و سأكتب لك بشكل مستمر حتى نلتقي...
و تا وقتی همدیگه رو ببینیم، نوشتن به تو رو ادامه میدم.

أ أقول أحبك يا قمري؟
آيا بگويم كه دوستت دارم اى ماه من؟
آه، لو كان بإمكاني
آه، اى كاش ميتونستم.

و من در این دنیا چیزی جز غم خود و چشم‌های تو ندارم.
#عربی

کاش انقدر خاطره به آهنگ‌ها وصل نکنم. یا آهنگا به خاطراتم نشینن. دلیل خوب بودن و بد بودنش یکیه. حفظ جزئیات.

صاد عاشق رشته‌های ورزشیه. داشت میگفت که مینیسک پا و شونه‌ش آسیب دیده و از همه چیزهایی که به زندگی وصلش می‌کردن جدا افتاده. هر چیزی که آرزوش رو داشته توانش ازش گرفته شده و به مسابقه‌ای که این همه براش زحمت کشیده بود هم نمیرسه.
داشتم فکر می‌کردم درد کدوم بیشتره؟ هرگز نرسیدن؟ یا رسیدن و منع شدن؟
جرات ندارم بگم اولی چون زندگی معناش رو برام از دست میده. جرات هم ندارم بگم دومی. درسته که حداقل یه بازه‌ای نهایت خواسته‌ت از زندگی رو تجربه میکنی ولی بعد از اون زندگی فقط درده. ولی اگر قبل رسیدن تبدیل به محال بشه؟ سخت ترینه.

قناعت میکنم با درد چون درمان نمیابم
تحمل میکنم با زخم چون مرهم نمیبینم

متن آهنگ هم معنای جالبی داره انگار می‌خواد بگه با خودت حال کن و اگه حالت خوب نیست و از خودت و زندگی ناراضی هستی، سخت نگیر و بدون که همه چیز تغییر می‌کنه.

از طرفی من این آهنگ رو اولین بار توی normal people شنیدم. پس چیزی که در ادامه می‌نویسم احتمالا یکم بایاس داره.

حس می‌کنم یه جاهایی داره درباره افسردگی معشوقش میگه و توصیف می‌کنه و میگه می‌دونم تو همچین وضعیتی هستی:
اینکه اون دختر گاهی حس می‌کنه کسی هست که بهش اهمیت میده اما انقدر دوره ازش که دقیقا لمسش نمیکنه یا نمیدونه واقعا براش هست یا فقط تو سرش دوست داره که اون باشه!
حس اینکه یه جایی تو موقعیت خاصی گیر کرده و اون تجربه‌های بد این حس افسردگی رو مهمونش کردن.
اینکه از همه چی می‌ترسه و نمیدونه قدم بعدی باید چی باشه و از طرفی انگار هر ثانیه ممکنه بشکنه و دیگه مهم نیست اصلا چی کار بکنه!
اون حسی که نیمه‌شب دراز کشیده و احساس پوچی می‌کنه، ناخودآگاه گریه می‌کنه و تک‌تک سلول‌هاش اون حس تنهایی و خالی بودن رو با خودشون دارن. به این فکر می‌کنه که چی می‌خواد و یهو یادش می‌افته چقدر دوست داره دوباره مثل بچه‌ها سرحال و کنجکاو باشه. بعد یادش میاد که چقدر این حس‌های الانش همیشه باهاش بودن و چیزی برای نجات ازشون پیدا نکرده.[جز اون حس‌های محو؟]

و بعد اینجا بعد از توصیف حس‌های اون؛
بهش میگه بزار اون گل شکوفه کنه و دوباره‌ زندت کنه و منظورش محبت بینشونه و اگه بخوایم به اون داستان dogwood blossom که گفتم توجه کنیم، یه جورایی داره ازش درخواست میکنه که بپذیرتش:)

Dogwood blossom
گلیه که درختش خیلی چوب محکمی داره و خیلی نازه. از دل اون سختی، چنین ظرافتی شکوفه کرده. یه داستان دیگه‌ای هم داره که آدم‌ها به زن مورد علاقه‌شون یه شاخه از این گل می‌دادن و اگه زن گل‌ها رو برمی‌گردونده یعنی اونم دوست داره که بهش پیشنهاد داده بشه:)) واقعا ناز بوده این حرکت🤌🏻🥹
این گل توی مسیحیت مفهوم تولد دوباره و رستاخیز هم داره. چون اون صلیبی که مسیح رو باهاش کشتن از جنس همین چوب و گل بوده و بعدش که مسیح دوباره متولد شد و توی تابوتش، بوی این گل رو می‌داده.

اندازه یه نقطه مونده تا بزنم زیر گریه. امروز خیلی صبور بودم.