شد، مردم کمترین گرایشی به دفاع از یک حکومت که در حقیقت یک جمع دزد بود نداشتند و ارادهی جمعی حاکمیت فاسد را در مقابله با تهدید بیرونی یاری نکرد. رفتهرفته سرنوشت دزدیهای میلیونی و ضایعکردن حقوق مردم به عقوبتی مبدل شد که یکشبه از هم پاشید و روسیاهی دنیا و آخر نصیب حاکمان و جباران دزد شد. حاکمیتی که واقعیتهای درونی یک جامعه را نادیده بگیرد، سرنوشتی جز ناپایداری نخواهد داشت.
همان ساختار که در زمان جمهوریت حقوق مردم را ضایع میکرد، امروز به نام طالب در حال تکرار است. طالبان نیز دقیقاً راه اشرفغنی را میروند. پرورش نارضایتهای ملی، قومی، مذهبی و زبانی که آفت جامعهی کثیرالهویتی است، امروز بدتر از زمان جمهوریت رونق دارد. همان بیتوجهی، همان تقسیمات، همان دزدی، همان باجگیری، همان انحصار، همان تقابل؛ امروز هم مردم افغانستان را دست و گریبان گرفته است. جمهوریت بسیار با آبرو شکست خورد، حداقل مردم گریبان مسئولانش را هنگام فرار ندرّید اما من میترسم از فردای آن روز که طالب شکست بخورد. طالب چنان مردم افغانستان را از درون عصبانی کرده است که جان سالم در زمان شکست بدر نخواهد برد. تا زمانیکه معتقد به عدالت الهی نشویم، تا زمانی که قدرت را یک مسئولیت خطیر ندانیم و تا زمانی که قانون و شرع را بیاغراض تطبیق نکنیم، تا زمانیکه حقوق مردم را به آنها ندهیم، سرنوشتی جز سرنوشت ذلتبار غنی نخواهیم داشت.
فلک تکلیف جاهت گر کند فال حماقت زن
که غیر از گاو نتواند کشیدن بار دنیا را
ای نسخهی نامهی الهی که تویی
وی آیینهی جمال شاهی که تویی
بیرون ز تو نیست هرچه در عالم هست
در خود بطلب هرآنچه خواهی که تویی
فیه مافیه
«اَلْاِنْسانُ حَرِیصٌ عَلی ما مُنِعَ» هر چند که زن را امر کنی که پنهان شو ورا دغدغهٔ خود را نمودن بیشتر شود و خلق را از نهان شدن او رغبت به آن زن بیش گردد. پس تو نشستهای و رغبت را از دو طرف زیادت میکنی و میپنداری که اصلاح میکنی، آن خود عین فساد است. اگر او را گوهری باشد که نخواهد که فعل بد کند، اگر منع کنی و نکنی او بر آن طبع نیک خود و سرشت پاک خود خواهد رفتن؛ فارغ باش و تشویش مخور و اگر به عکس این باشد، باز همچنان بر طریق خود خواهد رفتن؛ منع جز رغبت را افزون نمیکند علیالحقیقه.
فیه مافیه
فلسفهیی که در مباحث مولانا جلالالدین بلخی است، در هیچیک از دیگر علما و دانشمندان و حکما و شعرای فارسی نیست. این را نه از جهت همدیاری با مولوی میگویم چرا که شخص مولوی در مقابل شمس تبریزی شاگردی بیش نیست اما شمس زیاد سخن نگفت؛ مولوی تنها عارفی است که سخن منظم و روشمند گفته است. حیفم میآید که مولوی با تمام این بزرگی چندانی که بایست خوانده و شناخته نشده است. در مطالعات من از زبان و ادبیات فارسی، هیچ متنی رجوعآورندهتر از مولوی نبوده است. صدبار خواندمش و در صد و یکم دوباره مراجعت کردم و از نو چیزی دیدم در آن. مولوی معجزهیی است در بستر فرهنگ و ادبیات فارسی که از دَم مبارک شمس تبریزی مقدسگونهیی شده است.
جالب است بدانید به عنوان یک فرهنگگرای پارسیمنش به این نتیجه رسیدهام که باید زبان عربی را بیاموزم، برای فهم ادبیات فارسی. عرفان را، شمس را و مولوی را بدون فهمیدن عربی نمیتوان فهم کرد. عربی در فارسی چنان آمیخته است که نمیشود آن را جدی نگرفت. بماند که برای سرهنویسی و خالصسازی زبان نیت ما در تولید ادبیات معاصر، معطوف به واژههای کهن و جاگزینهای مناسب باشد؛ اما عربی را باید فهمید، برای فهم کامل ادبیات فارسی!
باران سنگ از آسمان بر طبقِ سجیل است
این رسمِ برجامانده از خشمِ ابابیل است
این قدس را چون کعبه صاحب میشود پیدا
(هل من مبارز) گر تمام این جهان فیل است
فرهنگِ فرعونی دگر معنا نخواهد یافت
این شاهدِ موسایی ما از دل نیل است
راه عدالت، راه دیرین، راه دین داریم
این گفتمانِ اصلی فرقان و انجیل است
شرحیاست ما را با تو، ای ابلیسِ مادر زاد!
کوتاه شد با آنکه ما را شرحِ تفصیل است
از کابل و تهران و بابل باز میخیزیم
این امتِ اسلام، ما را همچو فامیل است
ما را شعارِ تا ابد مرگ است بر صهیون
حرفی که ما را از تمام قالها، قیل است
پیکار حق داریم و باطل را (زهوقا) باد
این نصرت حق معنی و تفسیر ترتیل است
نجیب بارور
برادرِ گُل من، گوش کن سخن ما را
که آشناست شهیدانِ خونکفن ما را
من از قبیلهی اجدادی قدیم تو ام
اگرچه کرده قضا از وسط دوتن ما را
چه شد که بخش خراسان جدا شد از پیکر
چه شد که بسته از این دادها دهن ما را
چرا شکسته چنین سر و سرپناهی نی
چرا شکسته پر و دروی چمن ما را
اگر حواله به تقدیر میکنیم، مگیر
بخوان به عقل و درایت دروغزن ما را
اساس خانهی ما بر بنای غیر نهاد
چنین معامله کردند و بیوطن ما را
سلام باد به هر ملتی که میجنگد
به هرچه هست هیولای پیلتن ما را
نه اینکه نیست در آشوبها هوای نبرد
نه اینکه نیست ز گُردانِ تهمتن ما را
برادر گل من هرچه گفتهایم کم است
از آنچه رفته در این بستر لجن ما را
عنان به دشمن دیرینه هیچکس ندهد
همین شعار رسیدهست از کهن ما را
نجیب بارور
در این مسیر اگر از بنده قصوری رفته باشد که خود پیش از پیش بر آن معترفم به عنوان یک نوآموز در این مسیر از همه پوزش میطلبم. شور و شوقی که در دل پس از خواندنِ آثاری متعدد در این حوزه و پیرامون و حاشیۀ آن داشتم مرا به این واداشت تا سخنی چند در این مورد گفته آید. برآن نبودهام که چیستی و چگونگی فلسفۀ عرفانی و تفکر شمس و مولوی را تشریح کنم، چنین فهمی در بنده مساعد نیست! بلکه تلاش کردهام تا قطرهیی از بحر بیکران معانیِ این بزرگان را با شرمساری به جانب دریا ببرم «به سرِ تو که همه زیره به کرمان آرند». امید است چندبرگی از این قاصر بپذیرید. سخن گفتن در مورد شمس و مولوی آسان نیست اما تلاش کردهام که عجز خود را در این خصوص مکتوب و مستند کنم تا اعمالنامۀ نادانی و شناخت ناقص ما از «عالم پاک و بینهایتِ» این مردانِ حق باشد. سخنی چند رفته است که در میان اینهمه مصحف و معرفت سطری از پریشانحالی ما به شمار بیاید.
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 7 months ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 9 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 5 months, 1 week ago