𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 3 days, 2 hours ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 2 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months ago
هر آنکس چاره اندیشد، به کار و بارِ فردایش
ز دستش میرود آن هم، و هم این حالی آسایش
بپرس از پیر مردانی، که در راهی خدا بودند
چه شد آرمگهی نوح و، چه شد عمری اهدایش
که نتواند برون آرد، زِ ترسی دنیوی {صاحب}
چه سازد بهری عقبا او، هدر آید پیدایش
بزن چنگی به دین او، چو چنگی عاشقان انسان
که بی کوشش نمیگردد، کسی غمخوار و شیدایش
همانا می پرستیدند، کسی سنگی کسی دنیا
مثالی حالِ امروزی، که کُم کردند مبدایش
زمانی میرسد روزی، که دنیا بی بشر باشد
همه اینکار خواهد کرد، ز دنیایی هویدایش
دو روز است، عیش کن، لذت بجو، از هر کجایی ها
نمی ارزد به غمخوردند، نمود افسوس اینجایش
زنده ها در خواب دیدم رنگِ دیگر داشتند
ذکر و تسبیح و دعایی چنگِ دیگر داشتند
جام های باده خالی و شکسته در اتاق
آدمانی زنده با خود بنگِ دیگر داشتند
واعظان در خواب راحت بود بیدونی هراس
شب به پا میخاست هر کس زنگِ دیگر داشتند
کینه و بغض و عداوت ها نبود در بین شان
در میانی جمله رنگی رنگِ دیگر داشتند
هر گهی پای برهنه را تماشا مینمود
مینمود از پا برون کفشش که تنگِ داشتند
شیشه میگشتاندن آنها برای دیگران
مردمانی آن زمانه سنگِ دیگر داشتند
لنگی را با شانه یی همت به جایش میرساند
گرچه با خود در وجودش لنگِ دیگر داشتند
لذتی کشور گشایی ها نبود در فکر شان
آدمانی زنده با خود جنِگ دیگر داشتند
از وجودی خفته ها در خویش کاگِل ساختم
از میان کا وگل دیواری حاصل ساختم
من نه دارم زهد و تقوا باید از او دور شد؟
نه چنین هرگز نباید، خویش مایل ساختم
صد دوصد بار از لبی در لا جوابم ساختن
او نشد قایل ولی این قلب قایل ساختم
قدرتی رفتن به ساحل را زمن بختم گرفت
با فنونی شاعری در ذهن ساحل ساختم
آنقدر کوشیده ام تا رسمی او حاصل شود
ورنه نشد تعبیر خوب دارم که باطل ساختم
خانه یی نومیدِها در من ندارد آسمان
بیدونِ عصیان خودم را مردی قاتل ساختم
آمدم، ماندم، نگفتی؛ کیستی یا چیستی
گفتی کاهل؛ گفتم آری؛ خویش قابل ساختم
ای که گفتی میشوم از تو چرا رفتی ز من
سالهای سال بودم در کنارت چون چمن
یاد آن ساعت که میافتم در آغوش خیال
میکنم سر تا به پا پیچان دلم را در کفن
آرزویی وصل تو انداختم از جان و دل
چون تنومندی بکار و بار باشم تا عدن
کی شود از ذهن پوچم یاد تو ای بوستان
شایدی گفتن توان آنگاه که روح رفت از بدن
هر چه بوییدم نه بود بوی تو در آفاق گل
من ندانستم که اسمی توست اسمی یاسمن
هر که میخندد به جسمی لاغر و تاریکِ من
ورنه اين عصیان بود از چشمهای پیرهن
مردمانِ این زمانه بیشتر آواره اند
چونکه میبینند هر کس بهترین دارد به تن
#محمدالله_احساس
#صدا: آذر فراهانی
Telegram
attach 📎
برون جلوه زِ کاری سرانِ مجلس ماست
که کوچکِم سخن از مردمانِ مجلس ماست
نشستیم به طبقِ رسوم و عادات
نگفتیم که زمان از زمانِ مجلس ماست
به پاسِ حرمتِ عشاق بی دفاع زمان
بگویم اینکه فقط این گمانِ مجلس ماست
اگر گهی به دیارات کری دیدی
بگو که این هم از همانِ مجلس ماست
سرودن غزل و بیتهای شاعرانِ بزرگ
به جيب هر یک ازین ناقدانِ مجلس ماست
نموده خویش را مثالِ حاکمِ ظلم
فقیه زندهگیی تنگ پاسپانِ مجلس ماست
مرا ولایتِ گر میسپرد رحمِ خدا (ج)
ز من نبود که چون او کلانِ مجلس ماست
ای که گفتی میشوم از تو چرا رفتی ز من
سالهای سال بودم در کنارت چون چمن
یاد آن ساعت که میافتم در آغوش خیال
میکنم سر تا به پا پیچان دلم را در کفن
آرزویی وصل تو انداختم از جان و دل
چون تنومندی بکار و بار باشم تا عدن
کی شود از ذهن پوچم یاد تو ای بوستان
شایدی گفتن توان آنگاه که روح رفت از بدن
هر چه بوییدم نه بود بوی تو در آفاق گل
من ندانستم که اسمی توست اسمی یاسمن
هر که میخندد به جسمی لاغر و تاریکِ من
ورنه اين عصیان بود از چشمهای پیرهن
مردمانِ این زمانه بیشتر آواره اند
چونکه میبینند هر کس بهترین دارد به تن
از تو پنهان نشود حالِ وجودِ من و او
چقَدر باده بنوشم که رَسمْ بر او سبو!
فقط این نقل بگویند به اثباتِ جنون
که بيندازد از آن پای بلند کوه را کو
تو بیبینی که چه دارم من از آن دردل خود
ولی او سمتِ دیگر میرود آن هم با پو
به گمانم نه_ که حق است وفایی تو به من
سیه و تاریک و خود خواه نشان دادی رو
ساختی آن تو چو موش در پی یک توته پنیر
دید اما نگرفت داد بدن را بر بو
هر چه کردی تو در این جنگلِ بی آب و علف
دادی صد بار به یک شیر تو این یک آهو
من از آن هجرِ که دادی بکنم شکر بجا
نکنم زمزمه شعری بجز از الله هو
از من تو مَرو که بی تو فریاد کنم
ویرانهی درد و غم سر آباد کنم
چندیست که با هیله نگه میدارم
می آیی تو یا که این هم آزاد کنم
من مشغلهی بجز تو کی میخواهم
با بوی تو آتشِ تنم شاد کنم
زردم ز خزان چرا رهایم کردی
تا کی سفرِ به شانهی باد کنم
ای کاش برای من سخن میگفتی
تا گوشِ کَرم به کَرّی معتاد کنم
افتاد ز تو در دلِ من جادوِ عشق
نگذاشت که من چو فکری صیاد کنم
گفتم که منم خطیبِ عشق نامم بنویس
احساسِ خودم به تو و ایراد کنم...
محمدالله_احساس
انديشه های خوشکلم را بُرد با خود زیر خاک
بعد از این هرگز نه ترسم گشته ام بیرون ز باک
سوزنِ نالایق ات را پیش خود بگذار تو
بخیه کی گردد دلی که از فراق اش شد چاک
ساقیا از جامِ ننگین ات مده بر حالتم
آبِ او از دیده بود و آب تو انگور تاک
می پرستیدم رخِ مهتابِ شامِ تار را
گر که میبود از جبینِ نازنینم ناب و پاک
وصف معشوق کی بوَد در طاقتِ کام و زبان
نی به رنگ و پنسل و پرکارکِ مردِ حکاک
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 3 days, 2 hours ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 2 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months ago