Πλάνη

Description
سرگشته در راه خانه همچون ادوسئوس
Advertising
We recommend to visit

زکات علم نشر آن است

آموزش های حوزه دیجیتال و هرچی که تصور میکنم برای کاربران مفیده

یوتوب :
https://www.youtube.com/@iOSF1?sub_confirmation=1

گروه اپل : @iOSF1_Group_chat
جستجو در آموزش ها | @IOSF1_bot

Last updated 3 days, 13 hours ago

🟠تعرفه تبلیغات:
https://t.me/ads_tube
➖➖➖➖➖➖
🟠بوست کانال:
https://t.me/Tube_Meme?boost
➖➖➖➖➖➖
🟠راه ارتباطی:
@itmorteza
➖➖➖➖➖➖

Last updated 1 week, 2 days ago

وَاسْتَغْفر اللَه إِنَّ اللَه كَان غفُورًا رَّحِيمًا ?،

قناتي لكافـة انواع الأعمال القرأنية ??️،

-----
#استخارة ♥️ #كشف ? #توقعات ?

#ختمات ? #خيرة_أعمال_قرأنية ??
-----

ام عبدالله ? @OM_AIABDUllAH

طرق الدفع ? @UDDDN

أراء الناس ♡ @NN_7Z

Last updated 1 year, 3 months ago

1 month, 2 weeks ago

می‌کوشیم این جملات را بر مبنای آنچه پیشتر گفته شد توضیح دهیم. «همه‌ی مفاهیم به طور کلی تصوراتِ ... بازتابیده... هستند»، یعنی آنها امر تصورشده‌ای هستند که خصیصه‌ی آن داشتن وجه اشتراک در نسبت با کثیر دارند، زیرا وحدتِ چنین وجه اشتراکی از خلال اندیشه‌ی بازتابیْ متمایز دیده می‌شود. همه‌ی مفاهیم از خلال اندیشه بازتابی قوام یافته‌اند، به نحوی که آنها، برای آنکه که از طریق وجه اشتراک قوام یابند، «نسبت منطقیِ صدق بر کثیر» را در خود حمل می‌کند. «البته مفاهیمی وجود دارند...»- با این گزاره اکنون از مفهوم به طور کلی به سمت دسته خاصی از مفاهیم حرکت می‌کنیم، به سمت چنان مفاهیمی که محتوای معینی دارند. کانت می‌گوید مفاهیمی وجود دارند که کل محتوای آنها چیزی به غیر از «این یا آن اندیشه بازتابی» نیست. اندیشه بازتابی متمایزدیدنِ وحدتی است که در وحدت‌بخشی محقق می‌شود. از اینرو مفاهیمی وجود دارند که محتوایشان فقط چنان وحدتی است که به شیوه‌ای از اندیشه بازتابی، یعنی به وحدت‌بخشی، تعلق دارد. حال ذیل چنین وحدت‌هایی که محصول شیوه‌های مختلف اندیشه بازتابی هستند، محتواهای کاملاً متفاوتی، یعنی شهودهای تجربی، به نوبه خود می‌توانند قرار گیرند. کانت این مفاهیم را که محتوای آنها صرفاً وحدتی است که در هر مورد به شیوه‌ی ممکنی از اندیشه بازتابی تعلق دارد در اینجا «مفاهیم بازتابی» می‌نامد. این نوع کاربرد زبانی [مفاهیم بازتابی] را در «نقد» نمی‌یابیم؛ در آنجا «مفهوم بازتابی» معنای دیگری دارد، هر چند کاملاً هم با آنچه اینجا مراد شد بی‌ارتباط نیست، چنانکه خواهیم دید.

این مفاهیمِ بازتابی مفاهیم بازتابنده هستند؛ پیشتر دیدیم که هر مفهومی در مقام مفهومْ تصوری بازتابیده است یعنی در و از طریق اندیشه‌ی بازتابی قوام می‌یابد. اکنون نوع خاصی از مفاهیم نیز «مفاهیم بازتابنده» نامیده می‌شوند؛ منظور از این تعبیر چنان تصورات بازتابی است که خود اندیشه‌ای بازتابی را به تصور در می‌آورند و این اندیشه بازتابی محتوای آنها است: بنابراین آنها مفاهیمی هستند که نه تنها خود از خلال اندیشه بازتابی به وجود می‌آیند، بلکه اندیشه‌ای بازتابی بماهو را نیز به مفهوم در می‌آورند و با به‌مفهوم‌درآوردنِ اندیشه‌ای بازتابی آن را به نحو پیشینی محقق می‌سازند. نتیجتاً «تصورات بازتابیده» همه‌ی مفاهیمند از آن حیث که مفهومند در حالی که «مفاهیم بازتابنده» تصورات بازتابی معینی هستند که اندیشه‌ای بازتابی را به تصور در می‌آورند و محتوای آنها در هر مورد وحدتی است که به این اندیشه بازتابی تعلق دارد.

همه‌ی اندیشه‌های بازتابی در حکم پیش می‌آیند، یعنی شیوه‌های ممکنِ احکام در مقام کارکردهای وحدت‌بخشی شیوه‌های ممکن اندیشه بازتابی و وحدتِ متعلق به آن هستند. بنابراین این مفاهیم بازتابنده فعلِ صرف فاهمه، وحدت‌بخشی، یعنی وحدتی که به این وحدت‌بخشی تعلق دارد، را «مطلقاً در خود می‌گنجانند». این شیوه‌های وحدت که با شیوه‌های وحدت‌بخشی، شیوه‌های اندیشه بازتابی، متناظرند، همان چیزی است که مفاهیم بازتابنده «در خود می‌گنجانند» یعنی محتوای آنهاست. محتوای این مفاهیم «شرایط امکان حکم‌کردن» هستند، زیرا حکم‌کردن در مقام وحدت‌بخشی به تصورات متکثرِ از پیش داده شده، مستلزم در نظر گرفتنِ وحدتی است که بر حسب آن توافق حاصل می‌شود. این وحدت‌ها بنیادِ حامل و بنیادِ تعیین‌کننده‌ی امکانِ کارکردهای وحدت‌بخشی، همان احکام، هستند.

بدین‌ترتیب این ارزیابی به‌غایت دقیق کانت، خصیصه‌ی ممتازِ مفاهیم معینی را روشن می‌سازد که محتوایشان صورت اندیشه بازتابی، یعنی وحدت‌ها به طور کلی، است. این مفاهیم که کانت در اینجا به نحوی بسیار گویا و ملموس «مفاهیم بازتابنده» می‌نامد چیزی نیستند مگر مفاهیم محض فاهمه، یعنی آن مفاهیمی که محتوایشان را به نحو پیشینی از فعلِ فاهمه‌ی محض و تبدلاتِ ممکن آن به دست می‌آورند. اکنون چیزی بسیار اساسی را می‌بینیم: اینکه در واقع این امکان وجود دارد که از کارکرد منطقیِ افعالِ فاهمه، از تکثر آنها، پیش از هر تجربه‌ای محتواهای پیشینی محض را به دست آوریم. محتوای این مفاهیم محض فاهمه در هر مورد وحدتی است که در مقام بنیاد امکان وحدت‌بخشی، هر بار تابع شیوه‌ی ممکنی از وحدت‌بخشی، اندیشه‌ی بازتابی، حکم، است. هر قدر شیوه‌های وحدت‌بخشی، یعنی شیوه‌های حکم‌کردن، وجود داشته باشد همان قدر اطوارِ وحدت، همان قدر مفاهیمی با چنین محتوایی، همان قدر مفاهیم محض فاهمه وجود دارد.

GA25, 247-251

ترجمه از من نیست

1 month, 2 weeks ago

ج) مقولات همچون مفاهیمِ بازتابی؛ پیوند بین صورت‌های حکم همچون اطوارِ وحدت‌بخشی و مقولات همچون اطوارِ وحدت

محتوای مفاهیم محض فاهمه باید به نحوی از قوه‌ی فاهمه‌ی محض سرچشمه بگیرند. از اینرو جا دارد که این قوه را تا جای ممکن به نحو سرآغازیم دریابیم و بپرسیم که آیا این قوه بنا بر ماهیتش مفاهیم پیشینی محض مختلف را از خودش ارائه می‌کند یا خیر. اگر قرار است چنین باشد، آنگاه خود قوه‌ی فاهمه‌ی محض باید به وضوح با نظر به آنچه ماهیتش را تعیین می‌کند، گوناگون باشد.

ماهیت فعالیتِ فاهمه، فعالیت حکم، چیست که مفاهیم به طور کلی- در وهله‌ی نخست برحسب صورت- می‌توانند از آن سرچشمه بگیرند؟ ماهیت خود مفهوم وحدتی است که وجه اشتراکی را در خود نهان دارد. ماهیت فعالیت فاهمه این است که همچون وحدت‌بخشی عمل می‌کند. از اینرو اگر بتوان نشان داد که فاهمه در مقام فعالیتِ وحدت‌بخشی می‌تواند به طرق مختلفی متحد کند و به تبع آن شرحی نظام‌مند از این کارکردهای مختلفِ وحدت به دست داد، آنگاه نگاهی کلی و نظام‌مند از کل فاهمه محض و آنچه به نحو پیشینی قادر به آن است، به دست می‌آوریم. و با نظر به کل نظام‌مندِ کارکردهای ممکنِ وحدت‌بخشی که این‌چنین به دست آمده است، باید پرسید که آیا کثرتی از مفاهیم مختلف از این کثرتِ شیوه‌های مختلفِ وحدت‌بخشی ناشی نمی‌شود. اگرچه پیشتر دیدیم که کارکرد منطقی وحدت‌بخشی فقط منبع سرآغازین صورتِ مفهوم است، اما اگر شیوه‌های مختلفی برای وحدت‌بخشی در حکم وجود داشته باشد، آنگاه در این کثرتِ شیوه‌های وحدت‌بخشی حداقل ردپایی از کثرت وحدت‌های مختلفی وجود دارد که به مفاهیم قوام می‌بخشند. شاید دقیقاً همین تعیناتِ وحدت‌های کثیر آن‌چیزی باشد که همچون شیوه‌ی معینِ وحدت در هر مورد مبنای مفاهیم تجربی مختلف است، به نحوی که در نهایت دقیقاً همین شیوه‌های مختلف وحدت محتوی مفاهیم محض را تشکیل می‌دهند. بدین ترتیب افق مهمی گشوده می‌شود: بناست از کارکردهای مختلف وحدت‌بخشی در مقام شیوه‌های ممکنِ فعالیت فاهمه، کثرت متناظری از وحدت‌ها را مشتق کنیم. پس با تعیین خود این وحدت‌های پیشینی در مقام وحدت‌های صرفاً مفهومی، مفاهیم محض فاهمه حاصل می‌شوند که محتوایشان نیز شیوه‌های وحدتی است که به نحو پیشینی ممکن‌اند؛ این شیوه‌های وحدت که صورت‌های پیشینیِ ممکن برای مفاهیم تجربی‌اند از فعالیت فاهمه سرچشمه می‌گیرند. از اینرو احکام بستری هستند که باید از آن جدول نظام‌مند مقولات استنباط شود- جدول احکام خاستگاه جدول مقولات است. بدین‌ترتیب عجالتاً پیوند درونی بین بخش‌های دوم و سومِ نخستین فصل اصلی مبحث تحلیل استعلایی معلوم می‌شود. اما چون اندیشیدن مرتبط با ابژه است، این آشکارکردنِ خاستگاه مقولات نه می‌تواند کامل باشد و نه اساسی.

در بین تأملات کانت در دست‌نوشته‌هایی که پس از مرگ وی منتشر شده‌اند تأملی وجود دارد که پیوندهایی را که هم اینک اشاره کردیم به دقت روشن می‌سازد. البته این تأملات فقط وقتی فهم می‌شوند که، درست مانند کاری که ما کردیم، پیوند منطق استعلایی با منطق صوری به نحو انضمامی آشکار و تأثیر منطق صوری بر منطق استعلایی روشن شود. این تأمل از این قرار است: «همه‌ی مفاهیم به طور کلی، صرفنظر از اینکه ماده‌ی خود را از کجا اخذ کرده باشند تصوراتِ بازتابیده، یعنی لحاظ‌شده در نسبت منطقیِ صدق بر کثیرین، هستند. البته مفاهیمی وجود دارند که معنای آنها در کل چیزی نیست مگر این یا آن اندیشه‌ی بازتابی که تصورات پیش‌آمده می‌توانند تابع آنها شوند. آنها را می‌توان مفاهیم بازتابی (conceptus reflectentes) نامید؛ و چون هر نوع اندیشه‌ی بازتابی در حکم پیش می‌آید، این مفاهیم، در مقام شرایط امکان حکم‌کردن، فعل صرف فاهمه را مطلقاً در خود جای می‌دهند، فعلی که در حکمْ بر نسبت اِعمال می‌شود.»

2 months, 2 weeks ago

از اینرو مبحث تحلیل استعلایی بخش ایجابیِ منطق استعلایی را شکل می‌دهد. البته از مبحث دیالکتیک استعلایی نیز می‌توان معنایی ایجابی به دست آورد که به گمان من تا کنون به هیچ وجه اتفاق نیفتاده است. اما لازمه‌ی آن این است که مقصود اصلی «نقد»، یعنی بنیادگذاری مابعدالطبیعه، به درستی فهم شود. سپس می‌توان نشان داد که مبحث دیالکتیک استعلایی چیزی نیست مگر تفسیری وجودشناختی از مابعدالطبیعه‌ی طبیعی، یعنی تفسیری وجودشناختی از ساختار بنیادی آن چیزی که جهان‌بینی طبیعی انسان می‌نامیمش ... .

GA 25, 196

4 months, 1 week ago

این ایام اگر فرصتی پیدا می‌شد، سری هم به رساله‌ی دکتری هایدگر می‌زدم، مقصودم Habilitation او نیست، نه آن کار مشهورترش بر روی رساله‌ای به غلط منسوب به دونس اسکوتوس، بلکه اثر آموزه‌ی حکم در روان‌شناسی، مساهمتی نقادانه و ایجابی در منطق (1914). این رساله با مقدمه‌ی…

4 months, 2 weeks ago

این ایام اگر فرصتی پیدا می‌شد، سری هم به رساله‌ی دکتری هایدگر می‌زدم، مقصودم Habilitation او نیست، نه آن کار مشهورترش بر روی رساله‌ای به غلط منسوب به دونس اسکوتوس، بلکه اثر آموزه‌ی حکم در روان‌شناسی، مساهمتی نقادانه و ایجابی در منطق (1914). این رساله با مقدمه‌ی…

4 months, 2 weeks ago

این ایام اگر فرصتی پیدا می‌شد، سری هم به رساله‌ی دکتری هایدگر می‌زدم، مقصودم Habilitation او نیست، نه آن کار مشهورترش بر روی رساله‌ای به غلط منسوب به دونس اسکوتوس، بلکه اثر آموزه‌ی حکم در روان‌شناسی، مساهمتی نقادانه و ایجابی در منطق (1914). این رساله با مقدمه‌ی خیلی کوتاهی شروع می‌شود که اشاره‌ای دارد به وضع منطق در آن زمان، و البته ذکر نام هوسرل و پژوهش‌های منطقی‌اش. سپس به نظرات وونت، مایر، برنتانو، مارتی و لیپس در باب آموزه‌ی حکم می‌پردازد، پنج متفکری که به نحو روان‌شناختی (واژه‌ای بس مبهم!) به آموزه‌ی حکم پرداخته‌اند. ضمن بازگویی نظرات آن‌ها در فصول جداگانه، هایدگر به نقد نظرات آن‌ها می‌پردازد. برای چون منی که دیگر دغدغه‌های آن دوران را ندارد، خواندن این فصول خسته‌کننده و ملالت‌بار بود و در نتیجه در نقاطی خیلی سریع از روی متن می‌گذشتم، چون ماحصلی برای من نداشت.

اما فصل پایانی که هایدگر نظر ایجابی خودش را مطرح می‌کند، فصل جذاب‌تری بود. هایدگر در این دوره، به قول خودش، سخت تحت تأثیر لوتسه است و در این بخش ایجابی سایه‌ی سنگین مفهوم اعتبار هم پیش چشم می‌آید. با این حال می‌توان چیزهایی در آن دید، گرچه بسیار کم، که شمه‌ای از اندیشه‌ی بعدی پدیدارشناختی او دارند. هایدگر پس از نشان دادن اینکه امر منطقی نمی‌تواند متعلق به حیطه‌ی امر روانی باشد و ما از ابتدا اشتباه رفته‌ایم، با آوردن مثال‌هایی (شبیه کار هوسرل در پژوهش‌ها) نشان می‌دهد که ما در افعال (روانی) مختلف روی به ابژه‌ای این‌همان می‌آوریم و همین این‌همانی مشخصه‌ی امر منطقی است که آن را از امر روانی جدا می‌سازد. سپس (احتمالاً به تبع لاسک) نشان می‌دهد معنای گزاره، یعنی همین امر این‌همان، امر مابعدالطبیعی هم نیست، بلکه متعلق به حیطه‌ای است که لوتسه اعتبارش (Geltung) می‌خواند. به قول خودش در گزاره‌ی کتاب زرد است، زرد‌بودن کتاب وجود ندارد، بلکه معتبر است. سپس در بخشی که به نظرم جذاب‌ترین بخش رساله است، می‌پرسد همین معنا به چه معنا است. بخشی از پاسخ او را سردستی ترجمه کرده‌ام:

معنای معنا (der Sinn des Sinnes) چیست؟ اصلاً معنی دارد از آن بپرسیم؟ اگر معنای معنا را می‌جوییم، البته باید بدانیم که چه چیزی را می‌جوییم، همین معنا را. پرسش از معنای معنا بی‌معنا نیست. فقط معلوم نیست تعریفی از معنا، که مطابق باشد با چیزی که در مدارس تعلیم می‌دهند، ممکن باشد. اما بحثی در آن است که می‌خواهیم روشن شود: از این کلمه چه مراد می‌شود. شاید در نقطه‌ای ایستاده‌ایم نهایی و تقلیل‌ناپذیر که نافی ایضاح بیشتر در این باب است و هر پرسش بیشتری از آن ضرورتاً به سکوت می‌انجامد. پس اگر دیگر نمی‌توان امری فراگیرتر را همچون جنس [برای تعریف معنا] نموده‌آورد، هنوز راهی گشوده می‌ماند: حداقل دقیق‌تر وصف کنیم که کلمه‌ی «معنای» بر چه دلالت دارد. اما به چیزی فراتر از توصیف هم نخواهیم رسید.

برای مثال تاجری نقشه می‌ریزد کسب و کار بزرگی راه بیندازد. پس از تأمل طولانی و مشورت با دوستان به این نتیجه می‌رسد که این نقشه بی‌معنا است، یعنی اگر نمی‌خواهد در آینده دچار ضرر شود، این نقشه انجام‌ناپدیر است. پس این نقشه بی‌معنا است، چرا که مؤلفه‌های متضاد و شرایط مخل در آن لحاظ نشده‌اند. اگر به تمام عوامل مطلوب و نامطلوب توجه شده بود و آن‌ها به درستی سنجیده شده بودند، این نقشه معنا داشت.

6 months, 3 weeks ago

... باید چیزی درباره‌ی واژه‌ی «تجربه‌ی زیسته» بگویم، چرا که خود کلمه‌ی مفهومی «تجربه‌ی زیسته» «به قدری دستمالی شده و رنگ باخته است که بهتر آن است بگذاریم این کلمه کنار گذاشته شود» [نقل قولی از درسگفتار 1919]. این کلمه دستمالی شده است، زیرا از جانب مواضع مختلفِ…

6 months, 3 weeks ago
6 months, 3 weeks ago

اگر فهمی از وجود مقوم دازاین بدوی و جهان بدوی به طور کلی است، در نتیجه از کار درآوردن ایده‌ی «صوریِ» جهان‌مندی به ضرورتی مبرم تبدیل می‌شود، به تعبیری از کار در آوردن ایده‌ی پدیداری که به شیوه‌ای تعدیل‌پذیر باشد که تمام گزاره‌های وجودشناختی که بیان می‌کنند در همبستگیِ پدیداریِ پیش‌داده‌ای، چیزی هنوز چنین نیست یا دیگر چنین نیست، معنای پدیداری و ایجابی دریافت کنند، آن هم از دل چیزی که آن چیز آن نیست.

هستی و زمان، ص 82

7 months ago

زندگی‌ام قبل سربازی دو پاره بود، اکنون سه پاره شده است. احتمالاً کانال با همین خرده یادداشت‌ها با فواصل طولانی به روز رسانی شود

We recommend to visit

زکات علم نشر آن است

آموزش های حوزه دیجیتال و هرچی که تصور میکنم برای کاربران مفیده

یوتوب :
https://www.youtube.com/@iOSF1?sub_confirmation=1

گروه اپل : @iOSF1_Group_chat
جستجو در آموزش ها | @IOSF1_bot

Last updated 3 days, 13 hours ago

🟠تعرفه تبلیغات:
https://t.me/ads_tube
➖➖➖➖➖➖
🟠بوست کانال:
https://t.me/Tube_Meme?boost
➖➖➖➖➖➖
🟠راه ارتباطی:
@itmorteza
➖➖➖➖➖➖

Last updated 1 week, 2 days ago

وَاسْتَغْفر اللَه إِنَّ اللَه كَان غفُورًا رَّحِيمًا ?،

قناتي لكافـة انواع الأعمال القرأنية ??️،

-----
#استخارة ♥️ #كشف ? #توقعات ?

#ختمات ? #خيرة_أعمال_قرأنية ??
-----

ام عبدالله ? @OM_AIABDUllAH

طرق الدفع ? @UDDDN

أراء الناس ♡ @NN_7Z

Last updated 1 year, 3 months ago