☀صالح تسبیحی

Description
Advertising
We recommend to visit


‌بزرگ ترین‌ چنل کارتووووون و انیمهه 😍
هر کارتونی بخوای اینجا دارهههه :)))))
‌‌
راه ارتباطی ما: @WatchCarton_bot

Last updated 6 дней, 1 час назад

وانهُ لجهادٍ نصراً او إستشهاد✌️

Last updated 1 год назад

⚫️ Collection of MTProto Proxies ⚫️

?Telegram?
Desktop v1.2.18+
macOS v3.8.3+
Android v4.8.8+
X Android v0.20.10.931+
iOS v4.8.2+
X iOS v5.0.3+


? تبليغات بنرى
@Pink_Bad

? تبلیغات اسپانسری
@Pink_Pad

Last updated 2 месяца, 3 недели назад

2 months, 1 week ago
تاریخ معاصر این وطن تبدیل شده …

تاریخ معاصر این وطن تبدیل شده است به تیر و ترقه و شلوغکاری و کور شو دور شو، از همه جای این تاریخ دارد هوای سختِ نفس تنگی می بارد. تاریخ حال حاضر ما را اگر آیندگان بخوانند با سالگرد پشت سالگرد و تلخی پشت تلخی خواهند خواند. از دهلیز و دالان تا ورزشگاه آدم است که مثل برگ در باد بر زمین می ریزد و زخم روی زخم. تو به من بگو چرا زخم های این وطن روباز مانده اند و دوا درمان نتیجه نمی دهد؟

2 months, 1 week ago
☀صالح تسبیحی
5 months, 1 week ago

.
در خود ویرانگری نشانه هایی هست که در هیچ شکل دیگری از زیست آدمی نبوده و نخواهد بود. هر کس هر شر و آسیبی به هرجا می رساند تو خودت را شماتت می کنی. انگار مسئول تمام خطاهای بشر تویی. هرکس می میرد، مخصوصا اگر جوان افتاده باشد، گمانت خودکشی کرده. هرکه امروز هست، در خیالِ تلخ تو فردا نیست. و بدتر از همه این است که آری بله اغلب فردا نیست. بودن آنقدر سخت شده که به اختیار یا اتفاق، نبودن تصمیم بهتری ست. حذف خود از شهری که زاده شدی، دیاری که دوستش داری، حذف خود از وطنت، و گاهی حذف خود از خاک. حقیقت این است که این ویرانی یک برنامه ریزی هدفمند است و قصه ای پشت ماجراست:
 از نشانه های استبداد یکی هم همین: همه چیز گردن خودِ ماست و هربلایی سرمان می آید حقمان است و بدتر، بلاهای نیامده را هم باید گردن بگیریم محض احتیاط! حرف حساب را هم از ترس باید مثل شعر چند پهلو گفت. و مدام میان امید و نا امیدی، نگرانی و آسودگی، و چه شد و چه خواهد شد هروله کرد و رفت و آمد.
کمتر کسی هست که در دورانِ سیاه استبداد وا ندهد و نمونه ای شخصی از دیکتاتور را در خود بازتولید نکرده باشد. یعنی مثلا دقت کند که بزرگ بودن در کوچک کردن دیگران نیست. یا حقارت ها را با تخریب دیگران جبران کردن، قضاوت پشت قضاوت و نظر دادن راجع به همه چیز، تمام چیزهایی که به تو مربوط نیست، تابلو انداختن گردن هرکس به عنوانی، و خود را مبرا کردن و شانه خالی کردن از هر مسئولیتی، از خودکامه ها به دانه دانه‌ی آدمها منتقل می شود.
هذیان گفتن، مانند همین نوشته (که نویسنده اش شاهد نیم خاموشِ شهر و دیار و وطنی ست که مردمش از فرط فشار به خواب با چشمان باز افتاده اند و در مسابقه ای بی پایان، با متهم کردن هم روی برف داغی مانده از زمستان، کنج هر جاده ای غلط می زنند) حیران مانده که این نیم دو دانگ باقی عمر را چه کند که مثل خیلی ها فرو نرود.
ای جنابان معرکه گیرِ عزیز، قهرمانانِ"من بهترم"، تکثیر شده ها در هر شهر و روستا و هر خانواده، کم تعدادهای خود زیاد پندار، قهرمانانِ مترسگ وارِ پر شده از کاه، مرحمت کنید بگذارید بعضی ها هم سوار قاطر لنگ خود باشند و باور بفرمایید علاقه به سوارکاری با اسبِ بالدارِ خیالاتِ حضرتعالی برای همه هم جالب نیست و قبول جناب، شما شاه بیت یک غزل، اما ما ساکتانِ مبهوت، سکوتِ خاموش کلماتِ بین همان غزل.

5 months, 1 week ago

از خاطرات ناصرالدین‌شاه قاجار

امروز رفتم شهر، برای عید بیچاره گوسفندها.

روز جمعه ۹ ذی‌حجه ۱۲۸۹ (روز قبل قربان)

@mollanasraddinx

7 months, 1 week ago

من مشکل حافظه دارم. یعنی یک چیزهایی از دوردست و گذشته یا کلماتی گذرا یادم می ماند که در میانِ خواب و بیداری، یا هر نیم هوشیاری دیگر سرم آوار می شوند و هرکاری می کنم یادم نمی رود. نمی توانم فراموش کنم یک رفیق چندبار نارو زد و چندین بار هم کمکم کرد. یک جمله در تفلیس که ایراکلی گفت. یا قصه‌ی شکست در عشق، نه فقط خودم بلکه تمام عشق های دور و برم، یا پیروزی پر گل فوتسال که می رفتیم، شکل بند کفش بستن آقا بابک در انزلی، یا دویدن آقا صادق در حیاط منزلمان توی دزاشیب، همه با جزئیات، صفحه‌ی چهارم آن کتاب که گلِ خشکی لایش بود، نوشته بود بر تمام خنده ها باید گریست، یا پا نوشت یک کتاب تاریخی، که نوشته شده بود در تاریخی که نویسنده گفته است، سبزه سبز تر بود.
یا شکلِ دندان هایِ پدربزرگم مثلا، یا دست های خاله اختر، و موهای سعید برادرم، وقتی نوزاد بود، همدستی مادرم با من برای خریدن یک لباس ورزشیِ زرد، ماشین عقب کشِ پسر همسایه که من هم دلم می خواست، دروغ های داییِ رفیقم، یا بینیِ آن دوستم پیش از جراحی، طرحِ ریشِ همریش، یا کک مک هایِ پشت گردنِ آقابکان، کفش هایِ آن راهنمایِ توریست ها در بنارس، کلا هند، خنده های چرک یک دروغ پرداز، یا خنده های شیرینِ آدمی که سالهاست رفته سفر، مسواک زدنِ آقا سامان و شکل راه رفتن خاص خودش به خاطر پلاتین در پاهاش، قهقهه های کیهان، دویدن علیخان توی تجریش تا که به قرارش با من برسد در سال هفتادو هشت، دوربین سنگین علی صوتی وقتی از ایسنا می آمد، طرز برنج پختن عمه شمسی، طراوت مادرم وقتی دوتایی رفتیم استانبول، کفش هاش، عیدی های بابام در نوروز، آتاری خریده بود، و تمام بچه های روزنامه‌ی نوروز، سبکِ جالبِ سیگار کشیدنِ استادم محمد ایوبی، جمله‌ی درس مانند امید معماریان وقتی خیلی تازه کار بودم، که گفت وقتی بنویسی بی شک، پس شک نداری و دلیلی ندارد چیز بنویسی، که شک اصلی ترین جوهر فکر است، نگاه بی نظیر ملیکا به کنج و کنار اشیاء و غرق فکر شدنش، اخمش، تمام اخم ها، تمام خط ها، حتا خط اتوی شلوارِ فرمانده مان در سربازی، دودِ عودی که پویا روشن می کرد پای پنجره، تماشای شگفت انگیز تخم مرغ عسلی و کشف تفاوتش با تخم مرغ کاملا پخته، چیزهایی از ذهنم بیرون نمی روند که به هیچ کارم نمی آیند و همه اش بیخود و بی جهت مثلِ روحِ سرگردان احضار می شوند. ترکیبِ خاطرات رنج یا خوشی ها. با این حال من هم مثل شما یک چیزهایی یادم می رود که نباید برود. برنامه های کاری در این فهرست فراموشی صدر نشین است. اما با این حال این حافظه‌ی شبح وار مدام یاداوری می کند هرچه هست، زندگی را باید زیست و گذشته گذشت.

7 months, 2 weeks ago

یکی از دقیق ترین تصاویرِ دیکتاتورِ جنگ طلب شکست خورده، تصویری از یک سربازِ ساده است که به همراهِ هیتلر در دشت های وسیعِ شرق روسیه گم می شود. برتولت برشت در "شوایک در جنگ جهانی دوم" شخصیتی آشنا را به شکل خیالی با هیتلر همراه می کند و دوتایی در برف، کور و سر درگم می شوند.
مستبدِ زورگویِ جنگ طلب نمی داند شرق کجاست و غرب کدام طرف است اما مدام از دشمن می هراسد و هشدار می دهد دشمن در کمین است. دیکتاتورِ سرما زده مدام دستور می دهد و به چپ چپ و به راست راست می کند اما از یافتن راهِ اصلی عاجز است.
او فرو مانده و تنها دائما رجز می خواند و رهبری بی دست و پاست که جنگ را راه انداخته اما نمی تواند تمامش کند.
(ضمنا: شوایک سرباز مهربانی بود که در چکسلواکی زمانِ جنگ جهانی اول دیده و خوانده شد. کتاب مشهورِ نویسنده اش"یاروسلاو هاشک" هنوز جزو آثارِ کلاسیکِ  ادبیاتِ قرن بیستم است.) اما برشت، در یک نمایشنامه‌ی کوتاه، او را همراهِ دیکتاتورِ عاجزی کرد که نورِ برف چشمش را کور کرده بود و از راه به بیراه افتاده بود و جنگ هم حل مشکلاتش را نمی کرد. جنگی که خود راه انداخته و با دشمن بزرگتری رودر رو بود.
جنگ شعار و هیاهو و خود گنده پنداری زیاد دارد اما ادا بازیِ خونبارِ تلخِ دیکتاتورهای مستبد هم هست. آنهم برای دو روز بیشتر  نشستن و شلوغکاری، در پیری. راه کارِ موقتی که نتیجه‌ی بلند مدتی ندارد غیر از تباه شدنِ زندگیِ ملتِ عادی. ملتِ معمولیِ روز گذرانِ یک لقمه نان.

7 months, 2 weeks ago
مواد صنعتی و شرکتی مثل سوسیس …

مواد صنعتی و شرکتی مثل سوسیس و کالباس و همبرگر شرکتی، هرگز در ساندویچی یکتا پیدا نمی‌شد. مردمی که به ساندویچی یکتا می‌آمدند، می‌دانستند که باید منتظر ساندویچ‌های دست‌ساز و خانگی و سالم باشند.

? شنیدن «اپیزود پنجاه‌وپنجم پادکست‌ رادیونیست: رستوران یکتا (۱)» در کست‌باکس

? شنیدن «اپیزود پنجاه‌وپنجم پادکست‌ رادیونیست: رستوران یکتا (۱)» در تلگرام

? «رادیونیست» یکم و پانزدهم هر ماه منتشر می‌شود.

صاحب امتیاز پادکست رادیونیست، مجموعه‌ی زیبان است.

7 months, 2 weeks ago

درباره گرافیک لوگوی یکتا گفته ام

We recommend to visit


‌بزرگ ترین‌ چنل کارتووووون و انیمهه 😍
هر کارتونی بخوای اینجا دارهههه :)))))
‌‌
راه ارتباطی ما: @WatchCarton_bot

Last updated 6 дней, 1 час назад

وانهُ لجهادٍ نصراً او إستشهاد✌️

Last updated 1 год назад

⚫️ Collection of MTProto Proxies ⚫️

?Telegram?
Desktop v1.2.18+
macOS v3.8.3+
Android v4.8.8+
X Android v0.20.10.931+
iOS v4.8.2+
X iOS v5.0.3+


? تبليغات بنرى
@Pink_Bad

? تبلیغات اسپانسری
@Pink_Pad

Last updated 2 месяца, 3 недели назад