?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year, 1 month ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 9 months ago
۲- چه کسی میتواند برای نجات و بقای ایران قدم بردارد؟
آیا یک ابرقدرت خارجی میتواند این استقلال و امنیت را برای ما به ارمغان آورد؟ یک دولت خارجی چه آلترناتیو و نقشه جانشینی برای ما میتواند داشته باشد؟ آیا او جز به مصادرهء منابع و سرمایههای ما در جهت منافع خود به هدف دیگری میاندیشد و یا هدف درازمدت دیگری را دنبال میکند؟
٣- تئوری دیکتاتوری صالح
تئوری دیکتاتوری صالح نیز که بتواند به ضرب کنترل مرکز، نظمی ایجاد کند، در شرایط امروز، تئوری موفقی نیست. البته در شرایط خاص بطور استثنا نمونههایی بودهاند که موفق شدهاند. در مورد کره با کمک و حمایت خارج و تزریق کمکهای غربی و بخصوص امریکا، این اتفاق افتاد. مثلاً امریکا خود بهخاطر منافع میان مدت میخواست کشور کره در برابر کمونیسم ویترین سرمایهداری باشد. کمکهای اقتصادی بسیاری به سوی کره سرازیر شد. کا.پی.او با چهارصد کارشناس امریکایی، نمونهء بارز این کمکها بود. با این حمایتها میزان صادرات بالا رفت، نرخ ارز تثبیت شد و با تمرکز کامل - با آنکه یک نظام سرمایهداری بود و اقتصاد آزاد اساس رژیم سرمایهداری است - اقتصاد کره سامان یافت و رشد و توسعه حاصل شد. این شرایط به هیچ وجه امروز وجود ندارد و برای ایران هرگز چنین حمایت خارجی امکان ندارد. بنابراین «به غمخوارگی جز سرانگشت من نخارد کسی در جهان پشت من؟» پس کدام گروه، طبقه یا طیف اجتماعی میتواند عهدهدار رهبری و هدایت تحولات بنیادی برای بقا و تعالی ایران باشد؟
۴- جامعه ایرانی جامعه ای متکثر است
هر گروه و جریان سیاسی یا فکری و اجتماعی اگر بخواهد انحصاراً و بدون توجه به گرایشها و جریانهای گوناگون و قومیتها و نحلههای فکری مختلف، جامعه را اداره کند یا ناموفق، بیاقتدار و سرانجام محو خواهد شد و یا آنکه ناچار به سرکوب، خشونت و اعمال زور خواهد بود... در این سالها به اندازهء کفایت، حکومتِ یک طیف بر جریانهای دیگر جامعه را تجربه کردهایم و شاهد هزینهها و معضلات بسیار آن بودهایم. بیتردید قشر و گروه دیگر هم با همین شیوه، نتیجهء بهتری نخواهد گرفت.
از این رو، جز بسیج همگانی، راه نجاتی به چشم نمیخورد؛ بسیج همهء نیروها و استعدادهای ایران، همهء اقوام و مناطق ایران و همهء نحلهها و جریانهای فکری و سیاسی ایران.
ما به ضرورت سراسری بودن و فراگیر بودن یک نهضت نجاتبخش در ایران پی بردهایم. «همه پاسخ به چه میتوان کرد؟» ما بهطور خلاصه و کلی، در سعی و تلاش برای آغاز و پرورش یک نهضت عمومی فراگیر و سراسری هستیم.
این نهضت، در میان ملتی که از اقوام متفاوت، نحلهها و گرایشهای گوناگون مذاهب و افکار و حتی مناطق و قومیتهای مجزا تشکیل شده است که با هم گاه منافع و مصالح متضادی دارند، چگونه ممکن است؟
نخست هویت ملی، آنگاه جامعهء مدنی
امکان دسترسی به یک نهضت فراگیر در میان جامعهای که این همه گروههای متکثر دارد، تنها درصورتی امکانپذیر است که به عاملی مشترک که وجودی «عینی و واقعی» دارد دست یابیم.
ما امروز به احساسِ ملی و حسِ هویتِ ایرانی خود بسیار نیازمندیم، باید بیاموزیم و به نسل جدید آموزش بدهیم.
فراموش نکنیم که در اروپای غربی و در کشورهای پیشرفته که خود پیشگام دموکراسی بودهاند، پیدایش جامعهء مدنی، مسبوق به احساس ملی بوده است. آزادیخواهان انقلاب فرانسه، خود را عضو ملت و کشور فرانسه میدانستند و پایبندیهای وطنی را به حد اعلا بر خود فرض دانسته بودند و تاکنون هم آن را حفظ کردهاند.
«احساس ملی» بستر جامعهء مدنی و مردمسالاری است. چرا که اگر امر مشترکی که دلبستگی همهء اصحاب متکثر جامعه اعم از ترک، کرد، بلوچ، خوزستانی، ساحلی، خراسانی، چپ و راست، سنتی، مدرن، مذهبی و غیر مذهبی نباشد، هیچ عاملی برای آنکه در مقام تضادها و تخاصمات و تعارضات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، نسبت به هم کوتاه بیایند و گذشت نمایند، وجود نخواهد داشت.
بنابراین با منطق زور، قدرت حاکم شده و یا هرجومرج و فروپاشی خواهد شد. تنها در صورت تعلق خاطر مشترک میتوان به همزیستی و تعاون اجتماعی دست یافت.
منبع: مجله ایران فردا
تا این دو ویژگی یا بیماری مزمن، ریشهیابی و بطور مرحلهای یا یکباره بهبود نیابد، مسائل اجتماعی ملت ما نیز حل نخواهد شد.
الف: نگاه به خارج
وقتی که عدهای از دانشجویان، نسل جوان و تحصیلکردهء ما نسبت به دخالت امریکا، امیدوار و بیخیال میشوند و یا عده ای به نام ملیت جداگانهء آذری، آهنگ چسبیدن به پان ترکیسم یا آذربایجان شمال «ارس» را سر میدهند و یا تعدادی از ایرانیان خارج از کشور از امریکا و انگلیس با اصرار میخواهند تا به ایران حمله نمایند تا جمهوری اسلامی بر فرض برانداخته شود، یا آنکه در زمان جنگ با رژیمی مثل رژیم عراق همکاری نزدیک علیه ایران مینمایند، آیا این حاکی از فقدان یا ضعفِ وجدانِ ملی یا پایبندی به ملت و وطن نمیباشد؟ چرا هر از چندگاه، مقام یا شخصیتی امنیتی از ایران میگریزد و مقدار معتنابهی اخبار و اطلاعات درونی کشور را به دولتهای بیگانه (یا سازمانهای جاسوسی) میدهد؟
ب - جدایی «فرد» از «جامعه و ملت»
حالت دیگری که در ما ایرانیها هست و در ملتهای ژاپنی، چینی، هندی و ترک و حتی مصری وجود ندارد، این است که در کشور، ما همواره از گذشتههای دور تاریخی تا امروز، بین فرد و جامعه، یک فاصله و دیوار غیرقابل عبور وجود داشته است.
از سوی دیگر، احساس عدم امنیت شامل تنها تودهها و مردم فقیر نبوده است، بلکه هرچه مقام کسی بالاتر میرفت، ...احساس احتیاج به یک «حامی با ثبات»، دولتمردان را به سمت سفارتخانههای خارجی میکشاند. آنهایی هم که داعیهء مبارزه سیاسی داشتهاند برای ابراز اعتراض و مخالفت خودشان نیاز به حمایت خارجی را حس میکردند.
ولی گذشته از اینها، عوامل فرهنگی درونی هم وجود دارند که بسیار موثرند. دورانی که حدود چهل سال هم به طول انجامید، نیروهای چپ و ایدئولوژی مارکسیستی، «مليت» را با عنوان نمود بورژوازی نفی نمودند و بینالملل «کارگری» را تبلیغ کردند؛ اگرچه این تبلیغ خود به نفع یک دولت، یعنی شوروی بود. درحالیکه در داخل شوروی و چین و اروپای شرقی، عامل ملیت، خود مهمترین عامل تعیینکنندهء سیاستها و روابط به شمار میرفت.
نیروهای مذهبی هم بعدها با عنوان اتحاد اسلامی و بینالملل اسلامی، ملیت ایرانی را نفی کرده و آن را متمایز با اسلام شناختند. منظورم میزان صحت و حقانیت این دعاوی نیست، بلکه اثر و رسوبی که در افکار و وجدانهای مردم میگذارند، باید مورد توجه قرار گیرد. در پدیدهء مهاجرت ایرانیان به کشورهای پیشرفته، مسئله جدایی «فرد» از «جامعه» خود را خوب نشان میدهد.
نکته اینجاست که در میان ملل دیگر نیز مهاجرتهای دائمی و موقتی در جستوجوی کار و درآمد، به سوی کشورهای ثروتمند، دیده میشود. ولی آنان وجدان ملی و حس مسئولیت در قبال ملت خودشان را با خود به همراه میبرند. ولی متأسفانه ما ایرانیها ثروت و سرمایهء چندین سالهء خود در ایران را به خارج میبریم.
اینجانب پدیدهء جهانگرایی و استقبال از جهانی شدن به رهبری امریکا و شرکتهای فراملیتی را نیز که امروزه در میان برخی از اپوزیسیون و حتی برخی اصلاحطلبان پیدا شده خالی از همان احساس دیرینهء عدم پایبندی به میهن و وطن نمیدانم. جهانی شدن و بازار جهانی و امثال اینها میتوانند توجیه اقتصادی یا سیاسی داشته باشد، ولی تفاوت بسیاری هست بین ملتهایی که با ایمان و ادراکِ هویت و منفعت ملی خود وارد بازار جهانی میشوند با آنهایی که بیهویت و مرام خاص با گرایش برنامهدار وارد بازار جهانی میشوند. دستهء اول همواره از شرایط جهانی به نفع خود استفاده میکنند، مانند هند، ترکیه، چین، اندونزی، کره و... دستهء دوم همواره به جهان میبخشند و خود تهیتر و فقیرتر میگردند، مثل برخی اعراب و ما ایرانیها.
اعتقاد به یک کل فراگیر
با توجه به معضلات سیاسی و تاریخی و اجتماعی حاضر و پیچیدگی مشکلات، انتخابِ برخوردی شایسته و ثمربخش ضروری است که پاسخگوی جامع مشکلات باشد؛ یعنی هم متضمن رهایی از «استبداد» باشد و هم راه «استعمار» را نگشاید. هم آزادی و امنیت را تضمین کند، هم عدالت را گسترش دهد و سرانجام ترقی و توسعه را به ارمغان آورد. برای نیل به این هدف لازم است که از جدالها و اختلافات سیاسی برای لحظاتی منتزع شویم و بطور مجرد بدنبال راهکارهای عقلانی بگردیم و به پرسشهایی که برای همهء ما تعیینکننده است پاسخ دهیم.
۱- آیا ایران باید باقی و مستقل و مقتدر بماند یا خیر؟
اکنون خطر فروپاشی کلیت ایران نامحتمل نیست. در شرایط امروز جهانی، درصورتی که ایران تمامیت و استقلال خود را نداشته باشد، دیگر هیچکس؛ نه اصلاحطلب، نه محافظهکار، نه مخالفان و حتی سلطنتطلبان داخلی، نه فقير و نه غنی دیگر تأمین نخواهند داشت، مگر عدهای که خارج نشیناند و جذب کشورهای خارجی شدهاند. پس بقا، تمامیت، استقلال ایران حتمی و ضروری است.
و در این میان موج سواراران از این شرایط استفاده خود را می برند.
در حال حاضر آمریکا دارای یک زیرساخت برای انجام بازی دموکراسی است و چه ترامپ و چه بایدن در آن زمین بازی می کنند. در این زمین بازی، سطح تحمل جامعه نیز می تواند جامعه را حفظ بکند. جامعه به یک سطحی از بلوغ رسیده و می تواند در یک وضعیت آشوب ناک هم تا اندازه ای خودش را حفظ بکند. زیرا تا حدی مصونیت بقا دارد؛ با جامعه توده واری مواجه نیستند که با هر موج، این ور و آن ور می شوند. در نتیجه رای، رفتار اجتماعی، و رفتار سیاسی شان، روی یک عقلانیت و یک محاسبه سود و زیان صورت می گیرد. در نتیجه بازیگران صحنه سیاست ورزی هم به حساب این جامعه به بلوغ رسیده، تلاش می کنند رفتارهایشان را تعدیل بکنند.
او داده های تاریخ معاصر را دوره به دوره نشان داده که همیشه در مقابل یک مانع تغییر، ائتلاف صورت گرفته، و بعد، ائتلاف ها شکسته شده و به جان یکدیگر افتاده اند، از این رو موقعیت ما یک موقعیت خطرخیز است.
در نظریه تغییر برای توسعه، آن فروض حامل، که باید تغییر را حمایت، هدایت، هندل و جابه جا کنند، از نظر احتمال واگرایی میان مخالفان، و خطر آن برای تمامیت ارضی، بسیار شکننده هستند. در این باره ریزفاکتورهای سیاست بین المللی، موقعیت منطقه ای ما، وضعیت فرهنگ سیاسی ایران، ناشکیبایی هایی که در آن وجود دارد، ایدئولوژی های رادیکالی تولید شده، خشم فروخورده ای که مستعد انواع آشفتگی ها و خشونت ها، و قهرها ست و ... بسیار مهم هستند که در مجموع نشان می دهند در یک میدان پر خطر تغییر را دنبال می کنند. به این معنا که شرایط، بسیار مستعد بوده، تا ابتکار عمل از دست نیروهای ملی، ایراندوست، پاکیزه، نیروهایی که مصالح و منافع عمومی را دنبال می کنند، خارج شود. پرواضح است که چرخه خشونت تشدید و دائم بازتولید می شود.
اما در نظریه توسعه برای تغییر که بر روی آن تاکید و امید دارم، امیدم یک امید ریاضی و مبتنی بر محاسبات میدانی یعنی به لحاظ قشربندی جامعه ایران، وضعیت ارتباطات، تحصیلات، تفکیک ساختی، تقسیم کار اجتماعی، و تفکیک امور است.
بنابراین اگر قرار بر تغییر برای توسعه باشد، و بسیاری امور به زبان سیاسی دنبال شود، امکان موفقیت ندارد مانند خانم هایی که غیرسیاسی به عرصه آمده و در جامعه ایرانی در مشاغل مختلف مشغول به کار هستند. به هر حال خانم ها وارد میدان کسب و کار شده اتد. این توانایی هایی است که در ایران انباشت پیدا کرده، و کسی نمی تواند سرمایه انسانی، سرمایه فکری، و سرمایه تخصصی را نادیده بگیرد.
بنابراین به نظرم حامیان، حاملان و عاملان توسعه برای تغییر می توانند پیشران توسعه در کشور باشند. به عبارت دیگر توسعه برای تغییر توانمندی آن را دارد که آن خشم را به یک نارضایتی خلاق و مولد و نه آنارشیک تبدیل بکند.
تحمل جامعه، تضمین کننده میزان رواداری در رقابت سیاسی
اگر بخواهیم دقیق تر در حوزه اجتماعی صحبت کنیم شاید بتوان گفت نظریه توسعه برای تغییر در زندگی عموم مردم در عمل دنبال می شود، زیرا در چارچوب تامین امنیت، محیط ناامن منطقه ای و بین المللی، مطلوبیت هایی دارند و خواهان این هستند وضعیت استمرار پیدا بکند، به همین دلیل این رویکرد در برابر تغییر برای توسعه که بیشتر وجه آنارشیک دارد، ضمن همدلی با آن ولی با آن همراه نبوده است. از این منظر به طور مشخص در چه حوزه هایی توسعه برای تغییر رخ داده است و وضعیت عملی همراهان با تغییر برای توسعه چگونه تبیین می کنید؟
همان طور که مطرح کردم، تغییر برای توسعه، در چارچوب تقسیم کار اجتماعی و تفکیک اجتماعی دنبال می شود که از روشی تدریجی و بدون خشونت تبعیت می کند. اما تغییر برای توسعه، علیرغم خواست اش مبنی بر حرکت بدون خشونت، میدان را متشنج می کند و زمینه برای ظهور آن خشم های فروخورده فراهم شده و در قالب نیروهایی فعال می شود که از آن به هر علتی می خواهند استفاده بکنند؛ از این رو این استفاده از احساسات، فاقد تخریب خلاق خواهد بود. اما اگر نظریه توسعه برای تغییر جلو برود، افراد هرچه آگاه تر شوند متوجه می شوند، چرا و به چه دلیل در دنیا کدام کشور توانسته موفق بشود. آنان از تخریب خلاق برای پیشبرد توسعه بهره گرفتند.
پس از این مطالعه است که می توانند متوجه شوند، آیا روش های انقلابی باعث پیشرفت کشورها شده، یا روش های توسعه ای، کشورها به جلو برده است. با کمی مطالعه در می یابد، در شرق آسیا، آمریکای لاتین، و ...، هر کجا که الگوی توسعه برای تغییر بوده به کار گرفته شده، و توانسته اند در شاخص های توسعه پیشروی کنند. با مطالعه این دست از کشورها، به راحتی در می یابد، در فرآیند توسعه دانش آموز آگاه، معلم و استاد تولید کننده کیفیت، کارشناسی که به دقت مسایل را دنبال می کند، به طور کامل عینی و نه آرمانی ، آنان بر اساس توسعه کارشان، وضعیت را به سامان کرده انرژی خود و جامعه را صرف مجادلات بی حاصل سیاسی نکرده اند که اگر می کردند می توانستند خطرخیز هم باشند. از این رو به جای مجادلات خطرخیر، وقت خود را صرف تشکل یابی صنفی و حرفه ای، آگاهی بخشی و تربیت نسل ، گفت وگو ها و مشارکت های محلی و تقویت فضاهای میانی میان جامعه و دولت، و همچنین بهبود شیوه های مدیریتی ، شیوه های قانونگذاری ،کیفیت قوانین، کیفیت اداره جامعه و ... کردند.
این توانمند سازی سطح قابلیت های انسانی جامعه را بالا می برد، و آنگاه اگر شرایط به گونه ای بود که به قول شما فساد همچنان به سطحی رسید که اگر می خواهد تغییر برای توسعه اتفاق بیفتد، با هزینه کمتری اتفاق می افتد. یعنی فرض اگر یک جابه جایی سیاسی هم در ایران بخواهد در آینده رخ بدهد، اگر در یک میدانی با بلوغ کم رخ بدهد، بازنده اش مردم خواهند بود.
۱۹-استراتژی: استراتژی ضمنی تغییر برای توسعه، گذار است. گذار، تغییر یک سیستم به یک سیستم دیگر است. اما درتوسعه برای تغییر، سازمان یابی اجتماعی شامل سازمان های حرفه ای، صنفی و ... است.
۲۰-گرایش: گرایش ضمنی در تغییر برای توسعه، حتی در صورت اعلام اصلاح در حوزه مواضع، در حوزه عمل، به اصقلاب یا در نهایت انقلاب منتهی می شود. در حال حاضر میدان نیروها، شرایط منطقه، و وضعیت جامعه هر گونه تغییر برای توسعه را نوعا به مثابه حرکت در میدان مین، پرتنش کرده، اصلاح خواهان در عمل به اصقلاب، و یا انقلاب، سوق می یابند. در حالی که در توسعه برای تغییر همانطور که گفتید با توجه به نظریه نورث با عملکرد نهادها مواجه ایم.
۲۱-نخبگان: در حوزه نخبگی، در تغییر برای توسعه، نخبگان شناخته شده عمل می کنند. اما در توسعه برای تغییر نخبگان و کارشناسان معمولی فعال هستند. منظور از نخبگان معمولی هر روزنامه نگار، معلم ، نویسنده ، و هرعضو یک حلقه محلی است.
۲۲-قهرمان و ضد قهرمان: در تغییر برای توسعه کارآکتر اصلی قهرمانان و ضد قهرمانان هستند. اما در توسعه برای تغییر ابتکارات درونی و بیرونی توسط افرادی عادی متخصص در زندگی روزمره و سازمان یابی آنان شرط بنیادین است.
۲۳-زبان: زبان در تغییر برای توسعه ایدئولوژیک است، ولی در توسعه برای تغییر خبرگی و زبان فنی است.
۲۴-ارزش اخلاقی: ارزش اخلاقی در تغییر برای توسعه شجاعت به مثابه فضیلت به قصد ایستادگی و داشتن صدای قدرتمند در مقابل ظلم مطرح است. اما در توسعه برای تغییر، حکمت و فضیلت به معنای سقراطی کلمه، مد نظر است.
از نظر من این دوبرنامه در ایران هر کدام به نحوی خواهان سعادت عمومی هستند. چون وضع موجود منتهی به تولید رضایت نشده و برای ایران پایداری ایجاد نمی کند. به نظر من فرض شان درست است. فقط اختلاف دو برنامه در صورتبندی است که برای تغییر این وضع دارند. به نظر من صورتبندی توسعه برای تغییر، از وجاهت، کارآیی و انسجام درونی بیشتری برخوردار بوده و با تجربه های تاریخی ما سازگاری بیشتری دارد. تجربه های جهانی، تحلیل موقعیت و میدان ایران، نیز حکایت از توان ایران در استفاده از برنامه توسعه برای تغییر و نه از تغییر برای توسعه می کند.
حاملان اندیشه توسعه برای تغییر دنبال تغییرات عمیق و قابل دوام
صورتبندی نظریه شما در خارج از حاکمیت سیاسی قرار دارد؛ عده ای ابتدا خواهان تغییرات ساختاری هستند تا امکان توسعه فراهم شود،عده ای دیگر با نگاه به توسعه، تغییر را دنبال می کنند، اما سوال این است که آیا این موضوع تقدم و تاخر خطی دارد؟
همین نکته را می خواستم مطرح کنم که این موضوع از تقدم و تاخر خطی برخوردار نیست. من در این جا از کلمه "برای" استفاده کردم؛ تغییر برای توسعه و توسعه برای تغییر. از این رو محور مشترک آنانی که ابتدا تغییر می خواهند، و سپس دنبال توسعه هستند و آنانی که ابتدا توسعه را مطرح می کنند و سپس به تغییر می اندیشند، توسعه است. ولی آنانی که تغییر را برای توسعه می خواهند، تکیه گاهشان ابتدا تغییر است. به عبارت دیگر آن اهرم ارشمیدسی آنان، برای ایجاد جابه جایی، تغییر است. اما نیروی مقابل با قائل بودن به امر تغییر، اما بر توسعه برای تغییر تاکید می کند. از این منظر حاملان توسعه برای تغییر به درستی آگاه هستند که با دنبال کردن توسعه، تغییرات تدریجی و عمیق نیز در ایران رخ می دهد و در نتیجه با خود شکل مدیریتی خودش را نیز تولید می کند؛ زیرا زمانی که محتوا توسعه پیدا بکند، صورتبندی سیاسی اش را هم تولید می کند.
اما به هر روی استدلال کسانی که تغییر برای توسعه را دنبال می کنند این است که وضعیت آن اندازه سترون و سخت است که اساسا بدون تغییرساختاری ، توسعه ای رخ نخواهد داد. و اگر صبر بکنیم تا اول توسعه داشته باشیم برای تغییر، چه بسا دیگر ایرانی برای توسعه آن نداشته باشیم. مگر آن که حضرتعالی که مبدع این نظریه هستید بفرمایید که توسعه برای تغییر در خودش دارای چه ماهیت و مولفه هایی است که بتواند در این موقعیت سترون روزنه گشایی بکند؟
نظریه تغییر برای توسعه، اجرایی نیست، زیرا روش مذکور به طور خودبه خودی به انسداد بیشتر در همه ابعاد کشور سوق می یابد، از این رو انسداد، مانع از هر توسعه ای است. این موضوع را خیلی دقیق مطرح کردید. اما تحلیل آنان نشان می دهد که میدان را در عمل واقع بینانه تحلیل نمی کنند.
موقعیت ایران در جهان، آرایش اپوزیسیون ایرانی، تحلیل میدان و آرایش نیروها در داخل، صحت چنین تحلیلی را تایید نمیکند. مایلم در این جا از نظریه "جان فوران" استفاده بکنم. جان فوران در باره ایران برروی قاعده تثبیت شده ائتلاف شکننده به منظور دسترسی به یک هدف تاکید می کند و این که پس از دستیابی، ائتلاف، شکسته شده و اختلافات شدید و عمیق آغاز می شود.
در نتیجه دچار تنش و استرس دائمی هستند، و برای توجیه آن از مواضع اخلاقی هم کمک می گیرند. اما معنای تنش در توسعه برای تغییر، فرض های حامل محل اعتنا است. در آینده پژوهی موضوعی به نام load bearing وجود دارد که بر اساس آن، ساختن هر آینده یا نوشتن هر سناریویی باید با توجه به تحمل بار بگیرد. به عبارت دیگر می پرسند، دیوارهای حامل ات کجاست و آینده را روی کدام دیوارها می خواهید بسازید؟ در نتیجه در همه کشورها، یا شرکت هایی مانند سلیکون ولی و ناسا برای آینده پژوهی، انواع و اقسام عدم قطعیت ها، ترندها، روندها و رویدادها را به قصد تدوین سناریوها بررسی می کنند، ولی در نرم افزارشان جایی به نام فرض load bearing assumption یعنی فرض تحمل بار دارند.
می گویند برای توسل به هر سناریویی ، باید فروض حامل را در محاسباتمان وارد کنیم. برای مثال اگر امنیت نداشته باشیم، هیچ آینده ای وجود ندارد. شرکت های بزرگ روی امنیت و در سطح سرزمینی روی تمامیت ارضی و همبستگی اجتماعی تاکید می شود. زیرا در شرایط فقدان همبستگی اجتماعی، نه تغییر برای توسعه منتهی به توسعه می شود، و نه آزادی و دمکراسی وجود خواهد داشت. بسیار مهم است که این ها فرض های حامل مثل همبستگی اجتماعی، تمامیت ارضی، امنیت، ثبات، پایداری، و منابع، و باید وجود داشته باشند تا به استناد به آنها بتوانیم زندگی بکنیم. از این رو طرفداران نظریه توسعه برای تغییر، روی عقلانیت خاموش ایران حساب جدی باز کرده اند، عقلانیتی که در ایران، کمیابترین کالا را امنیت می داند به این معنا که من بتوانم در چنین موقعیت پرخطری زندگی بکنم تا دنبال بقیه چیزها باشم؛ به این ها فروض حامل می گویند؛ یعنی load bearing assumption که در نظریه «توسعه برای تغییر» دنبال می شود.
۱۲-رهیافت: رهیافت تغییر برای توسعه، اثبات گراست. به موضوع آزادی هست یا نیست، اثباتگرایانه، عینیت گرا و پوزیتیویستی نگاه می کند ولو به طور ضمنی. اما رهیافت توسعه برای تغییر، اثبات گرا نبوده، و از این موضوع که آزادی هست یا نیست، عبور کرده به بررسی کیفی و محتوایی مسایل می پردازد. نمی خواهد روی یک سلسله مفاهیم عینی، نفی و اثبات را مبنا قرار بدهد زیرا آن زمان احساس می کند نمی تواند توسعه را دنبال بکند.
۱۳-نقش یا role: نقش در تغییر برای توسعه، برعهده روشنفکران، اما در توسعه برای تغییر، برعهده کارشناسان است. در تغییر برای توسعه، روشنفکر به بیان کلمات، مفاهیم، تئوری ها و ایدئولوژی ها و ... می پردازد، ولی در توسعه برای تغییر خبرگی و expertise کارشناسی نیاز است و این که به لحاظ کارشناسی دخالت روی چه متغیرهایی چه هزینه هایی دارد و چه نتایجی می دهد؟ درواقع how question و یک سوال، در باره چگونگی پیش بردن موضوع، وجود دارد. در نتیجه به جای فعال سیاسی در تغییر برای توسعه، در توسعه برای تغییر عضو صنف و حرفه، عضو اجتماع محلی، حلقه، و دوستی ها دخالت دارد. در تغییر برای توسعه کنشگر اصلی فعال سیاسی است. در توسعه برای تغییر، خبره ها یعنی کارشناسان و متخصصان دخالت می کنند. برای مثال به جای نگاه ایدئولوژیک به یک موضوع، از منظر تخصصی توجه می کنند.
۱۴-صدا: تن صدا در تغییر برای توسعه بلند است، اما تن صدا در توسعه برای تغییر بلند نیست. در توسعه برای تغییر متخصصان با صدای آرام کار می کنند.
۱۵-شهرت: شهرت در توسعه برای تغییر مطرح نیست، متخصص در زندگی روزمره به صورت ناشناس کار می کند. اما در تغییر برای توسعه، شهرت نقش اصلی داشته و اشخاص با این هدف به صحنه می آیند.
۱۶-نقد: موضوع نقد در تغییر برای توسعه، تنها حاکمان هستند. ولی در توسعه برای تغییر حاکمان و جامعه انسانی بوده و نقد شامل نقد مخالفان، حاکمان، مدیران، روشنفکران، و حتی خود مردم می شود. مانند نقد الگوهای مصرف ما در ارتباط با زیست بوم و ...
۱۷-عادتواره ها: عادتواره های بنیادین و منش، در تغییر برای توسعه، مجادله و محکوم سازی است. در حالی که توسعه برای تغییر روش اش تولید وفاق، مصالحه، توافق اختلافی و اختلاف توافقی است.
۱۸-کیستی مردم: کیستی مردم، در تغییر برای توسعه، یک واژه و نگاهی زبانشناختی است. دمکراسی بر مردم تاکید دارد. اما در توسعه برای تغییر، هستی اجتماعی مردم دارای اهمیت است. به این معنا مردمی که قرار است آزاد باشند، تا چه اندازه، از سازمان اجتماعی ، توانایی و مهارت برخوردارند تا بتوانند با هم گفت و گو و یا توافق، در اختلاف یکدیگر را تحمل و یا با مهارت خود مسایل را حل بکنند؟ یعنی به هستی مردم و نه واژه مردم توجه می کند. در توسعه برای تغییر، ثبات مهم بوده و به عبارت دیگر آزادی را اجرایی می کنند.
۱-ارجحیت: در ارجحیت تغییر برای توسعه سیاسی، سیاستمداران اساسا میدان را تنها میدان سیاسی و Act را فقط Act سیاسی می دانند. اما توسعه برای تغییر، خود را محدود به امر سیاسی نمی کند. بلکه معتقد است توسعه در امر اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، رسانه ای، و ... باید دنبال شود تا ثمر بخش باشد.
برای مثال فعالیت های حوزه توسعه برای تغییر، شامل فعالیت های تعلیم و تربیت حرفه ای، شرکت در مجمع عمومی همسایه ها برای بهبود زندگی محله و امثالهم ، شرکت در حوزه فنی و حقوقی و ... است و این حوزه تنها به امر سیاسی ختم نمی شود.
۲- پیش فرض assumption ضمنی: تاکید پیش فرض تغییر برای توسعه، بر روی فقدان ها و انسداد است، زیرا ابتدا باید تغییرات ساختاری رخ بدهد، و در مرحله بعد توسعه آغاز شود. اما توسعه برای تغییرهمچنان به امکان ها می اندیشد که شما هم به ادبیات آن ها در دنیا اشاره کردید. در این باره فضاهای مرزی، تداوم نقطه چینی punctuated continuity را که در ایران همیشه وجود داشته، دنبال می کند. با تداوم نقطه چینی، رفتن از نقطه ای به نقطه دیگر، توسعه را تسهیل و امکان های تازه می سازد.
۳- رویکرد: رویکرد تغییر برای توسعه ، خواهان تغییر ساختار بر اساس اراده گرایی است. اما رویکرد توسعه برای تغییر در واقع ساختار شدن از نوع گیدنزی است. گیدنز می گوید گسترش و تعمیق آگاهی های میانی در جامعه منتهی به ایجاد فضا توسط مردم می شود. توسعه یعنی توسعه آگاهی میانی منجر به فضاهای توسعه از جمله در تقسیم کار اجتماعی، تفکیک اجتماعی و ایجاد هوشمندی هایی در این فضاها برای تولید بهتر، و ابتکار عمل بیشتر است.
۴-گرایش ضمنی: گرایش ضمنی در تغییر برای توسعه شامل جایگزینی مبتنی بر دمکراسی سریع یعنی rapid democracy است، در حالی که در توسعه برای تغییر، در واقع گرایش ضمنی، اثرگذاری، و دمکراسی عمیق است. اگر توسعه بخواهد پیش برود، دمکراسی در ایران بدون عجله و عمقی جایگزین شده و می تواند پیش برود.
۵-راهبرد: راهبرد تغییر برای توسعه، بسیج اجتماعی است؛ در انتخابات شرکت نکن، فردا یک دعوت دیگر و... در حالی که توسعه برای تغییر در صدد جلب مشارکت عملی است و هر نیرو با توجه به نوع تخصص اش و نه فقط در حوزه سیاسی، دعوت به مشارکت می شود مانند مشارکت در گردهمایی های همسایگی برای حل مشکلات محله، یا ایجاد سازوکارهایی برای اعمال شفافیت و درجریان قرار گرفتن مردم در باره آیین نامه ها، لوایح و طرحها یی که در کمیسیون های مختلف مجلس و یا دولت بررسی می شود تا از این طریق دولت و مجلس همه دیدگاه ها را بگیرند و سیاستگزاری ها را با مشارکت همگانی جامعه پیش ببرند. به عبارت دیگر توسعه برای تغییر دنبال جلب مشارکت عمومی و تغییر برای توسعه، دنبال بسیج اجتماعی است.
۶-آگاهی ها: آگاهی های مورد تاکید در تغییر برای توسعه با تاکید بر آزادی، عدالت و دموکراسی، گفتمانی است، اما در آگاهی های مورد تاکید در توسعه برای تغییر، آگاهی های ضمنی، و میانی است. لزومی ندارد حتما نامی از دمکراسی ببریم. یک آگاهی های میانی وجود دارد مانند این که با هم گفت و گو بکنیم، و در این میان یکدیگر را تحمل بکنیم، و همچنین در ابعاد مختلف زندگی روزمره مشارکت بکنیم. این ها همه همان دموکراسی است منتها در آن آگاهی های میانی و ضمنی، این ها دنبال می شود.
۷-دوره: یعنی در تغییر برای توسعه، لحظه ها بیشتر مبنا قرار می گیرد، برای مثال لحظه مهسا. تغییر برای توسعه می گوید این لحظه، فرصتی است تا بتوانم تغییر را ولو مسالمتآمیز پیش ببرم. ولی دنبال تغییر است تا توسعه رخ بدهد. در حالی که در توسعه برای تغییر، بدون توجه به لحظه، نگاه اش فرآیندی و دوره ای است؛ فرآیندی مداوم که در جامعه باید توسعه پیدا بکند.
۸- زمان : زمان در تغییر برای توسعه نوعا کوتاه و میان مدت و ادواری است که گاه در انتخابات، و صندوق ها معنا دارد، اما در توسعه برای تغییر، زمان درازمدت و دائمی است.
۹-مکان: مکان کجاست؟ در تغییر برای توسعه مکان های سیاسی، مانند خیابان، و حزب و امثالهم هستند. اما در توسعه برای تغییر مکان های مشارکتی انحصار به حزب و خیابان ندارد بلکه خانه ها، مدرسه ها، و سازمان های کار، حرفه ها، صنوف و پارک ها محل توجه جدی هستند مانند ورزش صبح گاهی خانم ها و آقایان در پارک ها.
۱۰-تاکید و تکیه گاه: تاکید و تکیه گاه در تغییر برای توسعه احزاب و جناح های سیاسی هستند. در حالی که تکیه گاه توسعه برای تغییر، اجتماع محلی، صنوف، سمن ها، نهادهای مدنی و حلقه های دوستی است.
۱۱-تنش: معنای تنش در تغییر برای توسعه، ناظر بر نگرانی مبتنی بر از دست دادن فرصت های مقطعی است. برای مثال سرمایه اجتماعی حزب من دارد از دست می رود، آبرویمان رفت، در دوره بعد رای نمی آوریم. از این رو حیثیتی کردن حوزه سیاست، راهکار و راهبرد اصلی تغییر برای توسعه و هواخواهان آن است.
این دو تمام هنرشان آن است که مدام چرخه تنش را تشدید کرده، قادر نیستند برای ایران پایداری ایجاد بکنند.
ایران در تله سیاسی؛ در دوسویه نبوغ بقا و جنون زوال
بله. به نظر من ایران در آستانه یک وضعیت رادیکال که گاه به آن یک وضعیت انقلابی می گوییم، قرار گرفته است. حال اگر با عقلانیت و آینده اندیشی همه جانبه نگر و واقعگرایی انتقادی با این وضعیت مواجه نشویم، ایران به خطر خواهد افتاد. من با سابقه دو دهه آینده پژوهی، این موضوع استرس شدیدی به من وارد می کند. زیرا در این باره شواهد بسیار زیاد است.
یک بار هم در دهه ۱۳۵۰ به این وضعیت دچار شدیم. در این دهه سیستم، دچار غفلت سیستماتیک شد، و نخبگان قانونگرا و ملی گرا که نوعا در تفکر، استراتژی و مشی سیاسی، افرادی رفرمیست بودند، طرد کرد، و در یک شرایط انقلابی، سیاست به موضوعی حیثیتی تبدیل شد؛ به ناگزیر همگی با امواج شرایط انقلابی غلت خوردند. از این رو صداهایی مثل صدای غلامحسین صدیقی و امثال او بایکوت شد. به این وضعیت، تله سیاسی political trapمی گویند و در حال حاضر نیز گرفتار آن شده ایم.
اگر این گونه باشد، شاید نخستین ملتی باشیم که در ۵ دهه دو انقلاب متضاد را تجربه می کنیم. در صورت وقوع چنین رویدادی اوضاع بسیار پیچیده خواهد شد. البته این را هم بگویم ایران به دلیل نوعی نبوغ بقاء، چند هزار سال پایداری داشته است و گاه به شکل خیلی تناقض آمیزی این موضوع به جنون زوال تبدیل می شود. و ما ممکن است در دوسویه نبوغ بقا و جنون زوال، دچار پیچش های خیلی خطرناک بشویم.
با توجه به نظریه گولدستون در باره شرایط کنونی ایران که مسئولانش را دارای انعطاف حل بحران می داند، آیا فضاهای منطقه ای و بین المللی شرایط وخیم مورد نظرتان را تشدید می کند یا وجهه رهبری مبارزه ایران با آمریکا و اسراییل آن را تقویت می کند؟
این یک موضوعی دوگانه است. گاهی تشدید و گاهی بازدارنده عمل می کند.
می خواهند زندگی بکنند
در حوزه نبوغ بقاء ایران از چه ظرفیت هایی برخوردار است، و از چه ابزاری در این باره باید استفاده بکند؟
در برابر این موقعیت ما به عنوان یک ایرانی ، نیازمند یک عمل اخلاقی هستیم که همان نقد است؛ ایران به وضعیت غفلت سیستماتیک پیچیده دچار شده است. پایه ای ترین سطح نقد به نظرمن در جامعه زنده ایران است. و به تعبیری که شما هم به آن اشاره کردید میشل دوسرتو walking in city قدم زدن در شهر یا قدرت بی قدرتان نیز به همین موضوع اشاره می کند. به این معنا که مردم در شهر همچنان راه می روند، و به قول شما دارای یک امکان ها و قدرت هایی هستند.
پایهای ترین سطح عمل اخلاقی دارای نبوغ بقاء، در قالب اعتصاب ها، اعتراض ها، مطالبات و حتی نافرمانی مدنی بدون خشونت، با سبک زندگی متفاوت در جامعه، به نوعی در مقابل وضع موجود ایستاده اند، بدون آن که متعلق به ایدئولوژی های رادیکالیستی بشوند. بلکه می خواهند زندگی بکنند.
چنین وضعیتی خود را در همین انتخابات نشان داد. سطح پایین مشارکت در انتخابات، خود نوعی علامت جامعه به حکومت بود به این معنا که دارای مشکل است. حتی بیانیه های روزنه گشا که من موافق با آن هستم، نتوانست خیلی وضعیت موجود را تغییر بدهد. هرچند در آن جا گفته بودند رای باطله هم نوعی روش مثبت است. ولی در مجموع جامعه در وضعیت راحت نیست، برایش رضایت تولید نمی شود. و احساس می کند این وضعیت برایش سعادت عمومی تولید نمی کند.
تغییر برای توسعه و توسعه برای تغییر
اگر بیانیه ۱۱۰ نفر و روزنه گشایی را در چارچوب نبوغ بقاء تحلیل کنیم، باید گفت این بیانیه دارای دو موضوع نفی ای و اثباتی است. تحلیل شما از شکاف میان نیروها حول بیانیه مذکور چیست؟
من فکر می کنم که در سطح نخبگانی دو برنامه متمایز در مواجهه با وضع موجود در این وجود دارد. من می خواهم روی این دوبرنامه متمرکز شده و دو برنامه را مقایسه بکنم.
بنابراین فعلا از برنامه های تندروانه درون سیستم، که در آن غفلت سیستماتیک بازتولید می شود، و در عکس العمل به آن ایدئولوژی تولید های رادیکالیستی، و اعتراض و صدای مردم که در شهرها راه می روند، و از امکان ها برای زیستن استفاده می کنند، عبور می کنم. و در دو سطح سطح کنش نخبگانی دو برنامه جدی موجود را تحلیل می کنم. این دو برنامه عبارتند از :
.1 برنامه تغییر برای توسعه.
.2 برنامه توسعه برای تغییر.
جالب این است که این دوبرنامه هر دو تغییر می خواهند، و هر دو توسعه می خواهند.
تمایزات اساسی میان دو برنامه
به عبارت دیگر تمایزات اساسی میان این دو برنامه چیست؟
همان طور که عرض کردم، این دو برنامه هر دو خواهان تغییر و توسعه هستند، ولی ترکیب و صورتبندی شان فرق می کند. تفاوت ترکیب و صورتبندی این دو برنامه را در بیش از ۲۰ ملاک criterion با تعاریفی مختصر از آن ها توضیح می دهم. این ملاک ها به شرح زیر است:
هیوستن اسمیت، التفات به این امر مطلق را از مرحله استدلال و عقل جزئی فراتر میدانست و عقل دیگری را به مدد میطلبید. به تعبیر او: عقل استدلالی یا جزئی را همگان میشناسند؛ آن عقلی است که به طور عمومی در غرب جدید فهمیده شده است. عقل دیگری یا مرتبه دیگری از عقل وجود دارد که بدان “عقل شهودی” میگویند. در هند به آن بُدهی میگویند. قوهای که با تأمل و تفکر به واسطه قوه ذهنی پایینتری مستقیماً به امور عالم علم پیدا میکند.
هیوستن اسمیت درصدد موشکافی از این عقل برمیآید و عنوان میکند که: این مطلب ممکن است به غایت مبهم به نظر برسد. این عقل است که نشان میدهد آدمی برای رسیدن به مقام حقیقی خود چه راهی را باید در پیش بگیرد. این نقشه مکمل که در ادیان بزرگ تاریخ با گوهر واحد و صورتهای مختلف ظاهر میشود توسط “وحی” فراهم میگردد.
هیوستن اسمیت با این تعابیر بر آن است که شناخت حقیقت، از راه علمهای تجربی نمیگذرد، بلکه تمسک به وحی در این راه گرهگشایی و دستگیری میکند. وی با این تعابیر بر آن بود تا دین را در دنیای معاصر، بار دیگر مورد توجه و مقبول قرار دهد.
وی با یکسان انگاشتن گوهر همه ادیان، التفات به دین را اینگونه معرفی میکرد: من دین کبیر یا سنتهای کهن و سنت حکمی را به صورت یک موجودیت منحصر به فرد به کار میبرم. چون که من فکر میکنم معماری زیر بنایی با ستون فقرات مفهومی که همه آنها را در برمیگیرد، یکسان است و فقط میخواهم آن را وارد این مبحث کنم. وقتی از سنت حکمی صحبت میکنم همه چیز را در ادیان، خردمندانه میدانم. نوع بشر به بهترین نحو، حیات خویش را در بطن دین تأمین میکند. این همان نقطهای است که در آن هیچ چیزی در مدرنیته و پست مدرنیته نمیبینیم.
هیوستن اسمیت با این رویکرد، ابتدا پای وحی را در شناخت حقیقت پیش میکشید و دین را در دنیای جدید مورد توجه قرار میداد، سپس این حقیقت را تجلی یافته در ادیان مختلف میدید.
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year, 1 month ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 9 months ago