مرا گفتی قدح بشکن، شکستم

دوست داشتید بیایید اینجا: https://t.me/+EoihDp1frYA2M2Q0

میان آن قبیله‌ای که عشق منع شده بود
وقتی فریاد کشیدم دوستت دارم
ناقوس رسوایی من به صدا درآمد
در این انقلاب، دشنه‌ها برداشت تنم
و از خونم سیراب شدند ریشه‌ها
و آنگاه قاصدک‌ها رسم رهایی آموختند
و روحم به بلندای قله‌ها و قعر دریا‌ها پرواز کرد
باید ندای جدیدی به گوش قبیله می‌رساندم
آن ندای غریب، ندای عشق.

حس مجمعة الجزئیاتی رو دارم که مثل یک دایره المعارفِ هزارپاره جمع اوری شده. اگر متوجه منظور من نشدید بهتره که بگم وقتی در کلیات خودم رو نگاه میکنم متوجه هیچ چیز نمی‌شم و مجبور میشم به جزئیات بیشتر توجه بکنم، اونجاست که متوجه میشم انگار یک نفر از هر پازلی که پیدا کرده فقط سه تکه دزدیده و اورده و این تکه های بیجا و جا به جا کنار هم بدون اینکه جای خودشون رو پیدا کنن، «من» رو تشکیل دادند.
جزئیات رو بیشتر نگاه میکنم. تصاویر جالب و ناقصیه که کاش کامل بود. گاهی کاملش رو توی سرم میسازم، اما فقط کافیه که چشمامو باز کنم و دوباره اون نقص رو ببینم.

آقای کوبین عزیز
فهمیدم صدایی که بغضم را لمس میکند، حالا چه می‌شود؟
باید باز بمیرم؟
باید باهاش رودررو بشوم حتمن؟ با این چهره‌ی مرده‌ام؟
آری درست گفتی، حق با شما بود، این یک سفر طولانی بود، از لحظه‌ی مرگ تا تولد...

خودکشیت را تبریک میگویم...
@Musecenter

‌
و تو به جای توماری از کلمات، سکوتم را بخوان.‌..

توی تذکرة الاولیا، عطار میگه آداب سفر آن است که هرگز از قدم نایستی تا دل آرام گیرد، آنجا که دل آرام گرفت، مقصد است. و اما امروز پس از هشت شبانه روز به خانه بازگشتم، زمانی که وارد اتاق شدم آفتاب درحال غروب کردن بود و از لا به لای پرده انعکاس نور به ساعت افتاده بود طوری که زمان پیدا نبود، براستی که وقتی دل آرام گیرد زمان معنایی ندارد. و من! اینجا کنار کاغذهای مچاله‌ کنار سطل زباله و کتاب‌های ناخوانده که مرا هربار اغوا میکند برای شروع سفری تازه از قدم نخواهم ایستاد تا به فضیلت آن منزلت که ندای قبلم مرا به سوی آن سوق میدهد برسم.

«می‌گردی. بین فلسفه می‌گردی. لا‌به‌لای ادبیات می‌گردی. درون سينما می‌گردی، ميان موسيقى می‌گردی، بلكه فيلسوفى تو را يافته باشد، اديبی تو را نوشته باشد، فيلمسازى تو را ساخته باشد و موسیقی‌دانی تو را نواخته باشد.
آدمی تشنه جرعه‌ای درک شدن است؛
می‌خواهد خودش را بخواند و ببیند و بشنود.»