CHAAVOUSH

Description
... نظر به اینکه
به گفته‌های دولت
ایمان نداریم
زین پس مصممیم
رهبری را خود در دست گیریم
و دنیای بهتری سازیم.

نظر به اینکه
تنها زبان توپ را آشنا هستید
و به زبان دیگری تکلم نمی‌کنید
ناچار خواهیم بود
لوله‌های توپ را
به طرف شما برگردانیم...

قطعنامه
#برشت
Advertising
1 month ago

🖋🎧

خوانش شعرِ #بخت

برشی از شعر:

با خیال‌اش عشق‌بازی می‌کند
مهتاب، شب:
'آسمان!
آن زاده‌ی آیینِ بخت!'؛
می‌تکاند ابر، تن را
بی‌دریغ...

... زنده‌گی،
تیری ست بر چله،
کمان در دستِ اوباشِ فنون.
زنده‌گی، ارزانیِ سیاس باد؛
قیل و قال‌اش
مطمعِ خناس باد.

شعر، صدا و ادیت: عیسی اسدی میم
۲۹ مهر ۱۴۰۳
Music: FLIGHT OF THE BUTTERFLY/ Mehdi, USA

@Miim_IsaAasadi
🫎

1 month ago
از ما چه میماند؟

از ما چه میماند؟
مگر غیر از این است که کاسه سرمان مهمانخانه موریانه‌ها و چشممان پر از کرم‌های ریزِ حریصِ گرسنه و دهانی که‌بجای بوسه خاک می‌خورد؟
پس چرا هماره در پی اضمحلال یکدیگریم ؟
درد می‌کشیم
و تلخی‌اش را هر روز تجربه می‌کنیم؟
مگر از ما چه می‌ماند جز هیچ؟

#فرح_آریا

My scattered writing
A LITTLE BIT OF ME

https://t.me/andaki_az_man

1 month ago
I lost my heart for you

I lost my heart for you
And I sold my soul
I really don't know who I am now
And words cannot express me
Who can bring me back to my previous life?
Are you able to do this?

#Farah_Arya

دلم را به تو باختم
و روحم را فروختم
واقعا نمی‌دونم الان کی هستم
و کلمات نمی‌تونن منو بیان کنن
چه کسی می‌تونه منو به زندگی قبلی‌ام برگردونه؟
تو قادر هستی این کارو بکنی؟

#فرح_آریا

Translated by the :
👇👇👇

https://t.me/Poetry_in_the_language

1 month, 1 week ago

شاید یک داستان کوتاه؟

آدمهای خودنویسنده‌پندار

در شهری که زندگی میکنم سالهاست هرکس دو خط مینویسد خودنویسنده پندار میشود. گمان میبرد از سیمون دوبوآر یا ان برونته یا نمیدانم کافکا و مارکز چیزی کم ندارد. نمیداند این اعتماد به نفس نیست فقط توهم است. یکی از آنها که خودبزرگ بینی به ماتحتش فشار آورده بود چند سال پیش کتاب  قصه های کوتاه کم حجمی منتشر کرد برای جهان خصوصی مافیایی ادبی این شهر. گمانم نمیدانست آنها که الکی نویسنده نشدند حتما دردهایی داشتند یا روحشان زخمی شده. مثل کافکا پوچ گرایی در بعضی کتابهای نیمه تمامش مثل محاکمه معلوم است آزارش میداده. شاید این دوبوآر خودکشف شده، دردِ ندیده شدن داشت.
به حرمت قلم و حرمت شغلم روی آخرین صندلی کنار در ورودی نشستم تا کتاب رونمایی شود که بعدا چیزی در باره اش بنویسم. یک نفر از همان گروه خاص، طبق معمول معرف کتاب شد. گفت قصه ای از این کتاب را که یکی از زیباترین و کوتاهترین قصه های دنیاست میخوانم. فکر کردم چه خوب یک زن رقیب همینگوی شده و قصه 7 کلمه ای نوشته (برای فروش: کفش بچه هرگز پوشیده نشده). سراپا گوش برای شنیدن 7 کلمه. خانم معرف کتاب شروع کرد به خواندن.  
گفتم گفت. گفتم نگفت. گفت گفتم. نگفتم گفت.....
نیم صفحه همین گفتم گفت را خواند و با بغض در گلو مانده نگاهی به گوسفندان ادیب و بزهای پروفسور داخل سالن کرد و آخرین جمله را خواند.
آخر طلاق گرفتم.
حواسم رفت به مسخ کافکا که یک مترجم فرانسوی، شخصیت کتاب مسخ،  (گره گوآر سامسا) را خود کافکا توصیف کرده است.
با کف زدن مرتب شنوندگان از مسخ آمدم بیرون و گمان کردم خوابهای آشفته طلاق، نویسنده را شبیه عنکبوتی گمشده در تارهای خودش کرده. شاید گفتم گفت های او از ذهن آشفته اما از نوع مبتذل و حقارت آمیز باشد.
دلم برای جمع ادبای نپخته سوخت که چقدر باید بادمجانِ دلمه ای باشند که به هم نان سنگک خشخاشی قرض بدهند که اگر یک روزی جلوی چلوکبابی که بوی لاشمرده گوشت کبابش آدم را یاد  بوی آخرت می اندازد یا دم در فلان بقالی ایرانی همدیگر را دیدند سری به نشان حقارت بتکانند و لبخندی به نشان حماقت بچکانند و از کنار هم رد شوند تا دوباره در وقتی دیگر برای کتاب گفتم گفت گفتم گفت گفتم گفتی دیگر کنار هم لاس روشنفکری بزنند.
وسط نیمساعت استراحت و قهوه و شیرینی و نقل و نبات خوردن چنان گنده گوزی های ادبی کردند که نه تنها فضای تنفس را گند زدند بلکه بوی گندش به داخل سالن برای ادامه برنامه رسید.
از رفتنم پشیمان برگشتم.

#فرح‌‌_آریا

My scattered writing
A LITTLE BIT OF ME

https://t.me/andaki_az_man

1 month, 2 weeks ago

✔️🎼

I sailed [to] the moon
I spoke too soon
and fell into the sun

I was dropped from
moonbeams
and sailed on shooting stars

maybe you'll
be president
but know right from wrong

or in the flood
you build an Ark
and sail us to the moon
sail us to the moon
sail to the moon

این ترانه را تام یورک سال ۲۰۰۳ از آلبوم hail to the shief برای پسر یک ساله‌اش خواند.

1 month, 2 weeks ago

آیا آخرین شعرت را 
با باران نوشته بودی
که بر گونه‌هایم چکید؟
‏━━━━━━━━
#فرح_آریا

اتودهای مانیفیستِ کلمات
Etudes manifest of words

https://t.me/andaki_az_man

1 month, 2 weeks ago

🖋

چه گوارا، ماشین خونسرد کشتار

این روزها سالروز اعدام جنایتکاری بنام ارنستو گوارا دلاسرنا یا همان ‎#چه_گوارا است به همین دلیل اکثر جریانات چپ مرگ او را با هفتم اکتبر یکی کرده و مشغول عزاداریند.

اما او که بود؟!
چه‌گوارا به اندازه‌ی دیکتاتور مستبد کره‌ی شمالی بی‌رحم بود فقط مدل موی بهتری داشت و خیلی غم‌انگیز است که همین کافی بوده تا دانشجوها و روشنفکران چپ، پنجاه سال فریب بخورند.
پس از انقلاب کوبا در سال ۱۹۵۹ چه‌گوارا با رد ایده‌ی بازگشت به دموکراسی، ساخت حکومتی پلیسی را آغاز کرد.
او بر انجام اعدام‌های خودسرانه و ساخت اردوگاه‌های کار نظارت داشت‌.

نگاهی به جنایات چه گوارا
مردی که می‌خواست پرچم کمونیسم را بر سردر جهان بیاویزد.
#چه_گوارا معتقد بود "نفرت عنصر مبارزه است و انسان را به ماشین کشتار تبدیل می کند."
او در نامه به همسرش سال ۱۹۵۷ می‌نویسد: اینجا در جنگل‌های کوبا زنده و تشنه به خون هستم.

با پیروزی انقلاب کوبا و سقوط رژیم باتیستا در سال ۱۹۵۹ چه گوارا از سوی فیدل کاسترو به ریاست زندان لاکابانا منصوب شد و جوخه‌های اعدام را برپا کرد‌.
چه گوارا قاضی دادگاه تجدیدنظر هم بود و در ۵ ماه ریاست او بر این زندان بیش از ۵۰۰نفر ضدانقلاب اعدام شدند.
به گفته خوزه ویلاسوسا از مسئولین قضایی‏ پرونده‌های لاکابانا احکام بطور خودکار در دادگاه تجدیدنظر تایید می‌شدند.
خاویر آرزواگا کشیشی که محکومین به اعدام را آرام می‌کرد ،
در خاطراتش میگوید برای درخواست عفو پسربچه ای پیش چه گوارا و کاسترو رفتم اما هیچکدام توجهی نکردند.

با تأسی از آرمانهای رفیق استالین اولین اردوگاه کار اجباری با نام "گواناهاکابیبز" سال ۱۹۶۰ یک سال بعد انقلاب کوبا برپا شد.
به گفته چگوارا:
ضدانقلابی‌های سطح پایین و کسانی که پرونده های مشکوک دارند و مشخص نیست سزاوار زندان هستند یا نه و همچنین همجنسگرایان و کشیش ها به اردوگاه میفرستیم.
این در حالیست که برای چپ، چپ زده هالیوود زده ،او تبدیل به نماد آزادیخواهی گشته و از همجنس گرایان تا چپ محور مقاومتی تتوی او را بر سینه دارند !
قاعده‌ی متهم مجرم است سابقه طولانی در عقاید چه گوارا دارد.
مثلا پیش از انقلاب کوبا یک نفر را صرفا به این خاطر که مشکوک به جاسوسی برای ارتش باتیستا است می‌کشد و دراین مورد می‌نویسد:
مشکل را با یک کلت کالیبر ۳۲ حل کردم.

چه گوارا در جریان بحران موشکی کوبا میگوید:
در دفاع از ارزشها و اصولمان حاضریم همه چیز خودرا در جنگی اتمی بخطر بیندازیم.

او پس از پایان بحران و برچیده شدن موشکها در یک مصاحبه میگوید:
اگر موشکها باقی می‌ماند در برابر تجاوز آمریکا همه را به قلب آمریکا خصوصا نیویورک شلیک میکردیم.
نگاهش برایتان آشنا نیست؟!

دو سال پیش هزاران نفر در روساریو، زادگاه چه گوارا با جمع آوری امضا خواستار پایین کشیدن مجسمه او شده بودند.
مدیر موسسه‌ بیسس آرژانتین که این کمپین را به راه انداخته می‌گوید:
چه گوارا نه برای آرژانتین نه روساریو کاری انجام نداده.
عاقبت روزی این مجسمه را از چهره روساریو پاک می‌کنیم.

نگاهی به دیدگاه چند نویسنده و تحلیلگر آمریکای لاتین درمورد چه‌گوارا:
جاکوب ماچوور نویسنده و روزنامه نگار کوبایی: او جلاد بی رحم و خالق اردوگاه کار اجباری در کوبا بود.

آرماندو والادارس شاعر، سیاستمدار و فعال حقوق بشر که بخاطر مخالف با حکومت کاسترو ۲۲ سال را در زندان کوبا بسر برد:
مردی بود پر از نفرت که ده ها نفر را بی محاکمه اعدام کرد.

آلوارو بارگاس یوسا نویسنده پرو-اسپانیایی، تحلیلگر و مورخ آمریکای لاتین و فرزند نویسنده مشهور ماریو بارگاس یوسا:
یک ماشین کشتار بی احساس.

کارلوس آلبرتو مونتانر نویسنده کوبایی که در کودکی با فیدل کاسترو ارتباط خانوادگی داشتند: چه گوارا مقابل مخالفانش ذهنیتی مشابه روبسپیر (جلاد فرانسوی) داشت.
کافه‌سیاست

@WhispersOutOfNowhere
🫎

1 month, 2 weeks ago
CHAAVOUSH
1 month, 2 weeks ago
Butumn leaves

Butumn leaves
By: Farah Arya
Acrylic on leaves
🍁🍂

پائیز شروع شد
و شاعران
از کپل زن و گیسوان مواجش
پناه می‌برند به برگ‌های زرد
و درخت‌های لخت افرودیت فصل شوند
که انار با قلم بترکد
و تیک‌آف‌های پائیز
با برگ‌های نیم‌مُرده
شعری شود شاعرانه
زیر پای رهگذران
و خش‌خشِ هر برگ
اروتیکِ لذتی شود
که زن بجای پائیز دامن می‌تکانَد
در خِش‌خِشِِ تخت
در سرودن پائیزِ شاعر.

#فرح_آریا

My scattered writing
A LITTLE BIT OF ME

https://t.me/andaki_az_man

1 month, 2 weeks ago

🖋

غزل: #آیینه **غمی گم کرده راه خانه را امشب
روان شاعر دیوانه را امشب

شبیه شمع بی‌جانی که می‌بازد
حریقِ دلکشِ پروانه را امشب

بیا ساقی گلویم را به می تر کن
فراهم کن تبِ جانانه را امشب

پری‌رویی رخ از آیینه گردانده
نثارش کن لب پیمانه را امشب

شبِ مستی شبِ بی‌خانمانی‌ها
منور کن شبِ بی‌خانه را امشب

خیال‌اش شعله‌ی داغِ اساطیری ست
بیارا صحنه‌ی افسانه را امشب

شبِ بی‌او شبِ بیدادِ تنهایی‌ست
بخوان آوازه‌ی مستانه را امشب**

🖋 عیسی اسدی میم
۱۵ مهر ۱۴۰۳

@Miim_IsaAasadi
🫎