??????????

Description
Little darling, it's been a long, cold, lonely winter...
We recommend to visit

꧁❀✰﷽✰❀꧂
In The Name Of God

تبلیغات? :

https://t.me/+TJeRqfNn3Y4_fteA

Last updated 3 months, 2 weeks ago

☑️ Collection of MTProto Proxies


? تبليغات بنرى
@Pink_Bad

? تبليغات اسپانسری
@Pink_Pad


پینک پروکسی قدیمی ترین تیم پروکسی ایران

Last updated 3 months ago

Official Channel for HA Tunnel - www.hatunnel.com

Last updated 7 months ago

3 months, 1 week ago

حالا میریم سراغ آلبوم Unreal Unearth (حفاری خیالی) این آلبوم در کل ۱۶ ترک داره که ترک‌ها با حلقه‌های دوزخ مطابقت دارن

3 months, 1 week ago

Darkness always finds you either way ˚ˑ⋆.

3 months, 2 weeks ago

مشخصه که خیلی به وجد اومده‌ام؟ هه‌هه..
شور بعد از پایان یک کتاب خوب>>>>

3 months, 2 weeks ago

「تمام آنچه برایش زندگی کرده‌ای و می‌کنی دروغ است و فریبی که زندگی و مرگ را از تو پنهان می‌دارد.」

3 months, 2 weeks ago

تا بحال کتابی از تولستوی خوندید؟ نظری دربارش دارید؟

3 months, 2 weeks ago

تا بحال از تولستوی نخونده بودم... فیلم آنا کارنینا رو البته دیدم اما... کتاب داستانش جداست، و برام سوال شده که آیا قلم تولستوی تو بقیه آثارش هم همینقدر زیباست و همینقدر خوب داستان پردازی میکنه؟

6 months, 1 week ago

- ۱۴۰۳۰۷۰۷

6 months, 1 week ago

به تاکسی‌ها نگاه کردم که تند و تند پر از مسافر میشدن و به راه میفتادن ولی نایستادم. آدم‌ها زیر ناودون مغازه‌ها جمع شده بودن، بعضی‌ها سعی میکردن به سختی زیر سایه‌بون‌ها راهشون رو ادامه بدن و من، همونجور که دونه‌های درشت بارون رو روی صورت و دست‌هام حس می‌کردم، به راهم ادامه دادم و با خودم فکر کردم یعنی این بارون می‌تونه من رو هم مثل تنه‌ی خسته‌ی درخت‌ها و برگ‌های خاک خورده و زمین گرمازده بشوره و پاک کنه؟

6 months, 2 weeks ago

「کار خاصی نداشتم، ولی بی‌تاب بودم. دلم می‌خواست راننده گاز بدهد و برود، ولی ترافیک بود و تاکسی از جایش تکان نمی‌خورد.
به راننده گفتم «کاش یه جوری می‌شد برید.» راننده گفت «چه‌جوری؟» گفتم «راست می‌گید... ببخشید.» راننده پرسید «عجله داری؟» گفتم «نه... فقط دارم خفه می‌شم.» پرسید «چرا؟» گفتم «این شعر رو شنیدید که میگه: کنار جاده می‌نشینم / راننده لاستیک ماشین را عوض می‌کند / جایی را که از آن آمده‌ام دوست ندارم / جایی را هم که راهیش هستم دوست ندارم / چرا چنین بی‌صبرانه / چشم دوخته‌ام به تعویض لاستیک‌؟»
راننده گفت «این شعر بود؟» گفتم «بله.» گفت «از کی؟» گفتم «برتولت برشت، شاعر و نمایش‌نامه‌نویس آلمانی. می‌شناسیدش؟» گفت «نه، ولی خوب بود. دستش درد نکنه.» بعد گفت «من هم یه چیزی بگم؟» گفتم «بفرمایید.» راننده گفت «عجله نکن... هیچ جا خبری نیست... وقتی عجله می‌کنی فقط کمی زودتر به جایی که در آن خبری نیست می‌رسی. مصطفی کریمی، راننده تاکسی، از ایران.»」

9 months ago

این پیام رو فوروارد کنید تو چنلتون تا من بر اساس وایبتون بهتون یه کتاب پیشنهاد بدم.

We recommend to visit

꧁❀✰﷽✰❀꧂
In The Name Of God

تبلیغات? :

https://t.me/+TJeRqfNn3Y4_fteA

Last updated 3 months, 2 weeks ago

☑️ Collection of MTProto Proxies


? تبليغات بنرى
@Pink_Bad

? تبليغات اسپانسری
@Pink_Pad


پینک پروکسی قدیمی ترین تیم پروکسی ایران

Last updated 3 months ago

Official Channel for HA Tunnel - www.hatunnel.com

Last updated 7 months ago