?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 8 months, 4 weeks ago
من کورد هستم. کوردی زبان مادری من است و من زبان فارسی را از طریق تماشا کردن تلویزیون و مدرسه رفتن یاد گرفتم.
چندی پیش به صورت کاملا اتفاقی در داروخانهای، معلم زبان فارسی دبیرستانم را دیدم. کسی که گاهی پیش میآمد در شروع کلاسش برایمان شعر کوردی بخواند. بار اولی که این اتفاق افتاد، بچهها از او خواستند که شعر را روی تخته بنویسد و او نپذیرفت: «برام شر میشه. خودتون اگه بلدید کوردی بنویسید، یکیتون بیاد بنویسه» و در کلاس سی و دو نفره که سی نفر کوردزبان بودن؛ تنها من رسمالخط زبان مادریمان را بلد بودم.
آسیمیلاسیون زبانی؛ همان چیزی است که برایتان در این خاطره تعریف کردم.
در این متن نمیخواهم دربارهی اهمیت بیاندازه پررنگ زبان مادری در شناخت خود و دیگری، ابراز و بروز احساسات و هویتیابی صحبت کنم. این موضوع به وفور در فضای مجازی دیده میشود و بیگمان خودمان نیز با این مساله با روشهای مختلف مواجه بودهایم. حرف زدن و ابراز احساسات به زبان مادری، شبیه برگشتن به خانهی گرم و نرم خود بعد از یک مسافرت طولانی است.
آنچه برای من در این پست اهمیت بیشتری برای بازگو کردن دارد؛ رابطهی آسیمیلاسیون زبانی با احساس شرم و حقارت است.
همگونسازی زبانی در ایران از طریق اجبار اتفاق افتاده است. در قانون اساسی، زبان رسمی کشور فارسی اعلام شده است و از این زبان باید در تلویزیون، جرائد، ادارات و مدارس و دانشگاهها استفاده شود.
فردی که زبان مادریاش، زبان معیار کشور است؛ در سال اول تحصیل در مدرسه، با مشکلات عدیدهی تحصیلی مواجه نمیشود، برنامههای تلویزیون برای او درک و فهم او ساخته میشوند و تابلوهای خیابان برای راهنمایی او هستند. او فرادست است. چون فرد هدف حکومت است.
فرهنگ غالب؛ پس از مدتی به این سمت حرکت کرد که آن کسی که بلد نیست فارسی صحبت کند و یا حتی فارسی را به درستی صحبت کند، فرودست است. فارسی معیار؛ فارسی تهرانی است و فارسی اراکی و اصفهانی و مشهدی هم فرودست تر از فارسی تهران است. این مساله به همین شیوه برای زبانهای دیگر کشور نیز اتفاق افتاد. یادگیری زبان مادری در مدارس و دانشگاهها با وجود اینکه قانونی بود؛ تا سالها ممنوع بود!
بنابراین افراد از اینکه فارس نیستند یا فارسی بلد نبودند؛ حس شرم تجربه میکردند و زبان مادری تبدیل یه انگ و استیگما شد. افراد برای فرار از این شرم در خود و در فرزندانشان؛ در همان ابتدا با زبان معیار با فرزندانشان صحبت کردند. درحالی که زبان مادریشان چیزی بجز زبان فارسی بود. در عین حال که کودکانشان دیگر قرار نبود مشکلات والدینشان را در مدرسه و جامعه تجربه کنند؛ اینبار از همان ابتدا با و شبیه افراد فرادست جامعه هویتیابی میکردند.
شکاف نسلی آن چیزی است در این مرحله اتفاق افتاد که در نسلهای دیگر بزرگ و بزرگتر شد.
در معیار بزرگتر، برای پایداری زبان رسمی و عقبراندن زبانهای مادری، لازم است که بازنمودی فرودستگونه از گویشوران زبانهای فرودست در رسانهها نمایش داده شود. مثلا کوردها همواره اسلحه به دوش دارند؛ در کوهها زندگی میکنند و در حال جنگ با قدرت برترند.
و به این شکل، قدرت و گروه فرادست این امکان را برای خود فراهم میکند که با نارسیسیسم بادکردهی خود، دیگری خطرناک را کنترل و تحقیر کند.
@rochna_psychoanalysis
ما ممکن است که از افرادی به شدت متنفر باشیم ولی در عین حال از ته دل بخواهیم که از لحظه به لحظهی زندگی این افراد مطلع شویم، دربارهیشان ساعتها حرف بزنیم و یا اینکه آنها را در شبکههای اجتماعی مختلف فالو کنیم.
به نظر میرسد تناقضی وجود دارد. طبیعتا باید از چیزی که دوست نداریم، دوری کنیم. ولی چرا گاهی ساعتها مشغول حرف زدن دربارهی کسی میشویم که دوستش نداریم؟ غیبت کردن در حالی که در عین حال، در ما خشم و نفرتی دربارهی طرف مقابل بالا میآورد، لذتبخش هم هست.
غیبت کردن افراد نفرتانگیز، در ما حس بهتری نسبت به خودمان ایجاد میکند. هر زمان که دربارهی جنبهی منفی رفتار آنها صحبت میکنیم، به طور ضمنی نشان میدهیم که ما فاقد آن جنبهی منفی هستیم و این یک پله ما را بالاتر از آنها میبرد. رابطهی نابرابری که فرد منفور در آن حضور ندارد که از خود دربرابر هجمهها دفاع کند، در هر غیبت، نابرابرتر میشود و با برهنه شدن فرد غایب، عیبهای ما بهطور ضمنی پوشیدهتر میشود.
از طرفی دیگر، غیبت کردن ما را از تنهایی نجات میدهد. ما میتوانیم عضو گروهی از افراد باشیم که از فرد دیگری بدمان میآید و این ویژگی مشترک همهی ماست. این ویژگی مشترک ما را به یکدیگر نزدیک میکند و روابطی تشکیل میشوند که بر پایهی خشم ایجاد شدهاند. گروه غیبتکننده تبدیل به افرادی میشوند که همگی آدمهای بهتری به نظر میرسند، چون فاقد ویژگیهایی هستند که مورد غیبت قرار گرفتهاند. از طرفی دیگر، غیبت کردن لذتبخش است، چون همهی ما آن را کاری ممنوعه و مذموم میدانیم. انجام دادن کاری ممنوعه به طور موفقیت آمیز در خفا و به دور از چشم کسانی که به ما ممنوعه بودن آن را یادآوری کنند، لذت عمل را چند برابر میکند.
اگر کمی عمیقتر به موضوع نگاه کنیم، میتوانیم به دلایل دیگری برسیم. برای مثال ممکن است دنبال کردن منظم سریال خانوادگی کارداشیان-جنرها با وجود آنکه امتیاز بسیاری پایینی از بینندگان دریافت کرده است، به این دلیل باشد که ما در ناخودآگاهمان آرزو داریم که جای یکی از آنها باشیم. باوجود آنکه بارها دربارهی اندامهای جراحیشدهیشان، روابط عجیبغریب و خیانتهایی که اتفاق افتاده است نظر دادهایم و برایشان تاسف خوردهایم. بولد کردن ویژگیهای منفیشان باعث میشود که آرزوی قلبیمان را بتوانیم سرکوب کنیم و راحتتر با احساس حقارتی که به خاطر ثروت، شهرت و زیباییشان به ما دستمیدهد؛ کنار بیاییم.
@rochna_psychoanalysis
این متن رو خیلی دوس داشتم و مساله مهمی رو مطرح کرده:
https://www.instagram.com/p/DF79CHIiOBT/?igsh=bGN5MTlqcG5zNGpw
متن شماره ۴۹۴
برجستهترین تناقض مربوط به روابط بین فردی در اختلال شخصیت مرزی این است که فرد با اینکه بیشترین ترسش از تنها شدن و رها شدن است، اما رفتارش طوری است که دیگران را وادار میکند او را تنها بگذارند.
@Dosipus
منظم و فیکس بودن تایم جلسات تراپی چند پیام و یک پیامد مهم دارد.
اولین پیام این است که درمانگر از بین نمیرود، همیشه هست و در زمان و مکان مشخص برمیگردد. این کار در مراجع امنیت روانی ایجاد میکند. در افراد دارای اختلال شخصیت، فیکس بودن درمان پایههای دلبستگی ایمن را تقویت میکند.
دومین پیام این است که ما در برابر درمان مسئولیم و هر مسئولیتی هزینه و فایده دارد. برای بودن در درمان لازم است درجاتی از ناکامی را تجربه کنیم. ناکامیای که لازمهی رشد و زندگی است. اگر جلسهی تراپی برویم، دیگر نمیتوانیم در فلان مهمانی شرکت کنیم و یا باید قید خرید بهمان چیز را بزنیم. این کار باعث میشود مرزهای روشنتری در ارتباط با دیگران بسازیم.
سومین پیام فیکس بودن زمان جلسات این است که دیگری هم مهم است. زمان جلسات زمانی برای دو نفر است و شما برای خدمات و زمان درمانگر است که به او پولی پرداخت میکنید. نیاز به جابهجایی جلسات، دیرکرد در جلسه و کنسلیهای متعدد پیامی که میرساند این است که «من دیگری را نمیبینم.»
پیامد اصلی مراعات این قانون در درمان، شل شدن دفاعهای مراجع است که به تسریع درمان کمک میکند و فاصلهی طولانی و یا غیرمنظم جلسات، باعث میشود دفاعها با قدرت برگردند.
درمانگری که جلسات را در فاصلهی زمانی بیشتر از یک هفته برگزار میکند، تایم جلسات متغیر و دلبخواهی او و کلینیک است، درمانگری نیست که بتواند برای حل مشکلات درونیمان کمک کننده باشد.
ناکامی مهمی که چنین درمانگری باید تجربه کند، در فهم این موضوع است که او قدرت و توان کمک به افراد زیادی ندارد و برای نتیجهی بهینه باید هزینه بدهد؛ مالی و زمانی.
بسیاری از بیماران، در آرزوی رسیدن به یک مقصدی هستن که از اون نقطه به بعد، زندگی رو آغاز بکنند. نقطهای که توش پولدارن، مهاجرت کردن، بچه دارن، ازدواج کردن، مدیر برجستهای شدن و ... .
مواجهه با این واقعیت که زندگی همین مسیریه که داریم میریم تا به اون اهداف برسیم تلخ و غیرقابل پذیرش به نظر میرسه.
ما در همین مسیر رفتن و نرسیدن و شکست خوردن و پولدار شدن، جنگیدن، ناکامیهای پیدرپی و رنجهای متعدد انسانیه که سنمون بالا میره و زندگی کردیم.
اختلال بیشفعالی و نقص توجه (ADHD) یک اختلال وابسته به رشد است و برای تشخیص آن در بزرگسالی؛ لازم است که حتما قبل از ۱۲ سالگی فرد نشانههای واضحی از علایم این اختلال را نشان داده باشد.
این اختلال هرچند که به نظر میرسد ، مسیر آسانتری برای توضیح مشکلات تمرکز و ناکامیهای تحصیلی و شغلی باشد، اما تنها علت نیست. افسردگی، اضطراب، اختلالات وابسته به مواد و اختلالات شخصیت مانند نارسیسیسم میتوانند علایم مشابهی از بیتوجهی و عدمتمرکز را در افراد نشان دهند.
کمک گرفتن از متخصص حوزه سلامت روان و گرفتن تاریخچهی کودکی از والدین و معلمان تنها راه تشخیص صحیح است.
سازمانهای پوستکلفت و پوستنازک
نگه داشتن نارسیسیست پوستکلفت در درمان دشوار است، در وقفههای فرآیند روانکاوی بیحرکت باقی میماند، به تفسیرهایی که دربارهی نیاز و وابستگی هستند نیشخند میزند، پیش از طرد شدن طرد میکند، و مدعی یک برتری رسوخ ناپذیر است.
کل خود او با یک خود ویرانگر که تنها هدفش بقا از طریق غلبه بر زندگی و خلاقیت است، همانندسازی میشود. از دست دادن یک اُبژهی بیرونی نهتنها این خود ویرانگر را بیحرکت میگذارد بلکه هرچه خود ویرانگر بیشتر تضعیف میشود بیشتر حس تهییج و پیروزی را برمیانگیزد. همچنین، دستاوردهای فردی باعث تقویت حس برتری و خودبزرگپنداری میشود.
در مقابل، نارسیسیست پوستنازک آسیبپذیرتر است. از خودش خجالت میکشد، نسبت به طرد شدن حساس است، و دائماً خودش را پایینتر از بقیه میپندارد. دستاوردهای سر کار یا خانه به جای اینکه منبع قدرت باشند یک عنصر تثبیتکننده در شخصیت او هستند، به جای اینکه خود پیروز و مستکبر را تغذیه کنند عزت نفس را افزایش میدهند.
در نتیجه روزنفلد نسبت به تفسیر عناصر نارسیسیستیک ویرانگر در چنین بیماری هشدار میدهد. تفسیر هم میتواند مانع از تشکیل روابط اُبژهی رضایتبخش شود و هم حس آسیبپذیر او نسبت به خود را خدشهدار کند. نارسیسیست پوستنازک در اصل «انکارکنندهی اُبژه» است، دائماً خودش را تحقیر میکند، به دنبال موافقت است و تفاوت را انکار میکند.
نویسنده: آنتونی بیتمن
ترجمه و انتشار: گروه روانکاوی تداعی
شبکههای اجتماعی عضو جداییناپذیر زندگی انسان قرن بیست و یک است. صبحها ایمیل خود را چک میکند و در حالی که چایی یا قهوهاش را مینوشد، سری به اینستاگرام میزند. لباسی که تازه خریده است را به تن میکند، چندین سلفی میگیرد و یکی از آنها را پست میکند. دربارهی دعوای مابین همکاران، با اکانت ناشناسش توییت میکند . آخر شب عکس دوست قدیمیاش که تازه از سفر رومانی برگشته است را در فیسبوک لایک میکند و زمانی که متوجه میشود که هنرمند محبوبش از دنیا رفته است، پروفایلش را برای سه روز سیاه میکند تا سهمی در حرکت دستهجمعی «شیلیتیتی»ها داشته باشد.
حقیقت آن است که گوشی آیفون و تلویزیون الجی مقصر از بین رفتن سلامت روان ما نیستند. چون اغلب چیزها به خودی خود ضررمند نیستند؛ بلکه نحوه، میزان و شدت استفادهی ما از هر چیز باعث میشود که چیزی به ما آسیب برساند یا نه.
رسانهها اصلیترین منبع انتقال استانداردهای از پیشتعیین شده به مردم هستند. زنان لاغر با پوستهای صاف و بدون لکه. مردهای قدبلند با اندامهای عضلانی. افرادی که باید مداوما سعی در بهبود زندگی خود داشته باشند و در این تصویر ایدهآل همواره میتوانند! در این راه هیچ چیز مانع کس دیگری نیست. اگر شما مانعی در سر راه دارید، این مشکل از شماست.
در این فضا افراد نیازهایی فراتر از نیازهای معمول خود دارند که این نیازهای کاذب را هم شرکتها از طریق رسانهها در ما برای فروش محصولاتشان ایجاد میکنند. نیاز داریم که برای جورابهایمان تختخواب بخریم و فرشهایمان را با دستگیرهی در توالت ست کنیم، چون کندال جنر این کار را میکند و خشونتهای اینترنتی (سایبر بولی) نصیب کسانی میشود که مطابق این استانداردها نیستند. بنابراین افراد مداوم در تلاش خواهند بود که یا خود را با این استانداردها تطبیق دهند یا از دور خارج میشوند و تنها میمانند.
از طرف دیگر، رقابت بر سر گرفتن تایید بیشتر با لایک، کامنت و یا اشتراگگذاری شدن، ما را تبدیل به انسانهای شرطی شدهای کرده است که با هر لایک خوشحال میشویم و با دریافت کامنت تعریف و تشویق در مغزمان دپامین ترشح میشود.
برای همین است که زمانی که دسترسی به اینترنتمان محدود میشود، غمگین میشویم. من ابدا مخالف آزادی انسان در دسترسی آزادانه به اطلاعات نیستم. اما باید متوجه باشیم که مساله برای اغلب ما چیزی فراتر از این است.
در عین حال، این فضا جایی است برای اینکه عدهای سلامت روان عدهای دیگر را به جد تحت تاثیر قرار دهند. انتشار تصویر کودکی که نمیداند چرا بام خانهها را در شمال شیبدار میسازند که منجر به ترک تحصیل او شد و یا به سخره گرفتن درخواستهای کمک افرادی که افکار خودکشی دارند با «خب برو خودتو بکش» با باورهای اشتباهی نظیر اینکه « فردی که بخواد خودشو بکشه، نمیگه».
فیلتر کردن و حذف صورت مساله، راه حل کشورهای دیکتاتور است. اما فیلتر کردن شخصی؛ به معنای توجه به آنچه که در طول روز از این فضا دریافت میکنیم، راهکار مناسبی است برای حفظ و ارتقای سلامت روانمان.
The nature of the psychodynamic process relies heavily on the elaboration of ambiguity and its subsequent analysis.
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 8 months, 4 weeks ago