داغ و تازه 😭❤️

بالاخره بعد از یک روز کاملا شلوغ و البته با تاخیر تمومش کردم:

دلم خیلی می‌سوزه وقتی واقعا از چیزی خوشم نیومده و برای اینکه غصه ش نشه طرف ادای ذوق زده ها و خوش اومده هارو در میارم و طرف یه طوری باهام برخورد میکنه انگار خیلی دم دستی طورم! 😕

از فردا شروعش میکنم،این باشه بهونه‌ی برگشت به زندگیمون🤝

از فردا شروعش میکنم،این باشه بهونه‌ی برگشت به زندگیمون🤝

اگه موافقین دوباره با هم شروع کنیم..

به نظر من لازم نیست دنبال اتفاقات بزرگ باشیم، همین روزمره ساده زندگی پر از شادیهای ریز و درشته..
تصمیم گرفتم حتی اگه مثلا یه روزی تا شب هیچ لحظه شادی نداشتم، شبش برای خودم یه لحظه شاد بسازم و ثبت کنم..
یه دوش آب گرم
یه دمنوش چای میوه‌ای و بهارنارنج
یه لیوان چایی هل و دارچین
تماس گرفتن و حرف زدن با پدر و مادرم
حرف زدن با یه دوست
یه آهنگ آرامبخش
خوندن یه صفحه قرآن، یا یه غزل از حافظ
خوندن پنج صفحه کتاب
پختن یه غذای خوشمزه که اهل خونه دوست دارن
یه کاسه تخمه یا یه بشقاب میوه پوست کنده که با همسرم و دخترها کنار هم بخوریم
حتی مثلا وایتکس زدن و برق انداختن لیوانهای دم دستی
و هزار تا کار کوچیک دیگه که حالمون باهاش خوب میشه و حس خوبی می‌گیریم
یعنی می‌خوام بگم سخت نگیریم، شروع کنیم تا ان‌شالله اثرهای خوبش و ببینیم.

#صدروزخوشحالی

صد بیست تایی بودنمون یک روز هم طول نکشید🤭

در عکس فوق بچه غول به عنوان یک ابر کلمه حضور داره و فکر ابر کلمه‌ی اصلیه:)))
+ممنونم بابتش، لذت بردم💝

مامان بزرگ یه مثلی داره که بیشتر وقتا ازش استفاده میکنه.
اون مثل مصداق حال الان منه.
میگه:« کورِ خودتی و بینای مردم»
اینطور که اگر توی این موقعیت بودم به احتمال زیاد قید هیچ کدومشون رو نمیزدم اما انتظار دارم بقیه بخاطرم قید همه رو بزنن :)))