𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 4 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 6 days, 2 hours ago
رفتنت شیشه ی تَرَکبرداشته ی دلم را چه بیرحمانه شکاند.و چه عجیب از آن روز در نقطه ای نامعلوم، ابهام را میبینم.و چه ناجوانمردانه به هدررفت زندگی خود نگاه میکنم بدون ذره ای ترس.یادم میآید همیشه از این که عمرم تلف شود، میترسیدم.اما تو مرا با ترس هایم روبرو کردی.و چه ریاکارانه از پسشان برآمدم.
خوب از خجالتم درآمدی عزیزکم.دست مریزاد.
آخرین روز پاییز ۱۴۰۳تان به شادی❣
تقریبا فراموشت کرده بودم.دیگر کمتر به یادم میآمدی.کمتر برایت اشک میریختم چون کمتر خاطرههایمان را به یاد میآوردم.
اما دیروز از زمانی که از خواب بیدار شدم،انگار همه چیز با روزهای دیگر فرق داشت.هوا عجیب ابری بود و فضای اتاق نمناک بود.دلم گرفت.
دیروز از همان صبحش هم معلوم بود که رازهایی با خود آورده.
حاضر شدم و به سرکارم رفتم.پس از صرف صبحانه،مثل همیشه پشت میز نشستم و تا ظهر با مردم سر و کله زدم.
موقع رفتن به خانه شده بود.بعد از اینکه کامپیوتر را خاموش کردم،دستم به لیوان خورد و تمام چای درونش ریخت.ناراحت شده بودم از اینکه چای ریخته بود اما او بیاعتنا به ناراحتی من،سطح میز و سرامیکها را کثیف و لکهدار کرد.همانجا بود که یاد تو افتادم.خداحافظ گفتی و رفتی.من آنقدر شوکه شده بودم که حتی دنبالت نیامدم.این اولین باری بود که به من خداحافظ خشک و خالی میگفتی.قبلا ها قبل از خداحافظی،میگفتی که مراقب خودم باشم.اما ایندفعه فقط خداحافظی کردی.اینبار انگار حسی درون چهرهات نبود.انگار مثل قبل نبودی.خداحافظ گفتی و رفتی و من به تماشای رفتنت مشغول شدم.
راستش را بخواهی هنوز حس میکنم برمیگردی و میگویی همه اینها یک شوخی بود تا من را اذیت کنی.
دوستانم میگویند دیوانه شدهام.میگویند آخر کدام شوخی پنج ماه طول میکشد؟من هم بهشان میخندم.ناراحت نشو.نمیدانند من و تو چقدر درکنار هم دیوانهایم.دیوانگی در کنار تو واقعا هم عالم دیگری دارد.
دیشب دلم خیلی برایت تنگ شد.شوخیات اگر طولانی تر بشود،مزهاش از بین میرود.بس است دیگر عزیزم.
صبح امروز حس کردم دیروز به من میگفت که من تو را از یاد نمیبرم و تو هم هیچوقت برنمیگردی.من هم برای اینکه به دیروز ثابت کنم اشتباه میکند،قرار شد امروز اصلا به تو فکر نکنم؛اما وقتی آبدارچی لیوان چای را روی میزم گذاشت،یاد دیروز افتادم.
باور نمیکنم ولی
انگار غرور من شکست...💔
یاد آن روز بخیر..!
همچو گنجشکی که زیر برف مانده چندی روز،
به خانه ی گرم دلم پناه آوردی
نان و آبت دادم
و با شیره ی مهر خود،برایت پتویی بافتم از جنس عشق
بهبود یافتی
گرم شدی
سیر شدی
بهار شد
یاد آن روز بخیر..!
که بهار شد
دیگر خبری از برف و بوران نبود
دیگر هوا،هوای تو بود
با صدای نرم و زنندهات آواز را آغاز کردی
آواز خواندی و آواز خواندی
با جیک جیکهای کودکانهات
از بهار گفتی
از پرواز گفتی
از عشق گفتی
خواندی و خواندی و من مست آوایت شده بودم
آنقدر غرق شعرهایت شدم که نفهمیدم کی کوچ کردی
یاد آن روز بخیر..!
که تو رفتی با نسیم وحشی بهار
و لحظهای به من نیندیشیدی
یاد آن روز بخیر..!
من اینجا در خماری صدایت ماندم و ماندم و ماندم
تو اما با همسن و سالانت سرود میخواندی
از این شاخه به آن شاخه
و در تلاطم امواج آفتاب،گرم میشدی
و گندمهای مزارع حاج قربان،غذایت میشدند
یاد آن روز بخیر..!
که تو آنقدر نبودی و نبودی
که برایم واپسین نفس ها مانده بود
واپسین جان
واپسین حرف
و زمزمه میکردم:
«یاد آن روز بخیر..!
که او بود...»
و سپس مُردم
حال ای پرندهی کوچک و زیبایم
در جنگل ها
و بر روی شاخهها قدم بزن
و جیک جیک کن
و بر فراز آبی آسمان بهار
پر بکش و پرواز کن
خوش و خرم باش
و اگر روزی آفتاب از مغرب طلوع کرد
و یادم افتادی،
تک نفسی را هدیهی روحم کن
که من بیش از این را از تو نمیخواهم
آمدی وقتی که دیگر بینهایت دیر شد
آن جوانی که رهایش کرده بودی،پیر شد
او خسته تر از آن بود که توضیح دهد...
شراب شب،تلخ است
آنقدر تلخ،که نمیتوانی جلوی اشکت را بگیری
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 4 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 6 days, 2 hours ago