انقضا؟
می‌دونی یعنی تو فقط ی تایمی وقت داری تو زندگی اون شخص باشی و حالت خوب باشه کنارش کارش که باهات تموم شه ببینه هیچ سودی براش نداری تموم می‌شی براش،انقضات تموم‌ می‌شه،تبدیل به دوتا غریبه می‌شید که کل زندگی همو‌ می‌دونید ولی تو زندگی هم‌دیگه هیچ نقشی ندارید،اگه بخواید وارد زندگی هم‌دیگه ام بشید نمی‌تونید،چون قلب هم‌دیگه رو تیکه تیکه کردین با حرفا و کارا و نمی‌تونید اعتماد قبل و نسبت به هم داشته باشید،چون توقع هرکاری و از اون آدم داری دیگه،فکر می‌کنی ممکنه هرلحظه بدون هیچ دلیلی بره چون کارش باهات تموم شده و سودی نداری براش که بخواد کنارت باشه.
-Mino

به گذشته ها‌ که فکر می‌کنم می‌بینم وقت‌مو برای آدمایی گذاشتم که الان خبر حالمو ندارن‌،با کسایی نشستم خاطره ساختم که تهش با بدترین شکل ممکن تموم کردن و من موندم فقط تهش،شاید اگه صد خودمو نمی‌زاشتم اینجوری‌نمی‌شد،برای این‌که ی لحظه خنده شونو ببینم کل برنامه هامو‌ بهم ریختم تا فقط لبخند شوند ببینم،چون می‌دونستم حسرت چیزی به دل موندن یعنی چی،نخواستم اونام تجربه کنن،ولی بعد چند وقت فهمیدم اونا فقط زمانی کنارم بودن که بهم نیاز داشتن نه بخاطر این‌که دوست داشتن کنارم باشن،و ی شب بدون این‌که بدونم چی‌شد و بدون خداحافظی‌رفتن‌،و بازم من موندم با کلی اتفاقایی که نمی‌دونستم چجوری باید هضم شون کنم،
اما انگار واقعا رفتنای واقعی خداحافظی ندارن.
-Mino

سخته که باور کنم هنوز‌ انسان‌های خوبی هستن که می‌شه بهشون اعتماد کرد

آدم خوب قصه‌ام،همون آدم بده زندگیم شد

نشد بهت بگم

میزان جدی بودنم:

امیدوارم کسایی که خوابن تبدیل به سوسک بشن

چجوری انقدر سرحالی منو ده نفر اومدن به زور بلند کردن هنوزم دارم چرت میزنم

من همه‌چیز را پذیرفته‌ام
اما همچنان غم‌گینم!