آرشیو (کانال گفتمان اندیشه ها )

Description
این کانال ارشیو کانال نبرد اندیشه هاست..
حتما کانال بر بیصدا بذارید چون محل فروارده نشست های مجازی اساتید است🌹
کانال اصلی ⬇️⬇️
@nabardb
ادمین : @
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 7 months, 1 week ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 9 months, 3 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 5 months, 3 weeks ago

7 months, 2 weeks ago

با این مبانی فکری دکتر سروش نه تنها بحث از انتظار بشر از دین بیهوده و سرگرمی است که دیگر گفت‌وگوی از فقه و انتظار از آن هم معنای محصلی ندارد.

7 months, 2 weeks ago

اسلام این را بیان کرده است؟! اگر مسلمانی به یک رکن دین به صورت ظاهری توجه داشت و به بقیه توجه نداشت آیا اشکال از همان رکنی است که مربوط به فقه می‌شود یا اشکال مربوط به این آدم است؟ اینها پرسش‌های اساسی است که باید اساساً بدان توجه کرد و به اینها اعتنا کرد.
با توجه به مباحث حضرتعالی و به عنوان جمع بندی، به نظر می‌رسد بحث «انتظار بشر از دین» در مباحث مطرح شده به نوعی «مشترک لفظی» است چون دینی که ایشان از آن صحبت می‌کند با مبانی دینی ما متفاوت است.
دین دارای آموزه‌های اعتقادی در مورد خدا و نبوت و امامت و معاد است که بر اساس استدلال‌های عقلی و درون‌دینی پذیرفته شده است. دین‌شناسان از متکلمان و فیلسوفان و مفسران و… علی‌رغم برخی اختلافات، هسته‌های مرکزی آن را پذیرفته‌اند اما دکتر سروش همه آنها را به بهانه قرائتی دیگر نمی‌پذیرد.
اساساً تصوری که ما از دین داریم با تصوری که دکتر سروش از دین دارد، از زمین تا آسمان فرق می‌کند. ما دین را یک امر وحیانی می‌دانیم که تجلی آن در کتابی به نام قرآن به صورت آموزه‌هایی از طرف خداوند برای تعالی و کمال حیات بشر ارائه شده است. این کتاب هم یک کتاب الهی و مصون از خطاست که به عنوان منبع دین مطرح می‌شود. اما برای آقای دکتر سروش با توجه به مبانی کلامی ایشان، اصلاً دین به این معنا مطرح نمی‌شود. در دیدگاه ایشان قرآن به عنوان یک کتاب بشری مطرح می‌شود مثل سایر کتب دیگر. حتی با توجه به مباحثی که ایشان در مورد مثنوی بیان می‌کند، و با توجه به مباحث «بسط تجربه نبوی»، چه بسا اینطور است که کتاب مثنوی نسبت به قرآن برتر و اولی است. چرا که تداوم تجربه‌های عارفان است. در دیدگاه ایشان قرآن فقط حاوی تجربه یک شخص واحد است که در یک زمان و محیطی قرار گرفته که هیچ دانشی نبوده است اما مولوی قرن‌ها بعد از محمد ابن عبدالله (ص) پیدا شده و هم دانش بیشتری داشته و هم از تجربیات عارفانه در طول قرن‌ها استفاده کرده، بنابراین باید بگوییم که کتاب مثنوی افضل از قرآن کریم است. با توجه به این مبنا، زمانی که بحث «متن» مطرح می‌شود، با توجه به اینکه این متن قرآن یک متن بشری و آمیخته با خطاست و به قول ایشان حداقل در سه زمینه در این متن خطا پیدا شده است، دیگر انتظار ما از این متن، آن انتظاری نیست که از یک کتاب الهی که کلام خداست، داریم!
قرآن مورد نظر آقای سروش، کتابی است که نه یک پیامبر بلکه کتاب شخصی است که احساس کرده ماموریت دارد ادعایی بکند و حالا ما اسم او را پیامبر می‌نامیم، این کتاب حاصل فکر و ذهن اوست و نوشتۀ یک انسان است و بنابراین می‌توان آن را به شکل‌های گوناگون خواند. با این مبنا، در این متن به قول فیلسوفان هرمنوتیک بنا نیست که ما تقیدی به متن‌محوری یا مولف‌محوری داشته باشیم، بلکه می‌توانیم خواننده‌محور باشیم و می‌توانیم انتظارات مختلفی از آن داشته باشیم و حتی به قول رولان بارت، می‌تواند هدف ما از این متن، لذت خواندن باشد!
بنابراین نباید دچار این مغالطه شویم. ما مبنائاً با آقای دکتر سروش اختلاف داریم. لذا بحثی که ایشان درباره انتظار از دین مطرح می‌کند با تلقی‌ای که ایشان از دین و تفسیر از دین و تلقی که ایشان از قرآن به عنوان یک کتاب بشری آمیخته با خطا دارد، با انتظاری که ما از دین و قرآن به عنوان یک کتاب الهی داریم هماهنگ نیست. اگر به این نکته توجه نکنیم که علی‌المبنا با ایشان اختلاف نظر داریم لذا اصلاً پرسش‌هایی هم که مطرح می‌کنیم اصلاً پرسش‌های یکسانی نیست.
دیگر وجه مشترکی با ایشان در مورد دین نداریم تا بتوانیم بحث وگفت‌وگو کنیم. اصلاً در اینجا دین واحدی مطرح نیست. ما از یک دین وکتاب الهی سخن می‌گوییم و ایشان از یک آیین دیگر و یک کتاب بشری سخن می‌گوید. خودمان را فریب ندهیم. پرسش از یک واقعیت خاص به نام دین واحد مطرح نیست.
در واقع باید بگوییم از نظر منطقی سالبه به انتفاء موضوع است؛ نه سالبه به انتفاء محمول. ما از یک موضوع سخن می‌گوییم و ایشان از موضوعی دیگر. عجیب اینجاست که ایشان از نسبت فقه و کلام سخن می‌گویند. کدام کلام؟! مبانی کلامی شما که نافی دین الهی و موید پذیرش یک آیین بشری است. فقها که در طول تاریخ از مبانی کلامی استدلالی خودشان اولاً در ضرورت استنباط و ثانیاً در روش استنباطی خود استفاده کرده‌اند. آیا شما که آنها را محکوم می‌کنید که در فقه به کلام بی‌اعتنایی کرده‌اند مرادتان پذیرش و بکارگیری دیدگاه‌های شما نیست که برای مثال قرآن را یک متن بشری بدانند که حاصل تجربه‌ها و یا رویاهای یک فرد عامی است و لذا نه تنها احکام آن مربوط به ۱۴۵۰ سال قبل بوده و با عقلانیت مدرن و عدالت سازگاری ندارد و مشکلات دنیای بشر را حل نمی‌کند؛ که بخش عبادات آن هم آخرت انسان را تامین نمی‌کند و خلاصه دینی است که نه به درد دنیا می‌خورد و نه آخرت؟

7 months, 2 weeks ago

آیا دین آمده انسان را الزام و مجبور کند تا هدایت شود؟ به هیچ وجه چنین نیست! پس اگر به این مبنا در مختار بودن انسان قائل هستیم، نمی‌توانیم مثل آقای دکتر سروش به این انتقاد کنیم که عبادات دین هم دیگر اثری ندارد و عبادات آن هم نمی‌تواند انسان را بسازد!
ممکن است کسی عبادت کند، ریاکار باشد، دروغ هم بگوید! اما کل انسان‌هایی که در طول تاریخ اسلام بر مبنای دین اسلام عبادت کردند عموماً دروغگو، ریاکار، حسود، بخیل بودند؟ آن انسان‌های رشد یافته‌ای که به قله کمال رسیدند با علوم دینی به قله کمال رسیدند با رویکرد برون‌دینی به این مرتبه رسیدند یا خود می‌گویند بر اساس دین به این قله رسیدیم؟ اینها نقش عبادات بوده یا نبوده است؟
آقای سروش چه تلقی‌ای از عبادت در دین دارد که این گونه عبادات دینی را تحقیر می‌کند؟ زمانی بود که ایشان بخش معاملات یعنی بخش احکام اجتماعی اسلام را زیرسوال می‌برد ولی به عبادات آن پایبند بود. الان از صحبت‌های اخیر ایشان برمی‌آید که عبادات را هم تحقیر می‌کند. البته این تالی فاسد همان تلقی‌ای است که از خدا در ذهن ایشان وجود دارد و تالی همان ایده از انسان مدرن است که در ذهن ایشان شکل گرفته و آن انسان مدرن باید انتظارات خود را بر دین تکلیف کند که چه کار کند و چه کار نکند. این ذهنیت قطعاً به اینجا ختم می‌شود که عبادات را هم زیر سوال ببرند.
وقتی شما نبوت را نپذیرید، حتی در توحید خود، خدای شخص‌وار را نپذیرید که صفتی به نام حکمت و صفتی به نام کلام دارد، و نپذیرید که خداوند قدرت دارد که کلامی را درون پیامبر ایجاد کند، وقتی معتقد نیستید که خدا قدرت دارد که می‌تواند الفاظی را به صورت وحی در ذهن و زبان پیامبر ایجاد و خلق کند، مشخص است این تلقی به اینجا منتهی می‌شود که عبادت خدا را هم این گونه تحقیر کنید و بگویید عبادت خداوند چنین و چنان است.
نکته جالب این است که چرا در این موارد پدیدارشناسانه نگاه نمی‌کنید آقای سروش؟ چرا در طول تاریخ فقط به کسانی نگاه می‌کنید که یک عبادت صوری می‌کنند و بعد می‌گویید اینها حسد و بخل دارند و دروغ می‌گویند؟ چرا پدیدارشناسانه به قله‌هایی که مرزهای عبودیت را طی کردند نگاه نمی‌کنید که به چه مراتب و منازلی رسیدند؟ آنها هم با همین عبادت‌ها به این نقطه رسیدند! این چه نحوه مواجه فکری است؟
نباید اگر اینجا پدیدارشناسانه نگاه می‌کنید بگویید برخی از افراد که نماز می‌خوانند دروغ هم می‌گویند و ریاکاری می‌کنند و حسد هم دارند. اگر پدیدارشناسانه نگاه می‌کنید چرا به قله‌ها نگاه نمی‌کنید؟ اگر فکر می‌کنید این نقص‌ها در اثر عبادت است چرا آن قله‌ها را در اثر عبادت نمی‌دانید؟ آیا شما تحلیل روانکاوانه کردید که این اثر عبادت است و یا این اثر عبادت نیست و بخاطر کنترل نشدن خودخواهی‌های این آدم است! یا اساساً عبادت او واقعی نبوده است که کار به اینجا کشیده است!
عبادت مقبول و مطلوب تمایز دارد. درست است که فقیه در باب عبادت صحیح و عبادت باطل سخن می‌گوید ولی بدین معنا نیست که اگر عبادت کسی صحیح بود اما مطلوب نبود، آن را مشکل فقه و دین بدانیم! بالاخره نقش عبادت در دین یک ساحت دارد. ساحات دیگر این انسان چیست؟ تلقی انسان‌شناسی شما اساساً چیست که با عبادت این گونه برخورد می‌کنید؟ اولاً عبادت الزامی نیست. شما اگر بخواهید قضاوت کنید که چرا به اصطلاح عبادت این آدم عبادت مطلوب نیست و اگر صحیح است مطلوب نیست، آیا شما به این توجه کردید که دین از این فرد انتظار داشته عقاید او درست باشد و نبوده، دین از او انتظار داشته که با اصول تعلیم و تربیت دین توجه داشته باشد و نداشته است (که یک شاخه آن عبادت بود). دین انتظارات دیگری داشته اما او تمام ساحت‌های دین را فراموش کرده و فقط یک گوشه‌ای از دین را به صورت ظاهری توجه و عمل کرده است. حالا شما چنین فردی را مثالی برای بحث خود انتخاب می‌کنید؟ سوال ما این است که این چه انسان‌شناسی است که آقای سروش دارد؟ ما کاری به دین هم نداریم! این تلقی انسان‌شناسی از انسان چیست که این گونه با این مسئله مواجه می‌شود؟ نه با اسلام، بلکه با هر آئینی می‌خواهد باشد!
منظور شما ساحات غریزی و امیال هر انسان است که در صورت کنترل نشدن می‌تواند در کیفیت دینداری او تاثیر بگذارد و آقای سروش اینها را به پای ناکارآمدی فقه می‌گذارند.
بله. بالاخره چه تلقی‌ای دارند؟ انسان یک موجود چندساحتی است و در عین حال اختیار هم دارد. حالا اگر این انسان با اختیار خود نمی‌خواهد خود را به رشد و کمال برساند و فقط می‌خواهد از احکام ظاهری دین استفاده کند، مقصر خود فرد است یا دین؟ دین هم نگوییم، بگوییم فقه! تقصیر را به گردن فقه بیندازیم که شاخه‌ای از دین است. اسلام که نگفته از میان اجزای دین فقط به فقه توجه کنید و بقیه ارکان دین را نادیده بگیرید.

7 months, 2 weeks ago

یک مقدار از مباحث مربوط به فهم متن هم به تفسیر و دانش تفسیر برمی‌گردد. یعنی مفسر، یک مقدمات و پیش‌فرض‌هایی برای فهم متن دارد. او هم وارد بحث‌های مستوفایی می‌شود که الان نمی‌خواهیم وارد این بحث‌ها شویم. بنابراین برای فهم متن، دانش‌های مختلف نقش دارند؛ کلام برای خود یک نقشی دارد، علم اصول برای خود یک نقشی دارد، دانش تفسیر هم برای خود یک نقشی دارد. باید این را توجه داشت که مسائل هرمنوتیک مورد توجه بزرگان اندیشه اسلامی هم بوده است.
بنابراین دین‌شناسی کار ساده‌ای نیست. این نکته‌ای است که باید بدان توجه داشت. دین‌شناسی ساحت‌های مختلفی دارد. یک ساحت آن به کلام، یک ساحت به علم اصول، یک ساحت به فقه، یک ساحت به علم حدیث و شاخه‌های مختلف آن، یک ساحت به رجال و یک ساحت به علم تفسیر برمی‌گردد.
در جهان اسلام، تخصص‌های ریز و جزئی پیدا شده است لذا کسانی وارد بحث کلام، کسانی وارد بحث فقهی، کسانی وارد بحث‌های تفسیری، کسانی وارد بحث‌های رجالی و کسانی وارد بحث فقه و اصول باهم شدند. کسانی هم نظیر علامه طباطبایی (ره) بودند که هم تسلط بر کلام، هم بر فقه، هم بر اصول، هم بر تفسیر داشتند. یعنی یک جامعیتی داشتند.
فقیه، در فرآیند اجتهاد پیش‌فرض‌های کلامی خود را داشته است چون اساساً اجتهاد، مبانی کلامی، مبانی اصولی و مبانی تفسیری دارد. ایرادی ندارد بر یک فقیه اشکال کنیم و بگوییم در فرآیند اجتهاد و رسیدن به حکم، مثلاً این مبانی تفسیری شما درست نبوده است و مثلاً به این آیه استناد کردید در حالی که فهم شما از این آیه غلط بود و لذا اجتهاد شما هم غلط از آب درآمده است. این ایرادی ندارد! یک فقیهی ممکن است بر فقیه دیگری ایراد بگیرد و بگوید به فلان روایت که استناد کردید، به این دلایل استناد شما درست نبوده است و استفاده شما استفاده درستی نبوده است. این اشکالی ندارد که حتی بر تک‌تک فقیهان از این ایرادها بگیریم. همانطور که در هر دستگاه معرفتی می‌توانید همین کار را انجام دهید. همه دستگاه‌های معرفتی مجموع آرا اندیشمندان آن دستگاه است. این تنها اختصاص به دستگاه معرفت‌شناسی فقه ندارد. در مسئله دین‌شناسی معضل بیشتر است. چون دایره دین در اسلام گسترده است، شناخت آن ابعاد و زوایای گوناگون دارد و لذا فهم دین دشواری‌های بسیار دارد. ما گاهی ایرادی بر دستگاه می‌گیریم که این ایراد فقط مربوط به دستگاه دین نیست و به دستگاه‌های دیگر نیز برمی‌گردد.
به نظر می‌رسد مشکل دیگری که در بحث آقای سروش بود تقلیل دین به فقه و چشم بستن ایشان بر سایر ابعاد دین است. این رویکرد تقلیل‌گرایانه چه اشکالی در بحث‌های ایشان ایجاد می‌کند؟
نمی‌شود ما «انتظار بشر از دین» را مطرح کنیم ولی وقتی می‌خواهیم بحث کنیم «انتظار از فقه» را مطرح کنیم. این چه نحوه بحث کردنی است؟ مشکل ایشان این است که «انتظار از دین» را در آغاز مطرح می‌کند ولی در عمل می‌بینید که در اصل «انتظار از فقه» را مطرح کرده است و گریبان فقه را می‌گیرد! ایشان اجزای دیگر دین را نادیده می‌گیرد فلذا انتظاراتی از فقه پیدا می‌کند که این انتظارات اساساً مربوط به فقه نیست. این انتظارات را می‌توانید از دین داشته باشید ولی باید از اجزای دیگر دین داشته باشید، نه از فقه!
خیلی از پرسش‌هایی که مطرح می‌شود از جمله اینکه آیا یک متدین ویژگی‌های اخلاقی دارد یا ندارد، مربوط به دستگاه فقه نیست؛ این مربوط به دستگاه تربیتی دین است. دین یک دستگاه واحد است ولی اجزای گوناگون دارد. یک جزء آن عقاید، یک جزء اخلاق، یک جزء تعلیم و تربیت است و اجزای مهم دیگر آن هستی‌شناسی دین و انسان‌شناسی دین است. چرا به این مقوله‌ها توجه نمی‌کنیم؟ چرا به انسان‌سازی دین توجه نمی‌کنیم؟ ما به این اجزا توجه نمی‌کنیم و فقط سراغ این می‌رویم که انتظارات از فقه را مطرح کنیم! در ابتدا می‌گوییم «انتظار از دین» و بعد وقتی دین را نام می‌بریم تمام اجزا و ارکان دین را به فراموشی می‌سپاریم و فقط گریبان فقه و فقها را می‌گیریم! حتی آنجا هم نمی‌گوییم این فقیه خاص یا آن فقیه خاص! به صورت کلی فقها را طرف قرار می‌دهیم و بحث می‌کنیم که خطا و اشتباه است.
دینی که برای هدایت انسان آمده، ارکان و اجزایی دارد. این هدایت زمانی به نقطه مطلوب خودش می‌رسد که به همۀ این اجزا و ارکان توجه توامان داشته باشیم و در عین حال به این نکته هم توجه داشته باشیم که هدایت یک امر مربوط به انسان است و مقول به تشکیک است. انسان‌ها ممکن است مراتب مختلفی از هدایت پیدا کنند. اساساً انسان بر اساس اینکه موجود مختاری است ممکن است هدایت هم پیدا نکند و ضلالت پیدا کند! انسان‌شناسی به ما می‌گوید که انسان موجودی دو بُعدی و مختار است. می‌تواند در اعلی علیین و اسفی السافلین هم سیر کند.

7 months, 2 weeks ago

..که دوباره این تشریع بخواهد با کلام یا با اخلاق ارتباط و نسبت برقرار کند.
یک مبانی دارید که خودتان به آن می‌گویید مبانی کلامی! در حالی که این مبانی کلامی اینجا اساساً درست مطرح نمی‌شود. باید محل نزاع را حل کنیم. اول توحید را حل کنیم، بعد نبوت را حل کنیم و بعد سراغ انتظار بشر از دین برویم! ما با توحید و نبوت شما مشکل داریم، تا برسد به دین! اساساً با آن مبنای دکتر سروش، دینی به این معنا باقی نمی‌ماند که انتظار خود را از دین مشخص کنیم تا دیگر چه برسیم به مسئله فقه، نسبت فقه و اخلاق و نسبت فقه و کلام! اصلاً از مبنا مشکل وجود دارد. چرا بحث را از میانه و کمر شروع می‌کنید؟ چرا بحث را از اساس شروع نمی‌کنید؟ در مبنا با اختلاف نظر مواجه هستیم. وقتی اختلاف فکری در مبانی فلسفی و کلامی باشد که در توحید و نبوت شکل می‌گیرد دیگر جایی از بحث درباره دین باقی نمی‌ماند تا چه رسد به بحث از انتظار از دین!
این حرف که بیان می‌شود پیش‌فرض‌ها را در نظر بگیریم کاملاً حرف دستی است ولی ابتدا بیاییم مسئله‌مان را در خصوص پیش‌فرض‌ها حل کنیم که یکی از این پیش‌فرض‌ها بحث‌های کلامی است که با توجه به مبانی دکتر سروش عرض شد که چه اتفاقی می‌افتد.
اگر بحث توحید را بر مبنای استدلال‌های فلسفی و کلامی پذیرفتیم، نبوت را هم پذیرفتیم و تلقی ما نیز از نبوت این است که این شخص نبی، فقط وحی را دریافت می‌کند. حالا اینکه مکانیسم آن چطور است، چه بدانیم و چه ندانیم، در اصل بحث دخالت نمی‌کند. آنچه که در بحث اصلی دخالت می‌کند این است که بگوییم این کلام پیامبر (ص) نیست بلکه کلام خداست. بحث سر این است که این کلام خداست! این بحث که چگونه خدا با بشر صحبت می‌کند، می‌تواند صحبت کند یا نکند، این نزاع را باید در بحث‌های صفات خدا و کلام خدا مطرح کنیم. ربطی به اینجا ندارد. این مسائل را با همدیگر خلط نکنیم. نکته مهم این است که بپذیریم این پیامبر (ص)، دریافت‌کننده است و به این نکته توجه کنید که دریافت پیام الهی هم چیز کمی نیست. گاهی مواقع شما مرتبت پیامبری را در حد یک ضبط صوت پایین می‌آورید که این درست نیست. کسی که می‌خواهد وحی را دریافت کند باید مقام و مراتب خیلی بالایی داشته باشد تا بتواند قدرت دریافت این کلام را داشته باشد. همچنین خدایی که این فرد را در میان میلیاردها انسان انتخاب می‌کند، می‌داند این فرد شایستگی دارد یا ندارد، ما برای خدا تکلیف تعیین نکنیم! خدا خود انتخاب کرده و خودش هم می‌داند کسی باید انتخاب شود که توان دریافت وحی را داشته باشد. پس توان دریافت وحی را در حد یک ضبط صوت تنزل ندهیم. این یکی از پیش‌فرض‌های کلامی آقای سروش است که به شدت با آن مخالف هستیم.
یک مقام و مرتبۀ دریافت‌کننده وحی که پیامبر (ص) باشد، مقام و مرتبه دریافت وحی است. دریافت‌کنندۀ وحی نقش‌های دیگری همچون تبیین‌کنندگی، الگو بودن، هدایت و غیره دارد که اینها هم نقش‌های کمی نیست. این را با یک ضبط صوت که نمی‌توان مقایسه کرد. این تشبیهات قیاس مع الفارق و رهزن تفکر و اندیشه است. اینها حرف‌های شاعرانه است. در مباحث فلسفی و کلامی، حقِ شاعرانه سخن گفتن نداریم که بخواهیم ابهامات مسئله را زیاد کنیم. پس منزلت دریافت‌کننده وحی در حد یک ضبط صوت نیست.
در مبانی کلامی ما دریافت‌کننده وحی متنی که ارائه می‌دهد را کامل دریافت می‌کند، کامل حفظ می‌کند و کامل ابلاغ می‌کند و هیچ خطایی در دریافت، حفظ و ابلاغ وحی وجود ندارد و در همه این مراحل بحث عصمت وجود دارد. حالا کسی که در تمام این مباحث، چه در مسئله عصمت، چه در مسئله وحی و چه در مسئله نبوت و چه در اصل توحیدش با ما اختلاف نظر دارد، اساساً دیگر با او بحث انتظار بشر از دین مطرح نمی‌شود. به این معنا که باید بگوییم پیش‌فرض‌ها را روشن کنیم؛ بله معتقد هستیم باید پیش‌فرض‌ها را روشن کرد ولی ابتدا باید آنجا معضل خود را حل کنیم و بعد سراغ این مسائل بیاییم.
اما برای فهم متن، پذیرش مبانی کلامی خیلی اهمیت دارد. از جمله یکی از نقش‌هایی که مبانی کلامی دارد این است که به ما می‌گوید این «متن» دست‌نخورده و تحریف نشده است. دریافت‌کنندۀ وحی نقشی در دگرگونی متن نداشته است. این پیش‌فرض کلامی برای فهم متن به درد می‌خورد و در ادامه در بحث تعیین انتظار از دین هم مهم است. پیش‌فرض کلامی از این حیث اهمیت دارد.
سایر علوم اسلامی در فهم متن دین چه نقشی دارند؟
یک مطلب دیگر این است که برای فهم متن، بالاخره باید یک پیش‌فرض‌های زبانی هم داشته باشم. باید یک تئوری زبان‌شناسی و یک فلسفۀ زبان داشته باشم و بدون آن، فهم متن امکان‌پذیر نیست. اتفاقاً علم اصول ما نیز برای فهم متن بوده است. یک بخشی از علم اصول که بحث الفاظ است، بحث‌های زبان‌شناسی متن است که کاملاً بحث برون‌دینی است.

7 months, 2 weeks ago

یکی از جاهایی که نسبت کلام با دین خودش را نشان می‌دهد، این است که اساساً بر اساس ادله فلسفی و کلامی باید دین را بپذیرید و بعد اتفاقاً بر اساس ادله کلامی می‌گویید که این دین کتاب دارد یا ندارد، اینها در علم کلام بحث می‌شود. آیا این کلام الهی است یا نیست، خدا با بشر چگونه سخن می‌گوید. اینها پیش‌فرض‌های کلامی شماست. آیا اساساً این متنی که من می‌گویم کلام الهی است از خطا مصون است یا نیست؟ آیا خداوند به طور مستقیم با تک‌تک انسان‌ها سخن گفته و دین ارائه کرده یا خداوند یک شخص خاصی را به نام پیامبر انتخاب کرده و به او کلام خود را ارائه داده و او دریافت‌کننده و ابلاغ‌کننده این کلام است؟ یعنی اینجاست که اول باید توحید را در مباحث فلسفی و کلامی اثبات کنید، بعد سراغ بحث نبوت بیایید.
مسئله بعدی این است که حالا توحید شما چه توحیدی است؟ اگر خدای شما یک خدایی است که صفات شخص‌وار دارد، بحث شما به گونه دیگری پیش می‌رود. اما اگر مثل برخی از مباحث آقای سروش خدا را خدای شخص‌وار نمی‌دانید (حداقل در برخی مطالبی که ایشان بیان می‌کند، خدا خدای شخص‌وار نیست) آن وقت دیگر این خدا صفتی ندارد! خدایی که صفت نداشته باشد، به آن معنا که ما می‌گوییم کلام، اساساً کلامی ندارد. به آن معنا که حکمت می‌گوییم اساساً حکمتی ندارد! ما بر اساس مبانی کلامی سخن گفتن خدا با بشر و دین را بر مبنای نبوت بحث می‌کنیم و پایه و اساس و مبنای نبوت را هم توحید می‌دانیم. سپس با تصویری که از صفت کلام و حکمت خدا داریم، بحث نبوت را مطرح می‌کنیم. اما در خصوص آقای سروش که اساساً به خدای شخص‌وار قائل نیست، بر اساس آنچه در «بسط تجربه نبوی» و چه در نظریه بعد آن یعنی «رویاهای رسولانه» بیان کرده است، دیگر اساساً کلام خدا مطرح نمی‌شود و بحث از کلام یک بشر است.
بر اساس آن مبنایی که در آن خدا شخص‌وار نیست، خدا صفت حکمتی هم ندارد که بگوییم بر اساس صفت حکمت، او بر خود فرض کرده بشر را هدایت کند و برای اینکه بشر را هدایت کند افرادی را به نام پیامبر برگزیده است تا کلام خود را بر آنها بیان کند (حالا با هر مکانیسمی که در خصوص ماهیت وحی بیان کنیم). ولی ما می‌دانیم این بشر که به نام پیامبر مبعوث می‌شود، کلامش کلام خود او نیست بلکه کلام خداست. آنچه را که به نام دین آورده کلام خداست و کلام خود پیامبر نیست. اما اگر کسی این پیش‌فرض را داشته باشد که خدا شخص‌وار نیست، دیگر کلام هم به آن معنا درباره این خدا مطرح نیست. یعنی این خدا دیگر صفتی ندارد که کلامی داشته باشد. یک فردی آمده خودش ادعای رسالت کرده و این هم که به نام دین آورده کلام و سخن خود اوست؛ چه تئوری «تجربه نبوی» را در نظر بگیریم و چه تئوری «رویاهای رسولانه» را، اینجا دیگر اساساً نه با خدایی روبرو هستیم و نه با نبوتی!
در کلام، ما به صورت عقلی لزوم بعثت پیامبران را مطرح می‌کنیم. مبنای این بحث هم این است که صفت حکمت خداوند ایجاب می‌کند که بشر را هدایت بکند. تا اینجای بحث ما عقلی است اما در همین بحث عقلیِ کلامی تا اینجا رویکردمان برون‌دینی است. اما اگر بخواهیم دقیقاً این نکته را دریابیم که این هدایت شامل چه اموری می‌شود و حتی اگر پیامبران برای هدایت آمده‌اند و هدف بعثت آنها هدایت بشر بوده است، ابعاد این هدایت چگونه است و پیامبران برای هدایت خودشان روی چه اهداف اصلی و فرعی تاکید می‌کردند و اساساً هدف اصلی و شاخ و برگ‌های این هدایت چه بوده است، اینجاست که باز به خود دین نیاز پیدا می‌کنیم. وقتی ما به خود متن قرآن نگاه می‌کنیم متوجه می‌شویم خداوند در آیات مختلف توحید، عدالت، تعلیم کتاب و حکمت، تزکیه و آزادسازی انسان‌ها از غل و زنجیر درونی و بیرونی که بیرونی آن مربوط به آزادی‌های سیاسی و اجتماعی می‌شود را به عنوان اهداف بعثت مطرح می‌کند. اینکه صرفاً بتوانیم با کلام یک بحث عقلی کنیم، مسئله هدایت تمام نمی‌شود بلکه باید ببینیم اهداف خود پیامبران چه بوده و بهترین روش هم این است که ببینیم خود خداوند وقتی اهداف بعثت را مشخص می‌کند، چه اهدافی را برای بعثت ذکر می‌کند. بنابراین حتی خود قرآن هم یک کلام قرآنی دارد که دایره گسترده‌تری از کلام عقلی دارد که ما به نحو برون‌دینی آن را اثبات می‌کنیم.
در واقع با توجه به مطالب اقای سروش تشریع هم تعطیل می شود؟
اصلاً تشریعی و دینی به آن معنا نیست. بنابراین ابتدا باید مبانی فلسفی و کلامی مشخص باشد. ابتدا باید بگویید تلقی شما از خدا چیست. این خدا صفت دارد یا ندارد؟ شخص‌وار هست یا نیست؟ تا بعد ببینیم اصلاً نبوتی بر مبنای توحید شما شکل می‌گیرد یا نمی‌گیرد؟ بر اساس آن توحید، نبوتی شکل نمی‌گیرد، چه برسد به تشریع! پس این رابطه قیچی و قطع می‌شود.

8 months, 3 weeks ago
8 months, 3 weeks ago
8 months, 3 weeks ago
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 7 months, 1 week ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 9 months, 3 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 5 months, 3 weeks ago