خاطرات خانه ی پدری

Description
مجله ی تلگرامی
خاطرات خانه ی پدری

بخش ارتباط با مدیران کانال👇
@khateratekhaneyepedari_comments

گروه های تلگرامی:
@khaterehbazi_1
@khaterehbazi_2
@khaterehbazi_3
@khaterehbazi_4


صاحب امتیاز: @Mahan52
جهت همکاری یا سفارش آگهی 👆👆
Advertising
We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 1 month, 3 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 4 months, 1 week ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 1 week, 1 day ago

1 month, 1 week ago

دریا 🌊 د🌊 دریا

🖌#حمیرا_آریانژاد_مرتضوی
#قسمت_۹۶ *▫️فهرست
شهره گفت مامان میشه کلید اتاق لادن رو بدی
طوبی گفت برای چی میخوای ؟
شهره گفت کار دارم .
🌊
شهره وارد اتاق لادن شد بالای کمدِ فلزی آلبوم لادن رو ورداشت و نشست روی زمین و شروع کرد به ورق زدن .
به یه صفحه که رسید از توی جیب ژاکتش تکه پاره و مچاله شده عکس خودش رو دراورد و کنار عکس گذاشت وگفت بله خودشه .
یادش اومد که روزی که این عکس رو با هم گرفتند لادن گفته بود وقتی ظاهر شد اگه هردوتامون خوب افتاده بودیم بعدا بده یه دونه هم برای من چاپ کنند .
منم دوست دارم این عکسو داشته باشم .
قطره اشک شهره روی آلبوم افتاد .
صدای طوبی اومد که گفت شهره اومدی تو اتاق این دختره بی همه چیز داری چیکار میکنی؟
شهره سریع آلبوم رو سر جاش گذاشت و تکه مچاله شده عکس خودشو گذاشت توی جیبش و گفت هیچی .
طوبی درو واکرد و گفت هیچی که نشد حرف.
شهره گفت دلم برای دریا تنگ شده یود اومدم اینجا یه کم از دلتنگی درآم.
طوبی گفت
بیخودی به این بچه دل نبند .
از قدیم گفتن فرزند کَسی نمیکند فرزندی
گَر طوق طلا به گردنش اندازی .
شهره گفت مامان، دریا فرزند غریبه نیست اون یادگار داریوشه .
طوبی گفت اما ننه ش اون زنیکه بی حیاست که نشسته بود زیر پای شوهر تو .
شهره آهی از ته دل کشید و  گفت مامان شاید واقعیت اون چیزی نبوده که ما دیدیم و شنیدیم .
طوبی گفت یعنی چی؟
شهره گفت هیچی بریم آماده بشیم که الان داوود میاد دنبالمون بریم بیمارستان .
🌊
پرستار در اتاق رو باز کرد و گفت وقت ملاقات تموم شده
لطفا بفرمایید بیرون .
شهره گفت مامان میشه شماها برین من یه چند دقیقه با بابا تنها باشم .
طوبی و داوود که رفتند .
شهره کنار تخت محمود نشست و گفت بابای خوبم
میخوام ازت چندتا سوال بپرسم
لطفا با پلک زدن بهم جواب بده .متوجه حرفای من میشی؟محمود پلک زد
شهره گفت دردت به جونم باشه .
بابای خوبم  توی قضیه لادن و جهان کِی مقصر بود؟
محمود شهره رو نگاه کرد .
پرستار دوباره  اومد دم در اتاق ‌وگفت خانم چند بار بگم وقت ملاقات تموم شده .
شهره از جاش بلند شدو گفت چشم
بعد گفت بابا تو رو به جون خودم قسم میدم با دقت جواب بده .
ببینم لادن مقصر بود ومیخواست زیر پای جهان بشینه و زندگی منو تباه کنه
محمود فقط نگاه کرد
شهره با دلهره و تردید پرسید جهان مقصر بود و اون به لادن نظرِ بد داشت؟
بعد تو دلش گفت بابا تو رو خدا پلک نزن
تو رو جون شهره
بذار فکر کنم توی این دنیا این مرد ،پاک و بی آلایش بوده و فقط و فقط عاشق من بوده .
محمود با ۰شمای پر اشک پلک زد و همین لحظه قطره اشکی روی گونه شهره غلطید .
🌊
شهره وارد خونه که شد رفت سراغ تلفن تکه کاغذی که یه روز موقع شستنِ پیرهنِ جهان از جیبش دراورده بود و گذاشته بود زیر فرش که  اگه جهان خواست بدونه کجاست  رو از زیر فرش ورداشت و شروع کرد به شماره گرفتن .
هم دستش و هم دلش میلرزید ..
چند تا بوق آزاد و خانمی گوشی رو برداشت و گفت بله . شهره سریع قطع کرد .
شهره چند دقیقه گوشی تلفن رو توی دستش فشار داد و دوباره شماره رو گرفت و با صدای لرزون گفت
منزل آقای سالاری ..
صاحب صدا گفت بله بفرمایید
شهره سریع گوشی رو قطع کرد
نشست روی زمین و گفت
یعنی من چثدر بدبختم .
خدایا منو ببخش  من گناهکار رو بیگناه و بیگناه رو گناهکار دونستم
🌊***
سوری گفت کامران برو چند تا نون لواش بخر .
کامران گفت مامان لواش صفش طولانیه میشه بربری بخرم؟
سوری گفت نه کتلت داریم با نون لواش خوشمزه تره
لاله گفت مامان من میرم میخرم .
سوری گفت تا کامران هست تو بری نونوایی؟
لاله گفت مامان ولش کن بذار تا سربازیش شروع بشه از زتدگیش لذت ببره .
کامران لاله رو بغل کرد و گفت قربون خواهر چیز فهمم بشم . لاله لباساشو تنش کرد و تا اومد از در بره بیرون .
تلفن زنگ خورد سوری گوشی رو ورداشت و گفت بله بفرمایید
نه آقا اینجا رستوران لوکس طلایی نیست اشتباه گرفتین .
لاله سر جاش وایساد .
سوری گفت مردم چقدر کم حواس شدن .
که تلفن دوباره زنگ خورد .
کامران گفت بذار من جواب بدم .
و بعد گوشی رو ورداشت و گفت نه مرتیکه اینجا نمایشگاه ماشین نیست و ماهم ماشین قرمز دو در نداریم ولی مادر و خواهرت اینجا پیش منن .
لاله سر جاش میخکوب شد و بی اختیار کیفش از دستش افتاد
سوری گوشی رو از دست کامران گرفت و گذاشت و آروم زد توی دهن کامران وگفت خواهر جوونت اینجا وایساده این چه طرز حرف زدنه ؟
کامران گفت مامان مرتیکه مزاحم بود .
وگرنه نمایشگاه اسم داره نوع ماشین که اسم نمایشگاه نیست .پدر سوخ...
سوری گفت کامران دیگه ادامه نده
لاله از خونه زد بیرون...
خودشو رسوند سر خیآبون
درست اونجا یه باجه تلفن بود .
به باجه نزدیک شد و توی باجه رو نگاه کرد هیشکی توش نبود .
قلبش داشت میومد توی دهنش .
چشماشو بست هراسون برگشت و با صدای بلند فکر کرد خدایا ...

https://t.me/gsbga_yas
@khateratekhaneyepedari
《گلسرخ و گل یاس🌺🍃

1 month, 1 week ago
بشقاب خاطرات شما کدومه؟

بشقاب خاطرات شما کدومه؟

همراه ما باشید در
کانال خاطرات خانه ی پدری 🏠🖼
@khateratekhaneyepedari

1 month, 1 week ago
علی اکبر دهخدا :

علی اکبر دهخدا :

فقط در ممالکی که جهل جای علم...
زور جای حق...
و اوهام جای حقايق را گرفته است.....

مادام العمر حکومت کردن ، موهبتی است الهی…

@khateratekhaneyepedari

1 month, 2 weeks ago

دوستان و همراهان گرامی
دست نوشته ها و مطالب خود را در کوچه ی خاطرات برای ما ارسال کنید تا درصورت تائید تیم ادمین در کانال به اشتراک گذاشته شود!

لینک ورود به کوچه

1 month, 2 weeks ago

به وقت #کارتون
پلنگ صورتی 💗

#نوستالژی #پلنگ_صورتی
منبع؛ کانال تلگرامی:
به نامِ دوست... Benamedostt

همراه ما باشید در
کانال خاطرات خانه ی پدری 🏠☀️
لینک کانال جهت عضویت⬇️
@khateratekhaneyepedari

1 month, 2 weeks ago

کوچه ی خاطرات
ارتباط با تیم ادمین کانال !
انتقاد یا پیشنهاد شما را میشنویم🙏

لینک ورود به کوچه
لینک ورود به کوچه

1 month, 3 weeks ago

**مواد غذایی خونساز را بشناسید :

🎀🎀جوانه گندم
🥕🥕هویج
🎀🎀لبو
🪭🪭انجیر
🎈🎈اسفناج
🩸🩸کلم
🍡🍡عرق گزنه
🍋🍋لیمو
🍄‍🟫🍄‍🟫زردآلو
🍄🍄انار**

همراه ما باشید در کانال خاطرات خانه پدری
🏚🏘🏡🏠

@khateratekhaneyepedari

1 month, 3 weeks ago

همش تنبلی میکنی و افتادی تو یه چرخه جهنمی و نمیدونی چطوری ازش بیای بیرون ؟ این پست رو بخون :

نکته اول :
ببین باید شروع عادت و کارای جدیدو برای خودت راحت و چسبیدن به عادتای قدیمیو برای خودت سخت کنی🩷 مثلا :
میخوای ورزش کنی؟ با روزی ۵ دقیقه شروع کن و از شب قبل وسایلتو اماده کن و چنتا رسپی غذای سالم سیو کن تو گوشیت
برعکس
اگه خواستی بری توی گوشی هر نیم ساعت برای خودت آلارم بزار که اگر زیاده روی کردی صدای الارم بره روی معزت و نذاره ادامه بدی!

نکته دوم :
آرزوهاتو عکسشونو پرینت بگیر بزن به کمدت هر سری خواستی کمالگرایی کنی یه خط بزرگ مشکی بکش روی عکسه
اگر زیاد کمالگرایی کنی عکسه ارزوت میشه یه برگه خط خطی بیخود! پس حواست جمع میشه..👀

نکته سوم :
به خودت برس و خودت و چیزی که هستی رو دوست داشته باش :)))

همراه ما باشید در کانال خاطرات خانه پدری
🏚🏘🏡🏠

@khateratekhaneyepedari

1 month, 3 weeks ago

.

وقتی ناخن‌ها بلند می‌شوند
آنها را ڪوتاه می‌ڪنیم نه انگشتانمان را؛

همین طور وقتی سوتفاهمی به وجود آمد
غرورتان را رها ڪنید نه رابطه را...!

همراه ما باشید در کانال خاطرات خانه پدری
🏚🏘🏡🏠

@khateratekhaneyepedari

2 months ago

قدیما یادش بخیر.....
منبع: کانال عشق يعنى ***😷*** loveispublic
همراه ما باشید در
کانال خاطرات خانه ی پدری 🏠💚
@khateratekhaneyepedari

We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 1 month, 3 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 4 months, 1 week ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 1 week, 1 day ago