???? ᶜˡᵒᵘᵈˢ?

Description
...
چیزی که تو میخوانی، فقط کلمات نیستند
احساسات من هستن، تمام من!
Advertising
We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 2 days, 2 hours ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 2 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

Ads : @IR_proxi_sale

Last updated 1 month, 4 weeks ago

1 year, 6 months ago

میدونی، من خیلی جاها رفتم، خیلیارو دیدم با خیلیا حرف زدم ولی واقعا نتونستم با هیچکس یه احساس مشترک برقرار کنم تا اینکه تو معادلاتمو کامل بهم ریختی .

1 year, 6 months ago
???? ᶜˡᵒᵘᵈˢ?
1 year, 6 months ago
???? ᶜˡᵒᵘᵈˢ?
1 year, 6 months ago

- 100!

1 year, 6 months ago

غریبه بود، ولی از من هم نزدیک تر بود!
چه تناقصی، یک غریبه آشنا!
صورتش همانی بود که سالهای سال در بند بند وجودم حکاکی شده بود، اصلا مگه میشد که از یادم برود؟
اما چقدر تغییر کرده بود، خیلی شکسته بود...
دیگر میشد تارهای سفید روی موهایش را به راحتی دید، همان هایی که در نوجوانی فقط یک تار از آن در انبوهی از موهایش بود...
چقدر به او گفته بودند که که آن تار سفید رنگش را از میان زلف به رنگ شبش جدا نکند...
یعنی آن را جدا کرده بود؟ یا همش از اثرات غم است؟
چه چیزی به بهتر از چشمانش می‌توانست جواب این سوال را دهد؟
اما چشمانش هم سرد بود
یخ بود، آنقدر که تا مغز و استخوانم رسوخ کرد و لرزید...
نمیشد دیگر مثل آن قدیم ها چشمانش را خواند
اخه به قول انسان ها "چشمان اینه دل بودند".
یعنی قلبش بخاطر نبود وجود گرم کسی اینطور یخ زده بود آنطور به چشمانش نفوذ کرده بود؟
یعنی احساسش را آدم ها به صلابه کشیده بودند؟
آن همه خنده به کجا دود شده بود، که این طور لب هایش به هم دوخته شده بود..
حتی لباهایش به دروغ از هم کش نمی آمد.
چهرش اش عمیقا در غم فرو رفته بود..
خسته بود!
حسش میکردم
از نفوذ چشمانش خواندم، باور کن!
من خواندم.
درد را در چشمانش،
سنگینی غم را بر روی قلبش،
بار مشکلاتش بر روی شانه ها و کمرش،
و فکر مشغولش که هیچ ثانیه از شبانه روز استراحت نکرده بودند...
هیچ کلمه ای برای توصیف حالش پیدا نمیشد...
حتی کلمات با آن قدرت و جلالشان که از صلاح های قوی یک انسان است، هم برای توصیف حال او عاجز بودند.
من دیدم!
اشک هایش را که به قرمزی می‌زدند.
گویا خون بوده.
دست بردم تا خون چشم هایش را پاک کنم
آن غریبه آشنا نیاز به کمک داشت.
اما با برخورد دستانم به اینه، همه چیز برایم روشن شد.
اوه، دوباره یادم رفته بود...
این من بودم، خوده خوده من!
منه زوار در رفته خسته
ولی چقدر تغییر کرده بودم
من حتی دیگر خودم را هم نمیشناختم
!:)

1 year, 6 months ago
1 year, 6 months ago

کسی که منو بفهمه استاد فلسفه ست!

1 year, 6 months ago

- 100!

1 year, 6 months ago

به اسمون خیره میشم،
ستاره ها پر کشیده بودند و اثری از آن نبود
ابر های طوسی رنگ در آسمون تاریک، خودنمایی میکردند و این نشونه یه بارون بود...
یه باران تند و ناب،
یه حس خوب خیس شدن و بوی خاک
فکر کن:)!!
روی چمن ها به پشت دراز کشیده باشی و دستات رو تکیه سرت کنی و به اسمون خیره شی و شاهد شروع بارانی عظیم باشی.
بارانی که حال شروع شده بود و صورتت را با قطره های درشتش خیس آب میکرد و تو با هر لحظه برخورد قطرات باران چشمانت را ببندی:)
حال قطرات باران تند تر روی زمین فرود می امدند و همه جا در یک آن خیس آب کرده بودند
بوی نم خاک سر تا پای وجودت را تازه میکند!!
همان لحظه صدای موزیک "پیانو" در گوشت طنین می اندازد و قلبت را لمس میکند
قطرات باران سرد بود و این آتش درون من را خاموش میکرد، قلبم را به دست آن موزیک داده بودم که نمیدونم از کجا صدایش سر چشمه می‌گرفت...
ولی؛ هر چه که بود زیبا بود
وجودم را به دست باد سپردم،
تنم را به دست باران تا نوازشم کند،
بغلم کند :)
و روی پوست بدنم بوسه زند
کاش این یک باران بی پایان بود و هرگز دست از باریدن نمیکشید
کاش یک ابر کوچک مخصوص به خود داشتم، تا همیشه در عوض چشم هایم برایم ببارد..
چشمانم خیلی وقت است به خشکسالی رسیده و دیگر نمیبارد!!
انگار نیاز به یک رعد شدید دارد که برقش انعکاس چشمانم شود
اوه عجب حلال زاده ایست؛ صدای رعد و برق بوده
شنیده‌ای؟ دیده‌ای؟
آسمان خشمگین است و بسیار دلش گرفته
مانند من؛
وجودم می‌بارد و مغزم با رعد و برقش تمام امیدم را خاکستر میکند
مغزم بسیار خسته و عصبانیست
ولی عجیب یک چیز ذهنم را درگیر کرده...
این که؛ اگ باران انقدر زیباست...
آیا وجود من هم با بارش های بی پایان چند ساله اش زیباست؟
انگار باران این دنیا زیبا تر است و به جای درد مرحم می‌شود و جای خشم آرامش می اورد
ولی باران وجودم چه؟
آن تمامش درد است، خشم است!
چه می‌شود کرد این عوارض بزرگسالیست، عوارض رشد من تو این دنیای بی رحم...
باران این دنیا هرگز مانند باران وجود من تکراری نخواهد بود
حتی اگر ابر آسمان این دنیا هر روز ببارد
بیشتر ببارد، سنگین تر ببارد، طوفانی تر ببارد
باز هم زیباست!
زیبایی این باران نظیر ندارد
کاش من جزوی از این چرخه بودم
قطرات باران، ابر، باد یا حتی رعد و برق
این ها در کنار هم زیبا هستن!
و من؛ دلم میخواد در آخرین روز زمستان
وقتی که هوا طوفانی است
وقتی که هوا بی وقفه اشک می‌ریزد
وقتی آسمان به دلیل باد و طوفان شدید فریاد میکشد
و وقتی رعد و برق گوش آسمان را کر کرد
بمیرم:))

1 year, 6 months ago
We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 2 days, 2 hours ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 2 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

Ads : @IR_proxi_sale

Last updated 1 month, 4 weeks ago