Hakkın Yolunda, Milletin Yanında

Description
Bu kanal Türk Milleti’nin hizmetindedir.

Bu kanalın sahibi “Ben Türk’üm” diyenlerdendir.

Ne Mutlu Türk’üm Diyene
Advertising
We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 1 month ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 3 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 19 hours ago

2 months, 3 weeks ago

معنای تاریخی اصطلاح مغول

اصطلاح «مغول» در طول تاریخ معانی مختلفی داشته است. در معنای لغوی، برخی معتقدند «مغول» به معنای «بی‌باک» است و بعضی دیگر آن را ترکیبی از واژه‌های تورکی «مؤنگکه» (منگو = ابدی) و «ائل» (دولت) به معنای دولت ابدی می‌دانند. در معنای تاریخی، مغول یک اتحادیۀ ایلی ـ نظامی تورک بود که در قرن سیزدهم به رهبری چنگیزخان تشکیل شد. اما از قرن نوزدهم به بعد، معنای «مغول» تحت تأثیر شرق‌شناسی و سیاست‌های استعماری تغییر یافت و به یک هویت قومی مستقل و محدود به یک منطقۀ خاص تبدیل شد. این تغییر معنایی به‌عنوان بخشی از سیاست‌های استعماری برای بازتعریف هویت‌های آسیایی و توجیه سلطه‌گری غرب در این مناطق صورت گرفت. نتیجه‌گیری این است که تغییر معنایی اصطلاح «مغول»، از یک دولت تورک در تاریخ به یک هویت قومی مستقل در دوران مدرن، باعث برداشت‌های مختلف از این مفهوم شده است، به‌طوری که پاسخ به سؤالاتی مانند «آیا تورک‌ها مغول هستند؟» بستگی به معنایی دارد که از مفهوم «مغول» در نظر گرفته می‌شود.

متن کامل نوشته را در دو بخش زیر می‌توانید بخوانید:

بخش اول

بخش دوم

برگوتای ایلتریش
@ilter

2 months, 3 weeks ago

معنای تاریخی اصطلاح مغول (۲/۲)

معنای جدید و شرق‌شناسانه اصطلاح مغول

از قرن نوزدهم، معنای «مغول» تحت تأثیر مطالعات شرق‌شناسی و سیاست‌های استعماری تغییر یافت. غربیان، برای دسته‌بندی گروه‌های قومی آسیای میانه، هویت‌های جدیدی ایجاد کردند که یکی از آنها نیز «مغول» به‌عنوان یک واحد قومی بود. در این راستا، واژۀ «مغول» صرفاً برای اشاره به اقوام خاصی بکار رفت درحالی‌که قبل از آن به تمام بازماندگان امپراطوری مغول گفته می‌شد. واژه «مغولستان» به عنوان نام سرزمینی نیز، که در قرون وسطی، در برخی منابع برای اشاره به قلمرو امپراتوری مغول به‌کار رفته بود، از اوایل قرن بیستم، فقط به یک منطقه خاص ـ مغولستان کنونی ـ اطلاق شد.

معنای جدید و قرن بیستمی مغول در حالی رواج یافته است که هیچ‌یک از گروه‌های قومی ساکن مغولستان خود را مغول نمی‌نامند. بلکه اسم‌هایی مثل خالخا، دوخا و ... دارند و بعضی‌شان نیز به تورکی تکلم می‌کنند. کلمۀ «مغول» در مغولستان، مانند اصطلاح «ایرانی» در ایران، مفهومی جدید است و نام قومی هیچ گروه خاصی نیست. این برداشت غالب از مفهوم مغول دارای اهداف سیاسی می‌باشد و تحت تأثیر سیاست‌های استعماری و هویتی به وجود آمده است. غربیان فاتح جنگ جهانی اول، که از شرق دور تا غرب آفریقا را اشغال کرده و به استعمار خود در آوردند، با تحدید نام مغول به منطقه‌ای در شرق دور و نسبت دادن قتل و کشتار به آنها، در واقع، قصد دارند سلطه‌گری خود در آسیا و آفریقا را توجیه کرده و بر جنایات‌شان در این مناطق سرپوش بگذارند.

نتیجه‌گیری

بررسی دقیق مفهوم مغول نشان می‌دهد که این اصطلاح در طول تاریخ معانی متفاوتی داشته است. کلمۀ مغول، در گذر زمان و تحت تأثیر نیروهای سیاسی و فرهنگی دچار تغییر شده و معنای جدیدی به خود گرفته است. این واژه از یک دولت (اتحادیۀ ایلی ـ نظامی) تورک در تاریخ، به یک هویت قومی مستقل در دوران مدرن تبدیل شده است. این تحول معنایی، تحت تأثیر شرق‌شناسی و سیاست‌های استعماری قرن نوزدهم شکل گرفته است. برخلاف معنای تاریخی مغول که با تاریخ و فرهنگ تورک گره خورده، معنای جدید مغول با اهداف سیاسی خاصی ایجاد شده که بخشی از تلاش قدرت‌های استعماری برای بازتعریف هویت‌های آسیایی بوده و سلطه‌گری آنها در مناطق مختلف جهان را توجیه می‌کند.

این تغییر در معنا موجب شد که برداشت‌های نادرستی از مفهوم مغول شکل بگیرد. بنابراین وقتی با سوالاتی نظیر «آیا تورک‌ها مغول هستند؟» یا «آیا مغول‌ها تورک هستند؟» مواجه می‌شویم، ابتدا باید مشخص کنیم که منظور از کلمه‌ی مغول چیست؟ معنایی که از کلمۀ مغول در ذهن خود داریم، در جواب ما به این سؤالات تأثیر می‌گذارد. جواب فردی که معنای تاریخی مغول را در ذهن دارد با جواب شخص دیگری که معنای شرق‌شناسانۀ مغول در ذهنش تداعی می‌شود متفاوت خواهد بود. اولی با مفهوم مغول احساس بیگانگی نمی‌کند زیرا مغول را یک دولت تورک مانند عثمانلی، صفوی و سلجوقلو می‌داند. اما دومی، که مغول را ملتی در شمال چین تلقی می‌کند و تحت تأثیر تاریخ‌نویسی استعماری نگرشی منفی به آن دارد، سعی می‌کند از آن دوری کند تا بدی‌هایی که در تاریخ‌نویسی استعماری به مغول وصله شده به وی نچسبد.

برگوتای ایلتریش
@ilter

2 months, 3 weeks ago

معنای تاریخی اصطلاح مغول (۱/۲)

مقدمه

اصطلاح «مغول» در طول تاریخ معانی متفاوتی داشته و تغییراتی را تجربه کرده است. این واژه، امروزه به شهروندان کشور مغولستان و اقوامی که در منطقۀ مغولستان داخلی چین زندگی می‌کنند، اشاره دارد. همچنین، با امپراطوری مغول به رهبری چنگیزخان در قرن سیزدهم پیوند خورده است. اما بررسی دقیق‌تر نشان می‌دهد که این معنای معاصر با آنچه در دوره‌های گذشته از این اصطلاح برداشت می‌شد، بسیار متفاوت است. این نوشته به بررسی معنای تاریخی اصطلاح مغول و تحول معنایی آن در دوره‌های مختلف می‌پردازد.

معنای لغوی اصطلاح مغول

در مورد ریشۀ لغوی کلمۀ مغول / مونغول دو دیدگاه وجود دارد. یک نظر بر این است این کلمه به مفهوم «بی‌باک» در زبان مغولی اشاره دارد. بعضی محققین نیز شکل قدیمی واژۀ «مغول» را به صورت «مؤنگکه‌ائل» می‌دانند. از این دیدگاه، واژۀ مغول ترکیبی از دو کلمۀ تورکی «مؤنگکه» (منگو = ابدی) و «ائل» (= دولت)، و به معنی دولت ابدی است. این تفسیر با آرمان‌های چنگیزخان، که در پی ایجاد یک امپراطوری پایدار جهانی بود، همخوانی دارد.

تصویب نام چنگیز (دنگیز/دنیز/دریا) برای تموچین در قورولتای کبیر امپراطوری مغول نیز با این تفسیر همخوانی دارد. این عمل، در واقع، نوعی دعوت از تمام اقوام تورانیک بود تا بسان نهرها به سوی چنگیز (دریا) جاری شده و برای برپایی مغول (دولت ابدی) متحد شوند. چنگیز استعاره‌ای از وسعت و قدرت بی‌پایان، و نماد رهبری برای امپراطوری و حاکمیت جهانی تورک بود.

معنای تاریخی اصطلاح مغول

در دوران پیشامدرن، دولت‌های تورک غالباً بر اساس اتحادیه‌های ایلی ـ نظامی شکل می‌گرفتند. این اتحادیه‌ها که شیوه‌ی سازماندهی اجتماعات تورک بودند، با قرار گرفتن یک خاندان در رأس آن، به یک دولت تبدیل می‌شدند. دولت‌های هون، گؤک‌تورک، سلجوقلو، عثمانلی و قیزیلباش نمونه‌های برجستۀ این اتحادیه‌ها هستند. دولت مغول نیز یکی از همین اتحادیه‌ها بود که در قرن سیزدهم به رهبری چنگیزخان ایجاد شد.

خاندان سلطنتی دولت مغول، یعنی خاندان چنگیزخان، از تبار تورک و از خاندان اصیل بؤروتگین، همان خاندان سلطنتی امپراطوری گؤک‌تورک بود. اقوام تشکیل‌دهندۀ آن نیز اکثراً تورک بودند. از میان 12 قوم که هستۀ اولیۀ اتحادیۀ مغول را تشکیل دادند، نُه قوم تورک و سه قوم تورانیکِ غیر تورک بودند. اما این سه قوم نیز در طول تاریخ با تورک‌ها تماس و تأثیر متقابل فرهنگی داشته و با آن‌ها ممزوج شده بودند. اسم مغول به ترکیب این دوازده قوم داده شد.

در منابع تاریخی معتبری همچون جامع‌التواریخ اثر رشیدالدین فضل‌الله همدانی و شجرۀ تورک نوشتۀ ابوالغازی بهادرخان که خود از نوادگان چنگیزخان بود، نیز بر تورک بودن چنگیزخان، جانشینان و دولت او تأکید می‌شود. این منابع نشان می‌دهند که دولت مغول به‌عنوان یک اتحادیۀ ایلی ـ نظامی تورک تصور می‌شد و رهبران آن نیز خود را به‌عنوان بخشی از جهان تورک معرفی می‌کردند. همچنین دولت‌هایی نظیر تیموریان، قیزیلباش و قاجار نیز که خود را وارث چنگیزخان می‌دانستند بر تورک بودن خود تأکید داشتند.

بنابراین، مغول در معنای تاریخی خود یک واحد قومی مستقل نبود و قبل از تشکیل امپراطوری چنگیزخان وجود نداشت. بلکه، مغول یک اتحادیۀ ایلی ـ نظامی به رهبری یک خاندان تورک، با جمعیت غالب تورک، با فرهنگ تورک، و به‌طور خلاصه یک دولت تورک بود. به بیانی دیگر، امپراطوری مغول بخشی از تاریخ و فرهنگ تورک است.

برگوتای ایلتریش
@ilter

3 months ago

**ملی‌گرایان تورک چه می‌خواهند؟

مقدمه**
ملی‌گرایی تورک یک جنبش فکری، فرهنگی و سیاسی است که ریشه در تحولات اواخر قرن نوزدهم دارد. این جنبش در طول زمان به اشکال گوناگون تجلی یافته و برای بهبود شرایط فرهنگی و سیاسی ملت تورک در ایران و سایر کشورها تلاش کرده است. این جنبش، در ایران، در بُعد داخلی بر حقوق ملی ملت‌ها، دموکراسی و عدالت تأکید داشته، و در بُعد خارجی به دنبال تقویت روابط دوستانه و همکاری با سایر کشورهای منطقه و جهان، به‌ویژه کشورهای تورک است. توسعه‌طلبی قومی فارسی و نظم پسااستعماری از جمله موانع ملی‌گرایی تورک در ایران هستند. این نوشته به تاریخچه، خواسته‌ها و موانع ملی‌گرایی تورک در ایران می‌پردازد.

تاریخچۀ ملی‌گرایی تورک

ملی‌گرایی تورک در اواخر قرن نوزدهم با بیداری هویتی تورک‌ها در روسیه آغاز شد. روشنفکرانی مانند اسماعیل غاسپیرالی با شعار «اتحاد در زبان، اتحاد در اندیشه، و اتحاد در عمل» این جنبش را هدایت کردند. این شعار به تقویت همبستگی فرهنگی و سیاسی میان تورک‌ها کمک کرد و اساس ملی‌گرایی تورک را بنا نهاد.

در خلال جنگ جهانی اول، جنبش ملی‌گرایی تورک به تلاش برای اتحاد سرزمینی تورک‌ها پرداخت اما به دلیل شکست نظامی ناکام ماند. قدرت‌های استعماری غربی ملی‌گرایی غیر تورک‌ها را حمایت می‌کردند اما ملی‌گرایی تورک را تهدیدی برای منافع خود می‌دیدند. آن‌ها علیه ایدۀ اتحاد سرزمینی تورک‌ها تلاش کرده و سیاست‌هایی را پیش گرفتند که به تقسیم ملت تورک به چند کشور مجزا انجامید. هدف‌شان کاهش تأثیر تورک‌ها بر سیاست‌های منطقه‌ای و جهانی بود.

در عصر حاضر، ملی‌گرایی تورک رویه‌ای دیگر اتخاذ کرده، و بر همکاری‌های فرهنگی، اقتصادی و سیاسی میان کشورهای منطقه، به‌ویژه کشورهای تورک تأکید می‌کند. سازمان کشورهای تورک نماد این همکاری است که با احترام به اشتراکات فرهنگی و تاریخی به تقویت همبستگی منطقه‌ای می‌پردازد.

**خواسته‌های ملی‌گرایان تورک

بُعد داخلی.** ملی‌گرایان تورک در داخل ایران به دنبال تحقق دموکراسی و برابری حقوقی ملت‌های ایران از طریق بازتعریف درونزای هویت ایرانی هستند. آن‌ها بر این باورند که ساختار حکومت باید به‌گونه‌ای اصلاح شود که تمامی ملت‌ها بتوانند در فرآیندهای سیاسی به‌طور برابر مشارکت داشته باشند. از جمله خواسته‌های اصلی ملی‌گرایان تورک، پایان دادن به توسعه‌طلبی قومی فارس و سیاست‌های سرکوبگرانه علیه ملت‌های غیرفارس است.

بُعد خارجی. در سطح بین‌المللی، ملی‌گرایان تورک ایرانی به دنبال تقویت روابط استراتژیک و همکاری‌های اقتصادی، فرهنگی و سیاسی با کشورهای تورک و دیگر کشورهای منطقه هستند. آن‌ها بر این باورند که اتحاد و همکاری میان ملت‌های منطقه می‌تواند به ایجاد صلح، ثبات و توسعۀ اقتصادی کمک کند. ملی‌گرایان تورک معتقدند همکاری منطقه‌ای به نفع همۀ ملت‌های منطقه است و باید از طریق ارتباطات فرهنگی و تاریخی مشترک تقویت شود.

**موانع ملی‌گرایی تورک

توسعه‌طلبی قومی فارس.** یکی از موانع اصلی تحقق خواسته‌های ملی‌گرایان تورک ایرانی توسعه‌طلبی قومی فارس است. این توسعه‌طلبی، که در فعالیت‌های قدرت‌های استعماری فرامنطقه‌ای در منطقه ریشه دارد، به دنبال سرکوب ملت‌های غیرفارس ایران و تداوم سلطۀ ملت فارس بر آن‌هاست. این سیاست‌های توسعه‌طلبانه ملت‌های غیر فارس ایران را از حقوق خود محروم می‌کند و امکان رسیدن به برابری و دموکراسی را به تعویق می‌اندازد.

نظم پسااستعماری. نظم پسااستعماری، که نتیجۀ دخالت‌های مستمر بعضی قدرت‌های فرامنطقه‌ای در خاورمیانه است، یکی دیگر از موانع اصلی بر سر راه اهداف ملی‌گرایی تورک محسوب می‌شود. نظم پسااستعماری، از طریق بهره‌برداری از شکاف‌های قومی، مذهبی و سیاسی در منطقه، تفرقه‌افکنی را تشویق نموده و تلاش‌ها برای همگرایی و اتحاد ملت‌های منطقه را تضعیف می‌کند. قدرت‌های فرامنطقه‌ای، که منافع استراتژیک خود را در خاورمیانه دنبال می‌کنند، با حفظ و تشدید اختلافات، موجب تضعیف همکاری‌ها و مانع شکل‌گیری یک اتحاد منطقه‌ای مستقل و نیرومند، که می‌تواند به نفع تمام ملت‌های منطقه باشد، می‌شوند.

نتیجه‌گیری

ملی‌گرایان تورک به دنبال تحقق دموکراسی، عدالت و حقوق برابر برای تمامی ملت‌های ایران و منطقه هستند. این جنبش با تأکید بر اتحاد، همبستگی و همکاری میان کشورهای منطقه به مقابله با موانعی همچون توسعه‌طلبی قومی و نظم پسااستعماری می‌پردازد. ملی‌گرایی تورک، به‌عنوان یک جنبش فکری، فرهنگی و سیاسی، به دنبال ساختن آینده‌ای است که در آن تمامی ملت‌ها از حقوق برابر و احترام متقابل برخوردار باشند.

برگوتای ایلتریش

@ilter

3 months, 1 week ago

معنای برگوتای

نام‌ها در فرهنگ‌های مختلف معمولاً نمادهایی از قدرت، شجاعت و هوشیاری هستند. در فرهنگ تورک، برخی نام‌ها با افسانه‌ها، اسطوره‌ها و تاریخ گره خورده‌اند و معنایی فراتر از یک شناسۀ فردی دارند. یکی از این نام‌ها «برگوتای» است که نه‌تنها در افسانه‌های باستانی و تاریخ و فرهنگ تورک، بلکه در دوران مدرن نیز جایگاه ویژه‌ای دارد. در این نوشته، معنای لغوی، تاریخی و فرهنگی اسم برگوتای را مرور کرده و نتیجه می‌گیریم برگوتای در فرهنگ تورک، نمادی از فرماندهی و پیشرو بودن است.

از نظر لغوی، به نظر می‌رسد، برگوتای از واژۀ «برکوت» مشتق شده است. برکوت در زبان تورکی به معنی عقاب طلایی است. این پرنده در فرهنگ تورک به عنوان نماد قدرت و اقتدار جایگاه ویژه‌ای دارد و در میان تورک‌ها و سایر جوامع، همواره نمادی از قدرت، هوشیاری و استقلال بوده است.

یکی از شناخته‌شده‌ترین موارد استفاده از نام برگوتای در اسطورۀ تورکی «ارگنه‌قون» است. این داستان که نقش مهمی در اسطوره‌های تورکی دارد، به رهایی ملت تورک از محاصره در یک درۀ کوهستانی اشاره دارد. تورک‌ها که در ارگنه‌قون محبوس شده بودند، پس از ذوب کردن یک کوه آهنی، موفق به یافتن راهی به بیرون و جهان شدند. اولین فرمانده سواره که از این راه عبور کرده و ملت تورک را به آزادی هدایت کرد برگوتای نام داشت. بنابراین، برگوتای نمادی از پیشرو بودن و هدایت ملت تورک در لحظات حساس و تاریخی است. او با شکافتن مسیر، رهایی ملت تورک را تضمین کرد و به عنوان یک پیشوا و راهنما مورد ستایش قرار گرفت.

برگوتای، همچنین، نام یکی از فرماندهان مورد علاقۀ چنگیزخان، بنیانگذار امپراطور تورکی مغول، بود. این فرمانده به دلیل شجاعت، وفاداری و توانایی‌های نظامی‌اش در هدایت نیروها مورد توجه چنگیزخان قرار گرفت و در بسیاری از نبردهای مهم امپراطوری مغول نقش‌آفرینی کرد. چنگیزخان به فرماندهانی چون برگوتای اعتماد داشت و او را به‌عنوان یکی از برجسته‌ترین شخصیت‌های نظامی خود در تاریخ ثبت کرد. برگوتای در اینجا نیز نمادی از قدرت و پیشرو بودن است؛ فردی که در لحظات حساس نه‌تنها تصمیمات مهمی می‌گیرد بلکه ملت خود را به سوی پیروزی هدایت می‌کند.

علاوه بر معناهای فوق، «برکوت» (عقاب طلایی)، در تاریخ و فرهنگ نظامی نیز، به عنوان یک نماد برجسته شناخته شده و مورد احترام بوده است. در طول قرون متمادی، در خیلی از امپراطوری‌ها و دولت‌های تورک و غیر تورک، نشان برکوت به عنوان سمبل قدرت و رهبری و نماد واحدهای نظامی بر پرچم‌های نظامی و یونیفورم‌های سربازان نقش بسته بوده است. امروزه نیز، نشان برکوت، نه تنها در ارتش کشورهای مختلف جهان، همچنین در نهادها و شرکت‌های مختلف نظامی و غیر نظامی، از جمله سازمان امنیت ملی و شرکت تلفن همراه تورکیه (تورک تله‌کام) استفاده می‌شود.

از تحلیل ریشۀ لغوی و نمونه‌های تاریخی و فرهنگی مورد استفاده می‌توان نتیجه گرفت که برگوتای نامی فراتر از یک اسم شخصی است؛ برگوتای نمادی از ، پیشرو بودن، فرماندهی و استقلال است. در اسطوره‌ها و تاریخ تورک، برگوتای همواره به‌عنوان فردی شناخته شده که در صف اول حرکت‌های ملی و تاریخی قرار دارد. این نام، در فرهنگ تورک به معنای کسی است که پییشاپیش ملت خود به سوی رهایی، پیروزی و شکوه حرکت می‌کند. در نتیجه، برگوتای فراتر از نامی عادی، و سمبلی از پیشرو بودن و فرماندهی است.

برگوتای ایلتریش

@ilter

3 months, 1 week ago

هویت نامرئی و استراتژی حفظ قدرت

مقدمه

در تحلیل‌های سیاسی و اجتماعی، وضعیتی وجود دارد که در آن گروه مسلط از معرفی خود به‌عنوان یکی از هویت‌های جامعه سر باز زده، خود را به‌عنوان هویت طبیعی و استاندارد جامعه قلمداد می‌کند. استدلال می‌شود که این شیوه یکی از راه‌های حفظ سلطه و اعمال غیرمستقیم قدرت است. این نوشته به بررسی مفهوم هویت نامرئی و استراتژی‌های مرتبط با آن می‌پردازد.

تعریف هویت نامرئی

هویت نامرئی به هویتی اطلاق می‌شود که خود را از دید عموم پنهان کرده و مانع شناسایی خود به‌عنوان یک هویت رقیب در جامعه می‌شود. گروه نامرئی، که بر جامعه سلطه دارد، از طریق نهادها، رسانه‌ها، و ساختارهای فرهنگی، خود را به‌عنوان هویت طبیعی و استاندارد جامعه معرفی می‌کند؛ و گروه‌های به‌حاشیه‌رانده‌شده و غیرمسلط را به‌عنوان غیرطبیعی یا غیراستاندارد به تصویر می‌کشد. هویت مسلط به‌عنوان وضعیت طبیعی و نرمال اجتماعی در جامعه حضور دارد به‌گونه‌ای که از دید عمومی پنهان می‌شود، امکان به چالش کشیدن آن سخت، و نقد آن به‌مثابۀ تلاش برای برهم زدن نظم عادی جامعه تلقی می‌شود.

نامرئی کردن هویت مسلط به‌عنوان استراتژی حفظ سلطه

نظریۀ قدرت و دانش فوکو بر این موضوع تأکید دارد که قدرت نه تنها از طریق نهادها و ساختارهای رسمی، بلکه از طریق تولید و توزیع دانش و هویت‌ها نیز اعمال می‌شود. هویت مسلط، به‌عنوان ابزاری برای اعمال قدرت، با نامرئی‌سازی خود به‌طور غیرمستقیم سلطه‌اش را حفظ می‌کند. این نامرئی بودن به گروه حاکم اجازه می‌دهد بدون مواجهه با انتقادها و اعتراضات مستقیم، قدرت و سلطه خود را پایدار نگه دارد و از این طریق، در برابر نقدهای عمومی و مقاومت‌های احتمالی مصون بماند. از طریق پنهان‌سازی نفوذ خود، گروه مسلط می‌تواند هویت‌های دیگر را به‌عنوان تهدید یا عناصر غیرطبیعی بازنمایی کند و هرگونه نقد از خود را محدود سازد. استراتژی نامرئی‌سازی باعث می‌شود که هویت مسلط به‌عنوان یک هویت طبیعی و غیرقابل چالش در نظر گرفته شود و به این ترتیب، سلطۀ فرهنگی و اجتماعی آن تقویت گردد.

راه‌های مقابله با هویت نامرئی

مقابله با هویت نامرئی مستلزم تحلیل دقیق و شفاف‌سازی بازنمایی‌ها و رویه‌هایی است که آن را تقویت می‌کنند. افشای این بازنمایی‌ها، همراه با تحلیل نحوه‌ی استفاده از رسانه‌ها، نهادهای آموزشی و دیگر ابزارهای قدرت برای تقویت و تداوم هویت مسلط، می‌تواند به استراتژی مؤثری برای مقابله با آن تبدیل شود. ارتقای آگاهی عمومی نسبت به ساختارهای پنهان قدرت و نقش آنها در شکل‌دهی به ادراکات اجتماعی، ضروری است. این آگاهی می‌تواند افراد و جوامع را به نقد و بررسی عمیق‌تر این ساختارها تشویق کند و در نتیجه، امکان مقاومت فعال و تغییر هنجارهای فرهنگی و اجتماعی را فراهم آورد. چنین فرآیندی به تضعیف قدرت هویت مسلط کمک می‌کند، شرایط را برای به رسمیت شناخته شدن هویت‌های به‌حاشیه‌رانده‌شده فراهم می‌سازد و به ایجاد فضایی برای عدالت و برابری بیشتر در جامعه می‌انجامد.

مطالعۀ موردی. هویت مرد فارس شیعه در ایران

در ایران، هویت «مرد فارس شیعه»، به‌عنوان هویت طبیعی و استاندارد جامعه معرفی می‌شود. این هویت از طریق نهادهای دولتی، رسانه‌ها، و کتب درسی به‌عنوان هویت نرمال و غیرقابل چالش قلمداد می‌شود. در این سیستم، دیگر هویت‌ها، از جمله زنان، اهل سنت، و ملت‌های تورک، عرب، بلوچ و ... به‌عنوان گروه‌های غیرطبیعی و غیراستاندارد به تصویر کشیده می‌شوند. این فرآیند نامرئی کردن هویت مرد فارس شیعه موجب می‌شود که دیگر هویت‌ها نتوانند آن را به‌طور مؤثر به چالش بکشند و در برابر سلطۀ فرهنگی و اجتماعی مقاومت کنند.

نتیجه‌گیری

نامرئی کردن هویت به‌عنوان یک استراتژی کلیدی برای حفظ قدرت و سلطه عمل می‌کند. در مورد ایران، هویت مرد فارس شیعه به‌طور فعالانه خود را به‌عنوان هویت طبیعی و نرمال جامعه معرفی کرده و بدین ترتیب، قدرت و سلطۀ خود را بدون مواجهه با نقد و چالش حفظ می‌کند. این فرآیند امکان نقد مؤثر آن از سوی دیگر گروه‌های اجتماعی را به‌شدت کاهش داده، امکان مقاومت در برابر آن را تا حد زیادی از بین برده، و به حفظ و بازتولید سلطۀ مرد فارس شیعه کمک می‌کند. مقابلۀ مؤثر با این سلطۀ پنهان نیازمند تحلیل دقیق و افشای بازنمایی‌ها و رویه‌های هویت نامرئی است. این مقابله می‌تواند زمینه‌ساز تغییرات مثبت و عدالت اجتماعی گردد.

برگوتای ایلتریش

@ilter

3 months, 2 weeks ago

خاطرۀ اولین سفیر ژاپن در ایران با رضا شاه

بخش یکم

بخش دوم

برگوتای ایلتریش

@ilter

3 months, 2 weeks ago

خاطرۀ اولین سفیر ژاپن در ایران با رضا شاه (۲/۲)

نکتۀ قابل توجه دیگر در سخنان رضا اشاره به یکی بودن تورکی رایج در ایران و تورکیه است. این دیدگاه نشان‌دهندۀ شناخت او از ریشه‌های مشترک زبان تورکی در هر دو کشور است. اگرچه تفاوت‌های گویشی و لهجه‌ای میان تورکی ایران و تورکیه وجود دارد، این تفاوت‌ها در ساختار اصلی زبان تأثیری نداشته و بیشتر در سطح تلفظ یا انتخاب واژگان مشاهده می‌شود. رضاشاه با نادیده گرفتن این تفاوت‌های جزئی، بر یکسان‌بودن زبان تورکی در هر دو کشور اذعان داشته است.

نکتۀ مهم دیگری که در اظهارات کازاما به چشم می‌خورد اشاره به تورک‌های مازندران است، که می‌تواند بیانگر آگاهی او به جغرافیای انسانی ایران و پراکندگی تورک‌ها در ایران باشد. در واقع، تورک‌ها در ایران، نه تنها در آذربایجان ومازندران، بلکه در اکثریت استان‌ها حضور قابل توجهی دارند، و می‌توان گفت، بر خلاف سایر ملت‌های ایران که فقط به چند استان محدود هستند، تورک‌ها تنها ملت سراسری در ایران می‌باشند. بنابراین، هویت تورکی در ایران را به هیچ‌وجه نمی‌توان به یک منطقۀ جغرافیایی محدود کرد و باید به گستردگی آن در سراسر کشور توجه داشت.

در نتیجه، خاطرۀ کازاما از دیدار با رضا شاه نشان‌دهندۀ تناقضات پیچیده‌ای در هویت خصوصی و عمومی اوست. رضا شاه در مسیر ساخت هویتی جدید، بخشی از گذشته و هویت زبانی خود را به حاشیه برده بود، اما نتوانسته بود به طور کامل از آن جدا شود و در تلاش برای قطع ارتباط با گذشته، همچنان درگیر آن باقی مانده بود. آیا رضا شاه هویت خصوصی تورکی داشت اما اسیر گفتمان آریانیسم و پرسین‌گرایی حاکم بر نخبگان شده بود؟ آیا، همان‌طور که فلاسفۀ پست‌مدرن می‌گویند، افراد دست‌بستۀ گفتمان‌های قدرتِ موجود در جامعه هستند؟ آیا عاملیت انسانی یک افسانه است؟ همچنین، این خاطره به گستردگی هویت تورکی در ایران و منطقه اشاره دارد و نشان می‌دهد که نمی‌توان هویت تورکی را به منطقۀ خاصی در داخل ایران محدود کرد.

برگوتای ایلتریش

@ilter

3 months, 2 weeks ago
3 months, 2 weeks ago

مدل معرفت‌شناختی رویکردهای ذات‌انگاری و سازه‌انگاری

مقدمه

در علوم اجتماعی، به‌ویژه در علم سیاست و روابط بین‌الملل، می‌توان دو رویکرد هستی‌شناختی متفاوت را در تبیین چیستی پدیده‌ها و واقعیت‌های اجتماعی و سیاسی مشاهده کرد: ذات‌انگاری و سازه‌انگاری. این دو رویکرد به نحوی با دو دیدگاه معرفت‌شناختی واقع‌گرایی علمی و واقع‌گرایی مدل‌وابسته در فلسفۀ علم مرتبط هستند. ذات‌انگاری از واقع‌گرایی علمی بهره می‌برد، زیرا این رویکرد بر وجود حقایق عینی و ثابت تأکید دارد. در مقابل، سازه‌انگاری به واقع‌گرایی مدل‌وابسته نزدیک است، زیرا بر ساخت اجتماعی واقعیت و امکان وجود مدل‌های مختلف از واقعیت اجتماعی تأکید دارد.

ذات‌انگاری و سازه‌انگاری

ذات‌انگاری به این باور اشاره دارد که ویژگی‌های اشیاء و پدیده‌ها دارای ذات و حقیقتی مستقل و عینی هستند که از شرایط اجتماعی، فرهنگی و ذهنی افراد تأثیر نمی‌پذیرند. این رویکرد به دنبال کشف قوانین و اصول تغییرناپذیر در سیاست و روابط بین‌الملل است. در مقابل، سازه‌انگاری بر این باور است که واقعیت‌های اجتماعی از طریق تعاملات انسانی و ساختارهای اجتماعی شکل می‌گیرند. این رویکرد به ماهیت پویای واقعیت و نقش انسان‌ها در شکل‌دهی آن تأکید دارد و به تغییرات اجتماعی و فرهنگی به‌عنوان عوامل تعیین‌کننده در روابط سیاسی نگاه می‌کند.

واقع‌گرایی علمی و واقع‌گرایی مدل‌وابسته

واقع‌گرایی علمی بر این ایده استوار است که علم می‌تواند به حقیقتی عینی و مستقل از ذهن انسان‌ها دست یابد. نظریه‌های علمی نمایانگر توصیفی از جهان به همان شکلی هستند که واقعاً وجود دارد. این رویکرد به دنبال کشف واقعیت‌های ثابت و قوانین تغییرناپذیر است. در مقابل، واقع‌گرایی مدل‌وابسته بر این اصل تأکید دارد که علم به‌جای دست یافتن به یک حقیقت واحد، از مدل‌های مختلف برای توصیف واقعیت استفاده می‌کند. هر مدل می‌تواند جنبه‌ای از واقعیت را روشن کند، اما هیچ‌یک از آن‌ها نمی‌تواند ادعا کند که واقعیت را به‌طور کامل و دقیق بازتاب می‌دهد. این رویکرد انعطاف بیشتری در پذیرش مدل‌های مختلف از واقعیت‌های پیچیده دارد.

ذات‌انگاری و واقع‌گرایی علمی

ذات‌انگاری با واقع‌گرایی علمی سازگار است زیرا هر دو به دنبال کشف حقیقتی عینی و تغییرناپذیر در مورد پدیده‌ها هستند. در ذات‌انگاری، فرض بر این است که واقعیت‌های سیاسی و اجتماعی ذات‌های مشخصی دارند که از طریق مطالعه علمی می‌توان به آن‌ها دست یافت. واقع‌گرایی علمی نیز به‌دنبال کشف قوانین و اصولی است که به‌طور مستقل از تفاسیر انسانی وجود دارند و به توصیف دقیق جهان منجر می‌شوند. این رویکردها به جهان به‌عنوان یک ساختار ثابت و منظم نگاه می‌کنند که می‌توان آن را با استفاده از اصول علمی شناخت.

سازه‌انگاری و واقع‌گرایی مدل‌وابسته

سازه‌انگاری با واقع‌گرایی مدل‌وابسته همخوانی دارد، زیرا هر دو رویکرد به امکان وجود واقعیت‌های مختلف و ساختگی (صُنعی) تأکید دارند. در سازه‌انگاری، واقعیت‌های اجتماعی نتیجۀ کنش‌های انسانی و ساختارهای اجتماعی است و در نتیجه می‌توانند متغیر و متکثر باشند. واقع‌گرایی مدل‌وابسته نیز به این ایده اعتقاد دارد که مدل‌های علمی برای تبیین واقعیت می‌توانند متفاوت باشند و هیچ مدلی به‌طور کامل بازتاب‌دهندۀ واقعیت نیست. این دو رویکرد در تلاش‌اند تا نشان دهند که واقعیت‌های اجتماعی و علمی ممکن است متفاوت باشند و بستگی به تفاسیر و مدل‌های استفاده‌شده دارند.

نتیجه‌گیری

سازه‌انگاری و واقع‌گرایی مدل‌وابسته به عاملیت انسان‌ها و نقش آن‌ها در شکل‌دهی به واقعیت تأکید می‌کنند، درحالی‌که ذات‌انگاری و واقع‌گرایی علمی بیشتر بر کشف قوانین عینی و ثابت تمرکز دارند. سازه‌انگاری به دلیل توجه به تغییرات اجتماعی و فرهنگی و اهمیت کنش‌های انسانی، با فرآیند دموکراتیزاسیون همخوانی بیشتری دارد. این رویکرد، با تأکید بر پویایی و امکان تحول در جامعه، به تقویت عاملیت افراد کمک کرده و به نهادینه‌سازی دموکراسی و مشارکت فعال مردم در سیاست یاری می‌رساند. در مقابل، ذات‌انگاری با توجه به تأکید بر ثبات و قوانین عینی، کمتر به نقش عاملیت انسان در تغییرات اجتماعی توجه می‌کند.

برگوتای ایلتریش

@ilter

We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 1 month ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 3 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 19 hours ago