نارنجی

Description
لاطائلات می‌نویسم.

گوشم با شماست:


https://telegram.me/BChatcBot?start=Narenji
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 3 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year, 1 month ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 9 months ago

1 year, 6 months ago

«در راه» رو برداشتم و مثل کرواک به جاده زدم. به راه افتادم چون جایی برای رفتن نبود. به رفتن ادامه دادم چون همه چیز زشت بود. تنها چیزی که می‌خواستم این بود که جایی اتاق کوچکی پیدا کنم.

1 year, 6 months ago

اما من ادامه می‌دهم. چون یک روزی این را فهمیدم. وقتی در سنت لوییس داشتم از زیرزمینی بیرون می‌آمدم که ساعتی 55 سنت برای بسته لباس‌های زنانه می‌گرفتم. و آن یهودی چاق که با صورت زردش به من لبخند می‌زد. و من که در قفس او بودم و او خانه‌ی 12 اتاقه‌ای داشت با زنی…

1 year, 6 months ago

اما من ادامه می‌دهم. چون یک روزی این را فهمیدم. وقتی در سنت لوییس داشتم از زیرزمینی بیرون می‌آمدم که ساعتی 55 سنت برای بسته لباس‌های زنانه می‌گرفتم. و آن یهودی چاق که با صورت زردش به من لبخند می‌زد. و من که در قفس او بودم و او خانه‌ی 12 اتاقه‌ای داشت با زنی آنقدر زیبا که حتی نمی‌توانستم در رویاهایم تصور کنم. آن روز فهمیدم که من دارم می‌بازم. پول را نه. گور پدر پول. اگر بخواهم قدری سانتیمانتال بگویم، فهمیدم که دارم روحم را می‌بازم و در آن جعبه‌ها بسته‌بندی می‌کنم و می‌فرستم. فهمیدم حالا که دارم می‌بازم، یا می‌توانم تسلیم بشوم و همه را ببازم یا تقریبا همه چیز را ببازم اما آن یک ذره‌ای را که باقی مانده را نگه دارم. این شاید خیلی زیاد به نظر نرسد اما آن شب که داشتم بین درختان یخ‌زده زمستان سنت لوییس به طرف اتاقم می‌رفتم این خیلی به نظرم درست رسید. یک شعله کوچک بود. فرشته نجات بود که بزرگ شده بود و همراه من قدم می‌زد. آن موقع به نظرم درست می‌رسید و الان هم به نظرم درست می‌رسد.
گفته بودی از بازنده‌ها خوشت نمی‌آید اما بازنده‌ها تنها کسانی هستند که من شناختم. از سر و کله زدن با کلاهبردارها تا قمار کردن زیر یک چراغ لرزان در آلباکرکی یا شاید هم الپاسو، به عنوان عضوی از گروه کارگران راه آهن.
من برنده‌ها را نمی‌شناسم. برنده‌ها چاق و بی‌دقت می‌شوند و چیزهایی مثل پیرمرد و دریا می‌نویسند تا در مجله لایف منتشر شود برای خواننده‌هایی که قبلا با همان فرمول به قلاب افتاده‌اند. این که آدم‌هایی مثل من از مرده‌های بزرگ گله کنیم و نق بزنیم عادی است اما همچنان سر حرفم هستم. همینگوی می‌خواست انسان را نجات بدهد با شرافت دادن به او از طریق عمل. اما مشکل عمل او این است که مخالفتی بر علیه چیزی بود. علیه یک ارتش، علیه یک گاو در میدان گاوبازی، یک کشور، یک ماهی، دریا، ماه، پول‌دار، فقیر. هر چیزی که دارد به سوی پیروز شدنی حرکت می‌کند. گور پدر این حرف‌ها. این‌ها بچه‌بازی است. ما نیاز نداریم هیچ چیز را سرنگون کنیم. حالا وقت آن است که باقیمانده‌ها را جمع کنیم. آن چیزی را که باقی مانده حفظ کنیم، چیزی که به نجات دادنش می‌ارزد، تا وقتی که داریم شاتگان‌هایمان را تمیز می‌کنیم فقط آن‌ها را تمیز کنیم.
وقتی داشتم آن لباس‌های زنانه را بسته‌بندی می‌کردم، گاهی ذهنم می‌گفت، و الان هم گاهی ذهنم می‌گوید، هیچ کس نباید من را گول بزند به این دلیل که چیز خیلی کمی از وجود من باقی مانده.

چارلز بوکوفسکی در نامه‌ای به یک دوست.

1 year, 6 months ago

نظریه پرطرفدار: هرچیزی رو می‌شه از یوتوب یاد گرفت
نظریه کم‌طرفدار: اکثر محتوای آموزشی یوتوب در سطح مبتدی تا متوسطه و در سطح پیشرفته به استثنای یکسری حوزه‌ها مثل تِک، در باقی زمینه‌ها محتوای چندانی نداره و در علوم پایه و انسانی محتوای یوتوب یک‌میلیونم علم موجود در کتاب‌ها هم‌ نیست

^Farzad Bayan^

@sut_tw

1 year, 6 months ago

روزهایی که میگرن من رو می‌گیره شبیه به آدم‌های مالیخولیایی هزاران سال پیش می‌شم که ادعای پیامبری می‌کردن. وسط حرف زدن با بقیه چشماشون رو می‌بستن و آروم سر تکون می‌دادن و صورتشون رو با دست‌هاشون می‌پوشوندن و انگار چیزی حس می‌کردن و بعد کلمات عجیبی به زبون می‌آوردن. البته در کیس بنده این کلمات‌ رو اگر کنار هم بذاری بیشتر شبیه به لعن‌نامه‌هایی به تمام اجزای بدن هستن نه کتاب دینی.

1 year, 6 months ago
در وسط یک طیف قرار گرفتن …

در وسط یک طیف قرار گرفتن احساس گم‌شدگی می‌آره چون فکر هر دو سمت طیف تو رو به سمت خودش می‌کشه ولی توانایی هیچکدومشون رو هم زیاد نداری.

1 year, 6 months ago

همیشه یه درصدی از حرف‌ها توی سرم هست که علاوه بر این که اینجا نمی‌تونم بنویسم بلکه تقریبا با هیچکس نمی‌تونم بگمش و علتش این نیست که حرف خیلی مهم یا خیلی خصوصی یا خانمان‌سوز یا جهان‌تکان‌دهنده‌ای هست. ولی برای هر کسی یک دلیلی هست (یا پیدا می‌کنم) که نگم. یک نفر حوصله نداره، یک نفر وقت نداره، با یک نفر احساس نزدیکی نمی‌کنم اونقدر، یک نفر احساس نزدیکی نمی‌کنه باهام، یک نفر می‌پره به آدم و هزارتا دلیل دیگه و دست آخر مچاله می‌شه و به زباله‌دان مغز پرت می‌شه و البته کم کم بو گرفته اونجا هم.

1 year, 6 months ago

‏اگر خجالتی هستید بدونید «دنیا برای بچه‌ پروهاست.» از استیو جابز پرسیدن:«چطوری توی نوجوانی یه موقعیت کارآموزی توی HP پیدا کردی ولی بقیه نتونستن؟» گفت:«چون ازشون خواستم بهم فرصت بدن، شد. اما خیلی‌ها حتی نمیگن.» از قدیم گفتن: «نداری،[چون] نخواستی.» باید بخوای،…

1 year, 6 months ago

‏اگر خجالتی هستید بدونید «دنیا برای بچه‌ پروهاست.»

از استیو جابز پرسیدن:«چطوری توی نوجوانی یه موقعیت کارآموزی توی HP پیدا کردی ولی بقیه نتونستن؟»
گفت:«چون ازشون خواستم بهم فرصت بدن، شد. اما خیلی‌ها حتی نمیگن.»

از قدیم گفتن: «نداری،[چون] نخواستی.»
باید بخوای، محکمم بخوای.

_محمدحسین عراقی_

@uttweet

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 3 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year, 1 month ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 9 months ago