Вечность ⁦

Description
در ابدیت زمانی وجود ندارد .....
دو گوش شنوا برای شنیدن هست :)
Hami : http://t.me/HidenChat_Bot?start=5912546019
در صورت کار نکردن لینک بالا روی لینک پایین انگشت بمالید
https://telegram.me/BiChatBot?start=sc-1258336-Oizcq6Z
Advertising
We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 1 month ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 3 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

Ads : @IR_proxi_sale

Last updated 2 months, 4 weeks ago

1 year, 6 months ago
1 year, 6 months ago

کسانی قلب ما را شکستند، که همه‌ی قلب ما بودند :)

1 year, 7 months ago

+ ارباب کیم
جوری صداشو بلند کرده بود و اسم اربابش رو میگفت که علاوه بر پرواز دسته جمعی پرندگان از درخت ها به سالم موندن حنجره خودش هم شک کرد اما بی توجه به سرعت دنبال ارباب اسب سوارش می‌دوید
با کم شدن سرعت اسب سرعت خودشو بیشتر کرد و وقتی رسید افسار اسب رو از ارباب جوانش گرفت
به شدت نفس نفس میزد و سعی میکرد نفس‌هاشو تنظیم کنه
_ چرا داد میزنی مرد جوان ؟
_ حیف نیست صبح به این دل‌انگیزی رو با پاره کردن حنجره‌ت خراب کنی ؟
+ شما چی ؟ حیف نیست بخاطر صبحی که همیشه هم موجوده سلامتی خودتون رو به خطر بندازین ؟
به گستاخی جدید ترین خدمتگزار عمارتش خندید و پای راستشو از رکاب جدا کرد و یک‌طرفه روی زین اسب سپیدش نشست
ی دستشو با گرفتن بند افسار اسبش تکیه داد و دست دیگشو زیر چونه مرد رو به روش گذاشت و وادارش کرد کمی سرشو بالا بگیره
با صورتی که هنوز هم ته مایه‌هایی از خنده درش‌موج میزد لب‌زد
_ انگار یادت رفته داری با کی صحبت میکنی که اینجوری صداتو کلفت کردی جئون
پلکی زد و به اربابش چشم دوخت
+ یادم نرفته ارباب ولی شما تیر خوردین ، باید تو بستر بمونین تا زمانی که سلامت کامل رو به دست بیارین اسب سواری براتون خطر ...
_ اگر شب بمیرم و نتوتم صبح به این دل‌انگیزی رو ببینم تو میخوای حسرت اسب سواری منو جبران کنی ؟
+ ارباب شما هر روز دارین اسب سواری میکنین پس قطعا این براتون حسرت نمیشه
_ ولی اکثر روز ها مثل امروز دل‌انگیز نیستن
+ ارباب شما باید به توصیه های پزشکتون آقای کیم گوش‌کنین و گرنه من بهشون میگم که شما به هیچ وجه به توصیه هاش عمل نکردید و خودتون میدونید اگر آقای کیم عصبی بشه ....
_ تو داری منو با برادر خودم تهدید میکنی ؟
مبهوت و شگفت زده لب زد
+ اگر نتیجه‌ش این باشه که شما میرید و مشغول استراحت کردن میشید بله ، دارم با برادرتون دکتر کیم‌سوکجین تهدیدتون میکنم
چونه مرد رو بین انگشت‌های کشیده‌ش که حالا پشت دستکش سفیدی قایم شده بود گرفت و کمی جلوتر کشیدش
چند ثانیه به چشم‌های مرد رو به روش خیره شد و با مکثی از اسب پایین اومد
به وضوح میتونست صدای تشکر مرد رو از مسیح بشنوه
پوزخندی زد و کمی جلوتر از جئون مشغول حرکت کردن شد
_ قبل از اینجا کجا کار میکردی ؟
با سکوت مرد ایستاد و بهش نگاه کرد
_ سوالم جوابی نداشت ؟
+ شما خودتون جوابشو میدونین ارب...
قدمی بهش نزدیک شد و با ابروی بالا رفته بهش خیره شد
عصای توی دستش رو کمی بالا آورد و قسمت طلایی که به صورت دایره ای شکل روی سر عصا بود رو زیر گلوش گذاشت و لب زد
_ و این باعث میشه بخوای از زیر جواب دادن به سوال من شونه خالی کنی مردک ؟
+ مع ... معذرت می‌خوام ، توی سالن تئاتر کار میکردم ارب ...
_ کیم سوکجین هم اربابته پس چرا بهش میگی آقای کیم ؟
+ خودشون اینجوری خواستَ ...
_ پس منم ازت میخوام که دیگه بهم نگی ارباب
+ ولی شم ...
_ از این به بعد بهم میگی کیم وی ، در عوضش اجازه میدم توی تختم کلمه ارباب رو عربده بزنی
با بهت به چشمای مرد جدیِ رو به روش خیره شد ، اثری از شوخی و یا هر چیزی که حرفشو نقص کنه توی چشماش وجود نداشت
با لبای نیمه باز از تعجب بهش خیره بود
_ بهای نجات جونت از اون سالن تئاتر رو باید ی جوری بپردازی درسته جئون ؟
+ و اگر قبول ن ... نکنم ؟
انگشتشو روی‌کمر باریک مرد رو به روش گذاشت و لباشو به گوشش چسبوند و زمزمه کرد
_ یعنی میخوای بگی این تو نیستی که فانتزی های روی تخت من بودن رو با اسبای توی اسطبل شریک میشه ؟
نفس صدا داری کشید و به مرد رو به روش خیره شد
+ ارب...
با خشونت زیادی حلقه دستشو دور کمرش محکم کرد و لب زد
_ کیم ویکتور ، کیم وی
_ یه بار دیگه جایی به غیر از تخت کلمه ارباب از لبات خارج بشه میدم وسط باغ به فلک بکشنت
+ معذ ...
_ از این کلمه هم متنفرم
دستشو بالا آورد و توی موهاش فرو برد
_ امشب روی تختم می‌بینمت جئون
+ ولی شما هنوز کامل سلامتیتونو به دست نیاوردین
_ اجازه سرپیچی بهت ندادم جئون
و بعد با تاکید بر کلمه ها ادامه داد
_ امشب ، راس ساعت ده ، توی تختم ، آماده ، میبینمت
و با گزیدن لب‌ بالایی مرد جوان ازش فاصله گرفت و خواستار درشکه ای شد
پس از مدتی سوار بر درشکه از عمارت خارج شد و جئون رو وسط باغ با کلی افکار مبهم تنها گذاشت ...

1 year, 7 months ago

من ن خیلی فلسفی ام نه خیلی نابغه که پیچیدش کنم خیلی کلیشه‌ای و ساده میگم خیلی مراقب خودت باش جان‌شیرینم :)

1 year, 7 months ago
1 year, 7 months ago

عاشق شدن خیلی چیز عجیبیه
یهو به خودت میای میگی شت پسر من چقد دوسش دارم
کی اینقد عاشقش شدم؟
یعنی میشه بیشتر از این یه نفر رو دوست داشت؟ امکان نداره
تا اینکه دو ساعت بعدش واست میخنده
قند تو دلت آب میشه و میفهمی اشتباه میکردی، بیشتر از اون هم میشد

1 year, 7 months ago

فور کنید فیو ترین پستتون و فور میکنم.

1 year, 7 months ago

فردا براتون چالش سناریو بزارم یا نامه خودکشی ؟
ری اکت بازه ، اگر دوست داشتین ری‌اکت بدید
برای سناریو ( ?? )
برای نامه خودکشی ( ?? )

1 year, 7 months ago

گپمون رو منور کنین ??

1 year, 7 months ago

هیچی من میرم بخوابم شایدم نخوابیدم ولی آن هم نمیشم تا شب لاوتون دارم فعلا

We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 1 month ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 3 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

Ads : @IR_proxi_sale

Last updated 2 months, 4 weeks ago