واقعا شانس آوردیم استاد خوبی داریم براش، تا یاد نگرفتیم درست و حسابی دست از سرمون بر نمیداره و کلاس با اینکه کلاس تاریخیه، کسل کننده نیست و برام زود می‌گذره. مثلا وقتی دوباره کلاس جبرانی گذاشته بود تو دلم خوشحال بودم با اینکه می‌دونستم چه‌قدر سنگین می‌شه جلو بردنش، و خب باید خیلی وقت بذارم بخونم. احساس می‌کنم همه درس‌هایی که تو کل این چند ترم پشت سر گذاشتم همشون یه طرف، اهمیت این درس هم یه طرف دیگه.

واقعا بهم ثابت شده تاریخ ادبیات به شدت درس مهمیه. خیلی سرنوشت سازه. اگر خوب یاد گرفتی و بهش چسبیدی و آویزه گوشت شد، شد. نشد یه فکر درست و حسابی اگر کردی بازم گلی به سر خودت زدی، نکردی دیگه تمومه. تموم!

دلم نمیخواد برای ارشد اگر موندنی شدم جایی جز شیراز باشم، شیراز همیشه خونه بوده، خونه مهربون و آشنا (:

من دیگه پذیرفتمش آیلار، یا دوست‌های زیادی داری، یا تنهایی و هیچ دوستی نداری.

به آخر صفحه ۵۹ کتاب یخبندان که رسیدم چشمام از اشک دیگه چیزی ندید..

زبان شناسی چیز بانمکیه تا وقتی که درست درس داده بشه و ازش امتحان گرفته نشه 🌬️

فقط می‌دونم که باید دووم بیارم، زندگی کنم، به هر قیمتی زندگی کنم.

جشن هالوین چیه وقتی من هر روزم توی ایران، توی خاورمیانه هالوینه!

از شدت ناراحتی به خاطر این موضوع، که هر دفعه سمتم میاد و فقط براش سرپوش می‌ذارم خسته شدم و الان دیگه نمی‌تونم راهی به جز اینکه گریه کنم، پیدا ‌کنم. از اینکه هربار همین یک چیز انقدر یقه‌م رو میگیره، و تا میام تلاش بکنم یک جای کار رو درست کنم می‌بینم یه ور دیگه نشتی می‌ده، و درست بشو نیست خسته شدم. تا میام یکم از دور ببینم که خب داره اوضاع درست پیش می‌ره و هیچ‌جای کار نمی‌لنگه یکم بعدش می‌بینم اوه بدتره این! تو چیزی که داری رو روی گل بنا کردی، یه روز می‌ریزه، مطمئن باش، حتما می‌ریزه