ذائقه اردیبهشت?️

Description
۱۳۹۲/۰۲/۰۱?
۹۳
۹۴
۹۵
۹۶
۱۳۹۷/۰۵/۳۱??
۱۳۹۹/۰۴/۲۱ ???
۱۴۰۲/۰۹/۲۹ ?
۱۴۰۳/۰۵/۳۰ ??
و همچنان ادامه دارد?
برای خوندن داستان آشناییمون هشتک #آشنایی رو سرچ کنید❤
لینک ناشناس:
https://telegram.me/BiChatBot?start=sc-1265338-EIUINYZ

ID: @mimban0o
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 2 months, 3 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 5 months, 1 week ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 1 month ago

3 months ago

نگاهش که میکنم بغض گلومو میگیره از تصور اتفاقایی که ممکن بود بیفته. خدا رو شکر میکنم و بغض تو گلومو قورت میدم... خداروشکر حالش بهتره❤️?

3 months ago

کلیپ رو واستون میذارم شاید به دردتون بخوره البته امیدوارم که هیچکس تجربه‌اش نکنه

3 months ago

روز خوبی نداشتیم
دیشب کنجد بیشتر از همیشه بیدار شد و شیر خورد و از اول صبح کلی غرغر کرد و من رو کلافه.... ساعت نزدیک ۲ عصر بود که استفراغ کرد و توی گلوش برگشت و دیگه نفس نداشت، مامان و داداشم دست و پاشونو گم کردن، منم بدتر از اونا بودم ولی اون لحظه کلیپ آموزشی که راجع به خفگی دیده بودم یادم اومد، کنجد رو روی دستم گذاشتم و طبق چیزی که یادم بود عمل کردم، تمام محتویاتی که توی گلوش بود از دهن و دماغش بیرون ریخت و نفسش برگشت... حالم اون لحظه قابل وصف نیست انقدرررر ترسیده بودم که تا مدتها تنفسش رو چک میکردم و نگرانی تموم وجودم رو گرفته بود، هنوز نیم ساعت نگذشته بود که دوباره استفراغ کرد و باز هم نفس کشیدن براش سخت شد و باز همون پروسه رو تکرار کردم
توی بغل مامان خوابش برد، سفره ناهار رو پهن کردم و چند قاشق غذا خوردم و کنجد رو توی بغل گرفتم
سرتا پام پر بود از استرس، میترسیدم که باز هم اتفاق بیفته، هزار جور فکر توی سرم بود
داداش بعد از ناهار رفت سرکار و من موندم و مامان و آبجی جان، چیزی نگذشته بود که حس کردم میخواد استفراغ کنه، تمام مراحل استفراغ که توی کتاب زیست شناسی دوم دبیرستان خونده بودیم به ترتیب اتفاق افتاد و اینبار سر بزنگاه پوزیشن کنجد رو درست کردم و به خیر گذشت ولی ازونجایی که دیگه شیری توی معده‌اش نبود و اسید معده بالا اومد باعث شد که ناآرومتر از دفعه‌های قبلی باشه و کلی گریه کرد و اشک ریخت
همونجور که کنجد گریه میکرد دنبال شماره متخصص اطفال گشتم و واسش نوبت گرفتم، یکساعتی زمان برد تا نوبتمون شد
دکتر خوب و باتجربه‌ای بود و مهمتر اینکه فوق‌العاده تمیز بود و همه چیز رو ضدعفونی میکرد.
در نهایت با تشخیص بیماری ویروسی و یسری دارو برگشتیم خونه و امیدوارم که حال کنجدمون زود زود خوب بشه?

3 months ago
فَصلِ پیدایشِ عِشق است...

فَصلِ پیدایشِ عِشق است...
     و بہ آن دِل بَستیم...
ظهر  پایـیز و تَبِ عِشق چِشیدن دارد..

+ظهرتون زیبا☀️

3 months ago
پس از باران...***?***

پس از باران...?

3 months ago

یه رعد وبرق و بارونی گرفت که به به☺️
حیف که زود تموم شد?
ولی من از فرصت استفاده کردم و کلی عکس گرفتم?

3 months ago
‍ ‍

‍     ‍
صبح شد، دست خدا بر سرمان سایه شود

صبحتون دلچسب?

3 months ago

دلتنگی، بغض، فکر و خیال، تنهایی، غربتی که اینبار پررنگ‌تر از همیشه‌اس و اشک‌های داغ روی گونه‌ام :(

+شبتون زیبا❤️

3 months ago
همونطور که کنار هم خوابیده بودیم …

همونطور که کنار هم خوابیده بودیم سلفی گوشی رو آوردم جلومون و بهش گفتم بیا با هم عکس بگیریم و همونطور که لبخند میزدم اونم لبخند زد، فکر کردم اتفاقی باشه. سه چهار بار دیگه تکرارش کردم و توی همه عکسا اونم مثل من لبخند زد?

#کنجد

3 months ago
حقیقتش دلم واسه خونمون تنگ شده، …

حقیقتش دلم واسه خونمون تنگ شده، واسه دیوار سبزم و آفتابی که نیمه دوم سال بیشتر از هر وقت دیگه‌ای خودشو میکشه توی خونمون و حال منو خوب میکنه، فقط یکی دو روز دیگه مونده و بعد میرم تو آغوش خونه قشنگم و قطعا اونجا هم دلتنگی خونه مامان یقه‌ام رو میچسبه.... کی بشه ازین دوری و دلتنگی رها بشم?

+عکس واسه خیلی وقت پیشه

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 2 months, 3 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 5 months, 1 week ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 1 month ago