?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 7 months, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 10 months, 1 week ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 6 months, 1 week ago
**«تلخند ۶۷»
(فالِ خامنه ای)
با پوزش از "حافظ"
————---------
مهدیِ گمگشته، باز آید به ایران، غم مخور!
سِدحسن هم باز برگردد به لبنان، غم مخور!
رهبرِ غمدیده! حال ات بِهْ شود، دل بد مکن
تپه های ریده میگردد گلستان، غم مخور!
مِیلِ "بی بی" گر دو سالی بر مرادِ تو نرفت،
دائماً یکسان نباشد حال ایشان، غم مخور!
پای این منقل نِشین و زر بزن در نشئگی
تا تو را اُنسی ست با تریاکِ کرمان، غم مخور!
هان! مشو نومید، چون واقف نِه ای از سِرّ دود
هاله ی نوری ست در این حلقه، رقصان! غم مخور!
بَهرِ کنسرت، ار به شوقِ کعبه خواهی زد قدم،
زآنکه "بن سلمان" شده یک نامسلمان، غم مخور!
سدحسن، گر چون هنیه و بقیه شد سَقط
تا تو را غرب است پشتیبان، ز طوفان، غم مخور!
گرچه راهت بس خطرناک است و مقصد بس بعید
چون که داری آخوری در انگلستان، غم مخور!
«چون بر افتد پرده آنگه نه تو مانی و نه من!»
باشد اندر پرده، بازی های پنهان، غم مخور!
رهبرا! در کُنجِ بیت و خلوتِ شبهای تار
تا تو را بزمی ست با قاریِ قرآن، غم مخور! __________طرح از دوست هنرمندم:
سیامک تدین طهماسبی**#گلستان_بعدی
**"حكايت آخوند هيز و دختر ناشنوا"
دید آخوندِ عنتر و هیزی
دختری را و گفت: عجب چیزی!
به.. !عجب پشت و روی زیبایی
چه سر و سینه ای ، عجب پایی !
چشمهایش دو کاسه ی خون شد
اختیارش ز دست بیرون شد
دید در محضرِ چنین دافی
باید آرَد ادله ی کافی
تا به تدبیرِ پند و اندرزی
رخنه در او کُند ز هر درزی
رفت و گفت «از حجاب، بیزاری
که بدین وضع توی بازاری؟
حیف این دُر که در صدف نَبُوَد
خلقت زن که بی هدف نبود
زن نباید رود ز خانه برون
عرضِ اندام و ساق و سینه و ...ن
در حضور کسی مجاز بوَد
که شب و روز در نماز بوَد
بالاخص شیخ های روحانی
که ندارند نفس شیطانی
گرچه بی میل و اهل پرهیزم
کس ندیده خطایی از چیزم
ناگزیرم به امر نزدیکی
تا در آیی ز بندِ تاریکی
این دخول از برای ایمان است
راهِ رفع و خروج شیطان است
طالعت سعد و وقتِ تو عالی ست
چون که امروز خانه ام خالی ست
هیچکس پاپِی و وبالم نیست
شُکر! از بختِ خوش، عیالم نیست
صیغه ام شو که طبق عرف و اصول
برسانم تو را به فیضِ وصول
تا به کِی مستِ این و آن باشی؟
آلتِ دست این و آن باشی؟!
لفظِ "آلت" بگفت و شد بی تاب
طاقتش طاق شد ز حال خراب
پس از آن مخ زنی طولانی
وان همه حجت و سخنرانی
گفت آخوندِ خوش خیال به او
که جواب تو چیست؟ زود بگو!
دخترک در سکوت مطلق بود
توی افکار خود معلق بود
هر چه پرسید شیخ، هیچ نگفت
شیخ بیچاره نیز سخت آشفت
یقه اش را گرفت و گفت بگو!
دخترک با اشاره و ابرو
كرد حاليش «كرده ای پكرم
بي پدر! زر نزن! كه بنده كَرَم»
راهِ خود را گرفت و رفت و نمود
شکر از اینکه نکرده هیچ شنود
[]
زین حکایت نتیجه می گیریم
که اگر در حصار درگیریم،
این چنین زار و دست و پابسته،
شیخ هم کرده است تا دسته،
عیب ما از خِرَد بریدن بود
نقطه ی ضعف ما شنیدن بود
گوش، آنچه شنید باور کرد
حرف باطل، من و تو را خر کرد
هی شنیدیم و هی به گا رفتیم
پشتِ شیطان، پیِ خدا رفتيم!**———-
«تلخند ۶۵»
(حدیث نفس حضرت علی (ع) ) ______گویند مرا چو زاد مادر
کعبه بگشود روُ به ما، در
زاییده شدم به دستِ جبریل
شد کعبه ز نورِ من، منوّر
همراهِ ننه م زدیم بیرون
افسوس ز عابری به معبر!
از بختِ بَدَم كسی ندید و
این قصه كسی نكرد باور
گفتم ننه! بي خيال! اسمم؟
گفتا: "اسد و علی و حیدر
باید بشَوی تو شیرِ این قوم
سیّد شوی و امیر و مهتر
چون زاده شدی به کعبه، بی شک
پیغمبری ات شده مقدّر".
رفتم بشوم پیامبر، که
گفتند مَمَد شده پیمبر
دیدم به دلایلی موجّه
در حیله ز من بسی ست برتر
یکروز بگفت: "ای علی جان!
ای شیرِ دلیرِ نام آور!
خواهم به غدیرِ خُم بگویم
راحل چو شَوَم، علی ست سرور".
گفتم: "در ازای چه"؟ بفرمود:
"فرمان بپذیر و شک میاور!
قصد ترورم به خواب دارند
این قومِ سیه دلِ ستمگر
فرموده خدا که جای بنده
باید تو رَوی به تختم اندر
در سوره ی گاو، آیه اش هست
اصلا تو خودت بیا و بنگر"!
دیدم که بدون ذکر اسمم
یک آیه نوشته شد به دفتر
پوشانْد مرا عبای خویش و
خوابانْد بجای خود به بستر
از ترس به خود …سه نقطه، اما
بیدی بُدم و شدم صنوبر
درها همه باز شد به رویم
یا کندمشان ز جا چو خیبر
زین باب، شدم خودی و دیدم
بس خیر در این سلاله ی شر
پشتِ سرِ وی شنیده بودم
گفته ست به او عمویش: ابتر
لکن چو به خانه اش برفتم
ناگه بپرید برقم از سر:
با مالِ شوگِر مامی - خدیجه،
پرداخته یک سرایِ محشر!
من که دهنم ز بُهت وا بود
در باز شد و شدم ز خود در
چون دختر خردسال وی را
دیدم، بزدم به سیم آخر
جذاب تر از عروسکانش
مشغولِ شنا به حوضِ کوثر
آب از دهنم روان چو دجله
مانندِ فرات، دیده ام تر
از جامِ عطش چکید باده
از کشتیِ دل، فتاد لنگر
رفتیم شبی به خواستگاری
با خواهر و مادر و برادر
هر چند که چاق و چله بودم
هر چند که زشت بودم و گر
غیر از شکمم که بود گنده
اسبابِ دگر بسی محقر
پرسید مَمَد که چیست شغل ات؟
گفتم به غرور: ذبح کافر.
گفتا که سرای و مَرکبت کو؟
گفتم که خیالِ خوش مپرور!
پرسید: تبار و تخمه ات کیست؟
گفتم: "مملی! بیا و بگذر!
با این که کُنند زنده در گور
چیزی که زیاد هست دختر
گر باغِ فَدَک کنی بنامش
فرمانده ی تو شَوم به لشگر
بر مُلکِ عرب مباش راضی
من مرزِ تو را بَرَم فراتر
تنها تو بگو که چیست مَهرش"؟
گفتا که به من بیار باور!
گفتم که "به چشم، یا محمد!
اصلا چه کسی ز توست بهتر"!؟
گشتم سر و پا به گوش و فرمان
دامادیِ وی شدم میسّر
تألیف نموده ام کتابی
شد گرچه پدرزنم مکدّر
چون دید که چاپ آن ز قرآن
در پارس شده بسی فزونتر
گویند که حاکمانِ ایران
کردند همه کتابم از بر
اين نهج، بلاغه يي ست پربار
مخصوص مبلغان رهبر
خطاط به خط خوش نویسد
تصویرگرش کند مصوّر
شد روز پدر، تولد من
در باورِ این جماعتِ خر.
خب، بگذرم از مقوله ی علم
عشق است زِ هر چه عقل، بهتر
فاطی که مرا نمود قاطی
در اوجِ بلوغ شد چو پَرپَر
یک هفته گذشت با کف دست
گفتم چه کنم بدونِ همسر!؟
تا داغِ وِرا کنم فراموش
رفتم پیِ کودکانِ دیگر
از بس که چو طفل، خورده ام شیر
شیری شده ام چنین دلاور
پستان به دهن گرفتن آموخت
گویند مرا چو زاد مادر!**———-
#گلستان_بعدی
**«ان در احوال روزگار»
ای وای بر رئیسی، کز یاد رفته باشد
در صیدِ بالگردش پهپاد رفته باشد
ناهارِ خود، نخورده، افتاده گشته، مُرده
گرچه به قلّه گردی، دلشاد رفته باشد
"آنگوزمان" شد آنی، زین دینِ "پرپکانی"
کانی، که دِینِ خود را چون داد، رفته باشد
کتلت شده هنیه، چون قاسم و بقیه
تا سِدحسن که حزبش بر باد رفته باشد
چون سِدعلی،عروس است، داماد، چین و روس است
در حجله بیوه مانَد، داماد رفته باشد
خیلِ مدافعان بین! کز این حرم بُریدند
بیروت شد ز دست و بغداد رفته باشد
شد نطفه ی خمینی، این امت حسینی
نسلی که بَهرِ ارثِ اجداد، رفته باشد
پُر شر زِ سِدعلی شد امروز خاک ایران
ممّد گذشته باشد، اولاد رفته باشد
زان دینِ مانده بر پا، این دام، مانده بر جا
این صیدها به جنگ و صیاد رفته باشد
آوازِ بمب، امشب از سوریه نیامد
بشار، سوی پوتین، ناشاد رفته باشد**
«تلخند ۶۱»
(در باب فضای مجازی) _______
جوانی جویای نام به محضر استادی رسید و گفت: ای استاد! من از وقتی به پا خاسته ام، به چندين هنر آراسته ام؛ شعر میگویم،
نوحه میسرایم، آواز میخوانم، ساز می زنم، می رقصم، و در کل، خیلی بی نقص ام.
استاد گفت: حبذا و مرحبا! شعرت را بخوان!
جوان در حسی شاعرانه و سماعی عارفانه فرو رفت و چنین خواند :
"آه!
بمان!
نه!
نرو!
من هنوزم میخوام تو رو!
آقامون جنتلمنه !
آینده مون چقدر روشنه! “
استاد، نگاهی به سرتاپای جوانِ جویای نام افکند و گفت:
تو را هنر، همین بس که جمالِ صورت و کمالِ مخرج داری؛
که بی شک با چنین نازی، می درخشی در فضای مجازی.
یعنی:
تو را چه کار با معنی!؟
اگر خواهی شوی مشهور در شهر
به ژل برجسته، زین پس، پشت و رو کن
تمام عیب هایت را بپوشان
تمام درزهایت را رفو کن
دماغت را به حدِ وسع، کوچک
لُپ و لب را به مانند لبو کن
بزن گنجشک را رنگِ قناری
کدو را سرخ مانندِ هلو کن
برو زیر پتو، ای ماه و صیدِ
پلنگِ خفته ی روی پتو کن
مبادا با چروکی صاف گردی
بده سرویس و خطها را اتو کن
سیاهی های ظاهر را سپید و
سپیدی های مو را رنگِ مو کن
چو گشتی اینفلوئنسر، بلاگر
پس از آن بر حکومت نيز روُ كن
بگو که تابع اسلام هستی
به این حیوانگرایی خوب خو کن
گهی چون مجتبی یک بچه باش و
گهی طوسی صفت، خود را عمو کن
اگر بهمانِ خود بر باد دادی
فلانت را به هر جایی فرو کن
به شکل دوستِ دژمن ستیزی
خودت را تابعِ دیو و عدو کن
چو اهل باطلی، بختت بلند است
در این ابطال، کسب آبرو کن
در این مردابِ از دریا بریده
بمان غرقِ سراب و آرزو کن
چو کردی خویش را گم زین هزیمت
غنیمت هر چه خواهی جستجو کن
بتی را که به مستی می پرستی
بدین آبِ لجن، هر شب وضو کن
____**#گلستان_بعدی
**«اندر حکایتِ رفتن جو و آمدن دونالد!»
برفت پیره الاغی که خوش مذاکره بود!
ادای تَنگیِ یک کهنه گرگِ باکره بود
به شکلِ منجی و داور به سازمان ملل
نشست قاضیِ قاتل به جستجوی علل
به بندِ اصلاحاتی که گفت: او با ما!
دخیل بسته خران بر ضريح ِ “اوباما”
چو رفت «جو» كه به سازش، اسيرِ گيجی شد
دونالدِ “گندمگون” آمد و بسیجی شد!
خوشا که چشمِ اپوزیسیون شده چون لامپ
که رفته بایدنِ آخوند و آمده ست ترامپ!
رفیقِ دزد و به ظاهر، شریکِ قافله ای
که دلخوشند فقط با “توئیتِ” پُر گِلِه ای!
چو یارِ مشفقِ پوتین، رئیسِ دنیا شد
به بندِ بسته ی هر چکمه، زخمها وا شد
اگرچه شد هنرش کتلتِ سلیمانی!
نه فکر افغانی، ایرانی، اوکراینی..
فاشیست از همه سو، غرقِ شور و مستی شد
دوباره عصرِ حجر، دورِ بت پرستی شد
نه جز به فکر خود: این گرگِ در پیِ برّه!
من و توایم اسیری به قعرِ این درّه
من و توایم که دائم نشسته در کنجی
به دزد و غارتگر، بسته کُنیه ی منجی!
به غیر عشق وطن، هیچ را نمی طلبم!
نه راستم، نه چپم، یا نه این و آن طلبم!
که خاک پای وطن، خاکِ پاکِ ایرانم
که خصمِ حزب الله ام، که ختمِ شیطانم!
تنفرم زِ هَر آن بُت که ابرِ خورشید است
که سدِ راه رهایی، که مانعِ دید است
شبی ستاره کُش است و مسافری پیِ روز
پی ِ قطار دوید و پیاده مانده هنوز!**
**(اندر حکایت علی خامنه ای؛ پس از دیدن عاقبتِ اسماعیل هنیه !)
______
باز که ریده ای به خود، راست بگو! نهان مکن!
چون خَمُشانِ بی گُنَه، روی بر آسمان مکن
تیرِ خلاص خورده ای، ک...یرِ حماس خورده ای
بوی خلاب میزند، خربزه در دهان مکن
خربزه ای نمانده است، جُربزه ای نمانده است
لیک تو ریدِمانِ خود بر همگان عیان مکن
دوش، شراب ریختی، وز هَنیه گریختی
بارِ دگر، هدف تویی، بارِ دگر چنان مکن!
نیست امید و چاره ای، در پسِ کونِ پاره ای
خواجه گیِ جهنم و بندگی جهان مکن
کارِ دلت به جان رسد، کارد به استخوان رسد
ناله کنی، بگویمت دَم مزن و بیان مکن
ناله مکن که اُمتی ، ناله کند برای تو
گرگ تویی، شبان تویی، تکیه بر این خران مکن
تا که ذلیل میشوی، جسمِ علیل میشوی
بَهرِ علاجِ ناقصی، روُ به پزشکیان مکن!
هوُیِ تو از نتانیاهوست، سیره و شیره ات از اوست
گفت: "چو مادرت منم! میل به دایه گان مکن!
"باده بنوش و مات شو! شیره بکش، نبات شو!
سرخوشِ این لواط شو! عرضه به غیرِ کان مکن!
"کردنِ عام از برون، گادنِ توست از درون
چون سر و کون بیان کند، تو به زبان بیان مکن
"از تلاویو، بنیامین، چون زَنَدت به زخمِ کین
روُی به روس و چین، چنین در پیِ پانسمان مکن
"چون که به آتشی خوشی، قدرت و خشم و سرکشی
روُی سوی ِ چراغ کن، سوی چراغدان مکن"!
-------------
با پوزش از حضرت مولانا در نوشتن این نقیضه ! ??**
**«تلخند ۵۶»
(عمّه م نَجیبُ! )
___
آورده اند که در دورِ شیوخ، زلزله ای رخ داد که خاک پارس را زیر و زبر کرد.
حکایت کنند از یک شيخ زاده که در پی آن زلزله، روی عمه افتاد و اختیار اراده از كف بداد و عمه ی خویش را
بِگاد.
إذا زلزلةِ الدَرزُ زلزالَها وَ أُخْرِجَتُ الْگُرْزُ زانْ مثقالَها و قال َ عمّه: واوْ! بَه بَه! عَجَبْ مالَها!*
مؤمنی، انگشت حیرت به دندان گزید و گفت این روایت، بس عجیب است و مع الاسف، عمه ات نانجیب است و تنها راه توبه، خواندن دعای "أمَّن یُجیب" است.
شیخ زاده گفت:
عمه م نَجیبُ المُضْطَرَّ لِذا رضاهُ وَ یَکْشِف ُ السّوء * هٰذاٰ سوءِ بَهْره وَري * فَلِذاٰ عَمّه شُد یِه وَري*
---------
گَهی روی عمه، گَهی زیرِ او
چنین است اسلام و تفسیر ِ او
---------
ناگهان با وقوع زلزله ای
عمه را زیرِ خویشتن دیدم
گفتم ای جان! و در پی شهوت
جانِ خود را اسیرِ تن دیدم
یک نفر گفت عمه ات!؟ گفتم
خفه! چون عمه را خفن دیدم
عمه یا خواهر است یا مادر؟!
من بدین کیش، هر سه، زن دیدم!
هر سه را چون کنیز اسلامند
زنده در گورِ خویشتن دیدم
صحنه را دیدم و دلم لرزید
عمه را دوستدارِ فن دیدم
ابتدا فکرِ کفن و دفن بُدم
مرده اش را چو بی کفن دیدم
حکم، حکمِ امام راحل شد
او فقط داند آنچه من دیدم!
_______**#گلستان_بعدی#گلستان_سعدی
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 7 months, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 10 months, 1 week ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 6 months, 1 week ago