𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 5 days, 2 hours ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 2 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months ago
...
میگوید هیچ روزی نیست که از آنچه کرده پشیمان نباشد، اما این پشیمانی را نه حصارهای زندان سنگینتر کرده و نه نگاههای عبوس دیگران بر او تحمیل کردهاند. این پشیمانی، جستوجویی است برای فهمیدن چیزی که دیگر وجود ندارد: خودِ گذشتهاش. آن جوان بیعقل، اکنون به "دیگری" مبدل شده است. حضوری شبحگون که با او زیسته اما دیگر از او جداست. یک موجود بیوجود، خاطرهای که تنها سایهاش باقی مانده است.
میخواهد به گذشته بازگردد و خودش را تغییر دهد اما ناممکن است، چیزی که میخواهد باشد، یا آن چیزی که میخواهد بشود، در دسترس نیست. گذشته به عدم و فقدان تبدیل میشود و همین فقدان است که بخش عمدهای از وجود ما را میسازد. این یک شکاف است: شکافی میان "خود" و "دیگری". این "دیگری" نه به معنای دیگران، بلکه گذشتهی خود ماست. شکاف قابل پر کردن نیست؛ بلکه مانند درهای است که گذشته و حال را از هم جدا میکند. ما میخواهیم این فاصله را پر کنیم، میخواهیم با آن "دیگری" سخن بگوییم اما این "دیگری"، نه قابل دسترس است و نه قابل تغییر. این گذشته، غیابی است که همیشه حضوری بیقرار دارد؛ حضوری که همچون سایهای در روشنی محو میشود و در تاریکی دوباره ظاهر میگردد.
او به این فقدان چشم میدوزد، از آن فرار نمیکند، بلکه به آن خیره میشود، اما میداند که نمیتواند به آن دست یابد. آن "پیرمرد" که اکنون باقی مانده است، همان بازماندهی تکهپارهای از هویتی است که زمانی یکپارچه میپنداشت. اما حالا، آن جوانِ بیعقل، دیگر صرفاً یک خاطره نیست؛ بلکه به یک شمایل بدل شده، شمایلی از "دیگری" که با او باقی مانده است. او به خود میگوید: "دلم میخواد با اون جوان حرف بزنم." اما زبان، همانطور که همیشه بوده، میلغزد؛ و او تنها میتواند سکوتی را بشنود که میان او و گذشتهاش گسترده شده است.
پس چه میماند؟ پذیرش. اما این پذیرش، از جنس تسلیم یا فراموشی نیست، از جنس تجربهی واقعیت است، او فقدان را میپذیرد و این شکاف را در آغوش میکشد. این لحظه، نه لحظهای از آرامش، بلکه لحظهای از آگاهیست. بنابراین، این لحظه از فیلم نه تنها لحظهی آزادی از زندان فیزیکی، بلکه به نوعی آزادی روانی هم هست؛ او از دل این پذیرش، به رستگاری میرسد؛ نه رستگاری از زندان، بلکه از خیال تمامیت. به رستگاری از نیاز به بازگشت به گذشته، رستگاری از اینکه بخواهد گذشته را به دست آورد یا تغییر دهد؛رستگاری از چیزی که هرگز نمیتوانست بازگردد. او میفهمد که هویتش، نه یکپارچه و کامل، بلکه تکهتکه و شکسته است و در همین شکستگی، معنا شکل میگیرد.
.
.
متن: #عباس_ناظری
https://www.instagram.com/reel/DCqsodpKK30/?igsh=MXVucWN5dThqZHppaw==
ابوعلی دقاق میگوید: «بندهٔ آنی که در بند آنی.»
«آن» که در بند آنی، تصویری است که در آینهی دیگری ساخته میشود، نه خودِ واقعی. در جستجوی «دیگری» هستی تا خود را از خلال نگاه آن کامل کنی؛ گویی قرار است خویش را در آن بندها بیابی...
متن: #عباس_ناظری
در اردوگاه مخوف نورنبرگ، نازیها برای کشتن اسیران شیوهی خاصی ابداع کرده بودند، که آندره مالرو آن را در این جمله خلاصه میکند:
«طناب را به گردن اسیری که نوک پنجهی پایش به زمین میرسید میانداختند تا سرانجام از شدت خستگی مجبور شود که خود را بکشد.» (ضد خاطرات، آندره مالرو)
بقیه را خود ما به حدس درمییابیم محکوم برای حفظ جان خود نخست میکوشد تا هرچه بیشتر تنش را روی پنجهی پاهایش نگهدارد، سپس خسته میشود و لحظهای تن خود را رها میکند، اما طناب به گردنش فشار میآورد و او پیش از این که خفه شود میکوشد تا دوباره بر سر پنجهی پا بایستد؛ دوباره خسته میشود و دوباره تن را رها میکند، باز طناب به گردنش فشار میآورد، اما او دل از جان بر نمیدارد و باز تلاش میکند؛ این رفت و آمد چندان ادامه مییابد تا محکوم بینوا، ترسنده از مردن اما خسته از کوشیدن، سرانجام به جان میآید و مرگ را بر زندگی ترجیح میدهد و میگذارد تا طناب دار خفهاش کند.
هنگامی که میپرسیم «چرا دیگران من را میرنجانند؟»، تمام توجهمان به بیرون از خودمان معطوف است؛ فرض را بر این میگذاریم که علت رنجش ما در رفتارها، گفتارها یا افکار دیگران نهفته است. این دیدگاه باعث میشود احساس ناتوانی کنیم و قربانی شرایط شویم، زیرا همواره در انتظار آن خواهیم بود که دیگران تغییر کنند تا ما احساس بهتری داشته باشیم. به این ترتیب، رنجش خود را به دست دیگران سپردهایم.
در مقابل، وقتی میپرسیم «چه میشود که من احساس رنجش میکنم؟»، توجه را از بیرون به درون خود میآوریم؛ بهجای آنکه صرفاً دنبال علت در دیگران بگردیم، به احساسات و باورهای درونیمان دقت میکنیم. این پرسش، ما را به سوی خودآگاهی و تحلیل واکنشهای عاطفیمان هدایت میکند: آیا دلیل رنجش من انتظارها و باورهای من است؟ آیا ممکن است موضوعی در گذشته باعث شده باشد که نسبت به رفتارهای خاصی حساستر شوم؟ آیا این واکنش من طبیعی و متناسب است، یا اینکه احساسات عمیقتری از ناامنی، ترس از طرد، یا نیاز به تأیید باعث این رنجش شدهاند؟
درک عمیقتر این مسئله به ما قدرت میدهد، زیرا در مییابیم که میتوانیم با شناخت و تغییر نگرشها و باورهای خود، از میزان رنجشمان بکاهیم. اینگونه، به جای وابستگی به تغییر دیگران، راهی به سوی خودآگاهی و رشد درونی پیدا میکنیم.
در نهایت، این جمله به ما یادآور میشود که مهمتر از آنکه بفهمیم «دیگران چه کردهاند»، این است که درک کنیم «ما چه میکنیم» و «چگونه به رفتارهای اطرافیان واکنش نشان میدهیم»، زیرا همین شناخت است که ما را به سمت رهایی از رنجش و آرامش درونی سوق میدهد.
.
.
متن: #عباس_ناظری
به زبان کریشنا مورتی: به محض درک چیزی از آن رها شدهاید.
به عبارتی هنگامی که چیزی را بهطور کامل و با بینش عمیق درک کنید، آن موضوع قدرت خود را بر شما از دست میدهد و دیگر شما را در بند نگه نمیدارد. در واقع، این آگاهی عمیق باعث میشود تا آن تجربه یا احساس از ناخودآگاه به سطح خودآگاه آورده شود و به جای اینکه بهطور ناهشیار بر رفتار و افکار شما تأثیر بگذارد، به موضوعی روشن و قابلمشاهده تبدیل شود. این شفافیت و شناخت باعث رهایی شما از آن میشود، چرا که دیگر در تاریکی روان پنهان نیست تا شما را بیاختیار به سمت خود بکشاند.
متن: #عباس_ناظری
هر خاطره، تکهای از من است که دیگر از آنِ من نیست، و هر بازگشتی به آن، مرا عمیقتر در شکاف میان بودن و نبودن میبرد. من همان گمشدهای هستم که در آیینهی خاطرات، همواره در آستانهی پیدایی و محوشدن است، در مرزی که هیچگاه به آن نمیرسم، و در جستوجویی که شاید تنها مقصدش، خودِ همین جستوجو باشد.
متن: #عباس_ناظری
✍️ میخوای بدونی من تو دلم چه تصویری از کشورم دارم؟
دلت میخواد بدونی؟
کشور من تصویر یه سرباز مست حیران رو داره که خنجرش رو روی پاچه شلوار ارتشیش تمیز میکنه و تو غلافش میذاره، بعدش روی جسد مردی که خرخرهاش رو بریده تف میکنه. کشور من تصویر یه پیرمردی رو داره که از صف پناهندهها بیرون میاد و برای اینکه خستگیش رو در کنه روی علفها دراز میکشه. روی علفهایی که توش یه مین ضد نفر خاک شده.
کشور من شبیه اون مادریه که میبینه اونیفورم پسرش یه دگمه کم داره. با عجله دگمه رو میدوزه و بعدش پسرش رو خاک میکنه. کشور من شبیه مادریه که این نامهرو براش فرستادند:
«پسرت رو کشتیم. اگه میخوای برات جسدش رو بفرستیم تا خاکش کنی، برامون سه هزار دلار تهیه کن»
کشور من تصویر یکی از رایجترین فحشها رو داره:
ای لامصبِ بدمصبِ سگمصب...
? پیکر زن همچون میدان نبرد در جنگ بوسنی
? #ماتئی_ویسنی_یک
ژاک لکان در سمینار چهارم:
«وسواسی کیست؟ در مجموع بازیگریست که نقش خود را ایفا میکند و نقشهای زیادی را به عهده دارد، به گونهای که انگار مرده است و این راهی برای محافظت از خود در برابر مرگ است.»
منظور لکان این است که یک فرد وسواسی با نقشهایش یکی میشود و هم هویت شدن با نقشهایی که در زندگی دارد، منجر به مرگ او میشود و این راهیست که فرد وسواسی خودش را از واقعیت مرگ مصون میکند.
در واقع "وسواس مرگی برای غلبه بر اضطراب مرگ است."
متن: #عباس_ناظری
مونولوگی از فیلم: درخت گلابی
با صدای: همایون ارشادی
...
به زبان رولو می: «ما ممکن است به درختی در فصل پاییز نگاه کنیم که برگهای رنگارنگ و درخشانش چنان زیبا باشند که احساس اشک ریختن به ما دست دهد؛ یا ممکن است قطعه موسیقی دلربایی را بشنویم که ما را سرشار از اندوه کند. در این حال ممکن است فکری به درون ضمیر هشیار ما راه یابد که ای کاش اصلا آن درخت را نمیدیدیم یا آن قطعه موسیقی را نمیشنیدیم.» مشابه همان احساس علاقه شدیدی که نسبت به کسی داری، اما میدانیکه هرگز او را به دست نخواهی آورد، فقدان بیرحمانه و جبران ناپذیرِ محبوب، مخلوط احساساتی چون اشتیاق و پریشانی و حسرت و اندوه را برایت در پی خواهد آورد، اما علاوه بر این همزمان دچار این احساس گناه دردناک خواهی شد که ناتوانی و کمبود از خودت بوده است؛ ناتوانی و کمبودی که تا قبل از آن قابل تحمل بود اکنون غیرقابل تحمل شده است، نزدیکی به معشوق بدون وصال، عذاب مداوم است! تداوم ناکامی است که غیرقابل تحملش میکند، در همین لحظات است که آرزو میکنی ای کاش اصلأ او را نمیدیدی یا دیگر نبینی تا مجبور نباشی این ناکامیِ مداوم را تحمل کنی.
.
.
متن: #عباس_ناظری
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 5 days, 2 hours ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 2 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months ago