?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 5 months, 1 week ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 7 months, 3 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 3 months, 3 weeks ago
#انگیزشی ?❤️
همیشه کمتر از حد نیاز سخن بگویید. زمانی که می کوشید دیگران را با کلمه ها تحت تاثیر قرار دهید هر اندازه بیشتر بگویید معمولی تر بنظر میرسید و کنترل کمتری بر سخنان خود دارید. ولی اگر در مورد موضوعی پیش پاافتاده صحبت کنید و آن را مبهم ، بی پایه و رمزآلود نشان دهید مطلبی نو بنظر میرسد. افراد قدرتمند با کم گویی بر دیگران تاثیر می گذارند. زیاده گویی بیان حرف های احمقانه را بدنبال دارد ??
?
?روت نمیشه بری داروخونه وسایل زناشویی بخری
?خب برات داروخونه آوردم اینجا?
هر نوع محصولی بخوای با تنوع فراوون داره دیگه خجالتم نمیکشی محرمانه برات میفرسته هیچکی هم نمیفهمه??
@shopping
? زندگی نامه افراد موفق
?? لیونل مسی
معرفی چند کتاب مفید روانشناسی:
? خرده عادت ها
? جیمز کلییر
? مقدمه ای بر روانکاوی
? فروید
? آناتومی خشونت
? آدریان لین
? تئوری انتخاب
? ویلیام گلسر
? چهار میثاق
? دون میگوئل روئیز
? فرضیهی خوشبختی
? جاناتان هایت
ببخشید ولی با خوندن این کپشن دیگه باید مغز خر خورده باشی بخوای پول یامفت به لیزر و ژیلتهای آشغال بدی
روز عقدمون همسرم بهم گفت مادرم هر هدیه ای بهت داد رو قبول کن و جلو مهمونا بازش نکن...پرسیدم چرا؟گفت فعلا نپرس،فقط بازش نکن.. ....شب شد و مادرشوهرم بعنوان زیر لفظی یه جعبه رو بهم داد..دل تو دلم نبود آخرشب بشه بازش کنم..بیبینم چیه و معنی حرف همسرم چیه...وقتی مهمونا رفتند خواستم بازش کنم که یهویی..ادامه ی داستان
شوهرم هر چند وقت یبار شبا خونه نمیاومد میگفت سفر کاری هستم .منم که تنها میموندم توی شهر غریب اما جاریم با اصرار زیاد دخترشو میفرستاد خونه من میگفت من به تنهایی عادت دارم تو تنها نمون. یه روز که داشتم لباس همسرمو اتو میکردم دختر جاریم گفت: زنعمومیخام یه چیزی بگم .
برگشتم طرفش که دیدم گریه میکنه وبا بغض گفت :زن عمو مامانم هر شب ادامه ی داستان
?زن ملا مشغول پَر کندن چند مرغ بود. گربه ای آمد و یکی از مرغ ها را قاپید و فرار کرد. زن فریاد زد: ملا، گربه مرغ را برد.
ملا از توی یکی از اتاق ها با صدای بلند گفت: قرآن را بیاور!
گربه تا این را شنید مرغ را انداخت و فرار کرد
گربه های دیگر دورش جمع شدند و با افسوس پرسیدند: تو که این همه راه مرغ را آوردی چرا آنرا انداختی
گربه گفت....
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 5 months, 1 week ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 7 months, 3 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 3 months, 3 weeks ago