Last updated 1 month, 2 weeks ago
American English File 1
Last updated 1 month, 3 weeks ago
در این بریدهها متن (text) بار تئوریک داره و در برابر اثر (work) قرار میگیره.
بارت ... میان آثاری که لذتِ مصرفی میبخشند ــ نظیر رمانهای پروست، فلوبر، بالزاک و دوما ــ و متون عیشناک که نوشتار جدیدی را برمیانگیزانند تمایز میگذارد.
متون لذتبخش، در عین آن که خشنودکننده و تضمینکنندهی رضامندیاند، برخاسته از فرهنگ بوده و گسستی از آن ندارند ... بنابراین کار خوانش این متون راحت است. در مقابل، متون عیشناک حالتی از فقدان( یا اشتیاق) را برای خواننده ایجاد میکنند. به علاوه، این متون سلایق، خاطرات و ارزشهای خواننده و رابطهی وی با زبان را برهم میزنند.
قلمرو عیش به وسیلهی نویسندگان گوناگونی از قبیل باتای، ساد، سولر، ساردو، ربگریه، مالارمه، نیچه، فوریه و پو آباد شده است.
ـــ همان: ص ۲۱ و ۲۳.
در این بریدهها متن (text) بار تئوریک داره و در برابر اثر (work) قرار میگیره.
بسیاری از جوانان به خواندن تجریدی شعر یا نمایشنامه بیمیل هستند؛ چراکه معلمشان به آنها آموخته است که هدف از خواندن یک شعر و یک نمایشنامه این است که بفهمد «معنی» آن چیست. درست مثل این که این اشکال ادبی، یک معما با رمز خاصی هستند که باید در کشفشان کوشید. گویی بیان شعری یا تئاتری، یک مانع ارتباطی است که بایستی بر آن فائق آمد. اما همچنان که آرچیبالد مکلیش (مردی که حتماً میداند چه میگوید) در هنر شعر مینویسد: «یک شعر نباید معنی بدهد؛ باید باشد».
– شبوهٔ فنی نمایشنامهخوانی
دیوید بال
برگردان: محمود کریمی حکاک
بنابراین راهندادنِ زبان به دست زبان، پیکربندی تکین کار ساد را به دست میدهد ـــ ابتدا مجموعهای از داستانها و سخنوریها و سپس، مجموعهای از تابلوها که موذیانه خواننده را به دیدن خارجِ آنچه ظاهراً در متن قرار ندارد دعوت میکند. و در عین حال، هیچچیزی را…
آیا ساد را چنان میخوانیم که لاکلو، استاندال یا بالزاک را؟ البته که نه! ما در پایین صفحات فراز و نشیب زندگی بدکاران بالزاک به دنبال یادداشتهایی نخواهیم گشت که برای طرز رفتار و شیوهی عمل در اتاق خواب، فرمولها و دستورالعملهای تجویزی ارائه بدهد. اینگونه…
این صفحه در معما
کم از اوراق کتاب مقدس من نخواهد بود
یا آن اوراق دیگر
که دهانهای نادان بازخواندند
با این باور که دست نوشتهی انسانی است،
نه آینههای تاریک روحالقدس.
منی که بود و هست و خواهد بود
دوباره به کلام مکتوب سر فرود آوردهام،
که زمان در توالی است و چیزی بیش از یک نشانه نیست.
آنکه با کودکی بازی میکند با چیزی بازی میکند
نزدیک و مرموز،
یکبار خواستم با بچههایم بازی کنم،
با ترس و مهربانی در میانشان ایستادم.
من از زهدانی زاده شدم
در اثر جادویی.
زیر فسونی زیستم، در جسمی زندانی شدم،
در تواضع یک روح،
خاطره را شناختم،
سکهای را که هیچگاه دوبار یکسان نیست.
امید و ترس را شناختم،
صورتهای توامان آیندهی نامعلوم را.
بیخوابی را شناختم، خواب را، رؤیاها را
جهل را، جسم را،
هزارتوهای مدور عقل را،
دوستی انسانها را،
عبودیت کورسگان را.
مرا دوست داشتند، شناختند، ستودند،
و از صلیب آویختند.
من جامم را تا به درد نوشیدم.
چشمانم دیدند آنچه را که هرگز ندیده بودند-
شب و ستارگان بیشمارش را.
چیزها را شناختم صاف و ناصاف، خشن و ناهموار،
طعم عسل را و سیب را،
آب را در گلوی عطش،
سنگینی فلز را در دست،
آوای انسانی را، صدای پاها را بر علف،
بوی باران را در جلیل،
فریاد مرغان را بر فراز.
تلخی را شناختم.
نوشتن این کلمات را به مردی عامی واگذاشتم.
و هیچگاه آن کلماتی نخواهند شد که میخواهم بگویم
بلکه تنها سابهای از آنها خواهند شد.
این آیهها از ابدیت من فروچکیدهاند.
بگذار کس دیگری این شعر را بنویسد،
نه آنکه اکنون کاتب آنست.
فردا درخت عظیمی خواهم بود در آسیا،
یا ببری در میان ببران
که قانون خود را بر بیشههای ببر ابلاغ میکند.
گاه غربتزده، به گذشته میاندیشم
به بوی دکهی آن نجار.
____
خورخه لوییس بورخس؛ ترجمهی احمد میرعلایی.
میشنوم که تبر گُل داده است ــ پل سلان میشنوم که تبر گُل داده است، میشنوم که آن مکان نامیده تواند شد، میشنوم آن نانی که به او مینگرد مرد بهدار آویخته را مرهمی است، نانی که زوجهاش برایش پخته است. میشنوم که آنان زندگی را تنها پناهگاه ما میخوانند.…
گزینگویههایی از نیچه به انتخاب و ترجمهٔ آقای ابولحسن نجفی • برای اینکه خواندن را مرتبهٔ هنر برسانیم باید نخست استعدادی را که امروزه بیش از همهٔ استعدادهای دیگر فراموش کردهایم دوباره بهدست آوریم ــ و از همین رو هنوز سالها باید بگذرد تا نوشتههای من «خواندنی»…
Last updated 1 month, 2 weeks ago
American English File 1
Last updated 1 month, 3 weeks ago