Last updated 3 weeks, 2 days ago
اچھے اشعار کا مطالعہ کیا جائے تو وہ انسان کو بھلائی کے راستے پر لگاتے ہیں لیکن اس کے برعکس اگر لغویہ،محبتوں،محض ذکرِ بُتاں اور تذکرۂ شراب و کباب والے اشعار ہوں تو وہ انسان کو تباہی تک لے جاتے ہیں۔ اردو،عربی،فارسی،پشتو،سندھی اشعار کیلئے چینل سے منسلک ہوں ـ
Last updated 1 week ago
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
غصه هم میگذرد.
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهدماند.
لحظه ها عریانند.
به تن لحظه خود،جامه اندوه مـپوشان هرگز!
زندگی ذره كاهیست،
كه كوهش كردیم.
زندگی نام نکویی ست،
كه خارش كردیم.
زندگی نیست بجز نم نم باران بهار،
زندگی نیست بجزدیدن یار،
زندگی نیست بجزعشق،
بجزحرف محبت به كسی،
ورنه هرخاروخسی،
زندگی كرده بسی.
-سهراب-
« ریشه در اعماق اقیانوس دارد شاید
این گیسو پریشان کرده ، بید وحشی باران
یا نه ، دریایی است گویی واژگونه بر فراز شهر ،
شهرِ سوگواران. »
- آه باران ؛ فریدون مشیری
« علفها ریزش رویا را در چشمانم شنیدند :
میان دودست تمنایم روییدی ، در من تراویدی
آهنگ تاریک اندامت را شنیدم :
نه صدایم و نه روشنی
طنین تنهایی تو هستم ، طنین تاریکی تو »
- طنین ، سهراب سپهری
اینجا جان میگیرم و جانکندن هایم را فراموش میکنم .
گویی فقط توانایی قدم زدن را دارم . فقط راه بروم ، پرسه بزنم و خاطره بسازم و نفس بکشم در این دقایق که بوی دارچین میدهند .
فقط نگاه کنم و نگاه کنم و نگاه کنم .
نگاه کنم به تو ، به چنارها که آبی آسمان را پوشاندند و به سنگفرش ها .
نگاه کنم به تمامی خاطراتم میان این خیابانها .
نگاه کنم به دستهایم که دیگر برایم غریب نیستند .
تا نهایت راه برویم و راه برویم و تهران هم تمام شود .
آنقدر راه برویم که زمان هم متوقفمان نکند . که دیگر به ساعتت نگاه نکنم و اسیر زمان نشوم .
که فراموش کنم کجا بودیم و کجا میرویم .
- ۲۷ مردادماه ۰۳
-Ph by me
نمیدونم آخرش رسیده یا نه...
ولی به قول فرهاد که به گلی میگفت ، میارزید
منم میگم..
عزیز من ، ارزشش رو داشت . ارزشش رو داشتی .
من فقط کلمات را از خانه و شهر خودم شنیدم و در گیاهان خانگی شستوشو دادم، صیقل دادم، دلم میخواست کلمات من هوا را ارغوانی کنند، حرکت قطارها را بههم ریزند. زمین خانهٔ من اینبار با مفهوم من که فقط نامی در یک شناسنامهست بچرخد. پس مرا ببخشید، مرا صدا کنید..
(احمدرضا احمدی؛ در گفتوگو با منوچهر آتشی)
با پیچکها سخن میگفتم...
آنها میدانستند این تپشهای پرشور ، از آنِ کیست
میدانستند آن دقیقههای سبز از چه کسی اوج میگرفت
میدانستند چشمهای من ، خیره به چیست
میدانستند صدای قلبم چگونه آرام میگیرد
فقط آنها میدانستند و تو ... تو هیچ نمیدانستی .
Last updated 3 weeks, 2 days ago
اچھے اشعار کا مطالعہ کیا جائے تو وہ انسان کو بھلائی کے راستے پر لگاتے ہیں لیکن اس کے برعکس اگر لغویہ،محبتوں،محض ذکرِ بُتاں اور تذکرۂ شراب و کباب والے اشعار ہوں تو وہ انسان کو تباہی تک لے جاتے ہیں۔ اردو،عربی،فارسی،پشتو،سندھی اشعار کیلئے چینل سے منسلک ہوں ـ
Last updated 1 week ago