💯تبلیغات 👇🏻
https://t.me/tarefebankmusic
🎵پیج اینستاگرام 👇
https://www.instagram.com/bankemusic._
تیک تاک tiktok.com/@_musicir
یوتیوب
https://youtube.com/@Musicir_
ساندکلود
https://on.soundcloud.com/rdgTA
🎵آهنگ درخواستی
@TonoBankbot
فرشتــهی موسیقی💙"
- موسیقی تَپیت و نتها در رگ ها جریان یافتند و من زنده ماندم . .
#تبلیغات با بهترین #بازدهی : [ @AMEOOaW ]
•• 🎧🖤📀🔐••
╰) ایران موزیک♪ (╯
"ما بهتریـنها را براے شما بـہ اشتراڪ میـگذاریـم✘"
تبلیغات و ثبت موزیک :
@IranMusicSP
پوپولیسم در دوران شبکههای اجتماعی
بحث پوپولیسم جنبههای مختلفی دارد و موضوعات متنوعی را شامل میشود که در اینجا مرادمان پرداختن به آنها نبود. برای مثال رواج پوپولیسم در دوران معاصر با بروز و ظهور شبکههای اجتماعی یکی از مسائلیست که حائز اهمیت است. برای مثال برخی مثل همان یان ورنر مولر در مقالهای(که همین منتشر شده) تحت عنوان «اسطورهی شبکههای اجتماعی و پوپولیسم»[7] مینویسند:
کارشناسان نگران این هستند که تکنولوژی ممکن است دموکراسی را نابود کند. بهویژه پوپولیستها امروزه از شبکههای اجتماعی بهعنوان راهی برای ارتباط مستقیم با مردم و دور زدن محدودیتهایی استفاده کنند که احزاب سیاسی در عصر پیشااینترنت برای رفتارشان ایجاد میکردند. آنها همچنین میتوانند از اتاقهای پژواک سود ببرند، که این حس را تقویت میکند که کل مردم به طور یکسان از یک رهبر پوپولیست حمایت میکنند. اتاق پژواک(echo chamber) پدیدهایست که در دوران ما در شبکههای اجتماعی شاهد آن هستیم. به این معنا که ما طبق الگوهای متعددی که در رسانههای مجازی وجود دارد بیشتر کسانی را میبینیم که شبیه به خودمان فکر میکنند. مثلا من اگر گرایش سیاسی ایکس را دارم، بیشتر افرادی را دنبال میکنم که به این گرایش نزدیکتر هستند و این موجب میشود که تصور کنم که گرایش سیاسی ایکس در اکثریت قرار دارد. زیرا در شبکههای اجتماعی اطراف من، یک حبابی تشکیل میشود که با علائق و سلایق من سازگارتر هستند و کم کم این پندار نابهجا را در ذهن من ایجاد میکند که اکثریت مانند من میاندیشند. البته با داشتن اندکی تفکر نقاد و سواد رسانهای یا قوه تحلیل و ذهنِ گشوده میتوان از این پندار دور شد. اما به هرحال این اتاقهای پژواک کمابیش تهدیدی برای سیاست و کنش سیاسیست که در دنیای کنونی به کمک پوپولیستها نیز میآید. چون آنها همانطور که ذکر شد، خواستار ایجاد توهم مردمی خالص و همگن و یکپارچه هستند.
این یک مشت از خروارها بحث متعدد است که در باب پوپولیسم مطرح شده و میشود. بنابراین در این یادداشت تنها معرفی چکیده و اجمالی پوپولیسم از نظرگاههای مختلف و جمعبندی و تعریف نهایی آن توسط نگارنده صورت گرفت. هدف از پرداختن به این موضوع نیز اهمیت آن است، زیرا در دنیای معاصر ما، هرچه جلوتر میرویم نقش شهروندان عادی در امر سیاسی پررنگتر از گذشته است، حتی در جوامعی مانند ما، نه الزاما جوامع دموکراتیک. یعنی جامعهای که در آن امر سیاسی بغرنج و حساس میشود نقش یکایک شهروندان نیز حساس خواهد شد. قصد جملات تکراری و کلیشهای ندارم اما با هر اندیشه و نگرشی که داریم هر کنش جمعی آگاهانه که ارتباط و اتصالی به سیاست پیدا میکند، نیازمند آگاهی از مفاهیمی از این دست و دانش کافی نسبت به آنهاست. اگرنه دچار وضعیت تودهواری خواهیم شد که هر دم، هر نیرویی، هرطور که تمایل دارد ما را بهسان خمیری منعطف، به شمایل مورد نظرش درمیآورد.
✍ آرین رسولی
کلیگوییهای انعطافپذیر یکی از مغالطات و شیوههای رایج پوپولیستهاست. پوپولیستها دائم در حال مغالطه هستند اما یک شگرد آنها مغالطه ابهام و بهطور مشخصتر توسل به «کلیگوییهای انعطافپذیر» است.
یکی از مغالطات بسیار مهم در منطق کاربردی، ابهام است. اینکه سخن را آلوده به ابهام یا کلیگویی کنیم. البته ابهام و کلیگویی لزوما یکی نیست، بلکه یکی از روش های این مغالطه، که در دنیای سیاست هم رایج است کلیگویی انعطافپذیر است. در امر سیاسی ما به شدت نیازمند شفافیت و وضوح و تمایز سخن هستیم و کلیگویی آفت بزرگیست. وقتی به عرصه سیاست میرسیم و به وعدهها یا برنامههای یک نامزد یا حزب یا گروه برمیخوریم، کلیگوییهای انعطافپذیر به نوعی هرگونه خواست و مطالبهگریِ پس از پیروزی آن شخص یا گروه را ناممکن یا دشوار میسازد.
کلیگوییهای انعطافپذیر هنگامی رخ میدهد که فردِ مدعی مثلا در عرصه سیاست سه مولفه را نشان ندهد(البته مولفهی چهارمی هم هست که گاهی شرایط تحقق ندارد).
این سه مولفه از این قرار است:
۱-هدف مشخص
۲-زمان مشخص
۳-روش مشخص
یعنی ادعاهایی که یک سیاستمدار مطرح میکند باید هدف و زمان و روش مشخص داشته باشد. اینکه او دقیقا( نه با ابهام و کلیگویی) چه اهدافی را دنبال میکند؟
دقیقا در هر هدفی، از چه روش یا روشهایی قرار است استفاده کند؟
دقیقا در چه زمانی قرار است به آن اهداف برسد؟
مولفه چهارم تضمین است که البته راههایی برای آن هم وجود دارد اما به آن نمیپردازیم.
اگر در وعدههای کسی این سه مولفه نبود، یا باید او را وادار کرد که در تمام وعدههای خود این سه مولفه را روشن و شفاف سازد یا بدانیم که هیچ مطالبهای را نمیتوان بهطور دقیق و جدی از او طلب کرد چون به سادگی با استفاده از همان کلیگوییهای انعطافپذیر، پاسخ شما را با تفاسیر دلخواه خود میدهد.
برای مثال اگر یک نامزد وعده داد که:
″من سعی میکنم در مسیر رفاه حرکت کنم.″
″من میکوشم تا عدالت بیشتری محقق شود.″
″من در راه رفاه بیشتر تمام تلاشم را خواهم کرد.″
″من برای عدالت میجنگم.″
″من شما را از چنگ فساد رها میکنم.″
تمام این وعدهها کلیگوییهای انعطافپذیر هستند. یعنی هر اتفاقی که بعدها با مدیریت آن سیاستمدار رخ دهد، شما نمیتوانید ادعا کنید که به وعدهی خود عمل کرده/نکرده است. شما نمیدانید که چگونه و در چه زمانی باید مطالبهی خود را طلب کنید.
آنها با این روش هر اتفاقی که رخ دهد ادعا خواهند کرد که به وعدهی خود جامه عمل پوشاندهاند. اما اگر به فرض کسی مدعی شد که من در جهت عدالت، برنامهی الف را برای ساخت مسکن یا رایگان کردن بهداشت و درمان را در بازهی دوساله با فلان روش مشخص دارم، ادعای او قابل بررسی مشخص است.
البته یادمان باشد که یک یا چندتا از این مولفهها را ممکن است هر سیاستمداری داشته باشد یا با شدت و حدت کمتر/بیشتری از اینها برخوردار باشد، پس در اینصورت خیلیها پوپولیسم میشوند اما اگر بگوییم فقط کسانی که همهی این ویژگیها را توأمان و یکجا دارند، آن هم با شدت بیشتر، میتوان آنها را پوپولیست دانست.
برخلاف موفه و لاکلائو که نظر ویژهای در باب پوپولیسم دارند، یان ورنر مولر نگارنده کتاب "پوپولیسم چیست؟"[3] پوپولیسم را به عنوان یک تهدید جدی میداند؛ بهویژه برای دموکراسی لیبرال. او استدلال میکند که پوپولیسم همیشه به نوعی ضد پلورالیسم است و بر انحصاری بودن «ارادهی مردم» تاکید دارد که این امر میتواند به خطر افتادن اصول دموکراتیک منجر شود. مولر مینویسد:
″پوپولیستها علاوه بر نخبهستیزیشان همواره کثرتستیز هم هستند؛ پوپولیستها ادعا میکنند که آنها، و فقط خود آنها، نمایندهی مردماند. نخبگان دیگر صرفا در زمرهی نخبگان فاسد و بیاخلاق هستند.″
مولر نیز مانند نظریهپردازان پیشین تقابل نخبگان و مردم را در وادی پوپولیسم تصدیق میکند اما این را فقط شرط لازم، و نه کافی پوپولیسم میداند. از نظر وی پوپولیسم ادعای نمایندگی مردمی یکپارچه، کاملا اخلاقی و بیغش را دارند که البته هرگز در واقعیت این «مردم» وجود ندارد و آنها مردمی خیالی را به تصویر میکشند.
کاس موده(یا کاس ماد که نظراتش در کتابی به فارسی تحت عنوان پوپولیسم آمده و کتابی تحت عنوان پوپولیسم در زمانه ما دارد) نیز یکی از پیشروان پژوهش در حوزه پوپولیسم است. او هم بر این تقابل «مردم خالص» و «نخبگان فاسد» اذعان و تاکید بسیار دارد تا جایی که میتوان اساسا تعریف او از پوپولیسم را به همین تقابل تقلیل داد. او توضیح میدهد که پوپولیسم یک ایدئولوژی منعطف یا به تعبیر دیگر سیالی است که میتواند با ایدئولوژیهای مختلف ترکیب شود. او پوپولیسم را به عنوان یک تقسیمبندی اخلاقی میان این مردم خالص و نخبگان فاسد تعریف میکند.
نادیا اوربیناتی پژوهشگر پوپولیسم هم مانند سایر نظریهپردازانی که آراء آنها را مرور کردیم به ویژگی کثرتستیزی پوپولیسم اشاره میکند. اوربیناتی در کتاب "چگونه پوپولیسم دموکراسی را متحول می کند."[4] پوپولیسم را به عنوان یک شکل تحریفشده از دموکراسی میبیند که بر استثنائات و تقابلها تاکید دارد و به تضعیف نهادهای دموکراتیک منجر میشود. او نیز مانند مولر بر ویژگی کثرتستیزی پوپولیسم، به عنوان یک ویژگی نامطلوب نیز تاکید دارد و در گفتگویی با فارن افرز[5] میگوید:
مردم در تلاش هستند تا اتحاد خود را حفظ کنند، حتی برخی اوقات به همگنی میاندیشند و از اینرو علیه پلورالیسم میشورند. وقتی پلورالیسم عقاید، ایدئولوژیها، احزاب و دیدگاههای گوناگون را تحمیل میکند، به این اتحاد آسیب وارد میکند. پوپولیسم سعی میکند از این اوضاع به سود خود بهره ببرد و با نقد پلورالیسم، «یگانگی و اتحاد» را تحت عنوان منفعت همگانی مطرح کند.
یکی دیگر از ویژگیهای پوپولیسم را میتوان سادهسازیِ راهحلها دانست؛ یعنی پاسخ ساده اما کاذب، به پرسشهای که پاسخی پیچیده دارند.
به قول رالف دارندورف:
″پوپولیسم ساده است؛ دموکراسی است که پیچیده است.″
برای مثال جبههی ملی فرانسه را در نظر بگیرید که در دهههای ۱۹۷۰ و۱۹۸۰ پوسترهایی بر دیوارهای شهر نصب کرد که برآنها نوشته شده بود«دومیلیون بیکار ننیجهی دومیلیون مهاجر اضافه! یا سیاستمداران دیگری که عامل تورم و بیکاری و معضلات بزرگ و پیچیدهی اقتصادی را مهاجرت معرفی میکنند تا با نشان دادن یک راه حل ساده-خراج مهاجران- خود را منجی ملت جا بزنند.
از سوی دیگر نظریهپردازانی مانند دنیل بل، ادوارد شیلس و سیمور هم به علت و عامل گرایش به پوپولیسم پرداختهاند و هرکدام علتهایی را برشمردهاند، ازجمله : هراس، رنجش، سرخوردگی و حتی گرایش به حیاتِ سادهترِ «پیشامدرن» و غیره. برای مثال لیپسِت مدعی بود که پوپولیسم برای «انسانهای عبوس و کسانی که بهلحاظ روانی آواره و بیخانمان هستند... کسانی که در زندگی شکست خوردهاند، کسانی که در اجتماع منزوی هستند، کسانی که امنیت اقتصادی ندارند، تحصیل نکردهها، کارنابلدها و استبدادطلبان جذاب است.[6]
دیگر نظریهپردازان نیز به پوپولیسم، هم جنبهی توصیفی آن که «پوپولیسم چیست؟» و هم جنبهی علت شکلگیری آن، پرداختهاند و میتوان از مجموع آن به تعریف و تبیین خاصی از پوپولیسم رسید و مفاهیمی را بر آن افزود.
به گمان من این مؤلفههای مشترک پوپولیسم در میان نظریهپردازان را میتوان پذیرفت، ولو برخی آن را نامطلوب و برخی مطلوب بدانند؛ ایجاد اتحاد و یکپارچگی و هویت بخشیدن به یک کل واحد، ولو این کل تحت عنوان «مردم» خیالی باشد و درواقع امر تنوع و تکثر، بهویژه در دنیای مدرن همواره مانع از چنین واقعیتی شود، اما به هر حال پوپولیستها به چنین مفهومی تجسد میبخشند و حتی شده به شکلی موهوم چنین تصوری را در هواداران خویش ایجاد میکنند.
مولفهی بعدی پاسخ ساده به پرسشهای پیچیده است. اینکه برای مسائلی که نیازمند راهحلهای بسی پیچیدهاند، نسخههای ساده تجویز میکنند.
⚫️ پوپولیسم چیست؟ مردم خالص، نخبگان فاسد
✍ آرین رسولی
پوپولیسم یک اصطلاح رایج با تعاریف متنوعیست که نظریهپردازان مختلف، تعیین مرادهای متفاوتی از آن ارائه کردهاند. اما میتوان از دل این تعاریف، ویژگیهای مشترکی را برای پوپولیسم بیرون کشید. در این یادداشت میکوشم به نحوی مختصر نظریات مختلف را خیلی چکیده بیان کرده و سپس ویژگیهای مشترک پوپولیسم را از منظر خود(یعنی ریشهی پوپولیسم را با مبانی فلسفی خودم که ذکر خواهم کرد) شرح دهم.
پوپولیسم که به نوعی عوامفریبی نیز ترجمه شده، معمولا به معنای فریب دادن عوام با شعارهای توخالی بهکار میرود اما معدود اندیشمندانی مانند لاکلائو، آن را نه با بار معناییِ منفی، بلکه بهعنوان امری مطلوب بهکار بردهاند که در این صورت میتوان آن را به معنای «عوامگرایی» به کار برد که در این صورت برداشت رایج از این اصطلاح به چالش کشیده میشود.
ارنست لاکلائو
فیلسوفان و نظریهپردازان متعددی درباره پوپولیسم بحث کردهاند. یکی از برجستهترین آنها عبارت است از ارنست لاکلائو. او در کتاب "درباب عقل پوپولیستی"[1] برخلاف تلقی رایج، استدلال میکند که پوپولیسم به عنوان یک منطق سیاسی، نقش مهمی در تشکیل هویتهای سیاسی ایفا میکند. او معتقد است که پوپولیسم فرایندیست که در آن گروههای مختلف تحت یک هویت مشترک جمع میشوند و این هویت حول محور مفاهیم ساده و پرمعنی شکل میگیرد. لاکلائو معتقد است که نه تنها پوپولیسم امر مذمومی نیست بلکه برعکس پوپولیسم را باید هستهی اصلی سیاست دانست، زیرا ″عوام″ یا همان تودهی مردم در موقعیتی که پوپولیسم ایجاد میکند به میدان سیاست توجه و گشودگی نشان میدهند و اساسا کار و بار سیاستورزی نباید در مسیری به جز جلب نظر عوام و مشارکت آنها در یک هویت مشترک سیاسی قرار گیرد. هرچند لاکلائو ادعا نمیکند که پوپولیسم همواره امر مطلوبیست. او پوپولیسم را نه به عنوان یک ایدئولوژی خاص، بلکه به عنوان یک منطق سیاسی معرفی میکند که میتواند با هر ایدئولوژیای آمیخته شود.
لاکلائو استدلال میکند که پوپولیسم فرایندی است که در آن «مردم» به عنوان یک واحد همگن و یکپارچه در مقابل یک «دشمن» معرفی میشوند. او توضیح میدهد که این فرایند از طریق ساختن زنجیرهای از معانی مشترک و مطالبات مختلف اجتماعی شکل میگیرد. این زنجیره مشترک از مطالبات بهوسیلهی یک رهبر یا حرکت سیاسی به هم متصل شده و در نهایت این رهبر یا حرکت به عنوان نماینده «مردم» معرفی میشود.
لاکلائو به بررسی موارد مختلف تاریخی و اجتماعی میپردازد تا نشان دهد که چگونه پوپولیسم این امکان را دارد که در شرایط مختلف با محتوای ایدئولوژیک متفاوتی ظاهر شود. لاکلائو پوپولیسم را یک ابزار مهم در مبارزات سیاسی و اجتماعی معرفی میکند که هم میتواند برای تغییرات مترقی به کار گرفته شود و هم برای تغییرات محافظهکارانه و ارتجاعی.
شانتال موفه
شانتال موفه همسر و همکار لاکلائو(که کتاب هژمونی و استراتژی سوسیالیستی را هم با همکاری لاکلائو نوشتهاند و به فارسی نیز ترجمه شده) نیز در کتاب "در دفاع از پوپولیسم چپ″ [2] پوپولیسم را بهعنوان ابزاری برای به چالش کشیدن ساختارهای قدرت موجود مییابد و معتقد است که پوپولیسم چپ میتواند راهی برای بازگرداندن دموکراسی و ایجاد تغییرات اجتماعی باشد.
موفه در این کتاب استدلال میکند که پوپولیسم چپگرا میتواند به عنوان یک استراتژی موثر برای بازسازی دموکراسی ها و مقابله با بحرانهای ناشی از نئولیبرالیسم و جهانیشدن عمل کند.
در پوپولیسم مدنظر موفه "مردم" به عنوان یک واحد همگن، قربانیان سیاستهای نئولیبرالیسم هستند که در تقابل با "نخبگان" و نیروهای حاکم قرار میگیرند. این تقابل از نگاه موفه به ایجاد یک جنبش مردمی برای بازپسگیری قدرت و حقوق اقتصادی و اجتماعی میانجامد. در اینجا علیرغم نگاه متفاوت و حتی متضاد لاکلائو و موفه با سایر نظریهپردازان، میتوان یکی از مفاهیم مشترک بسیاری از نظریهپردازان در باب پوپولیسم را شناسایی کرد و آن «تقابل نخبگان و مردم» است.
موفه بر این باور است که پوپولیسم چپگرا میتواند به تحقق ″دموکراسی رادیکال″ کمک کند. از نگاه او دموکراسی تنها به معنای برگزاری انتخابات نیست، بلکه به معنای مشارکت فعال و مستمر مردم در تصمیمگیریهای سیاسی و اجتماعیست. از نظر موفه پوپولیسم چپگرا میتواند به ایجاد هویتهای جدید و متنوع کمک کند که در مقابل نیروهای تفرقهافکن نئولیبرال مقاومت کنند.
او نقدی تند بر سیاستهای نئولیبرال دارد و استدلال میکند که این سیاستها به افزایش نابرابری و کاهش حقوق اجتماعی و اقتصادی منجر شدهاند . پوپولیسم چپگرا را پاسخی درخور به این بحرانها معرفی میکند.
ادامه مقاله👇👇👇
📕پوپولیسم چیست؟ نخبگان فاسد مردم خالص
✍نویسنده: آرین رسولی
گله در کَله ؛ غیرعادی بودن در برابر رفتار گلهای و پیروی گوسفندوار
✍ کاستیکا براداتان
📝برگردان: آرین رسولی
رها کردن خویش در مقابل یک جمعیت بسیار قدرتمند و حتی مست کننده است. به همین دلیل ما نیازمند مخالفان هستیم.
فقط به دانشگاه نگاه کنید، آن گله وسیع فردگرایانِ گوسفندمانند.
– رنه ژیرار (1923-2015)
آیا دقت کردهاید که چگونه هنگام عبور از یک جاده شلوغ، میل ناگهانی برای افزایش سرعت و ذوب شدن در بین جمعیت را احساس میکنید؟ چه در ریودوژانیرو باشید چه بانکوک، دهلی نو یا شهر نیویورک، غریزه حیوانی شما به شما میگوید که سرمایهگذاری به عنوان بخشی از یک گله امنتر از تنهاییست. ترس ما را به هم نزدیکتر میکند. شواهد این امر فقط حکایت نیست. زمانی که در حال رفتار گلهای هستیم، آزمایشهای تصویربرداری عصبی، افزایش فعالسازی را در ناحیه آمیگدال مغز نشان میدهند، جایی که ترس و سایر احساسات منفی پردازش میشوند. در حالی که ممکن است به تنهایی احساس کنید در معرض خطر و آسیب پذیری هستید، بودن بخشی از گله به شما حس محافظتیِ متمایزی میدهد. شما میدانید که در میان دیگران، خطر برخورد با ماشین کمتر است زیرا به نوعی این خطر بین اعضای گروه توزیع میشود. هرچه تعداد آنها بیشتر باشد، خطر کمتری وجود دارد. امنیت در گروه است و نیز خیلی بیشتر از امنیت صرف.
رفتار گلهای همچنین با یک حس مست کننده از قدرت همراه است: به عنوان اعضای یک جمعیت، ما احساسی بسیار قویتر و شجاعتر از آنچه در واقع هستیم خواهیم داشت و گاهی بر اساس آن عمل میکنیم. همان کسی که به تنهایی به یک مگس هم صدمه نمیزند، در آتش زدن یک ساختمان دولتی یا دزدی از یک مشروب فروشی در زمان و موقعیتی میان یک توده خشمگین تردیدی برای این اعمال نخواهد داشت. ملایمترینِ ما میتوانیم بدترین نظرات را به عنوان بخشی از یک اوباش آنلاین بیان کنیم.
یک گله میتواند دگرگونی روانی شگفتآوری را در تک تک اعضای خود ایجاد کند. در چشم بههم زدنی، تدبیر به حماقت، احتیاط به بی پروایی و نجابت به وحشیگری تبدیل میشود. هنگامی که در گرداب آن گرفتار میشوید، ممانعت از آن بسیار دشوار است: شما آن را بهمثابه وظیفهی خود میبینید که باید در آن مشارکت کنید. هرگونه لینچ کردن(مجازات بدون محاکمه) سنتی یا مدرن، تحت اللفظی یا در رسانههای اجتماعی این ویژگی را نشان میدهد.
الیاس کانتی در کتاب «جمعیت و قدرت»(1960) مینویسد: «قتل مشترک با بسیاری دیگر، نه تنها امن و مجاز، بلکه در واقع توصیه هم شده است، و این میل برای اکثریت افراد غیرقابل مقاومت است».
گله همچنین میتواند به اعضای خود احساس نامتناسبی از ارزش شخصی بدهد. مهم نیست که وجود فردی آنها چقدر پوچ یا بدبخت است، تعلق به یک گروه خاص باعث میشود آنها احساس کنند که مورد قبول و به رسمیت شناخته شده، و حتی مورد احترام هستند. هیچ حفرهای-هرچقدر بزرگ- در زندگی شخصی فرد وجود ندارد که وفاداری شدید او به قبیلهاش نتواند آن را پر کند، هیچ آسیبی نیست که به ظاهر آن را التیام نبخشد. به همین دلیل است که فرقهها و گروهها، سازمانها یا فرقههای حاشیهای چنین جذابیت خارقالعادهای دارند: برای یک روح سرگردان، آنها میتوانند احساس رضایت و شناختی را ارائه دهند که نه خانواده، نه دوستان و نه شغل و حرفه نمیتواند آن را تامین کند. ازدحام میتواند به همان شیوهای که یک ماده بسیار سمی میتواند توانایی درمان داشته باشد، درمانگر باشد.
بنابراین رفتار گلهای شکل متناقضی از هویت را به وجود میآورد: شما کسی هستید، بهخاطر این واقعیت که در جمعیت ذوب شدهاید(یعنی بهشکل متناقض، علیرغم اینکه شما کسی هستید، کسی هم نیستید جز جمعیتی که در آن ذوب شدهاید).
شما ممکن است به تنهایی هیچ کس نباشید و زندگیتان یک پوستهی توخالی باشد، اما زمانی که توانستید یک ارتباط معنادار با گله برقرار کنید، زندگی آتشفشانی و بی حد و حصر آن به درون شما سرازیر میشود. شما نمیتوانید خود را در میان جمعیت بیابید، اما این کمترین نگرانی شماست: شما اکنون بخشی از چیزی هستید که احساس میکنید بسیار بزرگتر و نجیبتر از خود فقیرتان است. ارتباط شما با زندگی گلهای نه تنها خلاء درونی را پر میکند، بلکه یک حس هدفمندی به وجود سرگردان شما میافزاید. و هرچه افراد بیشتر سردرگمی خود را به جمعیت بیاورند، سرزندهتر میشوند و البته از همه خطرناکتر.
مطالعه کامل مقاله👇
http://52hertzz.com/gale-dar-kale/
science & philosophy
گله در کله | علم و فلسفه دکتر آرین رسولی
گله در کله - رفتار گلهای یا عجیب بودن. پیروی کورکورانه از جمع یا غیرعادی بودن؟ نوشته: کاستیکا براداتان، برگردان: آرین رسولی
مایکل والزر و نظریه جنگ عادلانه
(just war theory...)
چه شروطی برای اقدام به جنگ و سپس هنگام جنگ باید وجود داشته باشند؟ یعنی چه وقت جنگیدن موجه است؟ چگونه جنگیدن موجه است؟
البته در بحثی کاملتر باید گفت شروط ۱-پیش از جنگ؛یعنی چه شرایطی ورود ما به جنگ را توجیه و بلکه ضروری میکنند؟
۲-هنگام جنگ؛چگونه جنگیدن موجه و اخلاقیست؟
۳-پس از جنگ؛ پس از جنگ چه باید کرد؟ مثلا اقدامات جبرانی متجاوز و...
قبلا در یک سخنرانی مجازی در کانال تلگرامم به این آدرس(لینک فایل صوتی جلسه) 👇
https://t.me/arian_xboy/1635
به تمام نظریات مربوط به جنگ و صلح بهصورت کامل پرداختهام؛ از جمله نظریه جنگ عادلانه که مایکل والزر یکی از مدافعان آن است.
📕 مدرنیته و غرب؛ باید سرتاپا مدرن شویم؟
✍ آرین رسولی
@arian_xboy
✂️برشی از مقاله « مدرنیته و غرب؛ باید سرتاپا مدرن شویم؟»
✍ آرین رسولی
...اما ماجرا در میان نیمه-روشنفکران ما با همین درک کاریکاتوری هم پیش نرفت، و به سرعت جریانهای نیمه-روشنفکری وقتی با اندیشههای مدرن آشنا میشدند، یک گارد دفاعیِ جدی و سخت گرفتند که این آموزههای فرهنگی را پس بزنند. خب پیش از آن تکلیف نزاع سنت و مدرنیته که توسط قشر سنتی معلوم بود و سنتیها در برابر آن موضع دفاعی داشتند، اما قشر مثلا روشنفکر ما هم در مواجهه با آموزههای روشنگری و مدرنیته، به ویژه همان فرهنگ مدرن، عموما موضعی دفاعی و به اصطلاح ضدروشنگری گرفتند. ضدروشنگری اصطلاحیست که برخی برای اندیشمندان و فلاسفه مخالف مدرنیته در همان غرب بهکار میبرند که به شرح مفصل آن نخواهم پرداخت زیرا با توضیحات پیش رو تا حدی برای مخاطب آشکار خواهد شد. مثلا فلاسفهای مثل نیچه، هایدگر، برک، جریان رومانتیسیسم، پستمدرنیسم و جریانهای مختلف راست افراطی و بسیاری دیگر.
شواهد این مدعا را میتوان در سراسر آثار جریانها و نحلههای مختلف نیمه-روشنفکری ایران شاهد بود. برای مثال از جریان سنتگرایان در ایران مثل سیدحسین نصر گرفته تا هانری کربن و هایدگریهایی مثل فردید، یا کتاب مشهور غربستیزی جلال احمد یا آسیا در برابر غرب شایگان یا حتی تفکرات شریعتی که همگی آشکارا در زمرهی اندیشههای ضدروشنگری قرار میگرفتند تا کتابهای متعددی که از آن سالها تاکنون منتشر و ترویج شدند و فلاسفهای مورد توجه قرار داشتند و آثارشان ترجمه و مورد بحث واقع میشد که خصلت ضدروشنگری و ضدمدرن داشتهاند. از نیچه تا اندیشمندان پستمدرن و نسبیگرایان که بازار اندیشههایشان بسیار داغتر بوده و همچنان نیز تا حدودی چنین است. نحلههای دیگر نیز چندان سر سازگاری با روشنگری و مدرنیسم نداشتهاند یا دستکم اگر هم در ادعا، باورهای خود را سازگار با اندیشههای مدرن معرفی میکنند، همچنان در ایستگاه میان سنت و مدرن در رفت و آمدند و در پی آشتی میان دو جهان متعارض و آشتیناپذیرند؛ مثل نواندیشان دینی که باز دارای سویههای ضدمدرن در اندیشههای خود هستند، ولو بکوشند آن سویهها را در مدعا بپوشانند که بحث مفصلی میطلبد اما بهطور خلاصه میتوان گفت حداقل آنها نیز کاملا اندیشهای همسو با مدرنیسم ندارند و میکوشند اندیشههای سنتی را هم حفظ کنند. پس چندان هم جای تعجب ندارد که جای مدرنیسم همواره خالی مانده باشد و از سویی عموم افراد جامعه نیز مدرنیته را مساوی با غرب بدانند.
عمدهی این خطاها یک علت مهم دارد و آن گوی سبقت غرب در ربودن و به کارگیری آموزههای روشنگری و مدرنیته است. یعنی در واقع، مدرنیته حاصل دستآورد کل بشریت است، اما بهکارگیری آن ابتدا در جغرافیای غرب روی داد و همین سبب شد که قدرت و عظمتی پیدا کند که سایر نقاط کرهی زمین از آن بیبهره بمانند و حتی مورد استعمار و استثمار آنها قرار بگیرند و به خطا تصور کنند که مدرنیسم یعنی همان غرب و غرب یعنی پلیدی و استعمار و استکبار و استثمار. غافل از پرسشی مهمتر که چرا اساسا غرب توانسته امکان این غلبه را بیایبد؟
🔗لینک مقاله👇👇👇
http://52hertzz.com/modernism/
📕فایل PDF مقاله
👇👇👇
🚸از رزا پارکس تا مادر قمی
✍وقتی تاریخ فشرده میشود و انسانهای گمنام به قهرمان بدل میشوند(یادداشت کوتاهی که پارسال نوشتم) و افکار ظالمانه با ترکیب زور برخلاف هدف خود عمل میکنند.
عقاید ظالمانه، کهنه و منسوخ در جامعه وقتی با زور حاکمیت هم ترکیب شوند، تنها کاری که میکنند قهرمانسازیست. قهرمانهایی که در یک لحظه یا چند دقیقه برای کنش کوچک خودشان به سرعت بدل به قهرمان جامعه میشوند. هرچقدر به این آدمهای گمنام فشار بیشتری بیاورید قهرمانتر خواهند شد. همین مادر قمی که از لفظ سلیطه برایش استفاده میکنید نمونه بارزش است. یادتان باشد هرچه بیشتر ظلم کنید، قهرمان بیشتری میپرورید. ارجاعتان میدهم به نمونههای مشابه، یعنی افکار پوسیدهی تبعیضآمیز و مخلوط با زور علیه سیاهان که کسی مثل رزا پارکس ساخت. او در ۱ دسامبر ۱۹۵۵ فقط از دادن صندلی اتوبوس به یک مرد سفیدپوست خودداری کرد و در نتیجه بازداشت و جریمه شد. اما در تاریخ بهعنوان قهرمان ماند و لقب «مادر جنبش ازادی» را گرفت و تغییرات بزرگی در نتیجهی کنش او و دیگران ایجاد شد. او هم برای مدافعان تبعیض «سلیطه» بود. سرنوشت افکار تبعیضآمیز و ظالمانهی آن نژادپرستان را جدی بگیرید. شما نیز دقیقا با افکارتان دائم قهرمانانی پرورش میدهید علیه همان فکر خودتان! سپاس از شما بابت این که دائم در حال پرورش قهرمان از آدمهای گمنام جامعهی ما هستید.
پ.ن این بحث ابعاد و نکات مفصلی دارد که در این یادداشت شخصی کوتاه مجال پرداختن به آنها نیست. نکات فلسفی، جامعهشناختی، روانشناختی، سیاسی و... که از پرداختن مفصل به آنها صرفنظر شد تا کوتاه و مثل خیلی مطالب در روزگار ما برای بیحوصلهترهای شتابزده قابل مطالعه باشد.
✍ آرین رسولی
۱۴۰۲/۱۲/۲۰
💯تبلیغات 👇🏻
https://t.me/tarefebankmusic
🎵پیج اینستاگرام 👇
https://www.instagram.com/bankemusic._
تیک تاک tiktok.com/@_musicir
یوتیوب
https://youtube.com/@Musicir_
ساندکلود
https://on.soundcloud.com/rdgTA
🎵آهنگ درخواستی
@TonoBankbot
فرشتــهی موسیقی💙"
- موسیقی تَپیت و نتها در رگ ها جریان یافتند و من زنده ماندم . .
#تبلیغات با بهترین #بازدهی : [ @AMEOOaW ]
•• 🎧🖤📀🔐••
╰) ایران موزیک♪ (╯
"ما بهتریـنها را براے شما بـہ اشتراڪ میـگذاریـم✘"
تبلیغات و ثبت موزیک :
@IranMusicSP