𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 2 months ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 4 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 weeks, 2 days ago
بردفورد سرشار از داستانهای عاشقانه بود؛ پیرزن و پیرمردهایی که سفید شدن موهای همسرشونو عاشقانه تماشا کردند، سربازهای جوانی که تا آخرین لحظه به عکسی از لبخند دختری خیره شدند و حلقههایی که تا آخرین نفس انگشتهایی سرد و به آغوش کشیده بودند، زوجهای دبیرستانی، پسرهایی که گوشهی اداره با صدایی نجوا مانند عاشقی میکردند یا رد کفشهای پاشنهدار دخترها روی قلبهایی تپنده؛ بردفورد شهری بود سرشار از این داستانها.
تئودور و لونا یکی از همین داستانها بودند، عاشقانهای که توی پیست دو و میدانی دانشکده در جریان بود؛ عاشقانهای که هرکسی بعد از دیدنش با خودش میگفت "پسری که درگیر بیماری تنفسیه چطور با قهرمان نیمه استقامت دانشگاه قدم به قدم گام برداشته؟" و واقعیت این بود که تئودور هیچوقت نتونست همراه لونا قدم برداره، توی این پیست یا از لونا عقب بود یا دختر بعد از یک دور کامل دویدن از پشت با بیشترین سرعت ممکن خودشو به پسری که علاقه به خاکی شدن نداشت میکوبید، اما تا وقتی که لونا روی خاک میخندید، تئودور اهمیت نمیداد با صورت روی زمین افتاده یا دستهاش نجاتش دادند. تا وقتی که لونا توی پیست خوشحال بود، تئودور اهمیت نمیداد که چقدر از این مسیر که فقط یادآور درد بود متنفره؛ شاید چشمهای کهرباییش غمگین بود اما وقتی به لونا گفت "حتی جنازم هم به خط پایان این پیست نمیرسه" خندید تا دختر باور کنه این فقط یکی دیگه از شوخیهای احمقانهی این پسره.
تمرینهای دوی استقامت لونا بزرگترین مسئلهی زندگیِ هردوی اونها بود؛ هرروز اینجا توی پیست بودند که رکورد جدید لونا ثبت بشه و تئودور هم با قدمهای آروم یک دور کامل طی میکرد وقتی دختر دور بیستم و با خوشحالی به اتمام میرسوند و زمانسنج و تا حد امکان به چشمهای محصور در عینک پسر نزدیک میکرد.
اگر از لونا بپرسی از هیچ چیز بیشتر از ماشینی با سرعت غیرمجاز متنفر نیست، یا دوچرخه، یا اتفاقات غیر منتظره، یا تخت بیمارستان و یا حتی تقویم که مدام یادآوری میکرد فقط دو هفته و پنج روز تا مسابقهی دوی استقامت دانشگاه باقی مونده. جریان زندگی بیشتر شبیه به موجهای طغیان کردهست وقتی روی دوچرخهات نشستی و ماشینی از ناکجاآباد بهت برخورد میکنه و سلامت پای راستتو به طور کامل از دست میدی؛ لونا حالا دقیقا نمیدونست روی تخت بیمارستان خوابیده یا موجی سهمگین که قصد جونشو کرده. زندگی به قدری غیرقابل اعتماده که مجبورت میکنه به غیرقابل اعتمادترین دستگاه جهان یعنی بدنت اطمینان کنی و بعد هم روزی از روزها این بدن ناامیدت میکنه؛ درست مثل پای راست لونا.
وقتی روز مسابقه رسید هیچکس فکرشو نمیکرد تئودور یکی از داوطلبین خواستار جام باشه؛ به هرحال میتونست از چشمهای خاکستریِ زیباترین دختر جهان بخونه که تنها چیزی که آزارش میده عطش داشتن اون جامه، به هرحال جام استقامت مردان یا زنان هیچ فرقی نداشتند. بعد از شروع مسابقه چشم هرکسی با دیدن سرعت تئودور درشت میشد و نمیتونی با خودت فکر نکنی سرعت چند نفر پشت آسم پنهان شده؟ اکثریت سالن اسم تئودور و فریاد میزدند؛ با این سرعت جام از حالا روی قفسهی اتاق لونا قابل تصور بود. خوشبختانه "جنازهی تئودور به خط پایان نرسید" در واقع "تئودور به خط پایان نرسید". این چیزی بود که گزارشگر اعلام کرد وقتی بعد از گذشت دویست و پنجاه متر از خط شروع تئودور افتاد و بلند نشد.
تخت تئودور فقط دو تخت با لونا فاصله داشت و میدید که دختر سرخوش میخنده و برخلاف همیشه اهمیتی نمیده که موهای سیاهش توی چشمهاشه؛ اما تئودور نخندید. به دختری که دوستش داشت نگاه کرد و گفت :"احمقانهست که من مدعیام بخاطرت دنیا رو پشت سر میزارم اما نمیتونم فقط چند متر بدوم" لونا لحظهای متوقف شد:"اشکالی نداره من راحت به دروغها اعتماد میکنم" و دوباره خندید. تئودور نمیدونست خندهی امروز دختر هم مثل روزهای قبل نیمه شب تبدیل به گریه خواهند شد یا واقعا از حال رفتن نامزدت وسط پیست دو و میدانی خندهداره.
بیشتر از غم انگیز دردناکه؛ مرد تو بچگیه منو ساختی نمیتونه چیزیت بشه.
میشه لطفا اگه خبرش پخش شد که حادثهی لیام شایعه بوده هرکدومتون شمارمو داشت تکستی چیزی بده چون اینجوری واقعا یکم تحمل سوشال مدیا/نت سخته و فک نکنم بخوام بیشتر از این چیزی ببینم/بخونم.
★این پیام رو فوروارد کنید★ و از بین انیمیشن های زیر ☆ Gravity falls Scooby-Doo The owl house Adventure Time Total Drama Island ☆ یکی رو انتخاب کنید تا بهتون یه کرکتر با توجه به وایبتون بدم. پرایوتا لینکشون رو اینجا بفرستن. لطفا ضمیرتون رو مشخص کنید و…
کاش میشد آدمی، گاهی
فقط گاهی
به اندازه نیاز بمیرد
بعد بلند شود
آهسته آهسته خاکهایش را بتکاند
اگر دلش خواست برگردد به زندگی
دلش نخواست، بخوابد تا ابد.
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 2 months ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 4 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 weeks, 2 days ago