آره خلاصه نتیجه میگیریم عشقق میتونه خیلی چیزارو عوض کنه توجه داشته باشین حتی استانداردهاتون تو زندگی و رابطه رو عوض میکنه?

خبب از اونجایی که بنده خیلی رو گردنم حساسم و حتی نمیتونم تحمل کنم یکی در گوشم حرف بزنه..
ارلان‌م که اگه نمیدونستین بدونین روم کراش بود بعد همش میخواست به گردن منه بدبخت نفوذ کنه.
و خب طبیعیه هیچ وقت نمیتونست
بعد از اونجایی که من عین آدمیزاد نمیتونم ابراز احساسات کنم و حرفامو راحت بزنم..
تیر ماه پارسال بود من تو یه مهمونی بودنی مست میکنم
میام پی ویش لاس و اینکه دوست دارم و...
حتی گفتم من میخوام تو گردنمو لمسش کنی و یه همچین چیزایی
ارلان‌ام که کراشش همچین چیزایی گفته قطعا از شدت پنیک رو به مرگ بوده
حالا من که درکش نمیکنم چون تاحالا اصلا کراش نداشتم..وای
بعد فک کنین آبان ماه پارسال که خیلی یهویی شد رابطمون اصلا خیلی متفاوت بود قضیه،یه مدت برا خودمم قابل درک نبود که چجوری شد اینجوری شد
از همون موقع تا الان..
من:دستتو بزار رو گردنم، ببوس، کبود کن گازش بگیر و هزار تا چیز دیگه...
#memories

بیایین اینجا میخوام به مناسبت ماهگردمون خاطره تعریف کنم براتون

یه مدت هر بار که میرفتیم دیت و ماه‌ُ نگاه میکردیم، یه ستاره بزرگ کنار ماه میدیدم که هیچوقت خاموش نمیشد همیشه کنارش بود اخرین روز، وقتی که مثل همیشه تو بغلش نشسته بودم و داشتیم با ماه حرف بزنیم بازم اون ستاره اونجا بود و از اون روز به بعد اون ستاره شد مال ما،…

گریه.

به درساش حسودیم میشه ۰_۰

شب هم نمیخوابه

بعد با من حرف نمیزنه

یعنی چی که صبح تا شب درس میخونه