ترید شاهین 💸 | 🕋𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓
آموزش صفر تا 100 کریپتو 📊
❗️معرفی خفن ترین پروژه ها در بازار های مالی به صورت رایگان🐳
سیگنال فیوچرز و اسپات (هولد) رایگان🔥
با ما باشی💯 قدم جلویی رفیق🥂
𝐈𝐍𝐒𝐓𝐀𝐆𝐑𝐀𝐌 :
www.instagram.com/trade_shahin
Last updated 4 days, 1 hour ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 month, 3 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 1 month, 1 week ago
"مادر من مریض است ایوان.
من لازم نیست این را بگویم تمام دکترها گفته اند او از بیماری شدید روحی رنج میبرد."
ایوان که جواب او را حدس میزد زودتر شروع به تایپ کرده بود :
"_هر وقت ما نمیتوانیم رفتار کسی را درک کنیم، فکر میکنیم مریض است..
مادر شما فقط شناخته نشده است،
چون شبیه باقی آدم ها رفتار نمیکند.
این رفتار میتواند بر اساس دو جنبه شکل بگیرد،
یک، چیزی که ما در خلوت و ذهن خودمان هستیم
و دوم، رفتاری که میخواهیم برای قابل قبول بودن شخصیت مان جلوی دیگران نشان دهیم.
در قسمت اول همه ی ما شبیه مادر تو هستیم.
مهم هم نیست یک نویسنده بزرگ باشیم یا یک روانشناس...!
در اتاق کوچک ذهن مان همه ی ما درک نمیشویم، اصلا آنجا ديالوگ های برقرار است که شک ندارم هرگز به زبان هم نمیآوریم. چون میترسیم دیوانه جلوه کنیم. یا بهتر بگویم فهمیده نشویم، چون حرف هایی که معنی ندارند را مریضی نام گذاشته ایم.
قسمت دوم مختص انسان های به ظاهر مهربان، یا درستکاریست که بلد شده اند مکالمه های بی معنی که در خلوت شان با خود دارند را مخفی کنند.
آن ها شبیه به گانگستر هایی هستند که هیچوقت مدرکی برای دستگیری به جا نمیگذارند.
میدانی چطور اینکارا میکنند؟
آن ها کسانی هستند که به هیچکس اعتماد ندارند....! هیچکس.
مهم نیست چقدر با تو صمیمی باشند، یا چند سال تورا بشناسند، هیچ وقت، در هیچ شرایطی نشان نمیدهند در اتاق تاریک ذهنشان چه میگذرد...!
آن ها همشان همان مادر تو هستند، فقط بازی زندگی را بلد شده اند.
مادر تو مریض نیست،
هیچکس مریض نیست،
همانطور که هیچکس بد نیست...
او فقط فهمیده نمیشود.
تو هم اگر واقعی باشی، فهمیده نمیشوی
من هم فهمیده نمیشوم...!
ولی ما بلد هستیم بازی کنیم، بلدیم نقاب بزنیم
و دیوانه ها بازی را یاد نگرفتند.
شاید فکر کنید بخاطر این نقاب ما از آن ها بهتر هستیم، چون بلدیم نقش بازی کنیم!
ولی در این مورد هم نمیدانم حق با شما باشد یا نه!
چون میدانم میشود
برعکس هم به آن نگاه کرد. "
متن از داستان: #دختر_اوکراینی
نویسنده: #اردلان_امین_جواهری
"آری هیچ چیز به آسانی جلو نخواهد رفت و اگر در جایی همه چیز آسان جلو رفت بدانید چیزی حتما غیر واقعی بوده است ...
اینها را بدون استثنا میگویم همه چیز در ابراز علاقه و نزدیکی باید سخت باشد و حالا اگر سخت گیرانه به آن نگاه نکنیم دست کم باید زمان بر باشد.
وقتی چیزی زمان کافی اش را نمیبرد بدانید که یا واقعی نیست یا مشکلی دارد که قرار است بعدا متوجه اش شوید ..."
متن از داستان: #به_زودی
نویسنده: #اردلان_امین_جواهری
من انسان خوبی نیستم، یک فرشته ی گناهکار، یک عشق پر مصیبت که بخاطر بار سنگین گناهانش حتی فرصت عاشق شدن نیز پیدا نکرده است، یک مرد عریان که از دیدن خودش خجالت کشیده است . یک پیاده ی بال دار که هرگز پرواز را یاد نگرفته است. من یک خیال پردازم یک عاشق روزهای زیبا، یک نقاش، یک هنرمند اما بیشتر از یک انسان، کسی که بیشتر از زندگی کردن میتواند زندگی را تصور کند، در خیالش به هرچیزی که دوست دارد رسیده باشد و برای طرفدار های کوچک و بزرگش دست تکان دهد، خودش را بین دوستدارانش تصور کند و با حوصله ی هرچه تمام تر کارت هایشان را امضا کند، من یک مازوخیسمی مهربانم که جای تیغ های تیز فلزی، جنسی نامرئی از زجر را به جان خودم میاندازم، من یک هیچ هستم که به دنبال نامی بلند میگردم و چون میدانم نام بزرگ برایم تعریف نشده است بیشتر خودم را درگیر نام های قلابی و نشان های بی نشانی میکنم. دوست من، من یک انسان بی آزار نیستم که بشود راحت به او نزدیک شد، آزار من از جنس محبت های بی پایه و اساس است، از جنس نگاه های معتاد کننده ی مهربان که شاید همانقدر که دوستش خواهی داشت یک روزی با نبودنش شب هایت را تاریک تر کند. من یک یار خوب نیستم که وقت اشتباه در گوشت بزنم، من یک رفیق معمولی نیستم که از جا ماندن پشت سرت ناراحت شوم، من یک رویا پرداز بی هویتم که به دنبال آب دریا نمیگردم بلکه در ذهنم شنا میکنم، همانجا پرواز میکنم و تورا عاشق خواهم کرد و درست بعد از خوشبخت کردنِ تو، از خواب بیدار میشوم تا دوباره با بودنم باعث آزار تو باشم.
من تو را بهتر از خودت میشناسم و این من را برای تو خطرناک تر از خودت برای خودت خواهد کرد ...
من جای تعریفی کوتاه و مختصر از خودم، برایت شرحی بلند از پیچیدگی های نا تمامم میدهم.
من انسان پاکی نیستم،
و این را معصیتی خوش یمن میدانم،
من گناه کاری پاک سیرت و یا چه میدانم روحی دوگانه ام که شاید بهتر باشد قبول کنم، نبودنم همیشه بهتر از بودنم بوده است...
متن از داستان: #به_زودی
نویسنده: #اردلان_امین_جواهری
نوجوان از پدر بزرگ پرسید:
دروغ مصلحتی چیست؟
پدر بزرگ همانطور که داشت رادیو قدیمی را باز میکرد، بدون معطلی جواب داد، اصلاً دروغ مصلحتی وجود ندارد، این چرت و پرت ها را میسازند تا دروغ های دیگر را بپوشانند، فقط یک مصلحت در این جهان هست، آن را هم پدرم به من آموخته بود.
نوجوان با کنجکاوی پرسید آن چه بود؟
پدر بزرگ همچنان که از بالای عینک سعی میکرد داخل رادیو را ببیند گفت:
کلنگش را بزن... یعنی هر کاری که میخواهی انجام دهی، یا هر آرزویی که داری کلنگش را همین امروز بزن، مهم نیست با چه سرعتی جلو می روی فقط کلنگش را بزن..
پسرک مبهوت شده بود و گفت:
کلنگ از کجا بیاورم!!
پدر بزرگ همچنان که رادیو را در دست داشت از جایش بلند شد و به نوجوان اشاره کرد که دنبالش برود، از درب آشپزخانه به حیاط کوچک خانه رفت و کنار درخت قدیمی ایستاد، بذری را به نوجوان نشان داد و گفت:
این بذر روزی مثل این درخت میشود.
نوجوان گفت:
مثلاً کی؟
پدر بزرگ بذر را به او داد و خواست نوجوان بذر را همانجا بکارد. نوجوان مو به مو کارهایی که پیرمرد گفت را انجام داد، وقتی به داخل برگشتند پدر بزرگ گفت:
در زندگی روزهایی میآیند که درخت آرزوهای قدیمی کسی را میبینی که تنومند شده، دلت میخواهد تو هم خیلی زود از آرزویت نتیجه بگیری، اینقدر محو حساب و کتاب زمانش میشوی که برایش هیچ کاری نمی کنی، روزی پدرم به من گفت: "فقط کافی است کلنگش را بزنی" مثل تو که امروز بذرت را کاشتی، حالا دیگر نیازی نیست به نتیجه کار فکر کنی به یک چشم بهم زدن، بذرت درخت میشود و رشد میکند، چون تو روزی کلنگ را زده بودی، ولی خیلی از آدم ها کلنگ آرزو هایشان را بخاطر دور بودن ، یا زمان زیاد بردن نمیزنند، فکر میکنند یا دیر شده و یا دیر میشود...! زمان خیلی زود میگذرد، ولی تو میرسی و آنها چندین سال بعد باز هم حسرت میخورند...!
سالها بعد مرد درب منزل را با دست پاچگی باز کرد، شال و بارانی خیس شده اش را سریع در آورد و به خواهرش داد، دست پاچه وارد اتاق شد، پیرمرد زیر اکسیژن بود و با اشاره میخواست پنجره را برایش باز کنند، مرد سریع پنجره را باز کرد، بلافاصله از لای پنجره برگ خیس شده ی درختی داخل آمد، پیرمرد اکسیژن را برداشت و به مرد گفت:
کلنگش را بزن..
مرد که فکر نمیکرد پدر بزرگ هنوز آن روز را بخاطر داشته باشد اشک در چشمش جمع شد، که پیرمرد آرام گفت:
دیدی چه زود میگذرد؟
مرد بریده بریده و با اشک گفت:
حالا دیگر میروید پیش پدرتان...
پیرمرد او را نزدیک کشید و آرام تر گفت:
پسرم، من دروغ گفته بودم، پدرم هیچ وقت به من نگفته بود،
کلنگش را بزنم...
متن از داستان: #در_جهان_همه_عاشق_میشوند
نویسنده: #اردلان_امین_جواهری
میدانی لویی اگر تو حالا همسری داشته باشی من هرگز به او حسادت نمیکنم ، اما شک نکن اگر همسر ات بودم حتماً به دوست دختر دوران نوجوانی ات حسادت میکردم ...
حتی اگر شبی را با فاحشه ای میگذراندی به او نیز حسادت میکردم ، میدانی چرا ؟
چون آنها شبیه شهاب سنگ های زیبایی هستند که از دنیای ذهن مردها میگذرند ، بدون اینکه آنجا بمانند، بدون اینکه ضعف هایشان را نشان دهند ، آنها زیبایی های ماندگاری نیستند و هرچیزی که زود بگذرد فرصت نشان دادن بدی هایش را ندارد.
اما همسرت هر چقدر هم خوب باشد ، ساکن است ، یکجا میماند ، تا تو با دقت تمام اش را ببینی و او نیز تمام ات را نگاه میکند.
چشم آدم ها خوبی هرچیز زود گذری را میبیند و همان چشم ، بدی چیز های ماندنی را پیدا میکند!
متن از داستان: #یازده_شب_قبل_از_تو
نویسنده: #اردلان_امین_جواهری
بی حسی عجیبی پیدا کرده ام انگار ته سفر دلم نگرفته باشد، یا حتی قبلش هیجان زده نشده باشم، بی حسی شبیه به رفت و آمد های پیاپی هر روزه ام، بی حسی که حس خوب کندن از زندگی میدهند، مثلاً دلم برای هیچ کس تنگ نشده باشد یا دیگر منتظر شنیدن به هم خوردن کلیدهای پدرم پشت در خانه نباشم...
انگار سختی ها، ساده شده باشند و یکهو جای باخت و برد عوض شود تا باز، شب راحت سر روی بالش بگذارم.
میترسم چند ماه که بگذرد دیگر دلم برای تو هم نلرزد و نگران اذیت شدنهایت نباشم. میترسم بی حسی هایم خوشبختم کند و تو اینبار تشنه شوی...
میترسم گلیم هایت را رها کنم در آب و گلیم خودم را بچسبم و دستم را بگذارم روی کلاهم تا باد نبردش!
میترسم مثل عراق و سوریه که برایم اهمیت ندارند، به شکسته شدن دل آن کسی که در اتاق کناری ام زندگی میکند هم اهمیتی ندهم..
میترسم مثل مردهای این شهر به بد و بیراه شنیدن عادت کنم و مثل تو، دیگر دنیا را عوض نکنم!
و روزی با موهای سپید و دستانی لرزان به نوه ی نوجوانم بگویم، اگر می خواهی خوب زندگی کنی سعی نکن دنیا را عوض کنی..
میترسم دیگر نترسم و دلم آخرِ هیچ با هم بودنی نگیرد،
تا اسمم برود در لیست شلوغ آدم هایی که بودن و نبودنشان، هیچ تفاوتی ، ایجاد نمیکند...
همه چیز برای یک نفر بود ، بیست هزار نفر تماشاگر من بودند و من برای یک نفر مبارزه میکردم ، چون او فقط من را میدید ، مردم تماشا میکردند و میگذشتند اما او نگاه میکرد و می دید ، او به من دقت میکرد همان دقتی که دوست داشتم و زمانی که او نگاهش را از من گرفت ، انگار من دیگر هیچ تماشاچی برای ادامه دادن نداشتم ...
عشق همین بود که من تمام موفقیت های دنیا را میخواستم تا فقط یک نفر من را ببیند ، انگار گاهی شما دوست دارید به چشم همه بیایید، تا فقط در نگاه یک نفر بدرخشید...
متن از داستان : #به_زودی
نویسنده: #اردلان_امین_جواهری
درمانگر ها سعی میکنند برای تو فضای امنی ایجاد کنند تا بتوانی آنجا تمام واقعیت و احساساتت را بگویی و قضاوت نشوی.
ولی فکرش را بکنید اگر همان روان درمانگر در مقام قضا بود باز هم می توانست برای من شخصیت امنی باشد تا همه چیز را به او بگویم؟
البته که نه.
چون آن زمان من نه فقط برای اعمالم بلکه برای چیزهایی که حتی تصورش را میکردم نیز محاکمه میشدم.
ببینید منظورم این است امنیتی که آدم ها برایتان ایجاد میکنند کاملا تصنعی است، زیرا مستقیما به مقامی بر میگردد که در آن قرار دارند.
درمانگر وظیفه دارد نشان دهد زشت ترین فکرهای تو عادی است، قاضی هم وظیفه دارد تا تو را برای کوچکترین و معمولی ترین فکرهایت محاکمه کند.
حالا شما به من کسی را نشان دهید که به قول خودتان بتواند در هر مقامی که بود برای من فضای امنی بوجود بیاورد.
البته که نمیتوانید پیدا کنید.
چون این تنها خداست که میتواند این کارا بکند.
زیرا او "خردمند" است.
و "خرد" در معنی یعنی کسی که میتواند بدون هیچ قضاوتی فقط مشاهده گر باشد.
او یک منتقد عاقل است که تا آخر فیلم فقط ما را نگاه میکند بدون اینکه کارهای خوب یا بد ما را قضاوت کند چون میداند، هر لحظه همه چیز میتواند عوض شود!
حالا چه کسی میتواند ادعا کند انسان خوب یا بدی است،
قبل از اینکه نقش اش در فیلم به پایان برسد؟؟
متن از داستان: #به_زودی
نویسنده: #اردلان_امین_جواهری
خیره اش بودم ،
فقط چون شبیه تو بود...
اعتیاد در دنیای مدرن
ترید شاهین 💸 | 🕋𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓
آموزش صفر تا 100 کریپتو 📊
❗️معرفی خفن ترین پروژه ها در بازار های مالی به صورت رایگان🐳
سیگنال فیوچرز و اسپات (هولد) رایگان🔥
با ما باشی💯 قدم جلویی رفیق🥂
𝐈𝐍𝐒𝐓𝐀𝐆𝐑𝐀𝐌 :
www.instagram.com/trade_shahin
Last updated 4 days, 1 hour ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 month, 3 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 1 month, 1 week ago