꧁❀✰﷽✰❀꧂
In The Name Of God
تبلیغات👇 :
https://t.me/+TJeRqfNn3Y4_fteA
Last updated 2 days, 12 hours ago
☑️ Collection of MTProto Proxies
🔘 تبليغات بنرى
@Pink_Bad
🔘 تبليغات اسپانسری
@Pink_Pad
پینک پروکسی قدیمی ترین تیم پروکسی ایران
Last updated 4 days, 4 hours ago
Official Channel for HA Tunnel - www.hatunnel.com
Last updated 3 months, 3 weeks ago
در من گیاهی کوچک زندگی میکند که نیاز دارد به نور خورشید، هوای تازه، خنده، باران و محبت. اینها را از طریق من بدست میآورد. من در نورگیرترین اتاق خانه مینشینم، پنجره را باز میگذارم و هوای تازه را نفس میکشم. ساعتها به حرفهای عزیزی گوش میدهم. انتظار باران را میکشم و سعی میکنم کسانی را روز به روز بیشتر دوست داشته باشم. من اینها را میگیرم و گیاه کوچکم سبز میشود، رشد میکند و گل میدهد. گلهایش رنگ شکوفه زیتوناند و بوی سیب دارند.
«سلاما على قلبُ يتألمَ قبلُ المنامِ ويبكيُ بكاءَ العالمُ ولمِ يشعرَ بهِ احدُ.»
سلام بر قلبی که قبل از خواب درد میکشد و به وسعت دنیا میگرید و کسی آن را احساس نمیکند.
لاادری
روزهای خیلی آرامی میگذرانم. این حجم از آرامی برای خودم هم عجیب است. منظورم از آرام نوعی آرامش قلبیست که قبلترها هم داشتم اما تجربه فعلیام کمی متفاوتتر است. اسمش را نمیدانم آرامش بگذارم، تسلیم یا پذیرش. برآیندش این است که آرام هستم. و این آرامش حتی سرعت زندگی من را کمتر کرده است. احساس میکنم روی یک موج خیلی نرم سوار هستم که از قضا به باد و باران و طوفانها و کشتی نیمهشکسته و دوری ساحل و حتی کوسهای که اطراف کشتیام طواف میکند هم واقف هستم اما آرامم. زندگیام را روی روتین به نسبت ثابتی تنظیم کردهام. صبحها قبل از طلوع بیدار میشوم. مرتب لباس میپوشم. صبحانه میخورم. برای گنجشکهای پشت پنجره خرده نان میگذارم. روزهای اول خریداری نداشت. حالا اما در حین صبحانه خوردن من گنجشککی میآید و دیگر از اینکه پشت شیشه حرکت کنم نمیترسد. این احساس خوبی به من میدهد. صبحها معمولاً توی محیط کار هستم. در خلوت زبان میخوانم. جملهها و آواهای جدید را تکرار میکنم. دو ساعت. چک کردن گوشی. و بعد کارهای خودم تا بعد از ظهر به فاصله دو ساعت و در میانشان بیست دقیقه استراحت. برای خودم گزارش هفتگی درست میکنم و انتهای ماه گزارش ماهیانه. هر کدام توی یک فولدر توی لپتاپ. به خیال خودم همهچیز تحت کنترل است. من آدم اتفاقات غیرمنتظره نیستم. در مواقعی که کنترلی روی موضوع ندارم سکوت میکنم و به صورت خودآگاه، تکانی نمیخورم تا اوضاع را به زعم خودم بدتر نکنم. از اینها نیستم که بگویم اوه چه چالش جذابی بروم توی شکمش که اتفاقا جلوی شکمم را میگیرم چیزی تویش فرو نرود و من را از تعادل خارج نکند. دست به عصایم لابد. همین است که مدام تقویم گوشیام فعال است. نقشه آنلاین است. و همیشه ممنون گوگل و امکاناتش هستم. راهبلد نیستم. من فقط یک راه را بلدم. راه ثبت شده توی مغز من به سمت توست. روزها توی راه رفت و برگشت، توی خانه، پشت میز شام و توی تخت بیش از ده بار مسیر به سمت تو آمدن را مرور میکنم. خودم را تصور میکنم که بالاتر از چهارباغ هستم. سرعتم را طوری تنظیم میکنم که در پایان وقت اداری درست مقابل خیابان سیویکم باشم. همهچیز توی ذهنم شفاف و روشن و براق است. میدانم پیراهنم کدام است. ساعتم کدام. عطر روی پوستم را هم. تصاویر خیلی واضح پیات آمدن توی ذهنم مرور میشوند. صدای تو را میشنوم که میگویی خیالپرداز قهاری هستم.
انگشت شستم را روی رگهای پشت دستت میکشم. تو را تماشا میکنم و فکر میکنم تو خیلی دوری. خیلی دور.
بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ
﴿وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا﴾
﴿و بگو حق آمد و باطل نابود شد؛ آری باطل همواره نابودشدنی است﴾
سوره اسراء: آیه ۸۱
پناه میبرم به فکر کردن از اینکه دیدگاه و نظراتم درباره مسائل مختلف از خواندن پستها و استوریهای دیگران و پرسه زدن در صفحهها و کانالهای مختلف به دست بیاید و حاصل تفکر مستقل خودم نباشد. از اینکه دست آخر نسخهی ناشیانهای از دیگران باشم.
امشب دلم انبار باروت است
آتشفشان داغ #بيروت است
افتاده یکسو شاخهٔ زیتون
یکسو در آتش، ساقهٔ توت است
تور عروس شرق، گلدوزی
با دانههای سرخ یاقوت است
مانند قایقهای سرگردان
جاری به هر سو خیل تابوت است
ای خطهی زیبا! شکیبا باش
جان جهانی با تو مبهوت است
آیندهٔ لبنان و اسراییل
چون قصهٔ طالوت و جالوت است
این زخم چرکین، رو به نابودیست
این غدهٔ بدخیم، فرتوت است
طاقت بیاور باز هم لبنان!
دیگر زمان محو طاغوت است
شعر از افشین علا
➕️ @yaminpour
در همهی فیلمها یک «آن»، یک لحظهی درخشان، یک «عجب چیزی» وجود دارد که میتواند خاصِ یک نفر یا خاصِ تمام تماشاکنندهها باشد. برای من این لحظه از فیلم «بلوط پیر» این صحنه که یارا -دختر مهاجر سوری- به زبان خودش (عربی) از این مرد انگلیسیتبار تشکر میکند، و مرد هم بهزبان اون پاسخ میدهد.
در این صحنه است که یارا دیگر احساس غریبگی یا دیگریبودن ندارد و در شهری که او را لچکبهسر خطاب میکند، در لحظهای، کنار این مرد طوری احساس امنیت میکند که به عربی سخن میگوید.
فیلم بلوط پیر نهفقط روایت مهاجرستیزی چشمآبیهایی خودبرتربین که در حکم شلیک مستقیم به سرمایهداری غرب است که به استعمار ختم میشود.
این فیلم داستان نه فقط روایت تلخی و رنج مهاجران مسلمان سوری که روایتِ نگرفتهشدن کارگران معدن روستایی در ثروتمندترین کشور اروپاست.
در نهایت، این رنج و پیداکردن معنا در دل همهی این تبعیضها و تلخیهاست که آدمها را کنار هم نگه میدارد.
فیلمِ بلوط پیر یا The Old Oak مناسبیترین فیلم این روزهاست.
تماشایش کردهاید؟ اگر تماشا کردید مثل من خوشبهحالتان شد؟
ندیدهاید؟ لطفا ببینید.
ما
بله خب.
꧁❀✰﷽✰❀꧂
In The Name Of God
تبلیغات👇 :
https://t.me/+TJeRqfNn3Y4_fteA
Last updated 2 days, 12 hours ago
☑️ Collection of MTProto Proxies
🔘 تبليغات بنرى
@Pink_Bad
🔘 تبليغات اسپانسری
@Pink_Pad
پینک پروکسی قدیمی ترین تیم پروکسی ایران
Last updated 4 days, 4 hours ago
Official Channel for HA Tunnel - www.hatunnel.com
Last updated 3 months, 3 weeks ago