اینجا خیلی راحت روزی 200 لغت انگلیسی یاد بگیر.
هر روز تست بزن و فولِ فول شو >>>>
.
.
اگه اطلاعات بیشتر در مورد 14 تا دوره جامع میخوای
لطفا به آیدی زیر پیام بده
👇🏻
t.me/karavani_class
.
تبلیغات: @Advlearn
Last updated 2 weeks, 6 days ago
کانال رسمی آموزش زبان استاد آرش نیا
اینستا گرام
https://www.instagram.com/rezaarashnia.club
دوره مکالمه و گرامر
👇
https://t.me/RezaArashniaConversation/1675
مشاوره تلفنی و واتس اپ👇
0912 088 2098
مشاور ثبت نام👇
http://T.me/Reza_Arashnia_admin
Last updated 1 month ago
جهت ثبتنام دوره های استاد آرش نیا به آیدی زیر پیام بدین
T.me/arashnia_javad
مشاوره تلفنی برای ثبتنام 09119655020
مدیر کانال و ثبت نام کلاسهای آنلاین و آیلتس و تافل
👇🏻
@Gitifaran
گت انگلیش #برند است.
اینستا
https://instagram.com/_u/lezzateenglisi
Last updated 1 month, 1 week ago
واژه چهارصد و هفتاد و یکم
indifference
/ɪn'dɪfərəns/
n.
? بی علاقگی، بی قیدی، بی توجهی، بیاعتنایی، سهل انگاری، بی تفاوتی
? He has a total indifference to public opinion.
او نسبت به افکار و آراء عمومی کاملاً بیتوجه است.
? She showed indifference to her friend's fate.
او نسبت به سرنوشت دوستش بیاعتنایی نشان میداد؛
سرنوشت دوستش برای او اهمیتی نداشت.
? It's a matter of indifference to me whether he goes or not.
برایم اهمیتی ندارد که میرود یا نه.
? The campaign aims to combat public indifference to racial discrimination.
هدف این پویش مبارزه با بیاعتنایی عمومی نسبت به تبعیض نژادی است.
? Try to treat such comments with benign indifference.
بکوشید با بیاعتنایی توام با خوشبینی با این اظهارات برخورد کنید؛
سعی کنید با بیتوجهی توام با مهربانی از کنار این حرف ها بگذرید.
? She showed total indifference to his fate.
کلاً به سرنوشتش بیاعتنایی نشان میداد؛
به سرنوشتش اصلاً اهمیتی نمیداد.
? He feigned indifference to criticism of his work.
وانمود میکرد که به نقدهای صورت گرفته بر کارهایش بیاعتنا (/بیتوجه) است.
? They regard the change with a certain indifference.
با یک مقدار بیاعتنایی به این تغییر مینگرند.
? They have an air of studied indifference to the problem.
به شکلی سنجیده و مطالعه شده نسبت به این مسئله بیتوجهی نشان میدهند.
? She adopted an attitude of supreme indifference.
برخوردش توام با بیاعتنایی محض بود؛
کاملا بیتوجه بود.
? Because Martha showed a total lack of interest in music, her mother used this indifference as a reason to sell the family’s piano.
از آنجا که مارتا به کلی نسبت به موسیقی بیعلاقه بود، مادرش این بیاعتنایی را دستاویزی قرار داد تا پیانوی خانواده را بفروشد.
? Depression added to the man’s indifference and caused him to care less and less about things he had once loved and enjoyed.
افسردگی بر شدت بیاعتنایی (/بیعلاقگی/کرختی) مرد افزود و باعث شد او به چیزهایی که زمانی مورد علاقه و مایه لذتش بودند کمتر و کمتر توجه نشان بدهد.
? his callous indifference to the plight of his son...
بیاعتناییِ سنگدلانه او نسبت به گرفتاری ِ پسرش...
? ... a reckless indifference to security standards.
... بیاعتنایی غیرمسئولانه به ضوابط امنیتی.
? his indifference towards art
بیتوجهی او به هنر
? Syn: lack of concern, apathy, unconcern, lack of interest, lack of feeling
واژه چهارصد و شصت و سوم
juxtapose
/dʒʌkstə'pəʊz/
v.
? کنار هم گذاشتن، پیش هم قرار دادن
? The exhibition juxtaposes Picasso's early drawings with some of his later works.
این نمایشگاه نقاشی های اولیه پیکاسو را در کنار تعدادی از آثار مُوَخر او قرار میدهد؛
در این نمایشگاه نقاشی های اولیه پیکاسو و تعدادی از آثار موخر او کنار هم گذاشته شدهاند.
? He had to juxtapose the pieces in order to see where they fit.
باید قطعات را به ترتیب کنار هم میگذاشت تا ببیند هر کدام به کجا میخورد.
? The technique Mr Wilson uses most often is to juxtapose things for dramatic effect...
تکنیک مورد استفاده آقای ویلسون اغلب این است که اشیا را برای ایجاد تاثیر دراماتیک کنار هم قرار میدهد...
? The interior designer likes to juxtapose light furniture against dark floors to create a dramatic contrast.
طراح داخلی مایل است برای خلق تقابل دراماتیک، مبلمان روشن را در برابر کفپوش های تیره قرار دهد.
? Our manager will juxtapose old reports by new ones so he can compare the numbers.
مدیرمان گزارش های قدیمی و جدید را کنار هم قرار خواهد داد تا بتواند ارقام را مقایسه کند.
? ...art's oldest theme: the celebration of life juxtaposed with the terror of mortality.
... کهن ترین بُنمایه هنر: بزرگداشت زندگی در تقابل با وحشت از میرایی.
? Syn: to place side by side, to put next to each other, pair, place in proximity
واژه چهارصد و پنجاه و چهارم
decadence
/'dekədəns/
n.
?زوال، تباهی، انحطاط، فساد
? western decadence
فساد (و انحطاط) غرب
? an age of decadence
عصر انحطاط
? He was critical of the decadence of modern society.
او منتقدِ فساد و انحطاط جامعه مدرن بود.
? Political errors cause the decadence of nations.
اشتباهات سیاسی باعث انحطاط (و زوال) ملت ها میشوند.
? Although there has been an increase in violent crimes by teenagers, this is not necessarily a sign of decadence of the younger generation.
درست است که میزان جرائم خشن نوجوانان افزایش یافته است، اما این لزوماً نشانگر انحطاط نسل جوان نیست.
? Periods of economic growth are often followed by periods of decadence in which individuals shop simply because they can and not out of need.
دورههای رشد اقتصادی اغلب دورههای انحطاط را به دنبال دارند که در آنها افراد فقط به دلیل این که وسعشان میرسد خرید میکنند و نه از روی نیاز.
? Many countries view the United States as a den of decadence filled with people who care about nothing but indulging themselves.
از دیدگاه بسیاری از کشورها، ایالات متحده لانه تباهی و فساد و پر از افرادی است که دغدغهای جز خوشگذرانی ندارند.
? a life of sexual decadence
زندگی آمیخته با فساد و انحطاط جنسی
? The decadence of traditional values...
زوال ارزش های سنتی...
? Syn: decay, corruption, dissipation, decline
➖ decay (v.) فاسد شدن یا کردن
➖ decadent (adj.) فاسد، منحط
واژه چهارصد و پنجاە و سوم
supplication
/sʌplɪ'keɪʃn/
n.
?التماس، خواهش، تضرُع، استدعا، استغاثه، لابه و زاری
? their prayers and supplications to God
نیایش ها و تضرع های آنها به درگاه خدا
? He raised his arms in a gesture of supplication.
او دست هایش را با حالت تضرع بالا برد.
?They knelt in supplication before the king.
آنها با التماس (و خواهش) در برابر پادشاه زانو زدند.
? The worried father went to the hospital chapel to make a supplication for his sick child.
پدر مضطرب به نمازخانه بیمارستان رفت تا برای فرزند بیمارش دعا و استغاثه کند.
? Bill made a supplication for a miracle as the gunman held a weapon to his head.
وقتی مرد مسلح اسلحهاش را روی سر بیل گذاشت، او با تضرع طلب معجزه کرد.
? He made a supplication for forgiveness of their sins.
برای بخشایش گناهانش تضرع و استغاثه کرد.
? The kidnapped girl knew her prayer of supplication had been heard when the police rushed into the cabin.
وقتی پلیس ها به داخل اتاقک ریختند، دختر ربوده شده فهمید که دعا و تضرعش مورد استجابت قرار گرفته است.
? When Henry died, his parents felt as though God had ignored their supplication.
وقتی هِنری مرد، احساس والدینش چنان بود که گویی خدا التماس ها و تضرع های آنها را ناشنیده گرفته است.
? Each night, I get on my knees and make a supplication for good health for my loved ones and myself.
هر شب زانو میزنم و با تضرع برای سلامتی عزیزانم و خودم دعا میکنم.
? Syn: earnest prayer, entreaty, plea, prayer
واژه چهارصد و پنجاه و دوم
destitution
/destɪ'tju:ʃn/, US: /destɪ'tu:ʃn/
n.
? فقر شدید، بی چیزی، نداری، افلاس، تهیدستی
? He died in destitution.
در فقر (و فاقه) مرد.
? The refugees lived in complete destitution.
پناهندگان در فقر کامل به سر میبردند.
? Destitution has become a major problem in this district.
فقر در این منطقه به یک مشکل عمده تبدیل شده است.
? He died leaving a wife and child in destitution.
او مُرد و زن و یک فرزندش را در فقر و نداری تنها گذاشت.
?The government's actions will not prevent destitution.
اقدامات دولت جلوی فقر را نخواهد گرفت.
? Many people were in a state of utter destitution.
افراد زیادی در وضعیت فقر مطلق بودند.
? Now the workers face destitution.
هم اکنون کارگرها با فقر مواجه هستند.
? His drinking led him to a life of destitution.
میخوارگی زندگی او را به افلاس کشاند.
? As they rode into Munster the degree of destitution worsened considerably.
هر چه در مونستر جلوتر میراندند، وضعیت فقر به گونهای چشمگیر وخیم تر میشد.
? They are below the line dividing wealth and poverty, but above the line dividing poverty from destitution.
جایگاه آنها زیر خط جداکننده ثروت و فقر ولی بالای خط جداکننده فقر و افلاس است.
? Syn: extreme poverty, penury, impoverishment
➖ destitute (adj.)بسیار فقیر، مفلس
واژه چهارصد و پنجاه و یکم
lush
/ˈlʌʃ/
adj.
? مجلل، باشکوه، لوکس، اعیانی، انبوه، سبز و خرم، پرنقش و نگار
? a lush apartment in the best residential section
آپارتمانی مجلل در بهترین منطقه مسکونی
? The island was lush with grass and trees.
جزیره پُر از سبزه و درخت بود؛
جزیره سبزه و درختان انبوه داشت.
? The beautifully landscaped gardens sprawl with lush vegetation.
این باغ ها که محوطهسازی زیبایی در آنها انجام شده پر از رُستنی های انبوه هستند.
? The fabrics were lush.
پارچهها مجلل بودند.
? The hotel is lush, plush, and very non-backpacker...
این هتل لوکس و مجلل است و اصلا جای کولهپشتی کِش ها نیست...
? ...the lush green meadows bordering the river...
... چمنزارهای سرسبز حاشیه رود...
? a lush carpet
فرش نفیس (و گران قیمت)
? lush green valleys
دره های سبز و خرم
? Syn: luxurious, elaborate, abundant
واژه چهارصد و چهل و نهم
obsequious
/əb'si:kwɪəs/
adj.
? مُتملق، چاپلوس، بله قربان گو، فرمانبردار، بادمجان دور قاب چین
? She was maddeningly obsequious to her teacher.
چنان چاپلوسی معلمش را میکرد که کفر آدم در میآمد.
? Our butler is not obsequious enough.
سرپیشخدمت ما آن طور که باید فرمانبردار (/وظیفه شناس/ گوش به فرمان) نیست.
? She's constantly followed by obsequious assistants who will do anything she tells them to.
همیشه یک عده دستیار متملق دنبالش هستند که هر چه به آنها میگوید انجام میدهند.
? The bully and his obsequious underlings started the brawl.
آن قلچماق و نوچه های چاپلوسش (/بله قربان گویش) دعوا را شروع کردند.
? He was obsequious to me until he learnt that I too was the son of a labouring man.
چاپلوسی ام را میکرد تا این متوجه شد پدر من هم کارگر بوده.
? At work, the obsequious assistant complimented her manager so much that she quickly advanced up the corporate ladder.
در محل کار دستیار متملق آن قدر از مدیرش تعریف و تمجید کرد که باعث شد نردبان ترقی را در شرکت به سرعت بالا برود.
? When he receives obsequious service, Lawrence always leaves a huge tip.
همیشه وقتی به لارنس متملقانه خدمت رسانی میکنند، او کلی انعام میدهد.
? Extremely obsequious, most puppies want nothing more than to please their masters.
بیشتر توله سگ ها به شدت فرمانبردارند و فقط و فقط به دنبال کسب رضایت صاحبانشان هستند.
? From his obsequious behavior, it was obvious Jackson was smitten with his wife.
از رفتار متملقانه جکسون کاملاً مشخص بود که تحت تاثیر زنش قرار دارد.
? It infuriates me that your obsequious personality makes you agree with every word I say!
آتش میگیرم وقتی تو به دلیل شخصیت چاپلوست با هر چیزی که من میگویم موافقت میکنی!
? an obsequious minister
وزیر متملق (/چاپلوس)
? obsequious waiters
پیشخدمت های متملق
? Syn: fawning, seeking favor, obeying, servile
واژه چهارصد و چهل و هشتم
opulence
/ˈɒpjʊləns/
n.
? a display of opulence
نمایش (و به رخ کشیدنِ) ثروت و تجمل
? He was taken aback by the sheer opulence of the room.
از تجمل اتاق جا خورد (/دهانش باز ماند)؛
تجمل اتاق او را شگفت زده کرد (/او را گرفت).
? There's always opulence of food during Christmas.
همیشه در کریسمس وفورِ غذا است؛
همیشه در کریسمس غذا فراوان است.
? The opulence of Beverly Hills is evident in the homes, stores and people one observes.
ثروت و تجمل بوِرلی هیلز در خانهها، فروشگاه ها و آدم هایی که در آنجا میبینید مشهود است.
? What gives rustic country its appeal is its lack of opulence...
چیزی که به محیط روستایی جذابیت میبخشد نبود تجمل در آن است...
? His eyes had never beheld such opulence.
هرگز چنین ثروت و تجملی را به چشم ندیده بود.
? Syn: wealth, riches, luxury, affluence, abundance
اینجا خیلی راحت روزی 200 لغت انگلیسی یاد بگیر.
هر روز تست بزن و فولِ فول شو >>>>
.
.
اگه اطلاعات بیشتر در مورد 14 تا دوره جامع میخوای
لطفا به آیدی زیر پیام بده
👇🏻
t.me/karavani_class
.
تبلیغات: @Advlearn
Last updated 2 weeks, 6 days ago
کانال رسمی آموزش زبان استاد آرش نیا
اینستا گرام
https://www.instagram.com/rezaarashnia.club
دوره مکالمه و گرامر
👇
https://t.me/RezaArashniaConversation/1675
مشاوره تلفنی و واتس اپ👇
0912 088 2098
مشاور ثبت نام👇
http://T.me/Reza_Arashnia_admin
Last updated 1 month ago
جهت ثبتنام دوره های استاد آرش نیا به آیدی زیر پیام بدین
T.me/arashnia_javad
مشاوره تلفنی برای ثبتنام 09119655020
مدیر کانال و ثبت نام کلاسهای آنلاین و آیلتس و تافل
👇🏻
@Gitifaran
گت انگلیش #برند است.
اینستا
https://instagram.com/_u/lezzateenglisi
Last updated 1 month, 1 week ago